تحفه هایی که کورسو می‌رنند

بخشی از هزینه‌های گردشگر به تفریح و جذابیت‌ها صرف می‌شود و دست‌ساخت یا هنری که بومی منطقه میزبان باشد البته سهم غالبی در سبد هزینه‌های گردشگری او خواهد داشت. بنابراین سیاحت‌گر امکان ندارد پولی برای خرید کنار نگذارد و این رسم همه جای دنیاست. اگر غیر این باشد هم پیش وجدان خود و احیاناً دیگران سرزنش خواهد شنید که از این رهگذر بسیار ناشیانه گذشته‌‌‌است.
اما این اجبار در خرید همواره به این وضعیت منجر نمی‌شود که هر کسی قورباغه رنگ‌شده‌ای را تحفه قلمداد کند که در این صورت بیشترین سرکوفت را خواهد شنید که جنس بنجل را با خود بار زده است. بنابراین رندان چندان دلخوش نباشند که چون مسافر زمان محدود و انتخاب اندک برای خرید دارد‌ بتوان به هر سازی او را رقصاند.
براساس دسته‌بندی‌های اعلام شده از سوی معاونت صنایع دستی ۲۵۰ نوع - و قدری بیشتر - صنایع و هنرهای دستی در مناطق مختلف کشور شناسایی شده است. گرایش به ساخت این مقولات متنوع ، ریشه در نیازهای کهن ما دارد که لازم می‌دیدیم همه چیز را خود تولید ‌کنیم و حالا بخشی از آنها به دلیل نوآوری، رشد صنعت و تولیدات انبوه منسوخ شده‌اند و بخش دیگری از نیازها را از چین و ماچین به قیمت نازل‌تر می‌آورند. اما آن‌چیزی که به برخی از صنایع و هنرهای دستی ایرانی ارزش مادی زیادی می‌بخشد غلبه نگاه هنرمندانه و پرزحمتی است که به تمامی از شاخص‌های استاندارد کار و فعالیت جوامع مدرن بدور مانده است. بنابراین گردشگر مدرن که در روبروی یک هنر دست‌ساز قرار می‌گیرد به تجربه‌ای می‌رسد که پیش‌تر، آن را در شاخص‌های تولید انبوه جستجو می‌کرد. آن دسته که زیرک هستند از این هنرها الهام می‌گیرند و الهامات خود را در مدهای روز مصنوعات انبوه به‌کار می‌برند.
باید بپذیریم که تمامی تحولات تکنولوژیکی از طبیعت و سازوکارهای آن با موجودات زنده ناشی شده است. اگر از نانوتکنولوژی صحبت می‌کنیم و پارچه‌هایی به بازار می‌آید که لکه‌های چربی بر روی آن نمی‌ماند ریشه آن از گل نیلوفری است که بدلیل پرزهای بسیار ریزش، قطرات آب را نمی‌پذیرد.
صنایع و هنرهای دستی نیز ریشه در طبیعت بکر هر منطقه دارند. ‌عشایر ایلام دیواره چادر زیستگاه خود را که "چیق" می‌نامند با نی‌های توخالی درست می‌کنند که در محل زندگی‌شان بصورت خُودرو می‌روید. موی بز را از دام‌های خود می‌چینند، آن را با نگاهی هنرمندانه عجین می‌کنند و نی‌ها را با نقوش هندسی و ذهنی می‌آرایند. دزفولی‌ها از برگ‌های درختان خرما "کپو" می‌بافند و آن را با رنگ‌های شاد مزین می‌کنند تا برای مصارف روزانه استفاده شود. بافت فرش هم که خود حکایت مفصلی دارد. از این نمونه‌ها البته بسیار است.
پرسش مهم اینجاست که با انبوه هنرهای خود در دنیای فناوری و تجارت الکترونیک که تولید انبوه و ارزان را آموزش می‌دهد، چه کنیم؟ گروهی معتقدند توسعه دانش و علم اقتصاد، تولید انبوه را به ارمغان آورده و دیگر نه جایز است و نه لازم که هزاران نفر دخترک معصوم را پشت دار قالی نشاند تا این افراد از بهره‌گیری از دانش روز دور بمانند. ضمن اینکه ارزش کار واقعی این افراد نیز معمولا پرداخت نمی‌شود و واسطه‌ها در این میان به‌مراتب کاسب‌ترند. از طرف آن چیزی که برجای مانده به دلیل قدیمی بودن نوع رنگ و متناسب نبودن با نیازها و مدهای امروزی خریداری ندارد بنابراین بهتر است اقتصادی فکر کرد.
نگرش دوم ‌به صبغه فرهنگی صنایع و هنرهای دستی تاکید دارد که نسل به نسل منتقل شده است و امروزه ما میراث دار آن هستیم و هویت ایرانی به‌شمار می‌رود. بنابراین شایسته بود تا دولت و برنامه‌ریزان گذشته به جای تمرکز بر تولید خودروی ملی، صنایع و هنرهای دستی را درمی‌یافتند و افتخار ملی به حساب می‌آوردند.
در تعمق پیرامون هر دو نگرش به واقعیت‌های تلخی می‌رسیم. زیرا هر دو از منطق لازم برخوردار است. هم صنایع و هنرهای دستی مشکل دارد و امکان ادامه آن اقتصادی نیست و هم از این میراث ملی باید به طریقی حفاظت کرد.
راهی که می‌توان برای خروج از بن‌بست پیشنهاد کرد ایجاد جذابیت اقتصادی برای تولید و عرضه صنایع و هنرهای دستی متناسب با نیازهای امروزی است. زمانی خواستیم فرش دستباف را تولید انبوه کنیم وارد تولید فرش ارزان قیمت و کم‌کیفیت شدیم و به‌یکبار دیدیم که از در رقابت با چین و پاکستان قافیه را باخته‌ایم. در حالی که ما باید تولیدکننده فرش مرغوب و کم تیراژ باقی می‌ماندیم تا مقامات عالی‌رتبه جهان در زمره خریداران ما باشند.
ضمن اینکه این روزها مردم عادت‌کرده‌اند و یا عادت داده‌ شده‌اند که جنس ارزان و کم‌کیفیت بخرند. دولت می‌تواند برای آن‌دسته از فروشگاه‌های که صنایع دستی مرغوب می‌فروشند تسهیلات جذاب در نظر بگیرد. برای کارآفرینان در این حرفه سهم و حق مناسب قائل شوند تا این گروه با ایده‌هایی که دارند موسسات تحقیق و پژوهش ایجاد کنند و با مطالعه بر روی ۲۵۰ نوع صنایع و هنرهای دستی و شناسایی کارگاهها، طرح‌هایی بریزند که صنایع دستی به خانه‌های مردم رخته کند. این روزها به‌هیچ وجه نمی‌توان دوشیزه دم بخت ایرانی را قانع کرد که سفال‌های سرمه‌ای رنگ سنگین را که به سرعت لب‌پَر می‌شود به عوض چینی‌های ظریف آرکوپال در اقلام جهیزه خود ترجیح بدهد.
از سوی دیگر بومیان را باید در منافع حاصل از گردشگری سهیم کرد و این ممکن نیست مگر آنکه جریان دائمی سفر به نقاط مختلف کشور برقرار باشد. در این حالت است که میزبان به داشته‌های خود واقف می‌شود. کسانی که تا حالا درخت‌های با ارزش روستایشان را می‌برند، روی دیوارهای قدیمی قلعه خاطره و یادگاری می‌نویسند و خانه‌های قدیمی خود را به شکل زننده‌با آجرها و خالی از هرگونه ذوق و هنری به شکل انبوه می‌سازند. به‌دلیل بیکاری به شهرهای بزرگتر مهاجرت می‌کنند و به این همه تبعات نامطلوب در حاشیه شهرهای بزرگ دامن می‌زنند. آیا مشکلات عمده ما ریشه در نادیده‌انگاری‌ها نسبت به داشته‌های خودی نیست؟
آخرین چراغ‌های نسل بسیاری از هنرهای دستی کورسو می‌زند. این هنرها زمانی سینه به سینه منتقل می‌شد. حالا فرزندان، محو رنگ و لعاب ظاهری شهرها شده‌اند. پیرمردان و پیرزنان در کارگاه‌های زیرزمینی و نمور می‌روند که تنها به خاطره‌ای در تندباد فراموشی‌ها سپرده شوند.