نویسنده: احمدحسین شریفی




 

دانش مورد تأکید اسلامی

اندیشمندان مسلمان از دیرباز و با استناد به سخنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) که فرموده باشد: «العِلمُ عِلمُ الأدیَانِ وَ عِلمُ الأبدَان»، (1) علوم را به دو دسته‌ی دینی و غیردینی یا شرعی و غیرشرعی یا علوم دینی و علوم دنیوی تقسیم کرده‌اند. هر چند در اصل استناد این سخن به وجود مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) اختلاف نظر است و حتی برخی آن را از احادیث جعلی و ساختگی دانسته‌اند،(2) اما اندیشمندان مسلمان با استناد به احادیث دیگری همواره توجه به این تقسیم‌بندی داشته و تلاش کرده‌اند که مرز دانش‌های شرعی و غیرشرعی را به دست آورند. در این زمینه محمد غزالی (450-505ق) در کتاب احیاء علوم الدین (3) تلاشی وافر به کار گرفته تا علوم شرعی را از علوم غیرشرعی تفکیک کند. از آنجا که مباحث غزالی از طرفی منعکس کننده‌ی مباحثی است که حدود ده قرن قبل در مورد علوم اسلامی در جریان بوده است و از طرف دیگر هنوز هم طرفدارانی دارد، با تفصیل بیشتری دیدگاه وی را بیان می‌کنیم. غزالی در این باره می‌گویند: در اینکه منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) تا از «العلم» در آن حدیث شریف که می‌فرماید: «طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسلمٍ» (4) چه نوع علمی است، آراء و دیدگاه‌های بسیار متنوع و متفاوتی مطرح شده است تا جایی که تعداد دیدگاه‌ها در این باره به بیش از بیست دیدگاه می‌رسد. هر گروهی این حدیث را به علم مورد علاقه‌ی خود تفسیر کرده است. متکلمان، این علم را به «علام کلام» تفسیر کرده و فقیهان، آن را بر «علم فقه» تطبیق نموده‌اند. مفسران و محدثان نیز رشته‌ی مورد نظر خود را مصداق بارز آن دانسته‌اند و صوفیان، نیز تصوف و عرفان را به عنوان علم واجب التحصیل معرفی کرده‌اند. خود غزالی در این باره به تفصیل سخن گفته و با اشاره به دو نوع کلی علم، یعنی علم معامله و علم مکاشفه،(5) می‌گوید: منظور از این علم، علم معامله است و نه علم مکاشفه. وی سپس علم معامله را، که هدف از تحصیل و آموختن آن عمل کردن است، به سه نوع کلی اعتقاد، فعل و ترک تقسیم می‌کند. زمانی که شخص به سن تکلیف می‌رسد، نخستین علمی که بر او واجب است این است که شهادتین، یعنی «لا اله الا الله؛ محمد رسول الله» را یاد گرفته و معنای آن‌ها را بفهمد. البته غزالی علم تقلیدی در این زمینه را نیز کافی می‌داند. [هر چند عموم اندیشمندان شیعی در این زمینه علم تحقیقی را شرط می‌دانند] در مرحله‌ی بعد، زمانی که وقت نماز فرا می‌رسد، یادگیری کیفیت طهارت و وضو و نماز و امثال آن بر او واجب می‌شود. در زمینه‌ی اعتقادات نیز اگر در هر اعتقادی تردیدی برای او حاصل شد، لازم است به ازاله‌ی شک اقدام نماید. و همچنین لازم است رذایل اخلاقی و علل و عوامل پیدایش آن‌ها و نشانه‌های آن‌ها و چنین نحوه‌ی درمان آن‌ها را شناخته و در جهت زدودن آن‌ها از جان خود، اقدام نماید. به طور خلاصه، غزالی تصریح می‌کند که منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) از «العلم» در آن حدیث شریف، علمِ عمل است.
غزالی علم دینی را در مقابل و قسیم علوم عقلی، تجربی و قراردادی دانسته و می‌گوید: علم دینی به علمی گفته می‌شود که از وحی پیامبران استفاده می‌شود و عقل و تجربه دلالتی بر آن ندارند. بر این اساس، علومی مانند علم حساب، طب و ادبیات که به ترتیب به کمک عقل، تجربه و قرارداد یا نقل به دست می‌آیند، علوم شرعی و دینی به حساب نمی‌آیند. (6)
غزالی در ادامه به تقسیم علوم غیردینی پرداخته و آن‌ها را به سه دسته‌ی محمود، مذموم و مباح تقسیم می‌کند. علوم غیردینی محمود، دانش‌هایی هستند که با مصالح دنیوی افراد سر و کار دارند. مثل علم طب و حساب. این نوع علوم نیز از حیث ضرورت یا عدم ضرورت فراگیری، مشمول دو حکم هستند. فراگیری برخی از آن‌ها، مانند علم طب و حساب و کشاورزی و خیاطی و حجامت و سیاست، که قوام امور دنیایی به آن‌ها بستگی دارد، واجب کفایی است و فراگیری برخی دیگر از آن‌ها در حد یک فضیلت است و نه فریضه. به عنوان مثال، تعمق و تخصص فوق‌العاده در ظرایف علم حساب و ریاضیات و تخصص فوق‌العاده در علم طب صرفاً یک فضیلت است که بودن آن بهتر از نبودنش است؛ اما فراگیری آن به عنوان یک واجب کفایی تلقی نمی‌شود. علوم بشری مذموم (7) و ناپسند مانند علم سحر و طلسم و شعبده و امثال آن. و علوم بشری مباح مانند دانستن اشعار غیر مبتذل و تاریخ دقیق حوادث گذشته و امثال آن.
اما علوم دینی همگی آن‌ها ممدوح و محمودند و فراگیری آن‌ها واجب کفایی است. غزالی علوم دینی، یعنی علومی که از منبع وحی به دست می‌آیند، را به چهار دسته تقسیم می‌کند:
1. اصول : که چهار دسته‌اند: کتاب، سنت پیامبر، اجماع و آثار صحابه‌ی پیامبر.
2. فروع: یعنی مسائلی که با مراجعه به آن اصول چهارگانه به دست می‌آیند. که خود این‌ها دو نوعند: مسائلی که با مصالح دنیوی سر و کار دارند مانند مسائل فقهی که فقیهان متکفل بیان آن‌ها هستند.(8) او مسائلی که در ارتباط با مصالح اخروی افراد هستند. مانند علم اخلاق كه به بررسی احوال قلب و ویژگی‌های پسندیده و ناپسند آن می‌پردازد.
3. مقدمات: علومی که به عنوان وسیله و ابزار فهم اصول شناخته می‌شوند مانند علم ادبیات عرب که زبان قرآن است. این نوع علم هرچند فی نفسه علمی دینی به حساب نمی‌آید اما تحصیل و فراگیری آن مقدمه‌ی فراگیری معارف دینی است.
4. متممات: مانند فراگیری قرائت‌های مختلف قرآن یا فراگیری مخارج حروف و امثال آن.
این بود دیدگاه محمد غزالی درباره‌ی علم دینی. اما به نظر ما تقسیم علم، از این حیث، یعنی از حیث ارزشمندی و فریضه بودن، به دینی و غیردینی، تقسیمی نادرست است. متأسفانه بعضاً در کلمات برخی دیگر از نویسندگان معاصر نیز بر چنین تقسیمی تأکید شده است و دینی دانستن علم را به معنای مورد تأکید دین بودن و واجب کفایی بودن تحصیل آن تلقی کرده‌اند. حقیقت آن است که همه‌ی دانش‌ها و علومی که در خدمت اسلام و مسلمین باشند و به رشد و پیشرفت علمی و دینی و فرهنگی جامعه‌ی اسلامی کمک کنند، مورد تأکید و سفارش و احترام اسلام‌اند و در صورتی که به همین انگیزه تحصیل شده و تعلیم داده شوند، دانشجویان و اندیشمندان و پژوهشگران آن‌ها نیز از همان احترام و قداستی برخوردارند که فقیهان و متکلمان و عارفان و عالمان اخلاق و پژوهشگران این عرصه‌ها برخوردارند. آنچه که مهم است خلوص نیت و الهی بودن انگیزه‌ی تحصیل است.(9) اهمیت انگیزه و نیت تا آنجا است که حتی اگر کسی، به انگیزه‌ی غیرالهی، علم توحید یا اخلاق و فقه و عرفان و امثال آن را بیاموزد یا بیاموزاند، نه تنها مورد احترام و اکرام نیست، بلکه آنگونه که در روایات آمده است عذابی به مراتب بدتر و طاقت‌فرساتر از دیگران خواهد داشت.(10)
شهید مطهری، در این باره می‌گوید، تفکیک علوم دینی از علوم غیردینی، صرفاً یک امر اصطلاحی است. و نباید گمان شود که آنچه اسلام درباره‌ی اهمیت علم بیان کرده است مربوط به علوم دینی مصطلح است.
از یک نظر علوم دینی منحصر است به همان متون اولیه‌ی دینی؛ یعنی خود قرآن کریم و متن سنت پیغمبر یا اوصیاء آن حضرت. در صدر اسلام هم که هنوز مردم به خود اسلام آشنا نبودند بر همه واجب و لازم بود که قبل از هر چیز همین متون اولیه را یاد بگیرند. در آن وقت هیچ علمی نه کلام و نه فقه و نه اصول و نه منطق و نه تاریخ اسلام و نه علم دیگر وجود نداشت. ... ولی بعداً مسلمین با آن متون اولیه که به منزله‌ی قانون اساسی اسلام است آشنا شدند و به حکم فرمان قرآن و حدیث پیغمبر، علم را مطلقاً به عنوان یک فریضه‌ی مسلم شناختند و تدریجاً علومی مدون شد و به وجود آمد. لهذا از نظر دیگر هر علمی که به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمین باز کند، آن علم فریضه‌ی دینی و علم دینی است. ... اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم: علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده می‌شوند از اسلام بیگانه‌اند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضاء می‌کند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه‌ی اسلامی لازم و ضروری است علم دینی بخوانیم. (11)

علوم شارح کتاب و سنت

یکی دیگر از تفاسیر علم اسلامی این است که علم اسلامی، علمی است که به شرح و تبیین آموزه‌های موجود در کتاب و سنت بپردازد. بر این اساس، علومی چون فلسفه، طب، ریاضیات، شیمی، فیزیک، روان شناسی، جامعه شناسی، مدیریت و امثال آن علم دینی به شمار نمی‌روند. اخوان‌الصفا تعبیر علوم شرعی را در همین معنا به کار برده و آن را دارای شش قسم دانسته‌اند: علم تنزیل، علم تأویل، علم روایات و اخبار، علم فقه، علم تذكار و موعظه و تصوف و علم تعبیر خواب.(12)
برخی از نویسندگان معاصر نیز علوم اسلامی را چنین تعریف کرده‌اند:
علوم اسلامی علومی‌اند که شأن آن‌ها فهم، تبیین و دفاع از کتاب و سنت است و یا در آن‌ها برای اثبات و نفی و رد و قبول و نقض و ابرام یک رأی به کتاب و سنت تمسک می‌شود. بدین معنا، تفسیر قرآن، شرح حدیث، سیره‌ی پیامبر (صل الله علیه وآله وسلم)، کلام اسلامی، اخلاق اسلامی، فقه و بخشی از اصول فقه در زمره‌ی علوم اسلامی‌اند. علومی که هیج یک از دو وصف مذکور را نداشته باشند، علوم غیراسلامی‌اند. بدین قرار، علومی مانند منطق، ریاضیات، علم تجربی طبیعی (از جمله فیزیک، شیمی و زیست شناسی)، علم تجربی انسانی (از جمله روان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد)، علوم تاریخی (از جمله تاریخ و لغت) علوم غیر اسلامی‌اند.(13)
این تفسیر از علم اسلامی هر چند فی نفسه می‌تواند درست باشد، یعنی می‌توان چنین قرارداد کرد که «علم اسلامی» فقط به علومی اطلاق شود که به شرح و تفسیر کتاب و سنت بپردازند و یا مستند به یک آیه یا روایت باشند؛ اما منحصر کردن علوم اسلامی به چنین تفسیری، نادرست است. زیرا علوم انسانی ممکن است به دلیل آنکه مبتنی بر مبانی اسلامی یا متکی بر منابع اسلامی هستند، اسلامی باشند؛ و یا ممکن است به این دلیل که در راستای غایات و مقاصد و اهداف اسلامی‌اند، اسلامی خوانده شوند. حتی ممکن است یک علم به دلیل اینکه مبتنی بر روش عقلی یا شهودیِ مورد تأیید اسلام باشد، اسلامی خوانده شود؛ هر چند در شرح و تفسیر هیچ آیه یا روایتی نباشد.

علوم سودمند برای جامعه‌ی اسلامی

هر علمی که برای جامعه‌ی اسلامی سودمند باشد و در جهت تأمین منافع و نیازمندی‌های آن باشد، علم دینی خواهد بود. به تعبیر دیگر، علم اسلامی علمی است که ناظر به مسائل مورد نیاز جامعه‌ی اسلامی باشد و نیازی از نیازهای مسلمانان و جوامع اسلامی را رفع کند یا در راستای منافع آنان باشد. بر این اساس، علم اقتصاد زمانی اسلامی است که تئوری‌های تولیدی، توزیعی و مصرفی آن همگی، در راستای منافع جامعه اسلامی باشد؛ مشکلات اقتصادی جامعه‌ی اسلامی را بتواند حل کند. شهید مطهری در برخی از آثار خود با پذیرش چنین تلقی‌ای از علم دینی، می‌گوید:
هر علمی که به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمین باز کند، آن علم فریضه‌ی دینی و علم دینی است. ما چرا نحو و صرف و لغت عرب را علوم دینی می‌دانیم؟ آیا جز از این راه است که نفع و فایده‌ای را در بردارد که موافق با منظور اسلام است؟ ... اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم: علوم دینی و علوم غیردینی؛ تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده می‌شوند از اسلام بیگانه‌اند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضاء می‌کند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه‌ی اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.(14)
برخی از نویسندگان تصریح می‌کنند که پذیرفته‌ترین و ساده‌ترین تصویری که تاکنون از علم اسلامی ارائه شده است، همین تفسیر است. علم اسلامی علمی است که در خدمت آرمان‌ها و اهداف اسلامی باشد. به همین دلیل برای اسلامی سازی جامعه شناسی چنین توصیه می‌کنند:
جامعه شناسی را به عنوان ابزاری مفید و کارآمد به کار بگیریم و با قدری تواضع و پذیرش کاستی‌هایی که ممکن است در این حوزه باشد، بر اساس دغدغه‌ها و نیازها، علایق مذهبی و اسلامی‌مان، مسائل را انتخاب کنیم و درباره‌ی آن‌ها با همه‌ی ظرفیت‌های روش شناختی جامعه شناسی به تحقیق و بررسی بپردازیم و نیز در مقام کاربرد و استفاده از دانش موجود جامعه شناسی و علوم اجتماعی از آن‌ها در خدمت نیازها و آرمان‌های بومی و دینی‌مان بهره‌برداری نماییم. (15)
به هر حال، بر اساس این رویکرد، علم دینی ماهیتاً هیچ تفاوتی با علم غیردینی ندارد؛ تنها تفاوت آن‌ها تفاوت در غایات و مقاصد این دو است. علوم انسانی موجود در صورتی که در خدمت غایات و اهداف دینی قرار گیرند، علم دینی خواهند بود و در صورتی که در خدمت اهداف و مقاصد غیردینی باشند، غیردینی خواهند بود. حسین العطاس در این باره می‌گوید:
علوم اجتماعی [صرفاً] یک وسیله و مجموعه‌ای از دانش است؛ بینش‌هایی که توسط برخی افراد می‌تواند علیه اهداف اسلام مورد استفاده قرار گیرد [و می‌توان از آن‌ها در جهت تحقق اهداف اسلام کمک گرفت؛ بنابراین] بحث در مورد اسلامی کردن علوم اجتماعی، نوعی اشاعه‌ی گمراهی است. (16)
کسانی که در تعریف علم، کفه‌ی «غایت» را سنگین‌تر می‌کنند، معتقدند علم اسلامی به علمی گفته می‌شود که از راه متدهای مورد تأیید اسلام به دست آمده باشد و در راستای غایات و اهداف اسلامی نیز باشد.(17) بنابراین اگر علمی از راه متد تجربی یا عقلی یا شهودی یا حتی نقلی به دست آمده باشد اما در راستای اهداف و غایات اسلامی نباشد، علم اسلامی نخواهد بود. اینکه اسلام از علوم بی‌فایده و حتی از علوم مضرّ سخن می‌گوید، به همین معنا است. یک چیز ممکن است علم باشد، یعنی کاملاً متدیک و ضابطه‌مند باشد؛ اما چون بی‌فایده است و یا مضرّ به اهداف و غایات اسلامی است، علم اسلامی نخواهد بود. در برخی روایات از علم بی‌فایده به خداوند پناه برده شده است. بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامی علم سحر و همچنین علم انساب از جمله‌ی مصادیق علوم بی‌فایده معرفی شده‌اند. قرآن کریم درباره‌ی کسانی که از هاروت و ماروت علم سحر آموختند، می‌فرماید:
فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیتَعَلَّمُونَ مَا یضُرُّهُمْ وَلَا ینْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا یعْلَمُونَ(البقره، 102)
پس آنان از فرشتگان مطالبی می‌آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی افکنند و [هر چند] نمی‌توانستند به کسی زیان برسانند مگر به اذن خدا و آن‌ها چیزی را می‌آموختند که برایشان ضرر داشت و به آن‌ها سودی نمی ‌رساند و به خوبی دریافته بودند که هر کسی خریدار [سحر و جادو] باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت و خود را به بد چیزی فروختند اگر می‌دانستند.
قرآن کریم علی‌رغم همه‌ی تأکیدی که بر علم و علم‌آموزی دارد، درعین حال این تذکر را می‌دهد که برخی از دانستنی‌ها به نفع انسان نیست و ممکن است موجب اندوه و غم او می‌شود:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ ینَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ(المائده، 101)
ای مؤمنان از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما فاش گردد موجب اندوهتان شود. و اگر به هنگام نزول قرآن از آن بپرسید [حکم آن] برای شما روشن خواهد شد. خدا از آن [سؤالات بیجا] در گذشت و خداوند آمرزنده‌ی بردبار است.
به طور کلی هر علمی که در راستای غایات اسلامی و در خدمت اهداف دینی نباشد، آموختن آن یا مذمت شده و یا آنکه مورد ترغیب و تشویق قرار نگرفته است. داستان برخورد پیامبر اسلام (صل الله علیه وآله وسلم) با شخصی که نسبت به انساب عرب آشنایی داشت و سخنانی که در این رابطه فرمود مرز علوم اسلامی و غیراسلامی را تا اندازه‌ای روشن می‌کند. امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند، پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله وسلم) داخل مسجد شد در حالی که گروهی را دید که در اطراف مردی حلقه زده‌اند. پرسیدند: «این شخص کیست؟» مردم گفتند: «شخصی بسیار دانشمند و علّامه است». پیامبر اکرم از علم او پرسید. مردم گفتند: «أعلَمُ النَّاسِ بِأنسَابِ العَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أیَّامِ الجَاهِلِیَّةِ وَ الأشعَارِ و العَرَبِیَّة؛ داناترین مردم نسبت به انساب عرب و وقایع و ایام جاهلیت و اشعار عربی است». پیامبر فرمودند:
ذَاكَ عِلمٌ لَایَضُرُّ مَن جَهِلَهُ، وَ لَا یَنفَعُ مَن عَلِمَهُ؛ (18)
این دانشی است که اگر کسی آن را نداند ضرر نکرده است و کسی که آن را می‌داند، سودی نمی‌برد.
سپس قاعده‌ای کلی درباره‌ی تشخیص مرز علم از غیر علم فرمودند:
إنَّمَا العِلمُ ثَلَاثَهٌ آیَةٌ مُحكَمَةٌ أو فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أو سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضلٌ؛ (19)
علم فقط سه چیز است: نشانه‌ای استوار، یا فریضه‌ای عادلانه، یا سنتی برقرار و آنچه جز این‌ها است فضل است.
این تفسیر از علوم اسلامی نیز ناظر به پیامدها و کارکردهای علوم است و نه ناظر به ماهیت و حقیقت خود علم. در حقیقت این تفسیر از علم دینی خیلی شبیه به همان تفسیر نخست است. البته هر کس اندک آشنایی با معارف و آموزه‌های اسلامی درباره‌ی دانش و دانش‌اندوزی داشته باشد می‌داند که اسلام و اولیای دین تأکید فراوانی بر تحصیل علوم نافع دارند و از علوم غیر سودمند خدا پناه برده‌اند. خسران بزرگی است که علی‌رغم نیازمندهای بسیار زیاد مادی و معنوی انسان‌ها و جامعه‌ی اسلامی وقت خود را صرف کسب دانش‌هایی کنیم که دانستن آن‌ها، صرفاً بار اطلاعاتی آدمی را می‌افزاید و هیچ تأثیری در سعادت دنیوی و اخروی فرد و جامعه ندارند. امام علی (علیه اسلام) که در این باره، به همگان توصیه می‌کند:
العِلمُ أكثَرُ مِن أن یُحَاطَ بِهِ فَخُذُوا مِن كُلِّ شَىءٍ أحسَنَه؛ (20)
دانش‌ها بیشتر از آنند که بتوان همه‌ی آن‌ها را فراگرفت و بر آن‌ها احاطه یافت؛ پس از هر دانشی بهترین‌های آن را انتخاب کنید.
در بیان دیگری به این حقیقت اشاره می‌کند که انسان با توجه به عمر کوتاهی که دارد، حتی امکان آموختن همه‌ی علوم لازم و شایسته را ندارد، بنابراین باید اولویت‌بندی کند و لازم‌ترین و ضروری‌ترین مسائل را بیاموزد:
العُمرُ اقصَرُ مِن ان تَعلّمَ كُلَّ ما یحسُنُ بِك عِلمُهُ فَتَعَلَّم الاهَمَّ فالاهَما؛ (21)
عمر کوتاه‌تر از آن است که همه‌ی اموری که دانستن‌شان برای تو خوب است را بیاموزی؛ پس اولویت‌بندی کن.

علوم عالمان مسلمان

همه‌ی علومی که تولیدکنندگان و یا عالمان آن‌ها مسلمان باشند، علم اسلامی و دینی خواهند بود. بنابراین، علوم انسانی در صورتی اسلامی خوانده می‌شوند. که توسط عالمان معتقد و عامل به آموزه‌های اسلامی تولید شده باشند؛ حتی اگر آن علوم گرهی از گره‌های جامعه‌ی اسلامی را نگشایند و اساساً در خدمت منافع دیگران و در راستای تأمین نیازمندی‌های غیر مسلمانان هم باشند. بر این اساس، نمی‌توان گفت که مثلاً روان شناسی یا جامعه شناسی یا اقتصاد اسلامی و غیراسلامی با یکدیگر تفاوت ماهوی و بنیادین دارند؛ مهم این است که این علم از یک روح و روحیه‌ی دینی نشأت گرفته باشد؛ از یک ذهن مؤمن خارج شده باشد. جناب سروش، یکی از مدافعان این نظریه، در این باره می‌گوید:
هنر اسلامی یعنی هنر کسی که مسلمان متعهد است و به ارزش‌های دینی تعهد و بر معارف دینی تسلط دارد، همین و بس. هر چه از چنین هنرمندی زاده شود، هنر اسلامی است. هنر اسلامی چیز دیگری نیست. ... علوم اسلامی، علومی هستند که در دامن مسلمان‌های مسلط بر معارف اسلامی و ملتزم به ارزش‌های اسلامی می‌رویند، همین و بس، از فقه و تفسیر و اخلاق که بگذریم (که مأخوذ از متن وحی و معارف دینند) علم دیگری نداریم که بتوان آن را اسلامی (یعنی مأخوذ از وحی) دانست. اسلامی بودن علومی چون هندسه و فیزیک و ... اگر معنایی داشته باشد همانست که در دامن مسلمانان روییده است. فلسفه‌ی اسلامی هم ... یعنی فلسفه‌ی فیلسوفان مسلمان. ... علوم انسانی مسلمانان، علوم انسانی اسلامی است. دلیل آن هم این است که حساسیت‌های چنین افرادی با حساسیت‌های فردی که مسلمان نیست تفاوت دارد. گره‌هایی که اینان می‌خواهند باز کنند، غیر از گره‌هایی است که دیگری می‌خواهد باز کند. مسأله و هدفشان با دیگران تفاوت می‌کند ولی روش‌شان البته یکی است و نمی‌تواند نباشد. برای اینکه ستون خیمه‌ی علم، روش علمی است. ... پیشنهاد ما این است که به دانشمندان مسلمانی که علوم انسانی می‌دانند معارف اسلامی بیاموزید تا جانشان با هر دو عجین و قرین شود. آنگاه هر چه این‌ها تولید کنند، می‌شود علوم انسانی با حساسیت‌های اسلامی. ... چنین علومی، البته خالی از خطا نیستند. و کدام علم است که از خطا پیراسته باشد؟ آن خطاها هم عین علم اسلامی‌اند. (22)
البته این معنا اختصاصی به علوم انسانی ندارد؛ بلکه شامل علوم طبیعی و پایه نیز می‌شود. هرچند این معنا هیچ بار ارزشی‌ای با خود ندارد. اسلامی بودن علوم انسانی از این حیث هیچ تفاوتی با مسیحی بودن آن‌ها یا یهودی بودن آن‌ها و یا سکولار و مادی بودن آن‌ها ندارد. اینکه مشتغلان به این علوم مسلمان‌اند یا نامسلمان هیچ تأثیری در خود این علوم ندارد. چنین اصطلاحی هر چند از نظر ادبی، صحیح است؛ اما از نظر محتوایی چندان ربطی به اسلام ندارد. به تعبیر آیت‌الله مصباح یزدی «توصیف چنین علمی به اسلامی بودن، یک استعمال مجازی برای لفظ «اسلامی» است.» (23)

علوم ناظر به موضوعات و مسائل اسلامی

هر علمی که موضوع بررسی آن از موضوعات و مسائل مطرح شده در متون اسلامی باشد، علم اسلامی خواهد بود. به عنوان مثال، اقتصاد، زمانی اقتصاد اسلامی است که مثلاً خمس و زکات را با متدلوژی علمی رایج در علم اقتصاد تحلیل و بررسی کند. روان شناسی، زمانی اسلامی است که مباحثی چون هوای نفس و اخلاص و تقوا و عفت و شجاعت را مورد تحلیل و بررسی علمی قرار دهد. در این تعریف از علوم انسانی اسلامی، چارچوب علم اسلامی با چارچوب علوم رایج غربی هیچ تفاوتی نمی‌کند، صرفاً موضوعات مورد بررسی قدری متفاوت خواهد بود. یکی از مدافعان این دیدگاه، درباره‌ی جامعه شناسی اسلامی می‌گوید:
جامعه شناسی اسلامی باید از تلاش‌های بسیار مهم در تاریخ جامعه‌ی اسلامی پرده بردارد و به تحلیل علمی حوادثی بپردازد که در جامعه‌ی اسلامی رخ داده است. به این ترتیب، این شاخه‌ی علمی به مطالعه‌ی نهادهای اجتماعی و پدیده‌های مربوط به آن و نمایاندن نقش علمی و پیشروِ آن دسته از رهبران دینی خواهد پرداخت که به اندیشه‌ی اجتماعی اسلامی اهتمام ورزیده‌اند.(24)

علوم مستند به متون اسلامی

علوم انسانی اسلامی به علومی گفته می‌شود که عقل و تجربه‌ی بشری در تولید آن نقش مستقلی ندارند؛ منبع آگاهی ما از آن‌ها متون اسلامی است. اگر دین نبود، این علوم شکل نمی‌گرفتند. یا دست کم آنکه موتور محرکه‌ی این علوم پیامبران الهی، وحی و متون دینی بوده است. یعنی اصول و قواعد کلی آن‌ها را دین بیان کرده است. البته این معنا اختصاصی به علوم انسانی ندارد؛ حتی علوم طبیعی و تجربی و پایه را نیز ممکن است شامل شود. به همین دلیل، عده‌ای از طرفداران این معنا می‌گوید علومی همچون طب و نجوم نیز علوم دینی‌اند؛(25) یعنی آبشخور اصلی آن‌ها توصیه‌ها و تعالیم پیامبران و گزاره‌های موجود در متون دینی بوده است. مولوی می‌گوید:
***
این نجوم و طب وحی انبیاست *** عقل و حس را سوی بی‌سوره کجاست

عقل جزوی عقل استخراج نیست *** جز پذیرای فن و محتاج نیست

قابل تعلیم و فهمست این خرد *** لیک صاحب وحی تعلیمش دهد

جمله حرفت‌ها یقین از وحی بود *** اول او لیک عقل آن را فزود

هیچ حرفت را ببین کین عقل ما *** تاند او آموختن بی‌اوستا

گر چه اندر مکر موی اشکاف بد *** هیچ پیشه رام بی‌استا نشد

دانش پیشه از این عقبل ار بدی *** پیشه‌ی بی‌اوستا حاصل شدی

کندن گوری که کمتر پیشه بود *** کی از فکر حیله و اندیشه بود

گر بدی این فهم مر قابیل را *** کی نهادی بر سر او هابیل را

که کجا غایب کنم این کشته را *** این بخون و خاک در آغشته را

دید زاغی زاغ مرده در دهان *** بر گرفته تیز می‌آمد چنان

از هوا زیر آمد و شد او بفن *** از پی تعلیم او را گور کن

پس بچنگان از زمین انگیخت گرد *** زود زاغ مرده را در گور کرد

دفن کردش پس بپوشیدش به خاک *** زاغ از الهام حق بد علمناک

گفت قابیل آه شُه بر عقل من *** که بود زاغی زمن افزون به فن

عقل کل را گفت ما زاغ البصر *** عقل جزوی می‌کند هر سو نظر

عقل ما زاغست نور خاصگان *** عقل زاغ اوستادِ گور مردگان (26)
برخی از اندیشمندان معاصر بر این نکته تصریح دارند که متون دینی منبع پایان‌ناپذیر نیازمندی‌های علمی بشر است و هم‌اکنون و برای همیشه می‌توان با تأمل در آن‌ها رشته‌ها و شاخه‌های مختلف علمی را استخراج کرد. متون دینی مواد خام همه‌ی علوم مورد نیاز بشر را تا ابد در اختیار پیروان خود گذاشته‌اند. آنچه که مهم است، داشتن عزم و همتی مجتهدانه در جهت استخراج و استنباط آن‌ها است. مگر نه اینکه برخی از عالمان علم اصول با تکیه بر روایتی همچون «لَاتَنقُضَ الیَقِینَ بِالشَّک»(27) مباحث «استصحاب» را استخراج کرده‌اند و مگر نه اینکه همه مباحث فقهی مربوط به بیع و خیارات مستند به چند آیه و روایت است. آیا آیات و روایاتِ ناظر به مباحث جامعه شناسی روان‌شناسی و مدیریت و تعلیم و تربیت و امثال آن کمتر از مباحث مربوط به استصحاب و خیارات و امثال آن است؟ آیت‌الله جوادی‌آملی در این باره می‌گوید:
دین نه تنها تشویق به فراگیری علوم را عهده‌دار است، ... بلکه خطوط کلی بسیاری از علوم را ارائه کرده و مبانی جامع بسیاری از دانش‌های تجربی، صنعتی، نظامی و مانند آن را تعلیم داده است. ... آنچه از پیشوایان معصوم رسیده که «عَلینا إلقاءُ الاصول إلیکم و عَلیکم التّفرّع»(28) ناظر به اجتهاد در تمام رشته‌های علوم اسلامی است، نه فقط فقه. ... [البته] هرگز نباید توقع داشت که معنای اسلامی بودن مثلاً علم طب آن باشد که تمام فرمول‌های ریز و درشت آن، چون نماز و روزه، در احادیث آمده باشد؛ چنان‌که معنای اسلامی بودن علم اصول فقه هم این نبوده و نیست. (29)
لازم است توجه داشت که هیچ یک از مدافعان علوم انسانی اسلامی مدعی نیست که همه‌ی موضوعات و مسائل شاخه‌های مختلف علوم انسانی با همه‌ی مشخصات و ویژگی‌هایشان در متون دینی آمده‌اند! بلکه مدعی‌اند اصول کلی یا قواعد اصلی آن‌ها مطرح شده است. علم اصول فقه و حتی بعضی از مسائل مربوط به معاملات در فقه هم از این قبیل‌اند. درعین حال، همه‌ی مسائل، فروعات و شاخه‌هایی که از آن قواعد و اصول کلی استخراج شوند، جزء علوم دینی‌اند. به تعبیر آیت‌الله جوادی‌آملی:
در جایی که برای حل بعضی از مسائل اصول فقه و یا مبحث معاملات فقهی مباحث عمیق و به دنبال آن‌ها اصطلاحات فراوانی مطرح است، که در متون دینی هرگز نه آن مباحث عمیق به چشم می‌خورد و نه این اصطلاحات فنی، نظیر مباحث اشتراط و اطلاق، تعلیق و تنجیز، صحیح و اعم، سرایت تعدد عنوان به معنون یا تعدی وحدت معنون به عنوان در اجتماع امر و نهی، حکومت و ورود، تخصیص و تخصص، تقیید و تقیّد، اقل و اکثر ارتباطی و استقلالی، فرق بین شرط و سبب، و مقتضی و مانع، شرط متأخر و متقدم و مقارن و سایر مطالب و نیز اصطلاحات اصولی و فقهی که عصاره استنباطات اصولیون و فقیهان متضلع است، و هر کدام مطلب عمیقی از یک اصل جامع استظهار کرده و برای استنباط آن مقدمه‌ای یاد نموده‌اند و برای استنتاج آن نیز مؤخره‌ای ترتیب داده‌اند. (30)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک. الکراجکی، ابوالفتح، کنز الفوائد، ج2، ص 107؛ و همو، معادن جواهر، ص 25.
2. برخی از محققان و حدیث‌شناسان اهل سنت مثل صغانی این حدیث را از احادیث ساختگی و جعلی می‌دانند (ر.ک: الفتنی، محمدطاهر، تذکرة الموضوعات، ص18) و برخی دیگر از سخنان محمد بن ادریس شافعی (150-204 ق) دانسته‌اند (ر.ک: الصفدی، صلاح‌الدین، الوافی بالوفات، ج 2، ص 122).
3. غزالی، ابوحامد محمد، احیاء علوم الدین، ج 1، ص 25-29.
4. الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج 1، باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحث علیه، حدیث1، ص 30.
5. منظور او از علم مکاشفه، علمی است که هدف از آن صرفاً کشف معلوم است. در مقابل، علم معامله به علمی گفته می‌شود که افزون بر کشف معلوم، عمل بر اساس آن نیز مقصود است.
6. غزالی، ابوحامد محمد، احیاء علوم دینی، ج 1، ص 27.
7. گفتنی است که علم به ما هو علم، امری وجودی است و فی نفسه هیچ مذمتی ندارد. یعنی ناپسندی یک علم به سبب ذات خود آن نیست؛ بلکه به دلایل بیرونی است. غزالی در این باره می‌گوید، ناپسندی یک علم یا به سبب آثار ناپسند فردی و اجتماعی آن است مثل ناپسندی علم سحر و طلسم. و یا به سبب آن است که فایده و هدنی که از فراگیری یک علم منظور است، از آن حاصل نمی‌شود مانند کسی که پیش از فراگیری مقدمات لازم برای فراگیری یک علم به دنبال فراگیری دقایق و نکات ظریف آن باشد. (همو، احیاء علوم الدین، ج1، ص 41-42).
8. غزالی در اینجا به صورت طعن آمیزی علم فقه را علم دنیوی دانسته و فقیهان را عالمان علوم دنیوی معرفی می‌کند و در مقابل علمای اخلاق را عالمان علم آخرت معرفی می‌کند. در حالی که اگر فقه علمی دنیوی باشد، به طریقی اولی اخلاق هم علمی دنیوی خواهد بود. بسیاری از احکام اخلاقی برای اصلاح امور دنیوی مردمانند. به همین دلیل، جوامعی که اصلاً به آخرت اعتقاد ندارند، اخلاق را ارج نهاده و در ترویج آن می‌کوشند.
9. مطهری، مرتضی، ده گفتار، «فریضه علم»، ص 172-173.
10. به عنوان نمونه، در روایتی از امام باقر (علیه السلام) چنین می‌خوانیم: مَن طَلَبَ العلمَ لِیُباهِیَ بِه العُلَمَاءَ أو یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ أو یَصرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسُ إِلَیهِ فَلیَتَبَوَّا مَقعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصلُحُ إِلَّا لِاُهلِهَا. (الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج1، باب المستأکل بعلمه و المباهی به، حدیث 6، ص 47)
11. مطهری، مرتضی، ده گفتار، «فریضه علم»، ص 171-173.
12. اخوان الصفا، رسائل اخوان‌الصفا، تحقیق عارف تامر، ج5 (الرسالة الجامعة)، ص 59.
13. ملكیان، مصطفی، راهی به رهایی، ص 58.
14. مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص 146-147. وی در جایی دیگر چهار تفسیر از علوم اسلامی ارائه می‌دهد: «1. علومی که موضوع و مسائل آن علوم، اصول یا فروع اسلام است و یا چیزهایی است که اصول و فروع اسلام به استناد آن‌ها اثبات می‌شود؛ یعنی قرآن و سنت؛ مانند علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم کلام نقلی، علم فقه و علم اخلاق نقلی؛ 2. علوم مذکور در فوق به علاوه علومی که مقدمه آن علوم است. علوم مقدمه مانند ادبیات عرب، از صرف و نحو و لغت و معانی و بیان و بدیع و غیره، و مانند علوم عقلی، اخلاق عقلی، حکمت الهی، منطق، اصول فقه، رجال و درایه؛ 3. علومی که به نحوی جزو واجبات اسلامی است؛ یعنی علومی که تحصیل آن علوم، ولو به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است. ... علوم اسلامی بر حسب تعریف سوم شامل بسیاری از علوم طبیعی و ریاضی که مورد احتیاج جامعه اسلامی است، نیز می‌شود. 4. علومی که در حوزه‌های فرهنگی اسلامی رشد و نما یافته است؛ اعم از آنکه از نظر اسلام، آن علوم واجب و لازم بوده و یا نه؛ و اعم از آنکه آن علوم از نظر اسلام ممنوع بوده است یا نه؛ ... مانند نجوم احکامی (نه نجوم ریاضی) و بعضی علوم دیگر» در عین حال خود شهید مطهری در همین کتاب نیز تعریف سوم را می‌پسندد و می‌گوید: «مقصود از «علوم اسلامی» که بناست کلیاتی از آن گفته شود، همان است که در شماره 3 تعریف کردیم، یعنی علومی که به نوعی از نظر اسلام «فریضه» محسوب می‌شود و در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقه‌ی طولانی دارد و مسلمانان آن علوم را از آن جهت که به رفع یک نیاز کمک می‌کرده و وسیله‌ی انجام یک فریضه بوده محترم و مقدس می‌شمرده‌اند.» (همو، آشنایی با علوم اسلامی، (منطق و فلسفه)، ص10-13.)
15. گلچین، مسعود، «مفهوم جامعه شناسی اسلامی: امکان و عدم امکان و دلالت‌های آن»، در دین و علوم اجتماعی، به کوشش مجید کافی، ص 27.
16. العطاس، حسین، «درباره‌ی اسلام و علوم اجتماعی»، در نامه‌ی علوم اجتماعی، دوره جدید، ج 1، ش 1، ص 3.
17. حسین سوزنچی در گفتگو با پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی، شماره 1، بهار 1391، ویژه‌نامه‌ی نخستین کنگره‌ی بین المللی علوم انسانی اسلامی، ص 102.
18. الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب 2، حدیث 1. 19- همان، ج 1، باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء، حدیث 1، ص 32. البته در اینکه منظور پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله وسلم) دقیقاً چیست میان مفسران اختلاف وجود دارد. هر چند تفسیر دقیق این حدیث برای منظور فعلی ما ضرورتی ندارد.
20. ابن‌ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص 262.
21. الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب 2، حدیث 1.
22. سروش، عبدالکریم، اوصاف پارسایان، ص 77-79.
23. مصباح‌یزدی، محمدتقی، رابطه‌ی علم و دینی، ص 168.
24. ر.ک: امزیان، محمد محمد، روش تحقیق علوم اجتماعی از اثبات‌گرایی تا هنجارگرایی، ترجمه عبدالقادر سواری، ص 220؛ به نقل از الخشاب، سامیة، علم الاجتماع الاسلامی، ص 14 و ص 65.
25. اخوان‌الصفا در خصوص علم نجوم همین نظر را دارند. (ر.ک: اخوان‌الصفا، رسائل اخوان‌الصفا، تحقیق عارف تامر، ج1، ص 156 و 225).
26. مولوی، جلال‌الدین، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 1294-1310.
27. الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج 3، باب السهو فی الثلاث و الاربع، حدیث 3، ص 352.
28. ابن ادریس، محمد بن احمد، السرائر، تصحیح حسن بن احمد الموسوی و ابوالحسن ابن مسیح، ج 3، ص 575.
29. جوادی‌آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، ص 79-82.
30. همان، ص 79.

منبع مقاله :
شریفی، احمدحسین؛ (1393)، مبانی علوم انسانی اسلامی، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول