چرا توحید قرآنی کامل ترین توحید است؟
اول-نتیجه تذکر قرآن، ثبوت ذات الهی است بدون تشبیه و مذهب فلسفه، اثبات با تشبیه و طریق عرفان، اثبات وحدت و نفی غیریت است.
دوم-مشرب قرآن، عدم امکان توصیف و نهی از توصیف ذات مقدس است مگر به آنچه خود توصیف فرموده است؟ لا یوصف الا بما وصف به نفسه.
و مشرب فلسفه، توصیف به مفاهیم و وجوه و روش عرفان توصیف به کل صفات است.
سوم- قرآن اثبات می کند عدم امکان معرفت ذات قدوس را در مرتبه ی کمال، مگر به خود ذات مقدس؛ و فلسفه، معرفت مبدأ را به وجوه و مفاهیم مدعی است و عرفان و تصوف، معرفت ذات را به اتحاد و وحدت و کل تعینات ثابت می کند.
چهارم-قرآن، نهی از تفکر در ذات و امر به تفکر در آیات می نماید و فلسفه و عرفان، کمال بشر را در تفکر در ذات می دانند.
پنجم- قرآن، خلوّ حضرت حق را از مخلوقات و خلو مخلوقات را از ذات خدا اثبات می نماید و فلسفه، اثبات تشکیک و سنخیت میان خالق و مخلوق می کند و عرفان، اثبات وحدت و اتحاد نماید.
نتیجه اول: از بیانات گذشته ظاهر شد که نور علم و عقل، آیت و علامت (صفت) ذات مقدس ربوبی است؛ زیرا که مدرکات و معقولات و معلومات، منورند به نور علم و نور علم منور است به ذات خود، معلوم و معقول نشود معلومیت مخالف ذات اوست و ظاهر است به ظهور خود، پس نتوان به غیر خود آن را تعریف کرده و شناخت. تعریف و بیان حقیقت او به غیرش، اضلال و جهل است. و این نور، آیت است برای ذات مقدس که نتوان ذات مقدس را توصیف کرد به غیر او؛ زیرا آنچه به علم ادراک شود، غیر علم است. و نور علم، مخلوق و غیر ذات مقدس است؛ پس خالق آن برتر است از ادراک. چگونه می توان او را به غیر ذات او معرفی نمود؟! در یکی از خطبات نهج البلاغه حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: لا یدرک بوهم و لا یقدر بفهم تا اینکه فرمود فلا اله الا هو اضاء بنوره کل ظلام و اظلم بظلمته کل نور(1)
و نیز آن حضرت فرمود:
به توصف الصفات لابها یوصف و به تعرف المعارف لا بها یعرف (2)
به برکت ذات مقدس شناخته شود اشیا، نه اینکه به اشیا او شناخته شود. به او توصیف- یعنی ظاهر- شود صفات، نه ذات او به صفات ظاهر شود.
هو الدال بالدلیل علیه و المودی بالمعرفه الیه (3)
اوست رهنما و دلیل بر خودش و اوست رساننده به معرفت و شناسایی به خودش.
حاصل نتیجه ی این معرفت اخراج ذات مقدس است از حد تشبیه و تعطیل، زیرا که ممکن نیست تعریف ذات مقدس به چیزی غیر ذات خودش، حتی وجود و ماهیت؛ پس شیئی شبیه به ذات مقدس نیست. چنانچه در صحیفه سجادیه نوریه بعد از ذکر آیه ی مبارکه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها
می فرماید:
سبحان من لم یجعل فی احد من معرفه نعمه الا المعرفه بالتقصیر عن معرفتها کما لم یجعل فی احد من معرفه ادراکه اکثر من العلم انه لا یدرکه (4)
یعنی: منزه است خدایی که قرار نداده از شناسایی نعم خودش مگر تقصیر از شناختن نعم را چنانچه قرار نداده در کسی از شناسایی ادراک ذات مقدس زیادتر از علم به اینکه او را ادراک نمی کند.
الدال علی قدمه بحدوث خلقه و بحدوث خلقه علی وجوده و باشتباههم علی ان لا شبه له الذی صدق فی میعاده و ارتفع عن ظلم عباده و قام بالقسط فی خلقه و عدل علیهم فی حکمه مستشهد بحدوث الاشیاء علی ازلیته و بما وسمها به من العجز علی قدرته و بما اضطرها الیه من الفناء علی دوامه واحد لا بعدد و دائم لا بامد و قائم لا بعمد تتلقاه الاذهان لا بمشاعره و تشهد له المرائی لا بمحاضره لم تحط به الاوهام (5)
وجود مبارکش تعریف می فرماید ذات مقدس را به نفی اضداد و اوصاف مخلوقات، و به شباهت مخلوفات با یکدیگر اثبات می فرماید که شبیهی از برای او نیست. حدوث اشیا دلیل است که او حادث نیست. عجز آنان دلیل است که او عاجز نیست. اضطرار اشیا به فنا، دلیل است که او فانی نشود، اذهان و ارواح او را بیابد نه به ادراک حسی و وهمی، گواهی می دهد به او آیات نه به انطباع، احاطه نکند به او عقل ها.
و فی روایه شریفه قال له السائل فقد حددته اذ اثبت وجوده قال ابو عبدالله ع لم احده و لکنی اثبته اذ لم یکن بین النفی و الاثبات منزله (6)
سائل گفت پس تحدید نمودی ذات مقدس را. حضرت فرمود تحدید نکردم، بلکه اثبات کردم؛ زیرا که بین نفی و اثبات واسطه نیست و در خطبه، حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) فرمود:
فلیس الله (الله) من عرف بالتشبیه ذاته و لا ایاه وحد من اکتنهه و لا حقیقته اصاب من مثله و لا به صدق من نهاه و لا صمد صمده
من اشار الیه و لا ایاه عنی من شبهه (7)
یعنی: خدایی که به تشبیه شناخته شده خدا نیست و کسی که بخواهد به کنه ذات او احاطه نماید او را یکتا ندانسته و کسی که برای او مثل آورده به حقیقت او نرسیده و کسی که او را تشبیه کرد او را قصد نکرده است. در توحید از حضرت باقر (علیه السلام) نقل می کند:
یا جابران ان الله تبارک و تعالی لا نظیر له و لا شبیه تعالی عن صفه الواصفین (8)
و در روضه الواعظین روایت شده از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) که فرمود:
اتقوا ان تمثلوا بالرب الذی لا مثل له او تشبهوه من خلقه او تلقوا علیه الاوهام او تعملوا فیه الفکر و تضربوا له الامثال او تنعتوه بنعوت المخلوقین فان لمن فعل ذلک نارا (9)
یعنی: بپرهیزید از اینکه خدایی را که مثلی ندارد شبیه کنید با خلقش یا او را توهم کنید یا در او فکر کنید یا برای او مثلی زنید یا او را به صفات مخلوق وصف کنید، برای کسی که چنین کند آتش است.
مخفی نیست که مراد از مخلوق در لسان روایات، ماسوای ذات ربوبی است اعم از عالم ابداع و انوار و ارواح و اجسام، و توهم نشود که مراد فقط عالم شهود و وهم و خیال است چنانچه دسته ای عالم خلق را به عالم اجسام منحصر کرده اند و ماسوای عالم اجسام را جزو عالم ربوبی شمرده اند.
مسندا عن ابیعبدالله (علیه السلام) ان الله تبارک و تعالی لا یشبه شیئا و لا یشبهه شیء و کل ما وقع فی الوهم فهو بخلافه (10)
می فرماید: هیچ چیز شباهت به ذات مقدس ربوبی ندارد و مثل و مانندی ندارد و اوست بینا و شنوا و آنچه که در وهم واقع شود، ذات مقدس به خلاف اوست؛
پس نتیجه اولی اثبات بدون تشبیه است.
نتیجه دوم: ذات مقدس را توصیف نتوان کرد، مگر به آنچه خود توصیف فرموده است. این است که اساس قرآن و اسلام بر تکبیر و تسبیح ذات مقدس است.- اکبر من ان یوصف و تعالی عما یصفون- زیرا بدیهی است که تعریف شیئی، به غیر خودش در وقتی ممکن است، که آن دو شیء در اوصاف و کمال شبیه هم باشند و در حقیقت مشترک و ذات قدسی، منزه است از مثل و شبیه، پس به هر چه تعریف شود غیر اوست. اما معرفی ذات مقدس به خود ذات قدس برای غیر، محال است زیرا که ذات باری مفهوم و معقول و متوهم نشود.
آنچه به عقل ادراک شود غیر عقل است، چه رسد به خالق عقل، و از برای ذات متعال آیاتی بر تنزیه و تقدیس اوست، که معرفت ذات منحصر به معرفی ذات اوست، و اوست معرف ذات خود و معرف آیات خود. دلیل بر آیات و دلیل بر خود ذات مقدس هم اوست؛ زیرا که دانسته شد که علم، آیتی از آیات بزرگ الهی است. نتوان او را شناخت مگر به خود او، و شناختن معلومات به اوست و اوست دلیل و آیت و برهان بر خودش و معلومات، خود، دلیل است که از برای او مثل و شبیهی نیست. و غیر قائم بودن علم به ذات خود، دلیل است بر وجود قیومش. و او دلیل و برهان است که توحید ذات مقدس تمیز بین او و خلق است و با مخلوقات مبائن است (توحیده تمییزه) این است که حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده است:
وصف نفسه باسماء و خلق لذاته علامات یستدل بها علی قدسه و علوه عن الادراک و التوصیف. قال الله تعالی:(هو الذی یریکم آیاته)(11)
یعنی اوست، خداوندی که آیات خود را به شما نشان می دهد. نه اینکه نهی از توصیف مطلبی تعبدی و بی دلیل است، بلکه حکم عقل و وجدان، این است که خدا را نتوان توصیف کرد؛ مگر به آنچه خود وصف فرموده است.
(و ما قدروا الله حق قدره)(12) (سبحان الله عما یصفون، الا عبادالله المخلصین)(13)
واضح است اول بنده ی مخلص، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است و او توصیف نکند خدا را مگر به آنچه خدا وصف کرده است.
(سبحان الله عما یصفون)(14) (عالم الغیب و الشهاده)(15)(و تعالی عما یشرکون)(16)
فی روایه شریفه فقال (یعنی الیهودی) یا محمد صف لی ربک فقال (صلی الله علیه وآله) ان الخالق لا یوصف الا بما وصف به نفسه و کیف یوصف الخالق الذی یعجز الحواس ان تدرکه و الاوهام ان تناله و الخطرات ان تحده و الابصار عن الاحاطه به جل عما یصفه الواصفون نای فی قربه)(17)
خدایی که، برتر است از ادراک حواس و اوهام و خطرات وابصار. و منزه است از آنچه وصف کنند او را وصف کنندگان. و نمی رسند وصف کنندگان حقیقت وصف ذات قدوس را.
منسدا عن الصادق (علیه السلام) یقول بینما امیرالمومنین ع یخطب علی المنبر بالکوفه اذ قام الیه رجل فقال یا امیرالمومنین صف لنا ربک تبارک و تعالی لنزداد له حبا و به معرفه فغضب امیرالمومنین ع و نادی الصلاه جامعه فاجتمع الناس حتی غص المسجد باهله ثم قام متغیر اللون فقال الحمد لله- الی ان قال- وانحسرت الابصار عن ان تناله فیکون بالعیان موصوفا و بالذات التی لا یعلمها الا هو عند خلقه معروفا و فات لعلوه علی الاشیاء مواقع رجم المتوهمین و ارتفع عن ان تحوی کنه عظمته فهاهه رویات المتفکرین... و کیف یکون من لا یقدر قدره مقدرا فی رویات الاوهام و قد ضلت فی ادراک کنهه هواجس الاحلام .... لبعده من ان یکون فی قوی المحدودین لانه خلاف خلقه فلا شبه له ....... و لا تقدر عظمه الله سبحانه علی قدر عقلک فتکون من الهالکین (18)
خطبه ی مبارکه، مفصل بود. اکتفا کردیم به چند جمله که صریح است در آنچه گفتیم و خطب از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه ی هدی (علیهم السلام) در این موضوع؛ یعنی، تسبیح و تنزیه و نهی از تفکر و توصیف، به مقداری است که از عهده ی ما و این رساله خارج است.
حال مفاد چند جمله از خطبه که ذکر شده این است.
سائل اظهار داشت که توصیف کن خدا را، تا معرفت پیدا کنیم و محبت به خدا زیاده گردد. به شنیدن این کلام، غضب بر وجود مبارکش عارض شد. خود این امر، دلیل بزرگی است که ذات قدوس را نتوان توصیف کرد، بلکه تقاضای توصیف نسبت به ذات خداوند جسارت است؛ پس حضرت ندای عام دادند و مردم جمع شدند، بطوری که مسجد از جمعیت پر شد، سپس حضرت در حالی که گونه مبارکش متغیر بود ایستاد و فرمود: سپاس خداوند [را است] تا اینکه فرمود: بینش ها کوتاه تر است از اینکه برسد به حقیقت ذات او تا به مشاهده وصف شود و به ذاتی که حقیقت آن را جز او کس نمی داند نزد خلق شناخته نگردد. برتراست از اینکه افکار به کنه بزرگی او را احاطه کند و چگونه ممکن است توصیف کرد کسی را که نمی توان بزرگی او را با اندیشه های دقیق سنجید؟ و به تحقیق به ادراک حقیقت او، افکار لطیف راه نیابند... چون برتر است از اینکه در قوای محدود خلق قرار گیرد، زیرا او با خلق خویش مباین است و او را مانندی نیست. بزرگی خداوند را با دانش خویش مسنج و گر نه از هلاک شوندگان می باشی.
عن ثامن الائمه عن آبائه عن امیرالمومنین- صلوات الله علیهم- قال خطب امیرالمومنین (علیه السلام) الناس فی مسجد الکوفه فقال الحمد لله الذی لا من شیء کان و لا من شیء کون مباین لجمیع ما احدث فی الصفات و ممتنع عن الادراک بما ابتدع من تصریف الدوات- الی ان قال- محرم علی بوارع ناقبات الفطن تحدیده ... و علی غوائص سابحات النظر تصویره... ممتنع عن الاوهام ان تکتنهه و عن الافهام ان تستعرقه و عن الاذهان ان تمتثله ... و نضبت عن الاشاره الیه بالاکتناه بحارالعلوم و رجعت بالصغر عن السمو الی وصف قدرته لطائف الخصوم... قد ضلت العقول فی امواج تیار ادراکه و تحیرت الاوهام عن احاطه ذکر ازلیته ... و لا له مثل مضروب و لا شیء عنه بمحجوب تعالی عن ضرب الامثال و الصفات المخلوقه علوا کبیرا (19)
مفاد روایت: حضرت رضا (علیه السلام) از پدران خود از امیرالمومنین (علیه السلام) خطبه ای را که در مسجد کوفه بیان فرموده اند روایت می نمایند: سپاس مر خداوندی را که از چیزی به وجود نیامده، و مخلوقات را از چیزی ابداع نفرموده، از آنچه آفریده است در صفت جدا می باشد، نتوان او را به چیزهای گوناگونی که آفریده ادراک نمود، بر زیرکان هوشیار تحدید ذات او محال است، بر شناوران بحر اندیشه تصویر او ممتنع است. وهم نتواند به کنه او راه یابد، و فهم نتواند او را ادراک کند و ذهن نتواند صورتی برای او بسازد، دریاهای دانش در اشاره به کنه ذاتش خشک باشند، و اندیشه های لطیف از رسیدن به وصف قدرتش تهی دست باز آیند، عقول در ادراک او حیرانند و اوهام در احاطه به ذکر سرمدی او سرگردان .... نتوان برای او مثلی زد و نه چیزی از او پنهان است. برتراست از اینکه بتوان برای او مثلی آورد و منزه است از صفات آفریده شده.
ومسندا قال جاء رجل الی الحسن بن علی (علیه السلام) فقال له یا ابن رسول الله صف لی ربک حتی کانی انظر الیه فاطرق الحسن بن علی ع ملیا ثم رفع راسه فقال الحمد لله- الی ان قال- فلا تدرک العقول و اوهامها و لا الفکر و خطراتها و لا الالباب و اذهانها صفته (20)
حضرت امام حسن ( علیه السلام) در جواب کسی که گفت: پروردگار خود را برای من تعریف کن بطوری که گویا من به او نگاه می کنم. فرمود: که عقل و دانش و وهم نتواند چگونگی او را دریابد.
ان المامون لما اراد ان یستعمل الرضا (علیه السلام) جمع بنی هاشم- الی ان قال- فصعد ع المنبر فقعد ملیا لا یتکلم مطرقا ثم انتفض انتفاضه و استوی قائماً و حمد الله و اثنی علیه و صلی علی نبیه و اهل بیته ثم قال اول عباده الله معرفته و اصل معرفه الله توحیده و نظام توحید الله نفی الصفات عنه لشهاده العقول ان کل صفه و موصوف مخلوق و شهاده کل موصوف ان له خالقا لیس بصفه و لا موصوف و شهاده کل صفه و موصوف بالاقتران و شهاده الاقتران بالحدث و شهاده الحدث بالامتناع من الازل الممتنع من الحدث – الی ان قال- بصنع الله یستدل علیه و بالعقول تعتقد معرفته و بالفطره تثبت حجته .........فقد جهل الله من استوصفه ......... و من قال کیف فقد شبهه...... و من جزاه فقد وصفه و من وصفه فقد الحد (21)
مفاد روایت: چون مأمون خواست حضرت رضا (علیه السلام) را به ولایتعهدی برگمارد، بنی هاشم را جمع فرمود، حضرت رضا (علیه السلام) بر منبر شدند پس از حمد خداوند و درود بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اول بندگی خداوند، شناختن اوست، و اصل شناختن، اقرار به یگانگی است، و اساس یگانه شناختن، نفی صفات است از خداوند؛ چون عقل شهادت دهد که هر صفت و موصوف آفریده شده اند و هر مخلوقی، گواهی دهد که او را آفریدگاری است که صفت و موصوف نیست و هر صفت و موصوفی با یکدیگرند، و با هم بودن امری است حادث- تازه- و امر حادث نتواند ازلی باشد زیرا ازلیت با حدوث جمع نشود.......... آفرینش خداوند بر هستیش گواه است. و به دانش شناختن او پذیرفته شود. و به فطرت، حجت او استوار گردد........ آنکه خدا را وصف کند او را نشناخته و آنکه گوید: خداوند چگونه است؟ او را تشبیه کرده و آنکه او را تجزیه کند- به صفت موصوف- او را وصف کرده و آنکه او را وصف کند به او کفر ورزیده است.
فی خطبه شریفه قال (علیه السلام) اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهاده کل صفه انها غیر الموصوف و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من اشار الیه فقد حده و من حده فقد عده (22)
حضرت امیر (علیه السلام) در این خطبه فرماید: اول دین، شناسایی خدا است و کمال معرفت خدا، تصدیق به وجودش باشد، و کمال تصدیق، یکتا شناختن اوست، و کمال توحید، اخلاص برای اوست، و کمال اخلاص، نفی صفات است از او؛ زیرا هر صفتی غیر از موصوف و هر موضوعی غیر از صفت است؛ پس هر کس خدا را توصیف کند او را مقرون کرده به صفت و هر کس او را مقرون کند او را دو تا شمرده و هر کس او را دو تا شمارد برای خدا اجزا قرار داده است و کسی که او را دارای اجزا قرار دهد او را نشناخته و هر کسی او را نشناخت اشاره به او کرده و کسی که به او اشاره کرد تحدیدش کرده و او را محدود دانسته و کسی که محدودش دانست او را شماره کرده است.
عن موسی بن جعفر (علیه السلام) فقال یا ابا احمد لا تتجاوز فی التوحید ما ذکره الله تعالی ذکره فی کتابه فتهلک – الی ان قال- و انه لا تقدره العقول و لا تقع علیه الاوهام و لا تحیط به الاقطار و لا یحویه مکان و لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر.... و هو القدیم و ما سواه مخلوق محدث تعالی عن صفات المخلوقین علوا کبیراً (23)
حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرماید: ای احمد! تجاوز نکن در خداشناسی از آنچه خداوند در کتابش فرموده که هلاک خواهی شد و فرمود: خدا به تقدیر عقول درنیاید و اوهام بر او واقع نشود و افکار به او احاطه نکند و در مکانی قرار نگیرد و دیدگان او را درنیابد و او دیدگان را بیند و او مهربان و آگاه است و او قدیم است و ماسوای او حادث و مخلوق. بزرگتر است از توصیف مخلوقین.
عن سیدالشهداء (علیه السلام)الی ان قال (علیه السلام) و لا یقدر الواصفون کنه عظمته و لا یخطر علی القلوب مبلغ جبروته ........ و لا تدرکه العلماء بالبابها و لا هل التفکیر بتفکیرهم الا بالتحقیق ایقاناً بالغیب...... احتجب عن العقول کما احتجب عن الابصار.......به توصف الصفات لا بها یوصف و به تعرف المعارف لا بها یعرف فذلک الله لا سمی له سبحانه لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر(24)
حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) فرماید: قادر نیستند وصف کنندگان حقیقت عظمت او را تعریف نمایند و مقدار و منتهای قدرت و بزرگی و سلطنت او، خطور در قلوب ننماید. علما، به عقل خود او را ادراک نکنند. و اهل تفکر، نیز به تفکر او را نیابند مگر ایمان به غیب آرند. از عقول پوشیده است همان طوری که از چشم ها پنهان است.
عن ابی الحسن الثالث ع قال ان الله لا یوصف الا بما وصف به نفسه و انی یوصف الذی تعجز الحواس ان تدرکه و الاوهام ان تناله و الخطرات ان تحده و الابصار عن الاحاطه به (25)
باسناده الی ابی محمد العسکری (علیه السلام) عن ابیه عن جده (علیهم السلام) قال قام رجل الی الرضا (علیه السلام) قال له یا ابن رسول الله صف لنا ربک فان من قبلنا قد اختلفوا علینا فقال الرضا (علیه السلام) انه من یصف ربه بالقیاس لا یزال الدهر فی الالتباس مائلا عن المنهاج ظاعنا فی الاعوجاج ضالا عن السبیل قائلا غیر الجمیل اعرفه بما عرف به نفسه من غیر رویه و اصفه بما وصف به نفسه (26)
فی الدعاء الیمانی لامیر المومنین (علیه السلام) لا یبلغک بعد الهمم و لا ینالک غوص الفطن و لا ینتهی الیک بصر الناظرین فی مجد جبروتک ارتفعت عن صفه المخلوقین صفات قدرتک و علا عن ذکر الذاکرین کبریاء عظمتک .... کلت الاوهام عن تفسیر صفتک و انحسرت العقول عن کنه عظمتک.... و کل دون ذلک تحبیر اللغات و ضل هنالک التدبیر فی تصاریف الصفات فمن تفکر فی ذلک رجع طرفه الیه حسیرا و عقله مبهورا و تفکره متحیرا.... و لا تهتدی القلوب لصفتک و لا تبلغ العقول جلال عزتک (27)
حضرت رضا (علیه السلام)، در جواب مردی که گفت توصیف کن پروردگار را، فرمود: کسی که وصف کند خدای خود را به قیاس و تشبیه و مثل، همیشه در اشتباه و از راه راست منحرف و در راه کج روانه می باشد. از طریق حق گمراه است و سخن ناروا گوید. خدا را تعریف می نماییم به آنچه خودش تعریف کرده و توصیف می نمایم به آنچه خودش فرموده است.
حضرت امیر در دعای یمانی می فرماید: خداوندا! نمی رسد به تو همت های بلند، و درنیابد تو را شناوری فکرها، منتهی نشود به سوی تو نظر بینندگان در بزرگی قدرت و سلطنت تو برتر است از صفات مخلوقین. فکرها از تفسیر صفات تو باز ماند و عقل ها از درک حقیقت تو ناتوان است. چگونه توصیف می شوی و حال اینکه تو جبار و منزهی. متحیر شده در ملکوت تو فکرهای عمیق، و بیان لغات در اینجا از کار باز ماند، و تدبیر در شرح صفات تو سرگردان گردد. کسی که فکر نماید در عظمت تو، ناتوان و متحیر باز آید. دل ها راه نیابد به صفات تو و نرسد به جلال عزت تو.
بالجمله، تذکرات قرآن و روایات به اعلی صوت می فرماید: توصیفات بشری کفر و ضلالت و تجری نسبت به ذات مقدس است، چنانچه در وصف چنین کسان در خطبه فرموده اند:
(یومن الناس من العظائم و یهون کبیر الجرائم) (28)
قریباً شرح خواهیم داد، که چگونه در اساس فلسفه و عرفان بشری، توصیف و تعریف ذات خدا، تشبیه یا اتحاد و عینیت است.
نتیجه سوم: از تذکرات و بیانات گذشته آشکار شد که معرفت حقیقت ذات ربوبی، به غیر ذات مقدس، ممکن نیست؛ زیرا که ماسوای ذات پاک او، مصنوع و مخلوق و محتاج است؛ پس مخلوق وجه و مرآت ذات خالق نخواهد شد. بلی آیت و علامت اثبات ذات اوست. پس خدا را نتوان شناخت و تعریف کرد به وجوه و عناوین، حتی و به جود و ماهیت و شیئیت و ملیت و امثال آن؛ زیرا که دانسته شد آنچه مفهوم و معقول و متصور است، غیر ذات مقدس او است، و عرفان او به غیر او محال و ممتنع است. و به تعبیر دیگر علم حصولی اصطلاحی، عبارت است از حصول صورت شی در نفس با اتحاد صورت با نفس. و علم حضوری، عبارت از حضور معلوم نزد عالم است. ذات مقدس، منزه است از اینکه دارای صورتی در نفوس باشد یا با نفوس متحد گردد.
علم حضوری، به تعقل نفس است و تعقل به اصطلاح فلسفه، تجرید موجودات مادی است از ماده و لوازم آن- بدیهی است که این، فعلی از افعال نفس و مخلوق و معلول نفس است- به حضور مجردات معقوله نزد عاقل مجرد؛ زیرا که تجرد، مساوق است با عاقلیت و معقولیت و عقل. در حقیقت علم و عقل ذکر شد که معقولیت، خلاف ذات عقل است. اشیا، معقولند به عقل و عقل معقول نگردد چه رسد به ذات مقدس باری تعالی که خالق عقل می باشد.
مسندا عن ابی عبدالله (علیه السلام) من زعم انه یعرف الله بحجاب او بصوره او بمثال فهو مشرک لان حجابه و مثاله و صورته غیره و انما هو واحد متوحد فکیف یوحده من زعم انه عرفه بغیره و انما عرف الله من عرفه بالله فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه انما یعرف غیره لیس بین الخالق و المخلوق شیء و الله خالق الاشیاء لا من شیء کان (29)
فی روایه شریفه فمن زعم انه یومن بما لا یعرف فهو ضال عن المعرفه لا یدرک مخلوق شیئا الا بالله و لا تدرک معرفه الله الا بالله و الله خلو من خلقه و خلقه خلو منه (30)
فی روایه شریفه تعرف نفسک به و لا تعرف نفسک بنفسک و تعلم ان ما فیه له و به. (31)
ترجمه اخبار: 1-کسی که گمان کرده است که می شناسد خدای را به حجاب و صورت و مثال، پس مشرک است؛ زیرا که حجاب و مثال و صورت، غیر اوست. و اوست خدای یکتا. و چگونه فرد و یکتا دانسته او را؟ کسی که گمان کرده است شناخته است خدا را به غیر او. شناخته است خدا را، کسی که خدا را به خدا شناخته، و کسی که نشناخته است ذات مقدس را به ذات پاک او، پس نشناخته است او را و شناخته است غیر خدا را. بین آفریننده و آفریده شده چیزی نیست. خدا خالق اشیا است و از چیزی نمی باشد.
2- کسی که گمان کرده است که ایمان می آورد به شیئی که نمی شناسد، از معرفت گمراه است. مخلوق، چیزی را نمی شناسد مگر به خدا. خدا خالی است از خلقش و خلق خالی است از او.
3-تو خودت را به خدا می شناسی نه به خود. می دانی آنچه را که نفس دارد ملک خداوند است.
اساس دین اسلام، بر این امر است که معرفت خدا حاصل نشود مگر به ذات پاک و به فرمان او. هم چنین باقی ماندن معرفت به اراده ی اوست و خداوند معرفت را فطری بشر قرار داده که در قلوب ثابت است و به واسطه ی غفلت و توجه به غیر، شخص محجوب از خدا گردد و از جمله ی حجب، توهمات و خیالات خودسرانه ی بشر است.
(لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم اخوانهم عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه)(32)
(هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم)(33)
(یمنون علیک ان اسلموا قل لا تمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هداکم للایمان ان کنتم صادقین) (34)
(و لکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الراشدون، فضلا من الله و نعمه و الله علیم حکیم (35)
او من کان میتا فاحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون (36)
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور) (37)
ترجمه آیات:
1-نمی یابی کسانی را که ایمان آورده اند به خدا و رسول و روز قیامت که دوستی کنند با کسانی که مخالفت و دشمنی کرده اند با خدا و رسول، گر چه پدران یا پسران یا برادران یا خویشان آنها باشند. آنها، کسانی هستند که ثبت شده است در دل های آنها ایمان. خداوند آنان را به روحی از خود نیرو بخشیده است.
2-خدا، کسی است که فرستاده آرامش را در دلهای مؤمنین، برای آنکه ایمان خویش را افزون نمایند.
3-منت می گذارند بر تو که اسلام آورده اند. بگومنت مگذارید بر من اسلام خودتان را، بلکه خدا منت می گذارد بر شما که هدایت کرده است شما را به ایمان؛ اگر باشید از راستگویان.
4-ولکن ایمان را برای شما محجوب نموده و آن را در دل شما آراسته، و ناخوش قرار داده است کفر و فسق و معصیت را. آنانند دارای رشد و این فضل و نعمتی است از خداوند. و خدا دانا و حکیم و درست کار است.
5-آیا کسی که مرده بوده، پس او را زنده کردیم و قرار دادیم برای او نوری که به وسیله ی آن بین مردم راه رود، مانند کسی است که در تاریکی است و خارج از آن نمی شود؟ این چنین زینت داده شده برای کافرین آنچه را که عمل می کنند.
6-خدا دوست و ولی کسانی است که ایمان آورده اند، بیرون آورد آنان را از تاریکی ها به روشنائی.
عن ابی عیدالله (علیه السلام) بعد قول الراوی اصلحک الله هل جعل فی الناس اداه ینالون بها المعرفه قال فقال لا قلت فهل کلفوا المعرفه قال لا علی الله البیان لا یکلف الله نفسا الا وسعها و لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها. (38)
عنه (علیه السلام) فی جواب السائل عن المعرفه. قال (علیه السلام) هی من صنع الله لیس للعباد فیها صنع (39)
عن صفوان قال قلت لعبد صالح هل فی الناس استطاعه یتعاطون بها المعرفه قال لا انما هو تطول من الله قلت افلهم علی المعرفه ثواب اذا کان لیس فیهم ما یتعاطونه بمنزله الرکوع و السجود الذی امروا به ففعلوه قال لا انما هو تطول من الله علیهم و تطول بالثواب (40)
مسنداً عن ابی عبدالله ع فی قول الله و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم قال کان ذالک معاینه الله فانساهم المعاینه و اثبت الاقرار فی صدورهم و لو لا ذلک ما عرف احد خالقه و لا رازقه و هو قول الله و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن الله (41)
مسندا عن ابی عبدالله ع قال لیس لله علی خلقه ان یعرفوا و للخلق علی الله ان یعرفهم و لله علی الخلق اذا عرفهم ان یقبلوا (42)
ترجمه اخبار:
1-پس از سوال سائل، که آیا خدا قرار داده برای انسان امری را که به واسطه ی آن بشناسد خدا را، فرمود: نه. پرسید آیا تکلیف دارند به معرفت؟ فرمود: نه. بر خدا است بیان و تکلیف نکند خدا مگر به مقدار وسع و قدرت و تکلیف نکند مگر چیزی را که قدرت و استطاعت آن را داده است.
(از این بیان واضح می شود که برای بشر قدرت معرفت ذات ربوبی نیست)
2- و نیز پس از سوال از معرفت خدا، فرمود: معرفت، صنع خدا است و از برای بندگان در او صنعی نیست.
3- راوی گفت: سوال کردم از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) آیا از برای مردم استطاعت و توانایی هست که معرفت را دارا شوند؟ فرمودند: معرفت، بخششی است از خدا. پرسیدم آیا ثوابی هست بر معرفت مانند ثواب بر رکوع و سجود و افعال تکلیفیه؟ فرمود: معرفت و ثواب، هر دو بخشش خداوند است.
4-حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) در بیان آیه ی مبارکه ی «اذ اخذ ربک من بنی آدم...» فرمود: این اقرار و اعتراف به ربوبیت، معاینه و عیان بود از خدا و ثابت گردانید اقرار را در قلوب آنها؛ و اگر نبود این معرفت عیان، نمی شناخت احدی خالق و رازق خود را. این است بیان آیه ی مبارکه که فرمود: «اگر سوال کنی کیست خالق آنها؟ البته می گویند خدا».
5-برای خدا بر عهده ی خلق نیست که او را بشناسند و تکلیفی است از خدا برای خلق، وقتی که ذات پاک خود را معرفی نمود قبول کنند.
مسندا قال کتبت علی یدی عبدالملک بن اعین فسالته عن المعرفه و الجحود أهما مخلوقتان فکتب ع سالت عن المعرفه ما هی فاعلم رحمک الله ان المعرفه من صنع الله عزوجل فی القلب مخلوقه و الجحود صنع الله فی القلب مخلوق و لیس للعباد فیهما من صنع و لهم فیها الاختیار من الاکتساب فبشهوتهم الایمان اختاروا المعرفه فکانوا بذلک مومنین عارفین و بشهوتهم الکفر اختاروا الجحود بذلک کافرین جاحدین ضلالا و ذلک بتوفیق الله لهم و خذلان من خذله الله فبالاختیار و الاکتساب عاقبهم الله و اثابهم (43)
مفاد روایت مبارکه، این است: معرفت و انکار فعل خدا است و فعل مردم نیست، ولی از برای آنها است اختیار. و به میل و ایمان، اختیار کنند معرفت را پس مؤمن گردند و به میل خود کفر را اختیار نمایند پس کافر و گمراه شوند. اختیار ایمان به توفیق الهی و کفر به خذلان اوست. پس به اختیار و اکتساب آنان را عقاب کند و یا ثواب دهد. روایت مبارکه مطابق آیاتی است که راجع به جحود و انکار بیان کرده ایم.
1-مسندا عن ابی عبدالله (ع): قال لم یکلف الله العباد المعرفه ولم یجعل لهم الیها سبیلا (44)
2-عنه قال سالت ابا عبدالله ع عن قول الله عزوجل کتب فی قلوبهم الایمان هل لهم فی ذلک صنع قال لا (45)
3-عنه قال سالت ابا عبدالله ع عن قول الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم هل للعباد بما حبب صنع قال لا و لا کرامه (46)
4-عنه لیس علی الناس ان یعلموا حتی یکون الله هو المعلم لهم فاذا اعلمهم فعلیهم ان یعلموا (47)
ترجمه آیات:
1-تکلیف نشدند بندگان، شناختن خدا را و برای آنها به معرفت راهی گذاشته شده است.
2-راوی می گوید سوال کردم از حضرت صادق (علیه السلام) از آیه ی مبارکه «کتب فی قلوبهم الایمان» آیا برای مومنین در ایمان فعلی است؟ فرمود: نه.
3- نیز راوی سوال کرد از آیه ی مبارکه «حبب الیکم الایمان» آیا برای بندگان در آنچه تحبیب فرموده، فعلی است؟ فرمودند: نه
4-حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: بر مردم نیست دانایی و عالم شدن، تا اینکه خدا تعلیم فرماید؛ و بر آنها است پس از تعلیم نمودن خداوند قبول نمودن علم.
فیما سئل الجاثلین عن امیرالمومنین (علیه السلام) و کان فیما ساله ان قال له اخبرنی عرفت الله بمحمد ام عرفت محمداً بالله فقال علی بن ابی طالب (علیه السلام) ما عرفت الله عزوجل بمحمد (صلی الله علیه و آله) و لکن عرفت محمداً بالله عزوجل حین خلقه و احدث فیه الحدود من طول و عرض فعرفت انه مدبر مصنوع باستدلال و الهام منه و اراده کما الهم الملائکه طاعته و عرفهم نفسه بلا شبه و لا کیف (48)
امیرالمومنین (علیه السلام) در جواب جائلین فرمود: خدا را به پیغمبر نشناختم، بلکه پیغمبر را به خدا شناختم به الهامی از خدا، چنانچه الهام فرمود به ملائکه طاعتش را و شناساند خود را به ایشان بدون شبیه و چگونگی.
مراد این است آیتیت و مصنوعیت آنها برای ذات مقدس، به معرفی و الهام و ارائه ی اوست لذا فرمود:
(و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین)(49)
از مطالعه روایات آشکار می شود که روایات و آیات، بعضی، بعض دیگر را تفسیر می کنند؛ چنانچه فرمود. همانطوری که آیات تفسیر می کند بعضی بعضی را، روایات عالمین به کتاب هم چنین است یفسر بعضه بعضاً.
مسندا عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال قال امیرالمومنین (علیه السلام) اعرفوا الله بالله و الرسول بالرساله و اولی الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان(50)
برای این روایت بیانی است در جای خودش خواهد آمد.
مسندا عن منصور بن حازم قال قلت لابی عبد الله ع ان الله اجل و اکرم من ان یعرف بخلقه بل الخلق یعرفون بالله قال صدقت (51)
راوی می گوید گفتم: به حضرتش، خدا بزرگ تر و بالاتر است از اینکه شناخته شود به خلقش، بلکه خلق شناخته شوند به خدا. فرمود: راست گفتی.
قال سئل امیرالمومنین (علیه السلام) بم عرفت ربک قال بما عرفنی نفسه قیل و کیف عرفک نفسه قال لا یشبهه صوره و لا یحس بالحواس و یا یقاس بالناس قریب فی بعده بعید فی قریه فوق کل شیء و لا یقال شیء فوقه امام کل شیء و لا یقال له امام (52)
مفاد خبر این است: که عرفان ذات مقدس، قابل تعریف نیست؛ زیرا که او دارای صورت نیست و مدرک به حواس ظاهره و باطنه نشود و به چیزی قیاس و تشبیه و تمثیل نمی شود.
فی الدعاء اللهم عرفنی نفسک (53) ایضاً تعرفت لکل شیء فما جهلک شیء (54)
عن ابی عبدالله ع قال ان الله احتج علی الناس بما آتاهم و عرفهم (55)
و فی الدعاء الهی بک عرفتک و بک اهتدیت الی امرک و لو لا انت لم ادر ما انت (56)
پس ظاهر شد که روایات مبارکات، یادآوری به حکمی است که به نور عقل ظاهر است؛ و آن این است، که معرفت ذات مقدس، به غیر ذات مقدس او محال است. معرفت ذات مقدس، به ذات اوست و به این حکم فطری، بطلان افکار و گفته های بشری ظاهر شود؛ زیرا که معترفند که ممتنع است معرفت ذات مقدس به علم حضوری و حصولی، اما حصولی؛ زیرا که برای ذات مقدس، صورتی نیست که حاصل در نفس شود، و حضوری، منحصر است به فنای عالم در معلوم و شاهد در مشهود. پس مرجع معارف بشری معرفت ذات به وجود و عناوین کلیه است یعنی، تصور مفاهیم کلیه مانند وجود ماهیت و علم و قدرت و شناختن این مفاهیم و اتصاف آنها به کلمات ذاتی. سپس اثبات مصادیق این حقیقت برای ذات خدا بدیهی است حقائق این مفاهیم که فهمیده و تعقل می شوند، عین حقیقت علم و عقل نیستند؛ چه رسد به ذات پاک مبدء. پس این چگونه علم به ذات و معرفت او خواهد بود؟ واضح شد که معرفت به وجوه و عناوین، مستلزم تشبیه و تمثیل است. تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.
نتیجه چهارم: این است که شارع اسلام، از تفکر در ذات خداوند نهی نمود؛ زیرا که دانسته شد ذات مقدس منزه و مبرا است از معلومیت و معقولیت، یعنی، منزه است از اینکه نزد انسان به عقل و عقل ظهور پیدا کند، و برتر است از فکر متفکرین و توهم متوهمین، پس تفکر در ذات ایجاد نکند مگر حیرت و ضلالت، و زندقه و دوری از ذات مقدس را. از این بیان ظاهر شد که نهی از تفکر، حکم تعبدی نیست مانند احکام شرعیه عملیه، بلکه تذکر به حکم فطری عقلی است؛ که تفکر در ذات، منزه از فکر و عقل حرام است چون موجب دوری و بعد از حق است.
عن ابن عباس قال دخل علینا رسول الله (صلی الله علیه و آله) و نحن فی المسجد حلق حلق فقال لنا فیم انتم قلنا نتفکر فی الشمس کیف طلعت و کیف غربت قال احسنتم کونوا هکذا تفکروا فی المخلوق و لا تفکروا فی الخالق (57)
مضمون این روایت نیز از ائمه ی کوفه نقل شده. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) داخل مسجد شد دید مردم حلقه حلقه نشسته اند. فرمود: چه تکلم می کنید؟ گفتند: فکر می کنیم در شمس که چگونه طلوع و غروب می کند. فرمود: نیکو کردید چنین باشید تفکر کنید در مخلوق و فکر نکنید در خالق.
نیز فرمود: من افکر فی ذات الله تزندق (58)
و در خطبه ی وسیله که از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شد که پس از رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و جمع قرآن فرمودند:
و نیز فرمود: من تفکر فی ذات الله الحد و فرمود: من تفکر فی ذات الله ابلیسو
بدیهی است تفکر در ذات خدا، موجب توهمات و تشبیهات است و این ها الحاد و زندقه و کفر است.
مسند قال ابو عبدالله (علیه السلام) ان الله عزوجل یقول و ان الی ربک المنتهی فاذا انتهی الکلام الی الله فامسکوا (59)
مفاد این روایت این است که هر گاه کلام منتهی شود در ذات خدا، پس ساکت شوید.
مسندا عن الصادق (علیه السلام) قال ابو عبدالله (علیه السلام) ایاکم و التفکر فی الله فان التفکر فی الله لا یزید الا تیها ان الله لا تدرکه الابصار و لا یوصف بمقدار (60)
فرمودند: بپرهیزند از فکرکردن در ذات خدا؛ زیرا که فکر در ذات خدا زیاد نکند مگر حیرت را؛ زیرا که دیده های قلب خدا را ادراک نکند و به حد و مقدار توصیف نشود.
گروهی تکلم می کردند در ذات ربوبی بر حضرت وارد شدند. فرمود: بپرهیزید و بترسید از خدا و تعظیم کنید خدا را، به اینکه نگویید چیزی را که خدا نفرموده.
روایت دیگر در وسایل از حضرت باقر (علیه السلام) است که فرمود: سخن بگویید در مخلوق خدا و سخن نگویید در ذات خدا که زیاد نمی شود شما را مگر حیرت.
در مستدرک روایت می کند از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود مردی از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) سوال کرد توصیف کن خدا را که محبت و معرفت ما زیاد گردد. حضرت این خطبه را انشاد کرد:
فقال فیما قال علیک یا عبدالله بما ذلک علیه القرآن من صفته و تقدمک فیه الرسول من معرفته فانتم به و استضی بنور هدایته فانما هی نعمه و حکمه اوتیتها فخذ ما اوتیت و کن من الشاکرین و ما کلفک الشیطان علمه مما لیس علیک فی الکتاب فرضه و لا فی سنه الرسول و ائمه الهدی اثره فکل علمه الی الله و لا تقدر عظمه الله علی قدر عقلک فتکون من الهالکین و اعلم یا عبدالله ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم الله عن الافتحام علی السدد المضروبه دون الغیوب اقرارا بجهل ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب فقالوا آمنا به کل عند ربنا و قد مدح الله اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما و سمی ترکهم التعمقق فیما لم یکلفهم البحث عن کهنه رسوخا (61)
در این خطبه ی مبارکه، می فرماید: ای بنده ی خدا! اخذ کن آنچه را که قرآن تو را دلالت بر آن کرده است در بیان صفات خدا و بیان فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از معرفت او. پس اقتدا کن به آن و طلب کن روشنایی را به نور هدایت آن. چون هدایت قرآن و رسول، حکمت و نعمتی است که به تو داده شده، پس اخذ کن آنچه را که از معرفت به تو داده اند و از شکر کنندگان باش؛ تا اینکه می فرماید تحدید مکن خدا را به مقدار عقل خود، که در این هنگام از هلاک شوندگان هستی، و بدان راسخین در علم کسانی باشند که خدا بی نیاز کرده آنها را از تفکر و تأمل در حجاب های غیب و پنهانی، در حالیکه به آنچه نمی دانند از امور غیب و پنهانی اقرار کنند؛ پس گفتند: پروردگارا! به آنچه فرمودی ایمان آوردیم و تمام از نزد پروردگار ما است. خدا مدح فرموده آنها را به واسطه ی اعترافشان به عجز، از نیل چیزی که احاطه ی علمی به آن ندارند و تعبیر فرموده از آنها به راسخین در علم به جهت ترک تعمق از چیزی که مکلف به بحث و فحص از کنه آن نیستند.
مسندا قال قال ابوعبدالله (علیه السلام) ان الله- عزوجل- یقول قال ابو عبدالله ع ان الله عزوجل یقول و ان الی ربک المنتهی فاذا انتهی الکلام الی الله فامسکوا (62)
مسندا قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول من نظر فی الله کیف هو هلک (63)
مسندا عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر (علیه السلام) عن ابی جعفر( علیه السلام) قال ایاکم و التفکر فی الله و لکن اذا اردتم ان تنظروا الی عظمته فانظروا الی عظیم خلقه (64)
عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قول الله و اذا رایت الذین یخوضون فی آیاتنا (الایه) قال الکلام فی الله و الجدال فی القرآن فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره (65)
1-امام (علیه السلام) آیه را تفسیر فرمود به این معنی، که چون کلام به خدا منتهی شود؛ باید ساکت شد و تکلم نکرد.
2-کسی که فکر کند در خدا که چگونه است، هلاک می شود.
3-بپرهیزید از تفکر در ذات خدا. و اگر می خواهید نظر و تأمل کنید، در بزرگی مخلوقات بزرگ خدا تأمل کنید.
4-مراد از آیه ی مبارکه، که از تأمل در آیات خدا نهی فرموده است سخن گفتن در ذات خدا و جدال در قرآن است.
تنبیه- هر کسی تأمل کند در خطب و روایات و منصف باشد، می یابد که کلمات و بیانات معادن وحی و تنزیل، از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) تا حضرت ولی عصر- عجل الله فرجه و روحی فداه- به یک مرام و یک بیان است و اختلافی در آنها نیست و از یک سرچشمه جاری می باشند؛ که قرآن و وحی الهی است و ایشان مبین و مفسر علوم قرآنند، و کسانی که دعوی خلافت ظاهری کردند- مانند امویین و عباسیین- از علوم قرآن بهره ای نداشتند و غاصب این مقام بودند و با ترجمه ی فلسفه و ترویج از متکلمین و عرفا، سد باب هدایت نمودند؛ چنانکه مدعیان خلافت باطنی- مانند عرفا و اقطاب صوفیه- نیز غاضب مقام ولایت و خلافت الهیه می باشند. و در معنی، مسلمین را از ابواب هدایت الهیه، یعنی ائمه ی اطهار (علیهم السلام)، دور کردند. و از این تنبیه و تذکر واضح شد که مدعیان مذاهب، جز مذهب شیعه ی اثنی عشری پس از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) تماماً باطل و غاصب و مدعی بدون دلیل می باشند؛ زیرا که آنچه از این اشخاص دیده شده یا تابع عرفا و صوفیه یا فلاسفه ی قدیمند که اساس آنها مخالف قرآن و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است. پیروان مذهب حق و قرآن، منحصرند به تابعین ائمه (علیهم السلام) از فقهای ربانیین، که در اوصاف آنها فرمودند: کسانی که از فقها که مخالف هوی و مطیع امر مولای خود باشند بر عوام شیعه است که از آنها متابعت کنند. و ایشانند خلفای ائمه (علیهم السلام) که اگر نباشند دین مندرس گردد. در رساله ی «نبوت» مفصل این تذکر را شرح خواهیم داد.
نتیجه پنجم: این است که ذات الهی با مخلوقات هیچگونه سنخیت ندارد.
ان الله تبارک و تعالی مبائن مع خلقه و خلقه مبائن معه لا شبیه له من خلقه فهو خلو من خلقه و خلقه خلو منه
مسندا عن ابی جعفر (علیه السلام) سمعت اباعبد الله ع یقول ان الله خلو من خلقه و خلقه خلو منه و کل ما وقع علیه اسم شیء ما خلا الله فهو مخلوق و الله خالق کل شیء تبارک الذی لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر(66)
در این روایات، تصریح فرموده اند به دوئیت و مبائنت بین خالق و مخلوق، و نفی سنخیت. و تصریح فرمودند آنچه اطلاق اسم شئی بر او شود، غیر ذات پاک خداوند مخلوق است و خدا خالق هر چیز و او شنوا و بینا است.
در کتاب کافی، چهار روایت به این مضمون و در کتب اصول و غیره بسیار است. و از این مطلب واضح گردد که اثبات وحدت و قول به وحدت اطلاقی و گفتن این که مخلوق، عبارت است از تعینات حق و یا انحصار مخلوق به عالم ناسوت، گمراهی است؛ و در حقیقت نفی غیر و مخالف آیات صریحه و روایات متواتره است.
عن العیاشی مسندا عن ابی الحسن الرضا (علیه السلام) الی ان قال من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه فقد اعظم الفریه علی الله قال الله لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو الطیف الخبیر هذه الابصار لیست هی الاعین انما هی الابصار التی فی القلوب لا تقع علیه الاوهام و لا یدرک کیف هو (67)
حاصل روایت مبارکه، این است: کسی که توصیف کند خدا را به غیر آنچه خود توصیف کرده، افترای بزرگی به خدا بسته. خدا را قلوب و اوهام درک نکند و مراد از ابصار قلوب، و اوهام و مدرکات و تصورات و تصدیق اصطلاحی نیست. و مراد توهم و تخیل مقابل عقل هم نیست؛ تا آنکه کسی بگوید ذات خدا متوهم و متخیل نیست، ولکن متعقل و معقول هست- تعالی الله عن ذالک- چنانچه صریح خطب و روایات، مطابق فطرت و وجدان است.
اگر کسی توهم کند که مراد از بینونت خالق و مخلوق، بینونت مراتبی است؛ چنانکه روایت مبارکه: بینونه صفه لا العزله به همین معنی تأویل شده است. جواب این است که این تأویلات، از تسویلات نفس است؛ بلکه معنای روایت مطابق مراد کلمه ی مبارکه ای است که فرمود:
قریب فی علوه و بعید فی دنوه. سبحان من هو هکذا و لا هکذا غیره.
پی نوشت ها :
1-بحارالانوار، ج:4،ص313- نهج البلاغه ص:262، خطبه ی182
2-بحارالانوار، ج:4،ص:301
3-بحارالانوار، ج:4،ص253
4-اصول کافی،ج:8،ص:394
5-احتجاج،ج:1،ص:204
6-احتجاج،ج:2،ص:331
7-عیون اخبارالرضا،ج:1،ص:149- بحارالانوار، ج:4،ص:227
8-توحید، ص:179
9-روضه الواعظین،ج1،ص:37
10-توحید،ص:80- بحارالانوار،ج:3،ص299
11-سوره غافر،آیه:13
12-سوره ی انعام، آیه:91
13-سوره صافات، آیه:159 و 160
14-سوره ی صافات، آیه:159
15-سوره ی انعام، آیه:73
16-سوره ی نخل،آیه:1
17-بحارالانوار، ج:3،ص303- کفایه الاثر،ص:11
18-توحید،ص:48-بحارالانوار، ج:4،ص274-278
19-توحید،ص:69و 70- عیون،ج:1،ص:121
20-توحید،ص:45
21-توحید، ص:34-37- عیون،ج:1،ص:149
22-نهج البلاغه،ص:39
23-توحید،ص:76
24-تحف العقول، ص:244
25-تحف العقول، ص:482
26-توحید،ص:47
27-مهج الدعوات، ص:129
28-نهج البلاغه، ص:119
29-اصول کافی، ج:1،ص:113
30-توحید، ص:142
31-تحف العقول، ص325- بحارالانوار،ج:65،ص275
32-سوره ی مجادله،آیه:22
33-سوره ی فتح، آیه:4
34-سوره ی حجرات، آیه:17
35-سوره ی حجرات،آیه های:8 و9
36-سوره ی انعام، آیه:122
37-سوره ی بقره، آیه:257
38-اصول کافی، ج:1،ص:200
39-اصول کافی، ج:1،ص163
40-محاسن، ج:1،ص:281
41-محاسن، ج:1،ص:281
42-اصول کافی، ج1،ص164
43-توحید، ص:226
44-محاسن،ج:1،ص:198
45-محاسن، ج:1،ص199
46-محاسن، ج:1،ص:199
47-محاسن،ج:1،ص:200
48-توحید،ص:281
49-سوره ی انعام،آیه:75
50-توحید،ص:285
51-اصول کافی،ج،1،ص:168
52-اصول کافی،ج1،ص85- توحید،ص:285
53-اصول کافی،ج1،ص342-بحارالانوار، ج:64،ص142
54-بحارالانوار، ج:64،ص:142
55-اصول کافی، ج:1،ص:162
56-مهج الدعوات،ص:144
57-بحارالانوار، ج:57،ص:368
58-اصول کافی،ج:8،ص:22
59-اصول کافی،ج1،ص:92
60-وسایل،ج:16،ص:197
61-مستدرک،ج:12،ص:247
62-اصول کافی، ج:2،ص:33
63-اصول کافی،ج:1،ص93
64-اصول کافی، ج:1ص:93
65-اصول کافی، ج:2،ص378- مستدرک،ج12،ص:247
66-اصول کافی، ج1،ص83
67-تفسیرعیاشی،ج:1،ص373
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}