نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی




 
قرآن کریم همانطور که تمام موجودات امکانی و محدود را مخلوق می‌‌داند، همچنین تمام موجودات را که مخلوق الهی‌اند، مسیح و تسبیح‌گوی حق می‌‌داند. می‌‌گوید؛ هیچ موجودی نیست که خدا را از هر نقص و عیبی تنزیه و تقدیس نکند. این معنا را گاهی با فعل ماضی، گاهی با فعل مضارع، و گاهی با مصدر در قرآن کریم می‌‌بینیم.
گاهی می‌‌فرماید: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» (1) مثل سوره‌‌ی صف و همچنین سوره‌‌ی حشر، در این‌گونه از سور با فعل ماضی تعبیر کرده که همه‌‌ی آنچه در آسمان و زمین‌اند خدا را تسبیح کردند، یعنی تسبیح کننده‌‌ی حقند. گاهی به صورت فعل مضارع تعبیر می‌‌کند مثل سوره‌‌ی جمعه که فرمود: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ» (2) و همچنین سوره‌‌ی تغابن که باز بصورت فعل مضارع تعبیر شده. گاهی برای تفهیم نزاهت حق، با مصدر تعبیر می‌‌کند مثل سوره‌‌ی اسراء که فرمود: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ» (3) گاهی از نزاهت خدا به کلمه‌‌ی قدوس تعبیر می‌‌کند، همچون «الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ» در سوره‌‌ی جمعه، یعنی او آنچنان منزه از هر عیب و پاک از هر نقص است، که قدوس است.
گرچه در قرآن کریم سبوح، استعمال نشده ولی چندجا قدوس آمده. هرچه عیب یا نقص است، خدا از آن منزه است و همه‌‌ی موجودات جهان خلقت، خدا را از نقص و عیب منزه می‌‌دانند، وقتی که قرآن بخواهد از مجموع نظام آفرینش سخن بگوید می‌فرماید: «السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» یعنی مجموع نظام آفرینش. گاهی هم «مَا فِی السَّمَاوَاتِ» یا «مَن فِی السَّمَاوَاتِ» را اضافه می‌‌کند که چیزی از این قانون، استثنا نباشد، این لسان قرآن کریم است.
سوره‌هایی که در صدر آن تسبیح خدا، طرح می‌‌شود سرش آنست که خدا در آن سوره مردم را به یاری می‌‌طلبد و می‌‌گوید؛ دین خدا را یاری کنید، یا خدا را یاری کنید یا به خدا قرض‌الحسنه بدهید و مانند آن. این‌گونه از امور شاید این توهم را ایجاد کند که خدای متعال نیازی به کمک مردم دارد، یا خدا نیاز دارد که مردم دین او را یاری کنند.
برای اینکه این توهم پیش نیاید و روشن بشود که مردم و تمام توفیقهایی که دارند و تمام توان و کوشش‌هایی که داشته و دارند، نعمت هستی‌اش را از خدا دریافت می‌‌کنند و خدا از احتیاج به مردم منزه است، در صدر آن سوره‌ها، تسبیح خدا مطرح می‌شود که همه‌‌ی موجودات، خدا را تسبیح می‌‌کنند.
مثلاً در سوره‌‌ی تغابن می‌‌فرماید: «إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَكُمْ» (4) اگر به خدا قرض‌الحسنه بدهید، دو چندان پاداش دریافت می‌‌کنید. این تعبیر شاید احتیاج خدا را به عنوان یک وهم باطل در ذهنها ایجاد کند، لذا در اول این سوره فرمود: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» (5) آنچه در آسمانها و زمینند خدا را از هر عیب و از هر نقص مبرا و منزه می‌‌دانند.

و همچنین در سوره‌‌ی صف فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا كُونوا أَنصَارَ اللَّهِ» (6) یعنی ای مؤمنین! یاران خدا باشید، خدا را یاری کنید. نظیر همان تعبیر که «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (7) این تعبیر که فرمود؛ ای مؤمنین! یاران خدا باشید و خدا را یاری کنید، شاید توهم احتیاج خدا را در ذهنها ایجاد کند، و کسی خیال کند خدا نیازمند به کمک او یا دیگران است، لذا در صدر این سوره فرمود: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ».

و همچنین در سوره‌‌ی حدید فرمود: «إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِیمٌ» (8) آن مردان یا زنان که صدقه یا قرض‌الحسنه می‌‌دهند، اجرشان دوچندان خواهد بود، و از اجر کریم هم برخوردار خواهند شد. از این تعبیرات احیاناً ممکن است انسانی که درست به معارف الهی آشنا نیست توهم کند که خدا نیازمند به اوست، یا دین خدا و کتاب آسمانی حق، به او نیازمند است. در حالی که تمام این افراد قدرتهای فکری و بدنی که دارند، نعمتهای خداوند است «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ» (9) هر نعمتی که شما دارید از ناحیه‌‌ی خداست. پس خدا محتاج به احدی نیست و چون حاجت نقص است، و خدا منزه از نقص است لذا در صدر این سوره نیز فرمود: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ».
سر آنکه همه‌‌ی موجودات آسمان و زمین، خدا را از نقص و عیب منزه می‌‌دانند، این است که همه‌‌ی موجودات ناقصند و به نقصشان پی می‌‌برند، و چون باید نقص آنان جبران بشود به یک هستی تکیه می‌‌کنند که منزه از نقص باشد، و آن هستی محض را از هر عیب و نقصی منزه می‌‌دانند، و نقص و عیب خود را در پرتو اعتماد به او و تکیه به او حل می‌‌کنند، لذا تسبیح آنها با ستایش همراه است «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» (10) یعنی هم خدا را از نقص منزه می‌‌دانند، و هم نقص و عیب خود را به وسیله‌‌ی فیض خداوند کامل برطرف می‌‌کنند.
لذا چون از خدا به اینها فیضی می‌‌رسد، این تسبیح و تقدیس را همراه با حمد و ثنا انجام می‌‌دهند. همه ی موجودات خدا را همراه با حمد تسبیح می‌‌کنند «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ».
مطلب دیگری که باید از نظر قرآن کریم تثبیت شود، شعور همگانی است که لازمه‌‌ی تسبیح همگانی باشد، چون بدون آگاهی و ادراک، تسبیح ممکن نیست. قرآن کریم چه سوره‌هائی دارد که اول آن‌ها با تسبیح حق شروع می‌‌شود، و به مسبحات معروف‌اند، و در جوامع روایی ما آمده که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شبها این سور مسبحات را قبل از خواب تلاوت می‌‌کردند، ولی آن آیه‌ای که جامع‌ترین آیات تسبیحی حق است، یعنی هرچه آیات دیگر از هر نظر دارند، او همراه با اضافه دارد، آیه‌‌ی سوره‌‌ی اسراء است.
در سوره‌‌ی اسراء وقتی مسئله‌‌ی توحید خدا مطرح می‌شود و اینکه او منزه از شریک است آنگاه می‌‌فرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِیمًا غَفُورًا» (11) یعنی آسمانهای هفت‌گانه و همچنین زمین و تمام افرادی که در آسمان‌ها و زمینند خدا را تسبیح می‌‌کنند.
اینکه با کلمه «من» در «وَمَن فِیهِنَّ» تعبیر فرمود، نه برای آنست که شامل موجودات بی‌روح نشود، برای اینکه در بسیاری از سور تعبیر به «ما» شده «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» که «ما» شامل موجودات غیر ذی روح (غیر ذوی العقول) هم خواهد شد.
سر اینکه به «من» تعبیر شده برای آنست که تسبیح یک کار خردمندانه و عاقلانه است و این کار خردمندانه فراگیر است، و سلسله‌‌ی جهان هستی را زیر پوشش قرار می‌‌دهد. همه تسبیح می‌‌کنند. پس از این نظر همه خردمند و عاقلند. گذشته از آنکه همین مطلب در جمله‌‌ی بعد با حصر ذکر شد «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ» هیچ چیزی نیست خواه در آسمانها، خواه در زمین، خواه ذی روح، خواه غیر ذی روح، خواه نبات و خواه غیرنبات، مگر اینکه خدا را تسبیح می‌‌گوید آنهم در صحبت حمد، و مصاحب با ستایش حق. تسبیح تنها نیست، این جمله در افاده‌‌ی تسبیح همگانی است. و با حصر اینکه تسبیح با حمد مقرون است، از جامع‌ترین آیات و جمله‌های قرآن کریم است.
در زمینه‌‌ی تسبیح فرمود؛ هیچ چیزی نیست جز اینکه خدا را با حمدی که می‌‌کند تسبیح می‌‌نماید. یعنی همه‌‌ی موجودات به نقص و عیبشان آگاهند و پناهنده‌اند به موجودی منزه از عیب و نقص، و از آن موجودی که از هر عیب و نقصی منزه است به این موجودات کمال می‌‌رسد. چون اینها آن مبدأ هستی را منزه از نقص و عیب می‌‌دانند، لذا به او تکیه نموده و او را تسبیح می‌‌کنند، چون از او فیض دریافت می‌‌کنند تسبیح را همراه با ثنا و حمد انجام می‌‌دهند که «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ» پس همه حامدند و مسبح.
سراسر موجودات امکان، همه حمد خداوند سبحان را به عهده دارند و هم تسبیح حق را. نه تنها بنی آدم تسبیح‌گوی اویند، بلکه همه‌‌ی موجودات الهی تسبیح حق را همراه با حمد به عهده دارند.
و گاهی نیز، از موجودات خاصی نام برده می‌‌شود که آنها حق را تسبیح می‌‌کنند، چه اینکه در سوره‌ی رعد فرمود: «وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِیفَتِهِ» (12) هم رعد، تسبیح حق می‌‌گوید، و هم فرشتگان، تسبیح حق می‌‌کنند.
هم پدیده‌های مادی حق را تسبیح می‌‌کنند، و هم موجودات مجرد، خدا را تسبیح می‌‌کنند. گاهی به طور اختصاصی از پرنده‌ها نام می‌‌برد که آنها هم خدای متعال را تسبیح می‌‌کنند. در سوره‌‌ی نور است که فرمود: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ» (13) به رسول اکرم خطاب می‌‌کند می‌‌فرماید؛ این مطلب آنچنان بَیِّن و روشن است که به مرحله‌‌ی رؤیت و دیدن رسیده است، قابل شهود و دیدن است. مگر نمی‌‌بینی که آنچه در آسمان و زمین است و هرکه در آسمان و زمین است، خدا را از نقص و عیب مبرا و منزه می‌‌داند؟
پرنده‌‌ها در حالیکه در فضای باز بدون پرزدن حرکت می‌‌کنند، که جالبترین و اعجاب‌انگیزترین حال آنهاست، مسیح‌اند. حالتی است که پرنده، صاف در فضای باز بدون پرزدن حرکت می‌‌کند و قرآن روی پرواز پرنده‌ها در فضا تکیه می‌‌کند و می‌گوید؛ هیچ عاملی این اجرام سنگین را در فضا نگه نمی‌‌دارد، مگر خدا. و خداوند اراده‌‌ی نیرومندی به این پرنده‌ها داد تا بر نیروی جاذبه مسلط شوند و آزادانه از سطح زمین بالا بروند و در سینه‌‌ی فضای باز پرواز کنند.
فرمود؛ اینها در حالی که پرنمی‌زنند و در فضا صاف حرکت می‌‌کنند، در آنحال تسبیح‌گوی حقند، گرچه در تمام حالات مسبح حقند، لکن این حال شگفت‌انگیزتر است، لذا این حال را ذکر کرد. آنگاه فرمود؛ اینها نمازی دارند و تسبیحی، همه‌‌ی این موجودات، همه به نمازشان آگاهند و هم به تسبیحشان، که این باید در امر بعد مطرح شود.
باز گاهی به طور اختصاصی بعضی از اشیاء را نام می‌برد که مسبح حقند و خدا را از هر نقص و عیب تنزیه می‌‌کنند. در سوره‌‌ی «ص» فرمود: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ» (14) ما کوهها را همراه داود پیامبر مسخر کردیم که با او در بامداد و شامگاه تسبیح‌گوی حق باشند.
نتیجه آنکه اگر سنگ سخت و کوههای برافراشته هستند، مسبح حقند و اگر رعد پرخروش سینه‌‌ی فضاست، مسبح حق است و اگر پرنده‌های پروازکننده‌‌ی در جوند، مسبح حقند و اگر فرشتگان جهان مجردند، مسبح حقند و اگر آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنها است، مسبح حقند و جامع همه‌‌ی این مطالب، آیه‌‌ی سوره‌‌ی اسراست که فرمود: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ» هیچ چیزی نیست مگر اینکه خدا را از هر نقص و از هر عیب منزه می‌‌داند. از این نظر قرآن کریم صریح است.
عمده‌‌ی بحث، تصویر تسبیح است که چگونه اینها تسبیح می‌‌کنند؟ چگونه خدا را تقدیس می‌‌کنند؟ آیا معنای تسبیح موجودات اینست که اگر متفکر و اندیشمندی هر یک از این موجودات را مطالعه کند، می‌‌بیند اینها ناقصند و محتاج به مبدأ غنی و منزه از نقصند؟ یا معنای تسبیح اینست که اگر کسی هر یک از موجودات را بررسی کند، پی به خدای منزه از نقص و عیب می‌‌برد؟ که البته این معنای آیت‌بودن آنها است نه معنای مسیح‌بودن آنها.
قرآن همه موجودات را آیات الهی و نشانه‌‌ی الله می‌داند. برای نشان‌شناس، اگر دقیق باشد این نشانه کافی است و او را به آن بی‌نشان می‌‌رساند. همه‌‌ی آیات عالم و جهان آفرینش، آیات و نشانه‌های بی نشانند. این معنا برای خیلی‌ها قابل درک است و از این نظر، موجودات را آیات الهی می‌گویند. ولی قرآن می‌‌فرماید؛ شما تسبیح اینها را نمی‌‌فهمید. معلوم می‌‌شود تسبیح گفتن اینها یک مطلب است و آیت و نشانه‌بودن آنها مطلبی دیگر.
در همین سوره‌‌ی اسراء فرمود؛ هیچ موجودی نیست مگر اینکه حق را همراه با حمد تسبیح می‌‌کند. ولی شما تسبیح اینها را نمی‌‌فهمید. ادراک نمی‌کنید چگونه تسبیح می‌‌کنند؟ اگر تسبیح آنها همین معنای نشانه بودن باشد که معنای ساده‌ای است و درکش برای خیلی‌ها میسر است. چنانکه بعضی‌ها خواسته‌اند بگویند: «وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» به قرائت «لاَّ تَفْقَهُونَ» یعنی همه‌‌ی اشیاء، خدا را تسبیح می‌‌کنند، لکن خودشان نمی‌‌دانند. اینچنین نیست. در حالی که بسیاری از این موجودات که تسبیح‌گوی حقند، هم به خودشان علم دارند، هم به تسبیحشان علم دارند.
چون قرآن کریم که در سوره‌‌ی اسراء فرمود: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (11) در صدرش فرمود: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ» (11) یعنی همه‌‌ی موجودات آسمان و زمین و خود آسمان و زمین همه تسبیح‌گوی حقند، هیچ چیزی نیست مگر اینکه همراه با حمد خداوند تسبیح‌گوی حق است، و اگر بگوییم «وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» یعنی تسبیح خودشان را نمی‌‌فهمند، لازمه‌اش آنست که بسیاری از اینها را استثنا کنیم، چون همه‌‌ی فرشته‌ها تسبیح خودشان را می‌‌فهمند، همه‌‌ی انسان‌ها، تسبیح خودشان را می‌‌فهمند و همچنین هر موجودی ذی شعور و ادراکی ولو در سطح حیات حیوانی، به کار خودش در حد حیات حیوانی آگاهی دارد.
گذشته از آن که در سوره‌‌ی نور فرمود: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ» (15) یعنی همه موجودات آسمانی و زمینی و پرنده‌ها، به نیایش، دعا، نماز و تسبیحشان آگاهی دارند، می‌‌دانند چه می‌‌کنند، به این عمل علم و آگاهی دارند، می‌فهمند در برابر که خاضعند، می‌‌فهمند که را تسبیح و تقدیس می‌‌کنند «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ».
بعضی خواسته‌اند بگویند؛ این «علم» ضمیرش به «الله» برمی‌گردد، یعنی خدا به نماز و تسبیحات آنها آگاه است. و این با سائر جمله‌ها سازگار نیست زیرا در جمله بعد فرمود: «وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ» یعنی خدا به هرچه که اینها می‌‌کنند عالم است و دیگر لازم نبود که در جمله‌‌ی قبلی بگوید خدا به نماز و تسبیح آنها علم دارد، بعد بگوید خدا به آنچه می‌کنند علیم است. بلکه ضمیر «علم» به «کل» برمی‌گردد، یعنی تمام موجودات که تسبیح‌گوی حقند و در برابر اراده‌‌ی الله خاضع و خاشعند، به این خضوع و خشوعشان و به این تسبیح و تقدیسشان آگاهی دارند، و می‌‌فهمند چه می‌‌کنند. پس «لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» نخواهد بود، بلکه «لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» است، یعنی شما نمی‌‌دانید آنها چه می‌‌کنند.
شما نمی‌‌دانید آنها چه می‌‌گویند، و الا جهان پر از تسبیح حق است. سماوات و ارض پر از ستایش حق است، اما شما زبان اینها را نمی‌‌دانید. شما فقط زبان یکدیگر را در محدوده‌‌ی خاص می‌‌دانید. شما آشنا به زبان آسمان و زمین نیستید. شما زبان معدن را نمی‌‌دانید. شما زبان رعد و برق را نمی‌‌دانید. شما زبان گیاهان را نمی‌‌دانید، شما زبان اختران را نمی‌دانید، و مانند آن. آنها سخنی دارند. آنها تسبیح‌گوی حقند «لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ».
برای تثبیت این معنا که همه‌‌ی موجودات ادراک و شعوری دارند و می‌‌فهمند چه می‌‌کنند، و می‌‌فهمند برای که خضوع و خشوع دارند، آیاتی از قرآن قابل توجه است. یکی همین آیه‌‌ی سوره‌‌ی نور بود که فرمود: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ» همه‌‌ی موجودات از دعا و نیایش و خضوع و خشوع خود در برابر الله و از تسبیح و تقدیسشان نسبت به ساحت الله آگاه و عالمند.
در سوره‌‌ی فصلت هم، مسئله‌‌ی نطق همگانی را مطرح کرده فرمود؛ در قیامت وقتی تبهکاران را احضار کنند چون متن عمل حاضر خواهد بود، اعضا و جوارحی که انسان با آن‌ها کاری را انجام داده، علیه انسان شهادت می‌‌دهند «حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ» (16) در قیامت در برابر محکمه‌‌ی خدا اگرچه نیازی به استشهاد نیست اما همه‌‌ی اعضا و جوارح علیه انسان شهادت می‌‌دهند.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَات فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ» (17) از گناهان نهانی بترسید، در خلوتگاه دست به گناه نزنید، زیرا آنکس که امروز می‌‌بیند، فردا هم او داور است. خدایی که، امروز شاهد صحنه است و ناظر است و می‌‌بیند فردا حاکم و قاضی محکمه‌‌ی عدل است. نگویید خلوت است و کسی نیست، قاضی محکمه حاضر است.

این معنا که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیده، اصل آن در سوره‌‌ی یونس است فرمود: «وَمَا تَكُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَیْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ» (18) اول خطاب به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد خطاب به همه، فرمود؛ وارد کاری نمی‌‌شوید و قرآنی تلاوت نمی‌‌کنید و وارد هیچ عملی نمی‌‌شوید مگر اینکه در ابتدای ورودتان همینکه می‌‌خواهید وارد آن کار بشوید، ما شاهدیم، ما حاضریم. خدا و مأمورین الهی حاضرند.

نفرمود فقط من شاهدم، بلکه به لفظ متکلم مع‌الغیر بیان کرد. زیرا آنجا که مدبرات امر هم حضور دارند، آنجا که مأمورین الهی حاضرند، معمولاً به متکلم مع‌الغیر تعبیر می‌‌شود. او اما آن کارها و صفاتی که مخصوص به خداست از آنها به متکلم وحده تعبیر می‌‌شود. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی» (19) و امثال ذلک. البته گاهی تعظیم و تفخیم موجب تعبیر بصورت متکلم مع‌الغیر است ولی سر مهم آن همان است که اشاره شد.
فرمود؛ در هیچ کاری وارد نمی‌‌شوید مگر اینکه ما حاضریم. نه تنها خداوند و فرشتگان شاهدند بلکه صحنه‌‌ی عمل هم شاهد است. سمع و بصر و پوست‌ها و جوارح، همه، علیه انسان شهادت می‌‌دهند.
در آیات دیگری آمده که دهن بسته است ولی دست شهادت می‌‌دهد «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ» (20) پا شهادت می‌‌دهد، دست شهادت می‌‌دهد، و دهان بسته است. گذشته از اینکه الله شاهد است همه‌‌ی اعضا و جوارح شاهدند و علیه انسان شهادت می‌‌دهند.
شهادت اعضا و جوارح نکته‌اش اینست که؛ اگر کسی با دستش گناه کرد، با پایش به جای بدی رفت، با چهره‌اش گناه کرد و یا بدنش آلوده شد، دست و پا و گوش و چشم و جوارح و پوست بیگانه‌اند، اینها گناه نکرده‌اند، گناه را جان می‌‌کند، گناه را انسان می‌‌کند، اینها ابزارند.
اگر کسی با دستش خیانت کرد، دست خیانت نکرد، انسان خیانت کرد. لذا تعبیر قرآن اینست که دست شهادت می‌‌دهد، نه آنکه دست اقرار کند. اگر گناه مال دست بود، از سخن‌گفتن دست تعبیر می‌‌شد که دست اقرار می‌‌کند نه شهادت می‌‌دهد. از اینکه اعضاء و جوارح شهادت می‌‌دهند، معلوم می‌‌شود متهم انسان است نه اعضاء و تن. معلوم می‌‌شود مجرم جان است نه دست و پا و چشم و گوش. معلوم می‌‌شود مجرم انسان است نه بدن. و اگر در قرآن کریم در بعضی از موارد آمده که اینها علیه خود شهادت می‌‌دهند «شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا» (21) آنجا یک تعددی ملحوظ است و در آنجا به اقرار شبیه‌تر است تا شهادت.
علی‌أی‌حال، فرمود؛ در آن روز گوشها، چشمها و پوستهای آنها که وسیله و ابزار گناه بوده‌‌اند و با یک سلسله لذت‌هایی که در سمع و بصر و پوستشان پیاده می‌‌شد و بس، خود را آلوده کردند، علیه جان تبهکاران شهادت می‌‌دهند. آنگاه این مجرمین که شهادت اعضا و جوارح را در محکمه‌‌ی خدا دیدند «وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ» (22) به این دست و پا، به این پوستهایی که به عنوان شاهد در محکمه، علیه انسان شهادت می‌‌دهند اعتراض می‌‌کنند و می‌گویند: «لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا» (22) چرا علیه ما شهادت دادید؟
«قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ كُلَّ شَیْءٍ» (22) می‌‌گویند؛ خدایی که همه‌‌ی موجودها را گویا کرد، ما را هم گویا کرد. معلوم می‌‌شود همه‌‌ی موجودات سخنی دارند. بنابراین اگر آب و خاک و گل نطقی دارند، اهل دلی می‌‌خواهد که به این نطقها توجه کند. پس معلوم می‌‌شود همه اشیاء ادراک دارند، همه گویایند، همه، چیز می‌‌فهمند «قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ كُلَّ شَیْءٍ».
لذا اگر قرآن فرمود که اینها شهادت می‌‌دهند، به این معنا نیست که در قیامت خدا اینها را آگاه می‌‌کند. چون شهادت وقتی است که شاهد در صحنه حضور داشته باشد و آن سانحه و حادثه را ببیند و ضبط و ادراک و تحمل کند تا بتواند در محکمه آنچه را که ضبط و تحمل کرده است ادا کند.
و اگر خدا در قیامت به اینها آگاهی بدهد، در حالیکه در دنیا آگاه نباشند، این شهادت صحیح و مسموع نیست، و در اینصورت بنده می‌‌تواند علیه مولایش احتجاج کند که تو، به اینها آگاهی دادی و الا اینها آگاه نبودند تا شهادت بدهند. آن روز، روز حجت و روز حق است.

بنابراین همه‌‌ی موجودات در دنیا چیز می‌‌فهمند و در قیامت به آنها شهادت می‌‌دهند و همه‌‌ی اشیاء سخن می‌‌گویند. منتها اگر داود پیغمبر بود سخن اینها را می‌‌شنید، و اگر رسول‌الله (صلی الله علیه و آله وسلم) بود که سنگریزه در دست مبارکش تسبیح کرد، او می‌‌شنید و اگر اعجاز رسول‌الله باشد، پرده از گوش غافل برداشته می‌‌شود تا او هم بتواند تسبیح سنگریزه و مانند آن را بشنود وگرنه جهان بیدار است.

طبق اصول قرآنی در سراسر جهان خلقت، شعور همگانی هست. موجودی که چیزی نفهمد و ادراک نکند، نیست. همه می‌‌فهمند. منتها ما از تسبیح اینها باخبر نیستیم. «وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ».
بعضی‌ها هستند که نمی‌‌فهمند که موجودات تسبیح می‌کنند و نه تسبیح اینها را می‌‌فهمند. بعضی‌ها می‌‌فهمند که موجودات تسبیح می‌‌کنند ولی نمی‌‌فهمند موجودات چه می‌‌گویند، زبان موجودات را نمی‌فهمند. ولی انبیاء و اولیاء و بزرگان از مؤمنین هم می‌‌فهمند که موجودات حق را تسبیح می‌‌کنند و هم به زبان آنها آشنایند، می‌‌فهمند آنها چه می‌‌گویند.
متوسطین از بشر، متوسطین از اهل معنی می‌‌فهمند که موجودات، حق را تسبیح می‌‌کنند اما به زبان آنها آگاه نیستند و اما افراد نازل و وامانده، که کاری به جهان معنی، و جهان غیب و ایمان و توحید ندارند، نه می‌‌دانند جهان مسبح حق است و نه تسبیح آنها را می‌‌فهمند، و اگر گوش دل باز بشود انسان صدای همه‌‌ی موجودات را می‌‌شنود و زبان آنها را هم می‌‌فهمد.
در اینجا یک اشکالی است که علامه طباطبائی استاد عالی مقام رضوان‌الله علیه در المیزان آن اشکال را نقل و حل کرده‌اند. آن اشکال با راه دیگری هم قابل حل است و آن اینست که در جهان مجردات چون علم هست تسبیح هست. در جهان ماده که محکوم حرکت است، چون وجود پراکنده است و جمع نیست علم نیست، زیرا علم، حضور موجودی برای موجود دیگر است. اگر موجود متحول و متحرک بود پراکنده است و جمع نیست و حضور ندارد، و در نتیجه آگاهی ندارد. این معنا را ایشان چنین حل کرده‌‌اند که موجودات متحرک از آن جهت که متحرکند، ثابتند پس جمعند، و چون جمعند حضور دارند، و چون حضور دارند علم خواهند داشت.
امیدواریم که این توفیق آشنایی به زبان موجودات نصیب همه‌‌ی ما بشود.
غفرالله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره های حدید و حشر و صف آیه‌‌ی 1.
2- سوره‌‌ی جمعه، آیه‌‌ی 1.
3- سوره‌‌ی اسراء، آیه‌‌ی 1.
4- سوره‌‌ی تغابن، آیه‌‌ی 17.
5- سوره‌‌ی تغابن، آیه‌‌ی 1.
6- سوره‌‌ی صف، آیه‌‌ی 14.
7- سوره‌‌ی محمد، آیه‌‌ی 7.
8- سوره‌‌ی حدید، آیه‌‌ی 18.
9- سوره‌‌ی نحل، آیه‌‌ی 53.
10- سوره‌‌ی زمر، آیه‌‌ی 75.
11- سوره‌‌ی اسراء، آیه‌‌ی 44.
12- سوره‌‌ی رعد، آیه‌‌ی 13.
13- سوره‌‌ی نور، آیه‌‌ی 41.
14- سوره‌‌ی ص، آیات 18 و 19.
15- سوره‌‌ی نور، آیه‌‌ی 41.
16- سوره‌‌ی فصلت، آیه‌‌ی 20.
17- نهج‌البلاغه فیض، حکمت 316.
18- سوره‌‌ی یونس، آیه‌‌ی 61.
19- سوره‌‌ی طه، آیه‌‌ی 14.
20- سوره‌‌ی یس، آیه‌‌ی 65.
21- سوره‌‌ی انعام، آیه‌‌ی 130.
22- سوره‌‌ی فصلت، آیه‌‌ی 21.

منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1375)، تفسیر موضوعی قرآن کریم (جلد 1)، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ سوم