نویسنده: احمدحسین شریفی




 

اهمیت و ضرورت تولید علوم انسانی اسلامی

علوم انسانی اسلامی یا به تعبیر دیگر، هماهنگ سازی دانش با فرهنگ اصیل اسلامی، کاری بسیار پیچیده و دشواریاب و دیریاب است. در عین حال لازم است عالمان جهان اسلام و دلسوزان علم و بشریت در عالم اسلام، نه تنها برای تداوم حیات تمدنی خود که برای نجات علم به ویژه علوم انسانی از نگاه‌های تک بعدی و خشک و متصلب و بی روح غربی کمر همت بربسته و با نگاهی اسلامی و واقع بینانه علوم انسانی اسلامی را تولید کرده و به بشریت عرضه نمایند.
در ادامه تلاش می‌کنیم برخی از دلایل ضرورت توجه به علوم انسانی اسلامی را بیان کنیم:

کم‌کاری در عرصه‌ی علوم انسانی

به گواهی آمار و بررسی‌های بین المللی، جمهوری اسلامی ایران در دهه‌ی اخیر پیشرفت‌های علمی چشم گیر و خیره کننده‌ای داشته است و میزان رشد علمی خود را به چندین برابر معدل رشد علمی جهانی رسانده است. در این میان، متأسفانه سهم علوم انسانی بسیار ناچیز بوده است. بلکه می‌توان گفت در این عرصه، نه تنها هیچ پیشرفت و رشدی نداشته که بعضاً حتی از فضای موجود این رشته‌ها در دنیا عقب مانده‌ایم، نیم نگاهی به کتاب‌های مختلفی که در رشته‌های علوم انسانی نوشته می‌شود، این حقیقت تلخ را نشان می‌دهد که متاسفانه حتی مثال‌ها و نمونه‌هایی که مثلاً برای آسیب‌های اجتماعی یا مطالعات روان شناختی و مردم شناختی و امثال آن ذکر می‌شود، مثال‌های بومی وطنی نیستند. مثال‌هایی است که در کتاب‌های غربیان ذکر شده است! این خود، از یک فاجعه و بحران بزرگ در مطالعات علوم انسانی خبر می‌دهد.
به هر حال، ضعف و عقب ماندگی ما در حوزه‌ی مطالعات علوم انسانی امر پنهانی نیست. این مسأله مورد تأیید بسیاری از محققان و اندیشمندان نیز هست. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای، در این باره می‌فرماید: «ما به خصوص در زمینه‌ی علوم انسانی، برخلاف آنچه که انتظار می‌رفت و توقع بود حرکت متناسب و خوبی نکرده‌ایم.» (1) این در حالی است که علوم انسانی
نسبت به علوم طبیعی از اهمیت بیشتری برخوردارند. زیرا علوم طبیعی و تجربی مستقیماً با اعتقادات و باورهای افراد مرتبط نمی‌شوند؛ آن‌ها بیشتر جنبه‌های مادی و دنیوی زندگی بشر را تأمین می‌کنند. علومی همچون شیمی و فیزیک و گیاه‌شناسی و میکروب‌شناسی در خدمت منافع مادی و جسمانی بشرند؛ اما علوم انسانی ارتباطی مستقیم با قلمرو باورها و ارزش‌ها و کنش‌ها دارند. حتی در بسیاری از مواقع احکام و گزاره‌هایی ارزشی نیز ارائه می‌دهند. در همین کتاب نشان خواهیم داد که همه‌ی علوم انسانی نه تنها در پی ترسیم وضعیت مطلوب هستند؛ بلکه توصیه‌ها، هنجارها و نسخه‌هایی برای رهایی از وضع موجود و دستیابی به وضع مطلوب نیز ارائه می‌دهند. به همین دلیل، هم از نظر موضوع و مسأله و هم از نظر هدف و مقصد با دین، مرز مشترک پیدا می‌کنند. این علوم تأثیری جدی در حیات واقعی و معنوی فرد و جامعه دارند. و اگر کمترین زاویه و شکافی با حقیقت داشته باشند، موجب انحرافاتی بزرگ در زندگی انسان خواهند شد.
یکی از مهمترین دلایل کم‌کاری در عرصه‌ی علوم انسانی عدم درک اهمیت آن از سوی مدیران آموزشی کشور است. متأسفانه عمر مفید مدیریت‌های کلان آموزشی در کشور ما چندان زیاد نیست. یک رئیس دانشگاه یا یک وزیر در عمر کوتاه مسؤولیت خود علاقه‌مند است کارهایی را انجام دهد که برای همگان قابل مشاهده باشند. دوست دارد نتایج اقدامات خود را به صورت ملموس به دیگران عرضه کند. طبیعت چنین نتایج مشت پر کن و همه کس فهم را در تحقیقات علوم طبیعی و پزشکی و تجربی می‌توان دید؛ نه در مطالعات علوم انسانی. نتایج و پیامدهای اجرایی شدن یک نظریه‌ی اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی ممکن است ده یا بیست سال بعد نمایان شود.
علوم طبیعی و تجربی دارای نتایج ملموس و دیدنی و قابل درک برای همگان هستند. اما علوم انسانی تأثیرهای محتوایی، نامرئی و ناملموس دارند. به همین دلیل، فهم نتایج آن‌ها نیازمند بصیرت است؛ نه بصر. افزون بر این علوم طبیعی و تجربی از روشی مشخصی به نام روش تجربی برای تحلیل استفاده می‌کنند. در حالی که علوم انسانی را نمی‌توان به صورت تک روشی تحلیل کرد. روش تجربی برای تحلیل کنش‌های انسانی ناکارآمد است. به همین دلیل، استفاده از این روش در علوم انسانی، در فضای فکری و فرهنگی جامعه‌ی ما منجر به بی‌اعتمادی عامه‌ی مردم و بسیاری از نخبگان به نتایج علوم انسانی شده است.

لازمه‌ی پیشرفت مادی

رشد علمی و نظریه‌پردازی‌های متناسب با فرهنگ و جغرافیای خود، در مسائل علوم انسانی به ویژه در علومی همچون جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، مدیریت، علوم سیاسی و امثال آن لازمه‌ی پیشرفت مادی و استقلال فکری و فرهنگی است. همه‌ی حرکت‌های سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی و امثال آن محکوم نظریه پردازی‌های اندیشمندان علوم انسانی است. شاخص‌های پیشرفت‌های اجتماعی و سیاسی و فکری در علوم انسانی طراحی می‌شود. بنابراین حتی اگر به دنبال پیشرفت مادی باشیم باز هم باید توجهی ویژه به علوم انسانی داشته باشیم و دانش‌های متناسب با فکر و فرهنگ و نیازهای خود تولید کنیم.
با تکیه بر داده‌های علوم انسانی است که اهداف و الگوهای پیشرفت در هر جامعه‌ای ترسیم می‌شود. زیرا پیشرفت یا در عرصه اقتصادی است که تئوری‌های اقتصادی عهده‌دار اصلی این عرصه هستند؛ یا در عرصه‌ی علمی و فرهنگی است که دانش‌های همچون مدیریت، مردم شناسی، جامعه شناسی و امثال آن حرف اول را در ترسیم نقشه‌ی راه پیشرفت می‌زنند و یا در عرصه‌ی سیاسی است که باز هم نقش علوم سیاسی و تئوری‌های مربوط نقش بی‌بدیل است.

علوم انسانی روح سایر دانش‌ها

نکته‌ی دیگری که اهمیت و ضرورت توجه ویژه‌تر به علوم انسانی را نشان می‌دهد، این است که نسبت علوم انسانی به علوم طبیعی و تجربی و علوم پایه مثل نسبت روح به جسم است. علوم انسانی است که جهت سایر علوم را مشخص می‌کند. و تحلیل، کنترل و هدایت همه‌ی کنش‌های بشری اعم از کنش‌های علمی و عملی را بر عهده دارد. هر گونه انحرافی در این علوم موجب کجروی در همه‌ی زمینه‌ها خواهد شد. بی‌توجهی این علوم به آموزه‌ها،
مبانی و اصول اسلامی موجب بی توجهی به اسلام در سایر حوزه‌های زندگی و حیات فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و علمی خواهد شد. به تعبیر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای:
علوم انسانی روح دانش است. حقیقتاً همه دانش‌ها، همه‌ی تحرکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبد است که روح آن، علوم انسانی است. علوم انسانی جهت می‌دهد، مشخص می‌کند که ما کدام طرف داریم می‌رویم، دانش ما دنبال چیست، وقتی علوم انسانی منحرف شد و بر پایه‌های غلط و جهان‌بینی‌های غلط استوار شد، نتیجه این می‌شود که همه‌ی تحرکات جامعه به سمت یک گرایش انحرافی پیش می‌رود. (2)
علوم انسانی است که نقشه‌ی راه را در سایره حوزه‌های علمی نیز ترسیم می‌کنند. اینکه اهداف پیشرفت‌های فیزیکی، نظامی، فضایی، شیمیایی و امثال آن چیست و چه باید باشد، همگی وابسته به علوم انسانی است. علوم انسانی سکولار، اهداف و مقاصد سکولار را ترسیم خواهد کرد و بالتبع علوم انسانی اسلامی در خدمت تحقق اهداف و مقاصد اسلامی خواهد بود.

عدم تناسب علوم انسانی موجود با فرهنگ اسلامی

هیچ کسی در این مسأله تردید ندارد که علوم انسانی موجود، متناسب با فکر و فرهنگ انسان غربی سکولار تولید شده است. به دنبال تأمین نیازهای این جهانی انسان غربی هستند. انسان را منقطع الاول و الاخر تلقی می‌کنند. حتی اگر عالمان این علوم نیز موحد باشند اما این علوم نسبت به مبدأ و معاد نه «لابشرط» که «بشرط لا» هستند. به همین دلیل، نه تنها تناسبی با جهان بینی توحیدی و نظام ارزشی اسلام ندارند، که در بسیاری از هنجارها دستورالعمل‌ها و توصیه‌های خود در تضاد و تعارض با اسلام نیز هستند. مقام معظم رهبری در این زمینه می‌فرماید:
این علوم انسانی‌ای که امروز رایج است، محتواهائی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است؛ متکی بر جهان بینی دیگری است؛ حرف دیگری دارد، هدف دیگری دارد. وقتی این‌ها رایج شد، مدیران بر اساس آن‌ها تربیت می‌شوند؛ همین مدیران می‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور در رأس مسائل سیاسی داخلی، خارجی، امنیت، غیره و غیره قرار می‌گیرند.(3)

آسیب‌های علوم انسانی غربی

علوم انسانی غربی چند ضعف و آسیب عمده دارند که ضرورت ایجاد تحول در آن‌ها و تولید علوم انسانی اسلامی را دوچندان می‌کنند:
نخست آنکه این علوم مبتنی بر جهان بینی مادی و لیبرالیستی‌اند. تمام مبانی لیبرالیسم، یعنی الحاد عملی، اومانیسم، پلورالیسم، سکولاریسم، لذت گرایی و سودگرایی، در چنین علومی به عنوان اصل موضوع پذیرفته شده‌اند. روشن است که چنین ضعف‌ها و عیوبی را نمی‌توان نادیده گرفت و هیچ راهی جز حرکت در چار چوب فکر اسلامی، برای رفع این عیوب وجود ندارد. به همین دلیل، در پاسخ کسانی که مدعی‌اند (4) تأسیس علوم انسانی اسلامی در صورتی ضرورت دارد که علوم انسانی موجود مبتلا به عیوب و نقائصی باشند که اولاً مطمئن باشیم چنان عیوبی در علوم انسانی اسلامی وجود نخواهد داشت و ثانیاً رفع آن عیوب تنها از علوم انسانی اسلامی ساخته باشد و نه علوم انسانی مسیحی و بودایی و امثال آن، معتقدیم که همینطور است. یعنی عیوب مذکور به هیچ وجه در علوم انسانی اسلامی وجود ندارد و رفع آن‌ها تنها و تنها از عهده‌ی یک جهان بینی صحیح، معقول و الهی برمی‌آید و نه جهان‌بینی‌های نامعقول و غیرالهی.
مشکل دیگر علوم انسانی غربی تکیه آن‌ها بر روش‌های کمّی و تجربی است. این علوم یا اساساً توجهی به روش‌های فلسفی و عقلانی ندارد و یا نهایتاً به نوعی از عقلانیت که سرانجام به تجربه بازگشت کند تن می‌دهند. افزون بر این، نسبت به روش وحی و شهود نیز بی‌اعتنا هستند. رنه گنون (1886-1951)،(5) اندیشمند فرانسویِ مسلمان شده، کتابی به عنوان سیطره‌ی کمیت دارد. وی در این کتاب نشان می‌دهد که علم جدید چگونه تحت سیطره‌ی فلسفه‌ی جدید و فلسفه‌ی جدید نیز چگونه تحت سیطره‌ی کمیت است. براساس این اندیشه تا چیزی در قالب کمیت در نیاید اساساً سزاوار معرفت نیست. در بخشی از این کتاب می‌نویسد:
وجه تمایز [علم جدید] در وهله‌ی اول ادعای تأویل همه چیز به کمیت و نادیده و نابوده انگاشتن هر چیزی است که در برابر مبدل شدن به کمیت مقاومت می‌کند؛ کار به جایی رسیده است که فکر می‌کنند و معمولاً می‌گویند که هر چیزی که «به صورت رقم» درنیاید، یعنی با تعابیر صرفاً کمی بیان نشود، به این دلیل، از هر گونه ارزش «علمی» عاری است؛ ... علم جدید چون مایل است کاملاً کمّی باشد، از توجه به تفاوت‌های موجود میان وقایع جزئی و خاص و حتی مواردی که در آن‌ها این گونه تفاوت‌ها کاملاً بارز است و طبعاً عناصر کیفی بر کمی تفوق بیشتری دارد، امتناع می‌ورزد. پس شاید بتوان گفت که به همین دلیل است که مهمترین بخش واقعیت از دید علم جدید پنهان می‌ماند. .... این وضع مخصوصاً هنگامی چنین است که به مطالعه‌ی امور انسانی دست می‌زنند. زیرا این امور از نظر کیفیت، نسبت به امور دیگری که علم جدید قصد دارد آن‌ها را به قلمرو خود درآورد، در بالاترین مرتبه قرار دارد. با وجود این، این علام می‌کوشد امور انسانی را درست مانند امور دیگر... مورد مطالعه قرار دهد.
دلیل این کار نیز این است که علم مزبور در مطالعات خود، در حقیقت، تنها یک روش دارد و این روش را به نحو همسان در مورد متفاوت‌ترین اشیاء به کار می‌برد، زیرا به دلیل دیدگاه خاصی خود قادر نیست آنچه را پایه و مایه‌ی تفاوت‌های ذاتی این اشیاء است مشاهده کند. از این رو صافت فریبنده‌ی «آماری» که متجددان این همه برای آن اهمیت قائل‌اند در قلمرو امور انسانی اعم از تاریخ و جامعه شناسی و روانشناسی یا هر نوع مطالعه‌ی دیگر، به کامل‌ترین وجه ظاهر می‌شود. (6)
مشکل دیگر علوم انسانی غربی این است که کنش‌های مثله شده‌ی انسان را مورد مطالعه قرار می‌دهند. کنش‌هایی که هم از نظر طولی و هم از نظر عرضی مثله شده و منقطع از بقیه‌ی امور هستند. توضیح آنکه از نظر طولی ارتباط لایه‌های باطنی انسان، یعنی باورها و ارزش‌های او با کنش‌های ظاهری او و به تعبیر عرفان اسلامی ارتباط قلب و نفس انسان با اعمال جوارحی او نادیده گرفته می‌شود. اگر از علل و عوامل یک کنش هم بحث می‌شود تماماً در جستجوی علل و عوامل تجربی و ملموس و محسوس‌اند. و از جهت عرضی نیز به عنوان مثال، کسی که در رشته‌ی روان شناسی مطالعه می‌کند، برای تخصص در این رشته هیچ نیازی به مطالعه رفتارهای اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی و دینی افراد ندارد. او فقط عینک روان شناسی را بر چشم خود می‌زند و با سایر ابعاد وجودی انسان کاری ندارد. این تغافل از سایر بخش‌ها هرگز موجب نمی‌شود که آن‌ها هیچ تأثیری در کنش‌ها و حالات روانشناختی انسان ندارند. بلکه این پژوهشگر روان شناسی است که عالمانه و عامدانه خود را نسبت به آن‌ها در پرده‌ی جهل قرار می‌دهد! روشن است که داده‌های چنین علومی هرگز قابل اعتماد نیستند. احتمال دستیابی آن‌ها به واقعیت بسیار اندک است.
توجهی که در دوران معاصر به دانش‌های میان رشته‌ای شده و همچنین تحقیقاتی که درباره‌ی تأثیرگذاری عوامل معنوی و ماورائی بر کنش‌ها و روابط انسانی انجام گرفته است، خود گویای ناکارآمدی نگاه‌های مثله شده و جزئی‌نگرانه‌ی علوم انسانی تجربی است. اندیشمندان غربی تلاش کرده‌اند با راه‌اندازی رشته‌هایی همچون روان شناسی اجتماعی، جامعه شناسی معرفت، اقتصاد سیاسی و امثال آن تا اندازه‌ای بر این مشکل فایق آیند. هر چند چنین تلاش‌هایی در جای خود مفیدند؛ اما چنین تلاش‌هایی بدون توجه به منابع وحیانی و اسلامی و بدون توجه به ابعاد روحی و ماورائی انسان و بدون توجه به مبدأ و معاد و بدون توجه به ارزش‌های الهی و انسانی نمی‌توانند کارآمد و نتیجه‌بخش باشند.

برداشت‌های عجیب از علوم انسانی اسلامی

ایده‌ی تولید علوم انسانی اسلامی که بعضاً با عنوان اسلامی سازی علوم انسانی نیز نامگذاری می‌شود، ایده‌ای بسیار عمیق و دقیق است؛ بنابراین، موافقت یا مخالفت با آن باید همراه با تفکر و تأملات دقیق و عمیق باشد. اما متأسفانه شاهدیم که عده‌ای خیلی عجولانه و با نگاهی ژورنالیستی با این مسأله عمیق مواجهه شده‌اند. برخی از مخالفان علم دینی با طرح پاره‌ای از دیدگاه‌های سخیف، که معلوم نیست از چه کسانی صادر شده اند، سعی در تمسخر این ایده و سست شمردن آن دارند. جناب آقای عبدالکریم سروش با استناد به کتاب «اسلام و علم» نوشته‌ی یکی از مخالفان پاکستانی اسلامی سازی علم، به نام آقای کودلو، چنین نشان می‌دهد که ایده‌ی علم دینی و اسلامی سازی دانش منجر به این شده است که عده‌ای در اندیشه‌ی اندازه گیری درجه‌ی حرارت جهنم یا به دست آوردن ترکیبات شیمیایی جن‌ها و چیستی ساختمان وجودی و فیزیولوژیکی آن‌ها باشند و یا عده‌ای از فیزیکدانانِ مدعی فیزیک اسلامی، راهکار اسلامی جبران کمبود انرژی را چنین دانسته‌اند که مثلاً از جن‌ها انرژی تولید کنند. به این دلیل که جن‌ها از آتش‌اند و آتش هم انرژی است، و با تولید انرژی از جن‌ها می‌توان بخشی از کمبودهای انرژی را در برخی مناطق جبران کرد!(7)
نیازی به انگیزه‌خوانی و تبیین چرایی طرح چنین سخنان مضحکی نیست. اما یک اندیشمند واقع‌بین و حق‌طلب هیچ‌گاه نباید به خود اجازه دهد یک ایده‌ی بلند و عمیق را با طرح چنین سخنان سخیف و سستی که بیشتر به هدف تمسخر و دست‌انداختن حریف گفته می‌شود، خود و دیگران را فریب دهد و از فهم ایده‌ی علم دینی و علوم انسانی اسلامی محروم کند. انصاف علمی اقتضا می‌کند یک سخن را ابتدا بفهمیم و در صورت مخالفت با آن، قوی‌ترین و دقیق‌ترین تقریرهای آن را از مشهورترین مدعیان و صاحبنظران آن ایده کرده و بعد رد کنیم نه آنکه با ذکر سخنان سخیفی که معلوم نیست گویندگان آن چه کسانی هستند و چه جایگاهی در این اندیشه دارند، با تمسخر آن ایده گمان کنیم که آن را از گردونه خارج کرده‌ایم. در کتاب‌های منطقی چنین اقداماتی را از نوع «مغالطه‌ی توسل به مرجع کاذب» ( fallacy appeal to authority ) می‌نامند. در هر مسأله‌ای باید نظرات خبرگان و صاحبنظران برجسته‌ی آن را جستجو کرد. استناد به سخنان غیرمتخصصان و افراد گم‌نام و نامعلوم کار درستی نیست. چنین ادعاهایی که «عده‌ای از مدافعان علم دینی در صدد جبران کمبود انرژی از جن‌ها برآمده‌اند» یا «عده‌ای از فیزیکدانان مدعی فیزیک اسلامی در صدد اندازه گیری میزان حرارت جهنم برآمده‌اند» هر چند ممکن است مطایبات خوبی برای رفع خستگی مخاطبان یا ابزار تبلیغی مفیدی برای جذب عده‌ای به سوی گوینده و امثال آن باشند؛ از نظر علمی و منطقی چیزی جز مغالطه‌هایی سخیف نیست.(8)
عده‌ای دیگر نظریه‌ی علوم انسانی اسلامی را در نهایت عاملی برای تضعیف اسلام و معارف اسلامی دانسته‌اند! به همین دلیل از سر دلسوزی برای اسلام با چنین ایده‌ای به مخالفت پرداخته‌اند! یکی از مخالفان علوم انسانی اسلامی مدعی است طرح اسلامی سازی علوم همان ایده‌ی ایدئولوژیک شدن علوم است که مارکسیست‌ها به دنبال آن بودند! و منشأ آن را این می‌داند که اسلام به یک قدرت تبدیل شده است و طبیعت قدرت نیز این است که به هیچ حدی راضی نیست و می‌خواهد در همه‌ی حوزه‌ها دخالت کند! دکتر بیژن عبدالکریمی در این باره چنین می گوید: «نگرانی من این است که اسلام در حال تبدیل شدن به گفتمان قدرت است و این قدرت قصد نفوذ در همه حوزه‌ها را دارد که از جمله آن‌ها علوم انسانی است. این مسأله بسیار خطرناک است و گنون از آن به مواجهه ماتریالیستک با سنت تاریخی یاد می‌کرد.»(9)
چنین سخنانی نیاز به پاسخ ندارد. اما معلوم نیست چرا این مخالف ارجمند، همین سخنان را درباره‌ی علوم انسانی غربی نمی زند! اگر طبیعت قدرت این است که می‌خواهد در همه‌ی حوزه‌ها دخالت کند چرا علوم انسانی موجود را محصول قدرت غربیان نمی‌دانید؟ چرا اجازه می‌دهید دانشجویان و محققان جهان اسلام با مطالعه‌ی آن‌ها و تحصیل در چنین رشته‌هایی مسحور و محصور قدرت غربیان شوند؟ چرا به نیابت از غربیان اجازه ظهور و بروز هیچ قدرت دیگری را نمی‌دهید؟ و چرا وقتی از اسلامی‌سازی علوم سخن به میان می‌آید به یاد این مسأله می‌افتید و برای نجات علم از چنگ قدرت اسلامی می‌خواهید آن را در اختیار قدرت غربی رها کنید؟!
برخی دیگر از مخالفان وطنی علوم انسانی اسلامی چنین پنداشته‌اند که طرح این ایده معلول خودکم‌بینی مسلمانان است.(10) با این توضیح که مسلمانان به دلیل اهمیت و اعتباری که «علم» در دنیای جدید کسب کرده است و به دلیل نقش برجسته‌ای که در ایجاد تحولات همه جانبه در زندگی افراد و جوامع ایفا می‌کند، با طرح مسأله‌ی «علم دینی» دوست دارند زمینه‌ی اعاده‌ی مجد و عظمت از دست رفته جهان اسلام و جوامع اسلامی را فراهم سازند. تا کنون تلاش‌های زیادی در جهان اسلام در این خصوص شده و بودجه‌های هنگفتی هزینه گشته است؛ اما این طرح در هیچ جا به هیچ نتیجه‌ای نرسیده است. همین نویسنده‌ی ارجمند در ادامه می گوید علت دیگری که برای طرح مسأله‌ی علم دینی در کشورهای اسلامی می‌توان ذکر کرد، احساس ضعف در برابر امواج مدرنتیه و ناتوانی در تطبیق عقلانی خود با الزامات مدرنتیه است.
این تحلیل از چرایی طرح ایده‌ی «علم دینی» و علوم انسانی اسلامی تحلیل درستی نیست. نوعی انگیزه‌خوانی بی‌دلیل و نامستند است، طرح مسأله‌ی علم دینی به دلیل احساس ضعف در برابر مدرنیته و یا به دلیل احساس کمبود و جبران شکست‌های قبلی نبوده و نیست. لااقل در بیان هیچ یک از مدافعان اصلی این ایده چنین سخنانی دیده نمی‌شود. این مسأله ناشی از اسلام شناسی و علم شناسی است و ریشه در روح حق طلبی و حقیقت‌جویی دارد. مسأله این است که عده‌ای از اندیشمندان مسلمان معتقدند علوم غربی، به ویژه علوم انسانی غربی به دلیل ماهیت خاصی که دارند: اولاً از کشف حقیقت درباره‌ی کنش‌های انسانی عاجزند. تمسک کورکورانه به آن‌ها موجب سقوط در دره‌هایی می‌شود که انسان غربی دچار آن شده است. علوم انسانی غربی انسان را مقطوع المبدء و المعاد تلقی می‌کنند و این با حقیقت و واقعیت وجود انسانی فاصله‌ای از حق تا باطل دارد. بنابراین، طرح مسأله علوم انسانی اسلامی با هدف خدمت به علم و انسان است. و ثانیاً علوم انسانی غربی اگر هم کارآمدی و فایده‌ای داشته باشند، و اگر هم توانایی تحلیل و پیش‌بینی و کنترل کنش‌های انسان غربی را داشته باشند، اما به دلیل تأثیرپذیری این علوم از باورها و ارزش‌های لیبرالی توانایی تحلیل و پیش بینی کنش‌های انسان مسلمان را ندارند و به همین دلیل به کار مدیریت و کنترل کنش‌های مسلمانان نیز نمی‌آیند.
بعضاً شاهد هستیم افرادی با یدک کشیدن القابی مثل استاد و پژوهشگر علوم اسلامی و قرآنی، ریشه‌ی طرح علوم انسانی اسلامی را احساس خطر از آزاداندیشی دانشجویان دانسته و با یک نگاه پهلوان پنبه‌ای به این اندیشه‌ی بلند، ابراز می‌دارند که منشأ طرح این ایده، نگرانی از آزاداندیشی دانشجویان است! یا به طراحان و مدافعان ایده‌ی علوم انسانی اسلامی توصیه می‌کند که لطفاً جلو رشد و پیشرفت علوم انسانی را نگیرید! لطفاً به دنبال بردگی دانشجویان نباشید! اجازه دهید با دنیا و علوم رایج در دنیا آشنا شوند! «آموزه‌های دینی هرگز نمی‌تواند گره از مشکل علوم انسانی باز کند. علوم انسانی روش‌های تحقیق علمی مشخصی دارد و داده‌های علمی این علوم نیز در تحقیقات میدانی به چنگ می‌آید و راه حل مشكلات علوم انسانى نیز با همین روش‌های علمی مشخص می‌شود. اگر ما بخواهیم اطلاعات علمی را به آموزه‌های دینی منحصر کنیم یا علوم انسانی را بر علوم اسلامی مبتنی نماییم، سخت در اشتباه هستیم و جلوی رشد علوم انسانی را گرفته‌ایم.» سپس با ارائه‌ی تعریفی از اسلامی کردن علوم انسانی می‌گویند که حتی اگر درهای دانشگاه را بر روی علوم جدید ببندید و دانشگاه‌های داخلی را تصفیه کنید، نمی‌توانید دنیا را تصفیه کنید! دنیا یک دهکده‌ای جهانی شده است و باب علم را نمی‌توان بر روی دانشجویان بست! «کانالیزه و محدود کردن اطلاعات دانشجویان نه ممکن است و نه به تقویت اندیشه دینی کمک می‌کند. امروزه نمی‌توان چشم و گوش دانشجویان را بست. امروزه، جهان چون دهکده‌ای شده است که همه همدیگر را در اقصی نقاط می‌شناسند و از افکار و اندیشه‌های همدیگر آگاهی می‌یابند. به فرض اینکه کلاس‌های درس و متون درسی و حتی استادان را تصفیه کنیم، آیا جهان را هم می‌توانیم تصفیه کنیم و بر روی دانشجو ببندیم؟» (11)
چنین تحلیل‌ها و برداشت‌های تأسف انگیزی نه تنها از عدم درک درست موضوع خبر می‌دهد که نشان دهنده‌ی ناآگاهی گویندگان، از اسلام و معارف اسلامی است. اسلام هرگز نگاه منطقه‌ای و نژادی و ملیتی به علم و دانش ندارد. دانش را گمشده‌ی مؤمنان می‌داند و آنان را سزاوارترین افراد در بهره‌مندی از آن معرفی می‌کند. بنابراین هیچ مسلمان آگاهی نمی‌تواند صرفاً به دلیل موقعیت جغرافیایی تولید یک علم، جوامع اسلامی را از آن محروم کند و به عنوان مثال مدعی شود علمی که در غرب یا شرق یا آفریقا یا اروپا تولید شده است، صرفاً به این دلیل که در این موقعیت‌های جغرافیایی تولید شده است، غیراسلامی است. و یا مدعی شود علم اسلامی علمی است که مثلاً در مکه، مدینه، نجف، کربلا، قم، مشهد و امثال آن تولید شده باشد! ایده‌ی علم دینی ایده‌ای است برخاسته از حس حقیقت جویی و حق طلبی که ادعای جبران ضعف‌ها، کمبودها و نقص‌های علوم جدید را دارد. ایده‌ای است که مدعی آسیب‌زدایی از علم است. هم حس حقیقت‌جویی و هم وظیفه‌ی دینی ما اقتضا می‌کند که در کشف حقایق ناظر به کنش‌های طبیعی یا انسانی تلاشی واقع‌بینانه و حق‌طلبانه داشته باشیم. نه آنکه کورکورانه و متصلبانه و مقلدانه از فضای تفکرات طبیعت‌گرایانه و پوزیتویستی و فراپوزیتویستی تبعیت کنیم!
آیت الله مصباح یزدی در تبیین چرایی این حرکت می‌گوید:
به اعتقاد ما روشی که امروزه بر فضای علمی غرب غالب است و کم یا بیش به کشورهای دیگر هم سرایت کرده است، هر چند عناصر درستی دارد، ولی من حیث المجموع روشی ناقص و نادرست است. ... به ویژه در علوم انسانی که به یک معنا، نرم افزار مدیریت کشور و تصمیم گیری‌های خرد و کلان در ساحت‌های مختلف اجتماعی به حساب می‌آید. در مقابل، ما روشی را پیشنهاد می‌کنیم که بتواند جلوی آن آسیب‌ها و آفت‌ها را بگیرد و از نواقص آن به دور باشد. ... اسم این روش و علم برآمده از آن را «اسلامی» می‌گذاریم. (12)

شرط لازم اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هاى تعلیمی و تربیتی جامعه اسلامی این است که آحاد مردم و به ویژه دانشجویان و مدیران آینده‌ی کشور بر مدار تربیت اسلامی رشد و حرکت کنند. به همین دلیل، از نخستین دغدغه‌های رهبران انقلاب اسلامی، مسأله‌ی انقلاب فرهنگی و اسلامی سازی دانشگاه‌ها بود. اما باید دانست که اسلامی سازی دانشگاه به این نیست که نمادها و ظواهر اسلامی در دانشگاه‌ها یا کتاب‌های دانشگاهی گنجانده شود. دانشگاه ما زمانی اسلامی خواهد شد که دانش ما اسلامی باشد. ما زمانی می‌توانیم از اسلامی شدن فرهنگ دانشگاهی خود سخن بگوییم که علوم دانشگاهی ما علومی اسلامی باشند. محصول و خروجی علمی دانشگاه‌های ما افزون بر رازگشایی از واقعیت‌ها و حقایق نهفته در عالم و آدم، در خدمت توسعه معنویت و اسلام و اخلاقی و انسانیت باشد. دانشجویی که با تعالیم لیبرالیستی آموزش داده می‌شود و تحت تأثیر فکر و فرهنگ غیراسلامی تربیت می‌شود، به طور قطع حتی اگر در دانشگاهی باشد که بزرگ‌ترین نماز جمعه‌ی جهان اسلام نیز در آن برگزار گردد، اسلامی نخواهد بود! شرط لازم و مهم اسلامی شدن دانشگاه، اسلامی شدن دانش است.
آیت الله جوادی‌آملی در این باره می‌فرماید:
احیای این مردار و برطرف کردن نقصی این دانش معیوب که از این احیاء به اسلامی کردن علوم و دانشگاه‌ها تعبیر می‌شود به آن نیست که مظاهر و برنامه‌های اسلامی و دینی را در محیط و فضای دانشگاه‌ها و مراکز علمی وارد نماییم؛ مثلاً در محیط‌های علمی و دانشگاهی نمازخانه و مسجد بسازیم و یا کتاب‌های درسی دانشگاه‌ها را با بسم الله و آرم جمهوری اسلامی چاپ کنیم. این کارهای صوری و ظاهری توان آن را ندارند که علوم را احیاء کنند و دانش معیوب و هماره افسرده را صحت و شادابی بخشند. اسلامی کردن علوم در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسی سرآمد و صاعد و هماهنگ دیدن حوزه‌های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است. تا هنگامی که علوم و دانشگاه‌ها از سایر محدود و افقی خویش دست برنداشته و در مسیر صعودی گام برندارند، هر گونه کار و اقدام شکلی و ظاهری، تغییر ماهوی در ساختار معیوب علوم ایجاد نمی کند. (13)
علوم غربی اعم از علوم تجربی یا انسانی، مبتنی بر یک سری اصول و مبانی متافیزیکی و انسان شناختی هستند که افزون بر ضدیت با مبانی دینی، نتایج هولناک برای بشریت به ارمغان آورده و خواهند آورد. به عنوان مثال، یکی از مهم‌ترین اصول جهان شناختی علوم تجربی موجود اصل «امکان تصادف در عالم است». بسیاری از تئوری‌ها و فرضیه‌ها و احکام و دیدگاه‌های آن‌ها بر چنین اصل نادرستی استوار شده‌اند. حال اگر با استفاده از مباحث فلسفه اسلامی مشخص شود که این اصل باطل است و تصادف و اتفاق در عالم امکان ندارد و نظام علیت در سراسر پدیده‌های عالم حاکم است، روشن است که چه تحول عظیمی در ساختار علوم تجربی و تئوری‌ها و فرضیه‌ها و دیدگاه‌های مطرح در این علوم ایجاد خواهد شد. همین مسأله در علوم انسانی و اجتماعی نیز قابل طرح است. بسیاری از دیدگاه‌ها و تئوری‌ها در علوم انسانی موجود متأثر از مبانی و اصول ماتریالیستی و لیبرالیستی است. حال اگر با تکیه بر معرفت شناسی و فلسفه‌ی اسلامی بطلان چنین اصولی مشخص شود، معلوم است که تحولی بزرگ در تئوری‌ها و دیدگاه‌های علوم انسانی ایجاد خواهد شد.
مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای در این رابطه به درستی و با دقت می‌فرمایند:
پایه و مبنای علوم انسانی‌ای‌ی که امروز در غرب مطرح است، از اقتصاد و جامعه شناسی و مدیریت و انواع و اقسام رشته‌های علوم انسانی، بر مبنای یک معرفت ضد دینی و غیر دینی و نامعتبر از نظر کسانی است که به معرفت والا و توحیدی اسلامی رسیده باشند. (14)
علوم انسانی غرب مبتنی بر جهان بینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالبا مبتنی بر نگاه مادی است. باید در زمینه‌های گوناگون به نکات و دقائق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جستجو کرد و پیدا کرد.(15)

ارتباط علوم انسانی با مسائل دینی

یکی دیگر از دلایلی که ضرورت بررسی رابطه‌ی علوم انسانی با دین را نشان می‌دهد این است که علوم انسانی برخلاف علوم تجربی و طبیعی در اکثر مسائل خود با آموزه‌ها و معارف دینی دارای مرز مشترک‌اند. اغلب مسائل علوم انسانی مورد دغدغه‌ی دین نیز هستند. آیین اسلام نسبت به بسیاری از مسائل اجتماعی، روانی، اقتصادی، حقوقی، سیاسی، مدیریتی و امثال آن اظهار نظر کرده است. تلاقی و همپوشانی موضوع مطالعات علوم انسانی با موضوع تعالیم و آموزه‌های اسلامی یکی از نکاتی است که توجه به اسلامی سازی علوم انسانی را بیش از علوم طبیعی و تجربی ضروری می‌نماید. در فصل بعد به تفصیل توضیح خواهیم داد که موضوع علوم انسانی همان‌طور که از نام‌شان پیدا است، در یک اصطلاح و عنوان کلی «کنش‌های انسانی است. موضوع دین و اسلام را نیز به یک معنا می‌توان «انسان» و «کنش‌های انسانی» است. امام خمینی (ره) درباره‌ی موضوع علم دینی و اسلامی می‌فرماید:
تمام انبیا موضوع بحث شان، موضوع تربیت‌شان، موضوع علم‌شان انسان است. آمده‌اند انسان را تربیت کنند. آمده‌اند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی ما فوق الطبیعه، ما فوق جبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. از اول، هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان.(16)
انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا برای انسان آمده‌اند و برای انسان سازی آمده‌اند. کتاب انبیا کتب انسان‌سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همه خیرات است و اگر انسان نشود، منشأ همه ظلمات است. در سر دو راهی واقع است. این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت.(17)
اسلام ... جامع تمام جهات مادی و معنوی و غیبی و ظاهری هست، برای اینکه انسان دارای همه مراتب هست. و قرآن کتاب انسان‌سازی است؛ انسان چون بالقوه همه مراتب را دارد، کتاب خدا آمده است که انسان را انسان کند و همان طوری که جامعه‌اش را اصلاح بکند، خودش [را] هم کامل کند تا برسد به مرتبه عالی.(18)

پی‌نوشت‌ها:

1. http://farsikhamenei.ir/speech-content?id=3201
2. http://farsikhamenei.ir/speech-content?id=17466
3. http://farsikhamenei.ir/speech-content?id=10357.
4. ملكیان، مصطفی،‌ راهی به رهایی، ص68-70.
5. رنه گنون از متفکران و عارفان بزرگ غربی قرن بیستم است. وی پس از سال‌ها مطالعه و تحقیق، به آیین مقدس اسلام گروید و به مصر آمد و در همانجا در سال 1951دیده از جهان بست.
6. گنون، رنه، سیطره‌ی کمیت و علائم آخرالزمان، ترجمه علیمحمد کاردان، ص 80-85.
7. سروش، عبدالکریم، «اسلام و علوم اجتماعی؛ نقدی بر دینی کردن علم»، در عالم دینی؛ دیدگاه‌ها و ملاحظات، تدوین سیدحمیدرضا حسنی و دیگران، ص353-354.
8. برای آشنایی بیشتر با این نوع مغالطه، ر.ک: خندان، علی‌اصغر، منطق کاربردی، ص209-210.
9. http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13901003000840
10. پایا، علی، «ملاحظاتی نقادانه درباره‌ی دو مفهوم علم دینی و علم بومی»، در فصلنامه حکمت و فلسفه، سال سوم، ش 2 و 3، (پیاپی 11)، تابستان و پاییز 1386، ص 39-77؛ همو، «علم دینی؛ آری یا نه؟ مناظره‌ی مکتوب پایا و سوزنچی»، فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا، شماره 9، بهار 1393، ص 363-416.
11. http://nekoonam.parsiblog.com/posts/195.
12. مصباح یزدی، محمدتقی، رابطه‌ی علم و دین، تحقیق و نگارش علی مصباح، ص 33. همچنین ر.ک: ص 203-204.
13. جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه‌ی معرفت دینی، ص 136.
14. http://farsikhamenei.ir/speech-content?id=3263.
15. http://farsikhamenei.ir/speech-content?id=8259.
16. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج8، ص328. (سخنرانی در جمع طلاب و مبلغان دینی، در تاریخ 7/ تیر 1358)
17. همان، ص 325.
18. همان، ج 3، ص 330. (6/ مهر 1356) سخنرانی در جمع روحانیون و طلاب نجف اشرف)

منبع مقاله :
شریفی، احمدحسین؛ (1393)، مبانی علوم انسانی اسلامی، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول