نویسندگان: یدالله بهمنی مطلق (1)، علی شربتی (2)




 

 (با تكیه بر آثار سنایی، عطار و جامی)

چكیده:

زن به عنوان نیمی از جامعه‌ی انسانی در پژوهش‌های نوین، جایگاهی ویژه دارد. نظر به دگرگونی عمده‌ای كه در نگرش به این عنصر برجسته‌ی اجتماعی در عصر حاضر به وجود آمده، مطالعه‌ی دیدگاه‌های طبقات گوناگون جامعه در خصوص زن برای شناخت جامع و دقیق‌تر او امری ضروری است. صوفیه (عرفا) به دلیل جایگاهی والا و مثبت كه در میان طبقات جامعه دارند، دیدگاهشان از اهمیتی ویژه برخوردار است. در این مقاله تلاش می‌شود جایگاه زن از نظر سه تن از صوفیه (سنایی، عطار و جامی) تحلیل و بررسی شود. آنچه در نمود نخست دریافت می‌شود، این است كه آنان بیشتر اندیشه‌های خود را از آموزه‌های متعالی قرآن و احادیث نبوی دریافت نموده‌اند. در وهله‌ی دوم از حاصل این پژوهش درمی‌یابیم كه نگاه مثبت و احیاناً منفی آنان نسبت زنان امری احساسی یا شخصی نیست، بلكه آنچنان كه گاه- در قرآن كریم و كلام بزرگان دین هم با نمونه‌هایی از آنها روبرو می‌شویم، اغلب واكنشی است در برابر رفتار منفی و ناشایست فردی و نقش‌هایی كه برخی از زنان ایفا نموده‌اند. انتقاد از رفتار نادرست انسان‌ها، نه خود آنها امروزه از دیدگاه روانشناسی نیز مورد تأیید است. برخورد منفی با رفتارهای ناپسند و شخصیت منفی افراد، امری است كه اختصاص به جنس زن ندارد؛ مردان بسیاری از جمله ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها در قرآن كم نیستند كه از آنها به بدی یاد شده است. عرفای بزرگ ما به اقتضای حال و مقام سخن، گاه زنانی را به عنوان اسوه و الگو معرفی كرده‌اند كه مردان باید درس مردانگی، توكل، فداكاری از آنها بیاموزند. چنانكه می‌دانیم حسن بصری بی‌حضور رابعه مجلس نمی‌گفت.
کلیدواژه‌ها: زن، اشعار صوفیه، سنایی، عطار، جامی.

مقدمه

مسأله زن، شخصیت، جایگاه و موقعیت او در خانواده و جامعه از جمله مسائلی است كه همانند سایر موضوعات فرهنگی، اجتماعی در آیینه‌ی ادبیات و فرهنگ ملت‌ها انعكاس پیدا می‌كند، و نگرش فردی و اجتماعی پدید آورندگان آثار و جامعه را بازگو می‌كند و نشان می‌دهد آنها با چه دیدی به مقوله‌ی زن می‌نگریستند. آیا از دید آنان زن با مرد حقوق یكسانی دارد؟ و یا اینكه زن موجودی است طفیلی و دست دوم و وابسته به مرد، كه هیچ استقلال رأی و شخصیت ندارد؟ این سؤال و سؤالات دیگر، از مجهولاتی است كه در این مقاله تلاش می‌شود به آنها پاسخ داده شود، تا جایگاه زن در جامعه مورد مطالعه معلوم و مشخص، و به خوانندگان و طالبان ارائه گردد. بدین لحاظ یكی از راه‌های دستیابی به نحوه‌ی نگرش جوامع نسبت به زن و بررسی شخصیت و جایگاه او در میان آنان، مطالعه و بررسی آثار و اشعار ادبی آن جوامع است كه در بررسی آن اشعار و آثار باید به زمینه‌ها و اوضاع جامعه آن زمان توجه كرد. در این مقاله جایگاه زن در عرفان و تصوف اسلامی با تكیه بر اشعار سه تن از صوفیه از جمله «سنایی، عطار و جامی» و مدّ نظر قرار دادن اوضاع و احوال جامعه‌ی آن زمان، و با استفاده از متون مختلف مرتبط به این موضوع، تحلیل و بررسی می‌شود.

جایگاه زن در عرفان و تصوف اسلامی

در عرفان و تصوف اسلامی، زن از جایگاهی بالا برخوردار است. ابن عربی زن را سیمای خالقیت پروردگار می‌داند و می‌گوید: «صورت زن برای عارف، كامل‌ترین مظهر تجلی و نمودگار خلاقیت الهی است: فشهود الحق فی النساء اعظم الشهود و اكمله، و صورت وصلت نكاح مانند توجه الهیست به خلقت انسانی و نفخ روح در قالب بعد تسویه، مانند دمیدن نطفه است در رحم تا مانند او فرزندی حاصل شود كه خود را در وی مشاهده كند و اعظم الوصله النكاح و هو نظیر التوجه الالهی علی من خلقه علی صورته لیخلفه فیری فیه نفسه.» (ستاری، 1389: 257).
«اگرچه موقعیت زن از بسیاری جهات، از زمان پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به نزول رفته بود، لیكن در تصوّف اسلامی، نقشی بسیار مهم و اساسی ایفا كرده است. آیین تصوّف همان عرفان اسلامی است كه در اوایل قرن هشتم میلادی و تقریباً صد سال پس از وفات پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شكوفا شد. این جنبش در آغاز كار، صرفاً یك حركت كاملاً زاهدانه بوده است كه سعی داشت نوعی مقاومت در مقابل دنیاپرستی روزافزونِ مسلمانان ایجاد نماید، و به آنان یادآور شود كه باید از چه وظایف مذهبی پیروی و اطاعت كنند.» (آنه ماری شیمل، 1381: 41).
اعتبار زن در نزد صوفیه به خاطر اعتقادات اسلامی آنهاست كه برابر آموزه‌های دینی، زنان را در نزد صوفیه احترام خاصی است، بخصوص زنان صوفی كه از جایگاه ویژه برخوردارند، در مقدمه‌ی ترجمه‌ی فارسی كتاب نخستین زنان صوفی آمده است: «ارزش، اعتبار و اهمیتی كه اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای زنان قائل شدند، موجب شد كه در همان دوران زندگی پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از ایشان در سال‌های نخست هجرت، زنان نیز چون مردان حضور فعالی در عرصه‌های مختلف داشته باشند. همسران و دختران پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه گرامی ایشان در زمره‌ی عابدترین و پارساترین زنان بودند. بعضی از ایشان راویان حدیث بودند و عده‌ای در میدان‌های جنگ به یاری دلاوران اسلام می‌شتافتند. بعضی كلاس‌های درس داشتند و برای بانوان، مجالس وعظ و تذكیر تشكیل می‌دادند. بلاغت و سخنوری بعضی از این زنان، آنان را به شهرت رساند.» (حسینی، 1385: 15) بر این اساس زنان در كسب مراتب معنوی چیزی كم از مردان نداشته و بسیاری از آنها به بالاترین درجات رسیده و اكثر این زنان ادیب و شاعر بوده و آثاری از خود به یادگار نهاده‌اند. آمنه خاتون دختر اوحدالدین كرمانی از این زمره زنان است كه به سبب دانش و كمال، ایشان را ست العلماء لقب داده بودند. (روزانفر، 447، ص90، نقل از افراسیاب پور، 1389، ص95).
در كل زن در نزد صوفیه جایگاه بالایی دارد، و اگر در اشعار صوفیه زنان مذمّت می‌شوند، این دیدگاه منفی به زنان حاصل و نتیجه‌ی عوامل بیرونی غیر از دیدگاه صوفیه است: «اگر در متون صوفیه مطالبی در سرزنش زن دیده می‌شود، گفته‌ی عرفانی نیست، بلكه براساس فرهنگ عصر و بنا بر اقوال رایج بیان شده، آنچه با مبانی و دیدگاه عرفانی سازگار است در اینجا گفته می‌شود. بر مبانی عرفانی، زن و مرد در رسیدن به مقام ولی الهی برابر هستند، به همین دلیل در میان اولیا، زن هم فراوان است.» (افراسیاب پور، 1389: 88).

زن از نظر سنایی، عطار و جامی

جامعه ایرانی پس از قرن چهارم، با حركتی شتابان به سوی فرهنگ تصوّف و عرفان پیش رفت و تحت تأثیر عرفان و مقولات مربوط بدان قرار گرفت و شعرا و سرایندگان نیز به دلیل تأثیر مستقیم تعالیم عرفانی بر تفكر و دیدگاه‌هایشان، و یا به دلیل جوّ غالب بر جامعه، و پسند مخاطبین خود، در این مسیر گام برداشتند و بهترین و نام‌آورترین شعرای تمام ادوار ادب فارسی، بعد از این دوره ظهور كردند. «به تدریج شاعران نیز از وصف خط و خال و زیبایی صوری ناپایدار و نیز مدح شاهان و امیران، به حقیقت و معرفت و عشق حقیقی روی آوردند؛ و از قرن پنجم به بعد شعر عرفانی آغاز شد و در دوره‌های بعد به كمال رسید و شاهكارهایی چون حدیقه سنایی ... به وجود آمد.» (سجادی، 1385: 73).
«سنایی با آنكه در آغاز حیات مداح و لهو پیشه بود، بر اثر ورود به مراحل سلوك و عرفان از نعمت‌های سلطان چشم پوشید و در قبال پیشنهادهای بهرام شاه غزنوی گفت:

من نه مرد زن و زر و جاهم *** به خدا گر كنم و گر خواهم

نفوذ افكار عرفانی در شعر فارسی و راه یافتن شعر به خانقاه‌ها، خود وسیله بزرگی برای ظهور عددی شاعر مستغنی از دربارهای سلاطین درین دوره گشت، و بعد از آنكه سنایی این باب را مفتوح كرد، چند شاعر بزرگ در میان صوفیان پدید آمدند كه در خانقاه‌ها سرگرم افكار خود بودند و از میان آنان عطار از جمله مشاهیر و اركان شعر فارسی گشت.» (صفا، 1363: 2/ 369)
اما در ادب صوفیانه و عارفانه، «زن» دو تجلی دارد: یكی به اعتبار لطیف بودن، و برخورداری از قابلیت‌های روحی برای دریافت‌های معنوی، همانند رابعه؛ در وجه دیگر «زن» مظهر «نفس» و خواهش‌های نفسانی است، كه جنبه‌‌ای منفی پیدا می‌كند، و سعی در نفی وابستگی به او می‌شود. در اغلب موارد، شعرا به اعتبار وجه دوم، دیدگاه مثبتی نسبت به «زن» ندارند، اما گاه در خلال حكایات و تعلیمات خود از زنانی نام می‌برند كه می‌توانند در حدّ یك پیر یا مرشد و مقتدا قرار بگیرند و به مردان توصیه می‌كنند كه از ایشان پیروی كنند. در این بخش، با توجه به توضیحات ارائه شده، به بیان دیدگاه‌های مختلف شعرای موردنظر با استناد به اشعار عرفانی آنها پرداخته و در نهایت مقایسه‌ای بین دیدگاه‌های آنها انجام می‌شود.

نگرش مثبت سنایی در مورد زن

سنایی در حدیقه الحقیقه، دو دیدگاه را در مورد زن بیان می‌كند. در بعضی از حكایات از زنان، به عنوان زنانی روشن ضمیر، با توكل و تسلیم كامل در برابر پروردگار یاد می‌كند. در مورد برخی از زنان هم زیركی، خردمندی و هوشیاری آنها را پذیرفته و طی حكایاتی، این جنبه‌ی مثبت ایشان را به تصویر كشیده است. اما در مجموع می‌توان گفت سنایی در بیشتر اشعارش به زن نگاه منفی دارد. زنان فعّال در عرصه‌ی حدیقه، بیشتر زنان سالخورده هستند، كه گاه با رفتارهای دادخواهانه و سخنان حكیمانه‌ی خویش، حقّ خود را از ظالمان می‌گیرند، و گاه ترس از آه و نفرین تأثیرگذارشان، پادشاهان را ناگزیر می‌سازد در مقابل پذیرش خواسته‌ها و حقوقشان سر تسلیم فرود آورند.
سنایی غزنوی با وجود تأثیرپذیری از اجتماع مردسالار ایرانی، در قالب تمثیل‌های حدیقه الحقیقه نگاهی نیكو هم به زن دارد. به عنوان نمونه از توكل پیرزنی، به خدا این گونه سخن می‌گوید:

«زالكی كرد سر برون ز نهفت *** كشتك خویش خشك دید و بگفت
كای هم آن نو و هم آن كهن *** رزق بر توست هرچه خواهی كن»
(سنایی، 1383: 107)

وی از زبان زنی، به مردی كه در طواف چشم به وی می‌دوزد، سرزنش‌آمیز می‌گوید:

«ویحك از خالقت نیاید شرم *** كه به یك سو فكنده‌ای آزرم؟
مرد را شرم به، به هر كاری *** نیست چون شرم مر تو را یاری»
(سنایی، 1383: 399)

سنایی در حكایتی دیگر از زنی سخن می‌گوید كه هر روز بامداد، فرزندان را از كوفه رو به كربلا می‌ایستاند و به اطفال می‌گوید كه باد نیكوی كربلا را ببویند. همچنین در حكایتی دیگر با عنوان «فی توكل العجوز» توكل زن حاتم اصم را كه حاتم به سفر حج رفته و هیچ در خانه برایش نگذاشته بود و مردم به طعنه و تمسخر می‌گفتند:

شوهرت چون برفت زی عرفات *** هیچ بگذاشت مر ترا نفقات؟

اعتراضات مردم و پاسخ زن حاتم تا بدانجا می‌كشد كه زن حاتم می‌گوید:

گفت روزی دهم همی داند *** تا بود روح، رزق نستاند

معترضان دوباره به سخنان اعتراض آمیز خود ادامه می‌دهند:

باز گفتند بی سبب ندهد *** هرگز از بید بن رطب ندهد
نیست دنیا تو را به هیچ سبیل *** نفرستدت از آسمان زنبیل

زن حاتم می‌گوید:

حاجت آن را بود سوی زنبیل *** كش نباشد زمین كثیر و قلیل

در اینجا سنایی نیز نمی‌تواند بی تفاوت بایستد و با لحنی كوبنده به چنین مردانی كه آنها را از زن كمتر می‌داند، توصیه می‌كند:

چون نه ‌ای راهرو تو چون مردان *** رو، بیاموز رهروی ز زنان
(سنایی، 1383: 117)

موارد فوق به صراحت موضع مثبت سنایی را به زنان پارسا و اهل تقوا و توكل نشان می‌دهد.

نگرش منفی سنایی در مورد زن

در نگاه دوم، سنایی زن را مظهر نفس اماره و امور دنیوی، یا مایه گرفتاری و بلا می‌داند. از نظر او غالباً زن بی وفاست و محبت او اعتباری ندارد. بدبینی سنایی نسبت به زن تا جایی پیش می‌رود كه حتی نسبت به مهر و عطوفت مادری هم تردید می‌كند و با نقل حكایت «مهستی و مادرش» نشان می‌دهد، كه مهر و عطوفت مادری- با وجود اینكه كمال مهربانی و عطوفت است- همچنان قابل اعتماد نیست. می‌توان گفت سنایی از لحاظ بدبینی نسبت به زن، و ابراز تنفر و بی‌زاری از او، با الفاظ ركیك و زشت، در میان سرایندگان صوفی مورد مطالعه برجستگی خاص دارد. حدیقه سنایی فضایی است كه احساس نفرت و بدبینی نسبت به زن بر بیشتر زوایای آن سایه انداخته است.

من وفایی ندیده‌ام ز خسان *** گر تو دیدی سلام ما برسان»
(سنایی، 1383: 455)

زرین كوب در كتاب «با كاروان حلّه» در مورد عدم علاقه‌ی سنایی به زن، معتقد است این عدم رغبت، خاصّ سنایی نیست بلكه در اشعار شعرای معاصرش هم آمده است؛ به بیان دیگر این مشكل، دامن همه شعرای معاصر سنایی و یا بعد از او را هم گرفته است: «گاه از مطالعه شعر او این اندیشه به خاطر می‌گذرد كه، گویی شاعر به زنان رغبتی نشان نمی‌داده است و عشق را در صحبت زیبا پسران می‌جسته است. حقیقت آن است كه این «عشق منحرف» در شعر او رنگی بارز دارد. در افسانه‌ها از عشق او با یك قصاب پسر سخن رفته است. در دیوان او نیز ذكر این «بتِ قصّاب» مكرر آمده است. اما این گونه اشعار اختصاصی به او ندارد و در دیوان معاصرانش نیز از این چنین سخنان فراوان می‌توان یافت.» (زرین كوب، 1386: 167-168).
زرین كوب در جای دیگر همین كتاب از زبان سنایی نقل می‌كند، چون جامعه طلب و خواستار آن گونه سخنان بوده است، آنها مجبور بودند برای برآورده كردن خواسته‌های جامعه خود این حرف‌ها را بر زبان آورند: «از این رو نباید عجب داشت كه این هرزه گویی كه از شیوه حكیمان و عارفان به دور است، حتی در حدیقه سنایی و در اشعار دوره‌ی بعد از تحول او نیز راه یافته است. در واقع از آنجا كه همواره، چنانكه خود وی می‌گوید، «هزل را خواستار بسیارست»، حتی اشعار زهد و وعظ و تحقیق نیز در آن زمان بی‌آنكه از تندی هزل چاشنی گرفته باشد، در نزد عامّه مطبوع نبوده است و از این روست كه حتی سخنان حكمت آمیز و اندرزهای عبرت انگیز سنایی نیز گاه از هزل و وقاحت بسیار تأثیر گرفته است.» (زرین كوب، 1386: 168-169).
پس می‌توان گفت دیدگاه منفی سنایی نسبت به زنان در آثارش، اختصاص به وی (حتی دوره‌ی قبل یا بعد تحول روحانی‌اش) یا حوزه جغرافیایی و ادوار تاریخی خاصّی ندارد، این اصل در مورد اكثر شعرا و نویسندگان ما كه عمدتاً از جامعه‌ی مردان هستند، نیز صدق می‌كند و به شدت از شرایط فرهنگی و اجتماعی زمان شعرا از یك سو و محدودیت حضور زنان در جامعه و ناشناخته ماندن قابلیت‌ها و استعدادهای آنان از سوی دیگر متأثر است.
به جرأت می‌توان گفت نگرش منفی سنایی درباره‌ی زن، ریشه در این باور دارد كه، چون زنان جوان موجب گمراهی مردان و یا جامعه می‌گردند و آنها را از رسیدن به مدارج عالی عرفانی بازمی دارد، باید با تحمیل این باورهای تبعیض آمیز و تحقیرآلود به اجتماع، به گونه‌ای از توجه جامعه به زنان كاست. این كه مادران در آثار منثور و منظوم ما همیشه جایگاهی نیك داشته‌اند، گواه خوبی بر این مدعاست. در آثار سنایی هم اگر زنان سال‌خورده، پاك و نیكو معرفی می‌شوند و مورد توجه قرار می‌گیرند، بیشتر به همین دلیل است.
چنانكه پیشتر هم اشاره شد، سنایی در باب ازدواج گفته بود:

من نه مرد زن و زر و جاهم *** به خدا گر كنم و گر خواهم

در جایی دیگر از حدیقه سخنانی در مذمت دختر می‌آورد كه نشان می‌دهد برگرفته از باورها، رسوم عامیانه، تنگ نظری‌ها و فرهنگ ضعیف مردم روزگار و بعضاً رفتارهای نابخردانه آنهاست، چنانكه می‌گوید:

ور بود خود نعوذ بالله دخت *** كار خام آمد و تمام نپخت
طالعت گشت بی شكی منحوس *** بخت ممیون تو شود منكوس
آن كه از نقش اوت عار آید *** پی دخترت خواستار آید
خان و مان تو پر ز عار شود *** خانه از بهر وی حصار شود

و سرانجام سخن را به نقل سخن استاد بزرگ طوس می‌كشاند و می‌گوید:

كانكه را دختر است جای پسر *** گرچه شاهست، هست بد اختر
(سنایی، 1383: 657-658)

دیدگاه عطار در مورد زن

جایگاه زن در عصر عطار و اینكه دیدگاه این شیخ روشنفكر قرن ششم در مورد زنان چه بوده و در مجموعه آثارش به كدام دسته از زنان توجه بیشتری داشته است، و تعبیر او از زن و هویت انسانی، و نقش او در جامعه چگونه بوده است، سؤالاتی است كه به بررسی آن پرداخته می‌شود.
عطار عارفی عاشق است كه می‌خواهد با تجربه‌های ملموس دنیای مادی و چشیدن عشق زمینی، به عالم بالا برسد. وی یكی از بزرگ‌ترین شاعران عارف ایران است كه آثار او آكنده از حكایات و قصصی است كه شیخ آنها را به وجه پند و اندرز یا تمثیل برای باز نمودن مطالب صوفیانه به كار برده است. می‌توان گفت، كتب صوفیان از مهم‌ترین منابع داستان‌های ادبی زبان فارسی به شمار می‌رود. در این میان عطار یكی از قصه‌گویان طراز اولی است كه با آنكه در بیان حكایت منظورش تنها قصّه سرایی نیست، اما هم مطلب را بسیار استادانه می‌پرورد و هم حكایات متعددی را در آثار خود به كار می‌گیرد.
فروزانفر، عطار را مانند دیگر صوفیان بزرگ دوران خود در علوم اسلامی متبحر می‌داند و می‌گوید: «نخستین چیزی كه از مطالعه‌ی آثار عطار محقق می‌گردد، احاطه و وسعت اطلاع اوست در علوم دینی به خصوص تفسیر قرآن و حدیث و قصص و روایات مذهبی، و كتب او مشحون است به مضامینی كه از آیات قرآن یا حدیث سرچشمه می‌گیرد. این گونه مضامین بیشتر در مقدمه و خاتمه مثنویات او به چشم می‌خورد و آنجاست كه اكثر ابیات آمیخته با الفاظ آیات و احادیث است و یا ریشه‌ی مضمون آنها با آیتی یا روایتی ارتباط دارد.» (فروزانفر، 1353: 48)
به طور كلی زنان آثار و اشعار عطار هم مثل سنایی با دو دیدگاه مختلف رو به رو هستند:

نگرش مثبت عطار در مورد زن

دیدگاه اول، كه نگرش مثبت شاعر به زنان است، در این نگرش، زنان در جامعه نقش‌های مثبت مختلفی از جمله نقش همسری، مادری، عشق و دلدادگی، مظهر پارسایی و توكل، مظهر زهد و پرهیزكاری و خردمندی برعهده دارند. این شاعر عارف با نگاه مثبت و روشن‌بینانه‌ای كه به زنان داشته است، نمونه روشنفكر پیشرو قرن ششم محسوب می‌شود كه به دفاع و حمایت از گروه زنان برخاسته است. با مطالعه‌ی اشعار و آثار عطار می‌توان گفت، وی با عنایتی كه به چهره‌های برتر زنان تاریخ ایران و اسلام و عرفان نشان می‌دهد، هویّت انسانی اجتماعی زن را كاملاً پذیرفته است. رابعه لیلی و زلیخا دو دسته زنان عارف و عاشق، مهم‌ترین گروه‌های زنان موردنظر عطار هستند. لیلی و زلیخا دو سمبل اسطوره‌ای عشق و رابعه چهره‌ی زاهدانه‌ی تقوا و پرهیزكاری هستند. در تذكره الاولیا دیدگاه روشنفكرانه و آزادمنشانه عطار در باب مقام زن آشكارتر دیده می‌شود. چنانكه در ذكر رابعه عدویه، نظر صوفیان را كه بین زن و مرد وارسته هیچ فرقی نیست، بیان می‌نماید:
«چون زن در راه خدای تعالی مرد باشد، او را زن نتوان گفت، چنان كه عباسه طوسی گفت: «چون فردا در عرصات قیامت آواز دهند كه: یا رجال! اول كسی كه پای در صف رجال نهد، مریم بود.»
عطار در همین كتابب به ستایش رابعه می‌پردازد و در منطق الطیر، الهی نامه و مصیبت نامه حكایاتی از او نقل می‌كند و او را بر مردان ترجیح می‌دهد. و در تذكره الاولیا در پاسخ پرسندگان احتمالی خود درباره‌ی تركیب این كتاب می‌نویسد: «گر كسی گوید كه: ذكر او در صف رجال چرا كردی؟ گویم: خواجه‌ی انبیا- علیه الصلاه و السلام- می‌فرماید كه: «ان الله لا ینظر الی صوركم» كار به صورت نیست. به نیت نیكوست.» (عطار، 1383: 128)
ابن عباسه طوسی از عرفای مورد احترام عطار به شمار می‌آمده است، و عطار بارها از وی در آثارش تمجید كرده است. او مریم را اولین چهره‌ی برجسته‌ عالم می‌داند و معتقد است تقوا و پرهیزكاری جنسیت نمی‌شناسد. در این باب می‌نویسد: «از روی حقیقت آنجا كه این قومند همه نیستِ توحیدند. در توحید وجود من و تو كی ماند؟ تا به مرد و زن چه رسد!» (عطار، 1383: 129)
همچنین در ذكر سلیمان دارائی در مورد زن نیك می‌گوید: «گفت، هركه به نكاح و سفر و حدیث نوشتن مشغول شد، روی به دنیا آورد. مگر زن نیك كه او از دنیا نیست، بلكه از آخرت است. یعنی تو را فارغ دارد تا به كار آخرت پردازی. اما هر كه تو را از حق باز دارد از مال و اهل و فرزند، شوم بود.» (عطار، 1383: 321)
اشعار عطار لبریز از عشق است، عشق محور كلیه اشعار اوست، در اشعار عطار همه نوع عشق را می‌توان یافت، از جمله عشق مادری كه در چهره‌ی زنان داستان‌ها از حوا تا زبیده آشكار است. عطار بارها در داستا‌ن‌هایش از زنانی نام برده است كه عشق فرزند را در جان و دل خود پرورانده‌اند. شخصیت مادر معمولاً در تمامی منظومه‌ها، مظهر و نماد مهر و عطوفت قرار می‌گیرد و همواره در حالت تعظیم و تكریم از او یاد می‌شود. از نظر صوفیه، مادر سرچشمه هستی و انگیزه برای زندگی است. بدون او، هیچ موجودی پا به عرصه روزگار نمی‌گذارد و انسان به عاطفه‌ی ناب انسانی دست نمی‌یابد. صوفیه هرجا كه از مادر سخن به میان می‌آورند، به گذشت و فداكاری او اشاره می‌كنند. به نظر صوفیه خداوند باری تعالی در سینه‌ی مادر چشمه‌ای جوشان از مهر و محبت بنا كرده است تا او چنین نعمتی را به فرزندش ارزانی دارد. و در مورد مقام مادر و ارزش و جایگاه او گویا به حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌بسنده كرده‌اند كه فرموده‌اند: «الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الامَّهات»؛ «بهشت زیر قدم‌های مادران است.» (نهج الفصاحه، 1385: 196).
دسته‌ای از حكایت‌های عطار در اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه و منطق الطیر داستان پیرزنان خردمند است. در الهی نامه دو داستان درباره‌ی دو پیرزن و سلطان محمود غزنوی آمده كه در هر دو مورد، محمود از پیرزنان درس زندگی می‌آموزد. در منطق الطیر پیرزنی به شیخ بوعلی درس می‌آموزد و در مصیبت نامه داستان پیرزن و ملكشاه، كه سربازان شاه گاو پیرزن را كشته و خورده بودند و پیرزن به دادخواهی نزد ملكشاه می‌رود و ملكشاه ضمن مجازات خاطیان هفتاد گاو به زن می‌بخشد، برجستگی خاصی دارد. یا داستان پیرزنی كه هر روز اسپند دود می‌كرد و پادشاه علت آن را از پیرزن می‌پرسد و پیرزن در پاسخ به پادشاه درسی حكیمانه می‌دهد. شاید این حكایت‌ها به نوعی تعبیری از حدیث نبوی باشد: كه حضرت پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یاران خود فرمودند كه: «علیكم بدین العجائز»؛ «بر شماست كه دین را از پیرزنان بیاموزید.» (استرآبادی، 1426: 330).

نگرش منفی عطار در مورد زن

عطار هم با تأثیرپذیری از جامعه مردسالار روزگار خود گه گاه در بند نگرش عصر خود باقی می‌ماند و اشعار و آثارش از اشارات تحقیرآمیز نسبت به زنان نیز خالی نمی‌ماند، اگر چه این نگاه بیش از آنكه از فرهنگ روزگار تأثیر پذیرفته باشد، برگرفته از رفتار نادرست جماعتی از زنان است زیرا آنان نیز مانند هر مردی معصوم نیستند و نمونه‌های خوب و بد دارند. عطار از این گونه زنان با عنوان عام «عورت» یاد می‌كند و آنان را مكار و حیله‌گر، افشاكننده رازها و دلبسته به زیورهای دنیوی می‌داند. به عنوان مثال عطار از قول سفیان ثوری می‌آورد كه گفت: «با هر زنی یك دیو است و با هر مردی هژده (هجده) دیو است كه او را می‌آرایند در چشم‌های مردان.» (عطار، 1383: 271)
عطار در تذكره الاولیا در ذكر مالك دینار درباره‌ی پرهیز از زن و دنیا می‌گوید: «گویند در بصره مردی بود توانگر، وفات كرد و مال بسیار ماند. دختری داشت صاحب جمال، به نزدیك ثابت بنانی شد و گفت: می‌خواهم كه زن مالك باشم تا مرا در كار طاعت یاری دهد. ثابت با مالك بگفت. مالك جواب داد كه: من دنیا را سه طلاق داده‌ام، و زن از جمله دنیاست، مطلقه ثلاثه را نكاح نتوان كرد.» (عطار، 1383: 108).
همچنین در ذكر ابراهیم ادهم و اینكه زن و فرزند تعلقات دنیوی است و انسان را از یاد خدا غافل می‌كند، پس باید از زن و فرزند پرهیز كرد، می‌گوید: «از درویشی پرسیدند كه: زن داری؟ گفت: نه. گفت: فرزند داری؟ گفت: نه (نیك است) آن درویش گفت: چگونه؟ گفت: آن درویش زن كرد، در كشتی نشست و چون فرزند آمد غرق شد.» (عطار، 1383: 164)
در مجموعه اشعار عطار، داستان دو سه زن آمده كه عطار آنان را مفسد می‌نامد، ولی همه‌ی آنها توبه كرده و مورد عفو پروردگار قرار می‌گیرند. در الهی نامه داستان زن مفسدی آمده كه به سبب آب دادن به سگی، به بهشت رفت.

دیدگاه جامی در مورد زن

جامی هم مانند گذشتگان خود نسبت به زن دو دیدگاه متفاوت دارد، كه نگاه اول او مثبت است و از اندیشه‌های عرفانی او سرچشمه می‌گیرد، و نگاه دوم او منفی است كه این نگاه می‌تواند به خاطر اوضاع اجتماعی جامعه عصر خود، و باورها و اعتقادات خود و جامعه یا رفتار خود آن زنان باشد. اینك به اجمال به بررسی دو دیدگاه متفاوت او در اشعارش پرداخته می‌شود.

نگرش مثبت جامی در مورد زن

جامی شاعر، عارف و متفكر بزرگ قرن نهم، اغلب اشعارش سرشار از اندیشه‌های والا و انسان‌ساز است. زنان پاكیزه و صوفی‌منش را می‌ستاید. به ستمی كه در حق زنان روا داشته شده است، آگاه است، و با آنكه می‌داند در جامعه‌ی بی‌نظام او نه تنها زنان، كه مردان نیز زیر بار ظلم و فقر كمر خم كرده‌اند، از دست و پابستگی زنان و ستم مضاعفی كه متحمل می‌شوند، سخن می‌گوید، چنان كه در منظومه‌ی لیلی و مجنون، از زبان لیلی، كه زبان حال زنان جامعه‌ی مغول زده و رنج كشیده او هستند، چنین می‌گوید:

من فرش حرمسرای خویشم *** جنبش نبود ز جای خویشم
رفتن سوی او ز من نشاید *** وای دل من گر او نیاید»
(جامی، 1386: 771)

همچنین، در جای دیگر از زبان لیلی به تنگناهایی كه زن در جامعه‌ی كوچك خانواده با آن دست به گریبانست و سختگیری‌های پدر و مادر و شوی، كه خود بندی قوانین خشك و یك سو نگر جامعه‌اند، اشاره می‌كند:

پند پدر و جفای مادر *** درد سر و ماجرای شوهر
(جامی، 1386: 863)

جامی در حمایت از زنان پاكدامن، به مردان نصیحت می‌كند كه زن پاكدامن را به عقد نكاح خود درآورند، و قدر او را بدانند. وی در حكایتی از زن «مرزبان مرو» سخن می‌گوید كه غلام حاجبش بدو دل باخت، و او را به عشق خویش فراخواند، اما نتوانست او را بفریبد، سرانجام حیله‌ای برانگیخت و قصد جان وی كرد و چیزی نمانده بود كه مرزبان دست به خون وی بیالاید.
گاه نیز به زنان زحمتكش و درویش حال اشاره دارد و از رنجوری آنان رنج می‌برد، همچنین در نامه‌های خود مكرر با زنان بینوا و تهی دست همدلی و همدردی می‌كند، و حتی در حمایت از آنان به بزرگان عصر، از جمله سلطان حسین بایقرا، نامه می‌نویسد و از آنها می‌خواهد تا به این گونه زنان یاری رسانند، و از كارشان گره بگشایند، چنانكه در یكی از نامه‌ها از ضعیفه سیده غریبی یاد می‌كند كه می‌خواهد به سمرقند به نزد كسانش بازگردد اما توان مالی این سفر را ندارد، وی از شاه، یا صاحب منصبی دیگر می‌خواهد تا از مال اوقاف چیزی به این ضعیفه بدهند. (جامی، 1378: 308؛ نامه336)
این گونه نامه‌ها بیانگر آن است كه زنان دردمند و محتاج را در حق جامی اعتقادی بوده است و چون گرفتار ظلم و محنت می‌شده اند، دست در دامن وی می‌زده‌اند. وی همچنین زبان حال پیرزنان درمانده است و از رنج و فقر آنان رنج می‌برد و حكایت‌هایی در بیان احوال آنان می‌آورد و ضمن این حكایت‌ها، گاه به پادشاهان پیشین و انصاف آنها اشاره می‌كند و خطاب به جبّاران ظالم چنین می‌گوید:

«گاوك شیرآور هر پیر زال *** خرج شد از تو به خراجات سال»
(جامی، 1386: 425)

نگرش منفی جامی در مورد زن

جامی به تبع تفكر حاكم بر عصر خویش و همچنین رفتارهای ناپسند برخی از زنان، اشعاری در نكوهش آنان دارد، كه بیانگر بی‌اعتمادی او به این جنس است. بررسی نگرش او و هم عصرانش درباره‌ی زن، می‌تواند گامی باشد هر چند اندك، در بررسی نحوه‌ی تفكر عمومی عصر وی درباره‌ی زن، و شاید گوشه‌ای از سرنوشت زن را در دورانی كه اقطاع داران و زمین داران بزرگ بر سرنوشت مردم حاكم بودند، به تصویر كشد. «عصر جامی كه همزمان با دوران حكومت تیموریان، قراقویونلوها و آق قویونلوها بود، عصر جنگ‌ها و كشتارهای پیاپی، قتل عام‌ها، كلّه منارها، غارت و چپاول شهرها و روستاها، عصر فتنه و فساد و دروغ، زورگویی شاهان و امیران و دیگر صاحب منصبان، فشارهای محصّلان مالیاتی، شورش‌های مردمی، نابودی فرقه‌ها و شخصیت‌های مخالف حكومت، و در یك كلام، عصر فقر و درماندگی و وازدگی مردم بود. (طاهری، 1349: 116).
افصح زاد در مورد فضای دوران جامی می‌گوید: «نباید تصور كرد كه در زمان تیموری‌ها آزادی فكری وجود داشته باشد... اهل خرافات با آزادفكران مبارزه می‌بردند، بر ضدّ علم‌های دقیق، منطق، فلسفه و تصوّف شطاحانه و حتی تعلیمات وحدت وجود حمله می‌آوردند.» (افصح زاد، 1378: 78).
«عصر جامی را به سبب وجود پادشاهان هنرمند و هنرپروری همچون شاهرخ، خلیل سلطان، الغ بیگ، بایسنغر، حسین بایقرا، و در نتیجه، پیشرفت هنرهای گونه‌گون و به ویژه هنر معماری، عصر رنسانس تیموری نامیده‌اند، اما نظام اقتصادی، اجتماعی این دوران كمابیش دنباله‌ی نظام اقتصادی، اجتماعی مغولان اولیه و چنگیزیان بود و تغییر چشمگیری در آن پدید نیامده بود.» (طاهری، 1349: 117).
در نتیجه، در نحوه‌ی زیستی و تربیتی مردم و نگرش فرهنگی آنان تغییر بنیانی حاصل نشده و به همین دلیل نحوه‌ی نگرش به زن، مانند قرن‌های پیشین بود. لاجرم، به سبب این نوع نگرش كه چرخش چرخ‌های سیاست، علم و صنعت، هنر و ادبیات و... را مرهون دستان مردانه می‌دانست، زن، وجودی نیمه، ضعیف، ظاهربین، مكار، دروغ زن و عشرت پرست تلقی می‌شد؛ همچنین به عنوان موجودی كه رگ حیات اقتصادی او در دست مرد، و نبود سایه وی بر سرش به معنای گرسنگی، رسوایی، فحشا، مرگ و نابودی است. بیشتر اشعاری كه جامی درباره‌ی زنان دارد، بیانگر نگرش تلخ و منفی درباره‌ی زنان و حاكی از بی‌اعتمادی به آنان است. او زن را ناقص عقل، كافر نعمت، زود خشم و بی‌انصاف، بی‌وفا، غدّار و مكار و... می‌نامد و می‌گوید هر قدر هم كه به زن نیكی و محبت كنید، به اندك ناملایمتی از شما روی برمی گرداند و ناسپاسی می‌كند.

« چاره نبود اهل شهوت را ز زن *** صحبت زن هست بیخ عمر كن
زن چه باشد ناقصی در عقل و دین *** هیچ ناقص نیست در عالم چنین...
در جهان از زن وفاداری كه دید *** غیر مكاری و غداری كه دید؟»
(جامی، 1386: 330)

جامی مردان را پند می‌دهد كه، از مشورت با زنان بپرهیزند؛ چه حاصل آن، همه خسران و زیان است:

«كه باشد به فرموده زن عمل *** زیان بر زیان و خلل بر خلل»
(جامی، 1386: 972)

نیز توصیه می‌كند كه پند آنان را بر گوش نگیرند، و خود را بازیچه دست آنان نكنند و در برابرشان سرفرود نیاورند. او زنان را جاودانی می‌داند كه، سران را از پای درمی‌آورند، برای مردان مرد، دام می‌نهند و پایه‌ی خردمندان را پست می‌كنند:

«حذر كن ز آسیب جادو زنان *** بدستان سران را ز پا افكنان»
(جامی، 1386: 950)

گویی كه آنان مخلوقاتی جدا از مردان‌اند، سپس مردان را از جادوی زنان برحذر می‌دارد و می‌گوید: شهد و شكر آنان همچون زهر است:

«دهد طعم شهد و شكر زهرشان *** مخور زهر را چون شكر بهرشان»
(جامی، 1386: 950)

این نگرش بدبینانه به زن، تنها ویژه‌ی جامی نبوده، بلكه ناشی از تفكر رایج عصر اوست. ولی می‌توان گفت، كه دروغ و مكر زنانه ناشی از ترسی بوده است كه زنان از بازخواست و تنبیه داشته‌اند. چنان كه جامی زنی را توصیف می‌كند كه شوهر وی یك من گوشت به خانه می‌آرد كه: این را از بهر من بپز! زن در غیاب وی آن را كباب می‌كند و می‌خورد. چون خواجه به خانه باز می‌گردد و سراغ گوشت می‌گیرد، زن می‌گوید كه گوشت را گربه خورده است. خواجه گربه را وزن می‌كند و می‌بیند كه چیزی بر آن افزوده نشده است؛ پس دست بر زانو می‌كوبد و با زن عتاب می‌كند:

«نیست این نكته بهر من روشن *** كه تواند شدن دو من یك من
اگر این گربه است گوشت كجاست *** وگر این گوشت شكل گربه چراست»
(جامی، 1386: 213)

این داستان از سخت گیری مردان، و در نتیجه، پنهان كاری و دروغگویی زنان حكایت می‌كند، همچنین می‌تواند بیانگر خشم درونی زن در برابر قدرت مردانه باشد، كه با حیلتی زنانه تخلیه می‌شود. در این دوران زنان و مردان هر دو اسیر روابط اجتماعی ظالمانه بودند، و هر دو از فقر و بیماری و خانه به دوشی به تساوی نصیب می‌بردند، و زخم شمشیر ظلم و جهل و تعصب عصر، سینه هر دو را می‌خست، زنان امنیت كمتری داشتند و در واقع مورد ستم و تحقیر و توهین مضاعف قرار می‌گرفتند.
می توان گفت كه توهین و تحقیر زنان، ویژه عصر جامی نبود، بلكه در تمامی دوران زمین‌داری، این گونه تفكر حاكم بود. سنایی، عطار، و دیگران، كه بارها عظمت زن پاكدامن و ستوده خصال را یادآور شده و قصه‌ها و حكایت‌ها درباره‌ی او پرداخته‌اند، از آنجا كه تفكر غالب در جامعه، تفكر زن ستیز بوده است، با تأثیر از ناخودآگاه قومی خود، زن را پست تر از مرد شمرده‌اند.
جامی در داستان یوسف و زلیخا، زلیخا را رمز نفس امّاره و ظلمت قلمرو شیطانی می‌داند كه می‌كوشد با انواع مكر و فریب، یوسف را كه رمز نفس مطمئنه و قلمرو آسمانی و نور است، بفریبد اما موفق نمی‌شود، و فقط زمانی به وصل او می‌رسد كه به تعبیری عرفانی، از صفات حیوانی و ظلمانی خویش وا می‌رهد و از خویش می‌میرد. در این داستان نیز جامی از قول یوسف درباره‌ی فرزندان حوّا چنین می‌گوید:

« زن از پهلوی چپ شد آفریده *** كس از چپ راستی هرگز ندیده»
(جامی، 1386: 686)

علل اصلی نگرش منفی به زن در اشعار صوفیه

زن در بیشتر متون ادبی نسبت به مرد كم اهمیت است و نقش‌های ضعیف‌تر و ساده‌تری ایفا می‌كند. به عبارت دیگر زن در ادبیات فارسی كه مرد محور است، نسبت به مرد كم اهمیت است و به طور عام به نقصان عقل و دین متهم است: «هن نواقص العقول و نواقص الایمان و نواقص الحظوظ!» (جعفریان، 1427: 647)
كسانی، مانند حكیم سبزواری، خواه ناخواه تحت تأثیر اوضاع محیط اجتماعی آن روز ایران، زنان را قابل تعلیم و تربیت و مشاركت در فعالیت‌های علمی و فكری نمی‌دانستند و همین طرز تفكر از شرح منظومه‌ی سبزواری در باب توجیهات عقلی برای احكام فقهی، نیز ظاهر است آنجا كه طی تبیین اسرار سرعت تكلیف پذیری دختران، در نه سالگی، در مقابل پسران، در 15 سالگی، می‌گوید:‌«انها من تكمیل العقل النظری محرومه، فلتقبل علی تكمیل العقل العملی: و من كمال النظری اذ تحرم الی الكمال العملی تقدیم.» (سبزواری، 1421: 50) یعنی چون زنان از كمال عقل و تحصیل كمالات نظری بالطبیعه محروم‌اند، خداوند به جبران آن محرومیت ذاتی، دختران را در تكالیف عملی و وظایف شرعی زودتر از جنس مذكر مكلف قرار داده است.
در حدیثی منسوب به بزرگان دین آمده، كه با زنان مشورت كنید هرچه گفتند، خلاف آن كنید: «شاوروُهنَّ و خالِقوهُنَّ فإنَّ فی خِلافهِنَّ البركَه. با زنان مشورت كنید و برخلاف آن عمل كنید زیرا در خلاف آن بركتی است.» (حرعاملی، 1412: 142/5).
این كه زن، از دنده‌ی چپ مرد آفریده شد و در ادبیات عامیانه بازتاب نسبتاً زیادی دارد، برگرفته از حدیثی است كه از پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: «إنَّ المرأهَ خُلِقتْ من ضِلع و إنَّكَ إن تُرد إقامهَ الضَّلعِ تَكسیرُها فَدارِها تَعِشَ بها. زن از دنده‌ای خلق شده اگر بخواهی دنده را راست كنی آن را می‌شكنی پس با او مدارا كن كه با او زندگی كنی.» (نهج الفصاحه، 1385: 127)
نیز حكایت حضرت آدم و خوردن از شجره‌ی منهیه به اغوای حوّا كه موجب هبوط آدم و حوّا از بهشت به زمین شد، نشانه‌ی وسوسه‌انگیزی زن، وسوسه پذیری مرد و خلاصه درافتادن مرد به حرام بر اثر حرف شنوی از زن تلقی شده است. حتی در اساطیر ایرانی هم نخستین كسی كه موجب ترویج دیوپرستی می‌شود، زن است نه مرد.
جامی در سلامان و ابسال چهره كریهی از زن به عنوان نماد شهوت‌انگیزی، ترسیم می‌كند كه همه ناشی از تصورات و توّهماتی‌ست كه در فلسفه‌ی یونان از زن داشتند و او را به موجود "طویل الشعر قصیر العقل" تعریف می‌كردند. جامی نیز در سلامان و ابسال گفته است:

« زن چه باشد؟ ناقصی در عقل و دین *** هیچ ناقص نیست در عالم چنین»
(جامی، 1386: 330)

می توان گفت كه علت عمده‌ی توسل زنان به مكر و حیله، در حوزه‌ی فرهنگ ما كه مخصوصاً ادبیات داستانی ما از آن پر است، مُجاز نبودن زن برای نیل به خواسته‌های انسانی یا شهوانی‌اش از طریق باز و آشكار بوده است، لذا به پنهان كاری و مكر و حیله متوسل می‌شده است. زن در ادبیات مرد محور فارسی جز در موارد استثنایی (نقش مادری و معشوق) مظهر شرّ، وسوسه، نقص عقل و مكر و فریب تصویر شده است.
همان طوری كه افكار و اندیشه‌های ما متناسب با عصر و زمان جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنیم، شكل می‌گیرد، شاعران بزرگ و عارفان مشهور ما هم از این قاعده مستثنی نبوده‌اند، ایشان نیز فرزندان زمانه خود بودند. آنها اگرچه از سطح فكری اجتماع خود بالاتر بوده، اما با این همه تا حدودی در بند اعتقادات و باورهای روزگار خود گرفتار بوده‌اند، لذا تا حدودی آرا و اندیشه‌های آنها با باورها و رسوم زمانه مرتبط است و شؤون گوناگون اجتماع عصرشان بر نظرات آنها اثرگذار بوده است. با بررسی آثار و اشعار صوفیه مورد مطالعه به طور خلاصه می‌توان عوامل نگرش منفی به زن را در موارد زیر خلاصه كرد:
نگاه مردسالارانه به زنان، زن را در زمره‌ی دنیا قرار می‌دهد كه همانند مار خوش خط و خالی انسان را به بدی و اغوا می‌كشاند، پس باید از او دوری جست.
علل نگرش منفی صوفیان نسبت به زن به داستان آفرینش باز می‌گردد كه آفرینش زن (حوّا) را از پهلوی چپ آدم دانسته و اذعان داشته همواره در فكر اغوای آدم بوده و موجب هبوط و خروج او از بهشت شده است، در حالی كه در قرآن كریم هیچ آیه‌ای این نگرش را تأیید نمی‌كند بلكه هر دوی آنها را در این امر گناهكار می‌داند. رجوع شود به سوره بقره، آیه 36 و اعراف، آیه 20 و...
ریشه‌ی دیگر این منفی نگری به جامعه شناسی روزگار آنان برمی گردد، زیرا زنان حضور كم رنگی در جامعه داشتند، پس به راحتی مورد عتاب و خطاب مردان قرار می‌گرفتند.
بنیان تصوّف و عرفان بر مبارزه با نفس است، در زبان عربی، واژه‌ی عقل مذكر و واژه‌ی نفس مؤنث است و این مذكری و مونثی برمی گردد به نگرش فلسفی‌ای كه در تاریخ فرهنگی ما ایرانیان و یونانیان وجود داشته است. این نگرش خود به خود در ناخودآگاه فرهنگی جمعی ما می‌نشیند و مردان باور می‌كنند كه زن موجودی دست دومی است. و مؤنث بودن لغت "نفس" است كه در روایات مذهبی به عنوان مركز حیوانی شناخته شده و صوفیان آن را نماد زنانگی دانسته‌اند.
روح حاكم بر عصر مورد مطالعه، خود دلیل دیگری در نگرش‌های مردسالارانه نسبت به زنان بوده است.

مقایسه‌ی دیدگاه‌ها

با مطالعه‌ی اشعار صوفیه مورد مطالعه و مقایسه‌ی آنها، می‌بینیم كه در اشعار سنایی به خصوص حدیقه، مقام و جایگاه زن، نسبت به دیگر آثار پایین‌تر است. سنایی غالباً نسبت به زن (جوان) بدبین و از او بیزار و متنفر است. او این گونه زنان را باعث تباهی دل انسان می‌داند، صفات بدی چون جهالت، بدخویی، حیله‌گری و مكاری و ظاهربینی را به آنان نسبت می‌دهد؛ و گاهی اوقات، حس تنفر و بیزاری خود را به زنان در نقش‌های مختلف زنانه تعمیم می‌دهد؛ اما در این میان نقش همسری زن را در اولویت قرار می‌دهد و درموارد متعدد تنفر و بیزاری خود را نسبت به او با الفاظ و عبارات زشت بیان می‌دارد. در مرتبه بعد از همسر، خواهر و دختر قرار می‌گیرند كه سنایی از آنان هم ابراز بیزاری می‌كند و هر دو را از خود دور می‌كند. الفاظ و عبارات زشت خود را در مورد خواهر و دختر به كار می‌برد و به طور كلی وجود آنان را مایه ننگ و بی‌آبرویی می‌داند. با وجود این نگرش منفی، طبیعی است كه معشوق هم در نظر او قداست و حرمت و جایگاهی ندارد و بدین جهت توجه چندانی به موضوع عشق و حكایات عاشقانه از خود نشان نداده است.
عطار شاعر و عارف آزاداندیشی است كه افكار بلند عرفانی دارد، و براساس این تفكر متعالی و بلند، زنان را به خاطر زن بودن پست و اسیر مرد نمی‌داند. اشعار عرفانی او میدان آزادگی، سربلندی و عزت نفس زنان است. زنان در آثار و اشعار عرفانی عطار عموماً آزادگان سربلندی هستند كه در عین برخورداری از مستوری و پوشیدگی، آزادانه در محافل عمومی و اجتماعی شركت می‌كنند، در كوچه و خیابان حضور دارند، به بازار می‌روند، به خدمت عرفا می‌رسند، در مجالس وعظ و مراسم مذهبی شركت می‌كنند، با پادشاهان و امرای بزرگ مناظره و مجادله می‌نمایند، اموال خود را در راه خدا انفاق می‌كنند و به هر حال به عنوان عضوی فعال و مؤثر در عرصه‌ی اجتماع حضور خود را اعلام می‌دارند.
زنان منظومه‌های عطار را یا عارفان وارسته و به حقیقت پیوسته‌ای چون رابعه و پرهیزگاران پاكدامنی چون «زن پارسا» می‌سازند، كه در طی طریق كمال گوی سبقت از مردان حق می‌ربایند و یا زنانی زیباروی، نژاده و بزرگ منشی چون دختر ترسا، صفیه خاتون و... كه به عنوان معشوق در‌ هاله‌ای از قداست و حرمت فرو می‌روند و گاه در حدّ یك معشوق فرازمینی مورد ستایش قرار می‌گیرند. حتی پیرزنان آثار عطار هم زنان قدرتمند، زبان‌آور، حكیم و نافذالكلامی هستند كه به جای اظهار ضعف و ناتوانی در نهایت شجاعت و قدرت در مقابل حاكمان ظالم می‌ایستند و همیشه سربلند و پیروز از میدان مقابله بیرون می‌آیند.
در نگاه عطار لفظ مرد و مفهوم مردانگی صرفاً به آنانی كه از حیث جنسیت جسمانی مرد به حساب می‌آیند، اطلاق نمی‌شود بلكه او خود تعریف خاصی از مفهوم مرد بودن ارائه می‌دهد كه براساس آن، زنان هم می‌توانند مرد باشند و حتی بر مردان راه حق پیشی بگیرند. فضای حاكم بر مثنوی‌های عرفانی عطار فضای آزاد و دور از تعصبی است كه زن به عنوان انسان، از حرمت و منزلت خاص انسانی برخوردار است. بنابراین می‌تواند بر سرنوشت خود حاكم باشد و در حیطه زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی فعّال و مؤثر عمل نماید.
جامی، متفكر بزرگ و عارف انسان دوستی است كه اغلب اشعارش را پندنامه‌ها و حكایت‌های عبرت آموزی تشكیل می‌دهد. او می‌كوشد در سایه‌ی آنها، انسان گرگ صفت عصر خود را به آدمی تبدیل كند، اما با چنین تفكری كه از زن پرورده شده است، خام اندیشی است كه از وی توقع داشته باشیم جز این بیندیشد و یا با این گونه اندیشه‌ها مخالفت ورزد. تعداد شاعرانی كه همچون نظامی گنجه‌ای، برخلاف تفكر رایج عصر خویش اندیشیده و زن را در جایگاه ویژه خود دیده و حرمت نهاده‌اند، بسیار اندك است. البته به نظر می‌رسد جامی تا حدودی تحت تأثیر اندیشه‌های بلند نظامی در لیلی و مجنون بوده است. نگرش بدبینانه‌ی جامی در مورد زنان، ویژه‌ی او و گناه او نیست، بلكه ناشی از تفكر عمومی عصر است كه ره آورد نظام زمین داری با تمامی روابط و ضوابط خود است. هر چند جامی با بی‌اعتمادی به زن نگاه می‌كند، حامی زنان ظلم دیده و ستم كشیده جامعه خود نیز هست. بسیاری از نامه‌هایش را كه در حمایت از زنان رنج كشیده به بزرگان و قدرتمندان عصر نوشته، گواه این امر و بیانگر این نكته است كه او در نهایت برای زن حقوقی قایل است و از رنجی كه وی در نظام ناعادلانه اقتصادی، اجتماعی عصر در كنار مرد می‌كشد، آگاه است. جان كلام آنكه اعتقاد او به مكر زنانه، حاصل پذیرفتن ارزش‌های مسلط بر جامعه‌ی خود است كه آن هم متأثر از عقاید كهن نظام‌های اجتماعی پیشین است. با توجه به اینكه شاعران معمولاً روح زمان خود را در سروده‌هایشان منعكس می‌كنند؛ سنایی، عطار و جامی هم برخی گرایش‌های اجتماعی، فرهنگی و مقتضیات زمان خود را در سروده‌هایشان بازتاب داده‌اند. این بازتاب در نزد هر یك از شعرا بنا به طرز تلقی وی از واقعیت‌های زندگی و واكنش ادبی كه به آن داشته‌اند، رنگی خاص گرفته است. انتقاد از ارزش‌های حاكم بیش از همه در آثار سنایی به ویژه در حدیقه به چشم می‌خورد. وارستگی از غم چند و چون زندگانی و پناه‌گیری در عرفان و سكر وحدت وجود را در آثار عطار می‌یابیم، در بیشتر سروده‌ها و آثار سنایی و عطار رویگردانی از واقعیت‌های زندگی و توجه به ارزش‌های اخلاقی و معنوی دیده می‌شود.

نتیجه‌گیری

با مطالعه‌ی آثار صوفیه از منظر نگاه به زن، می‌توان به این نتیجه رسید كه آنها از زنانی كه همه‌ی اهتمام خود را به خواسته‌های دنیایی محدود كرده‌اند، متنفرند. به زشتی و زیبایی ظاهری زن چندان اهمیتی نمی‌دهند. اگر از زیبایی سخن می‌گویند، هدفشان چیزی بالاتر از ظاهر بوده كه همان زیبایی‌های معنوی و جلوه‌های الهی است. اگر گروهی از زنان مورد احترام آنها هستند، به خاطر كمالات و فضایل اخلاقی آنان است. و اگر از دسته‌ای دیگر به بدی یاد می‌كنند، از این جهت است كه آنان فاقد شخصیت پویای اخلاقی هستند و در مرحله‌ی حیوانی و شهوانی متوقف شده‌اند، اگر نسبت‌های ناروایی هم به این گروه از زنان می‌دهند، به خاطر این است كه رذایل اخلاقی و خواسته‌های نفسانی، آنها را در مسیر زندگی فرودین نگه داشته است. پاره‌ای از این منفی نگریها برگرفته از طرز تلقی و نگاه حاكم جامعه روزگار شاعران موردنظر است.
نظر صوفیه در مورد زن به طور كلی منفی نیست. بلكه بعضی از آنها دیدگاه آرمان گرایانه و ایده آلیستی نسبت به زن دارند. این نكته را از بی‌توجهی آنها به جاه و جلال دنیوی می‌توان فهمید. آنان زنی را اسوه و الگو معرفی می‌كنند كه جامع همه‌ی فضایل انسانی باشد. چنین زنان نمونه‌ای كه دارای ملكات انسانی هستند، می‌توانند این دنیایی هم باشند؛ یعنی زنانی باشند با تدبیر و دوراندیش، خردمند، صبور و شكیبا، شجاع، زیرك، مشفق و دلسوز، كاردان و باتجربه، عفیف و پاكدامن، عارف به حق، عاشق صادق، و خلاصه جامع تمام فضایل اخلاقی. این چنین زنان عارفی مورد نظر صوفیه‌اند و عطار ارزش آنان را از صد مرد بیشتر می‌داند.

پی‌نوشت‌ها:

1.استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، تهران: ایران (نویسنده مسئول).
2.كارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دبیر رسمی آموزش و پرورش بابلسر.

منابع تحقیق:
-قرآن كریم.
-آنه ماری، شیمل، (1381)، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ترجمه فریده مهدوی دامغانی، تهران، مؤسسه نشر تیر.
-استرآبادی، محمد امین- عاملی، سید نورالدین موسوی (1426ه.ق) الفوائد المدنیه و بذیله الشواهد- المكیة، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
-افراسیاب پور، علی اكبر، (1389)، زناشویی در عرفان، تهران، انتشارات زرین و سیمین.
-افراسیاب پور، علی اكبر، (1390)، مقام زن و حضرت زهرا(سلام الله علیها) از نظر سنائی غزنوی، فصلنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، سال دوم،‌ شماره ششم، ص 93-106.
-افصح زاد، اعلاخان، (1378)، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، تهران، مركز نشر میراث مكتوب.
-جامی، عبدالرحمن، (1378)، نامه‌ها و منشآت، به كوشش عصام الدین اورون بایف و اسرار رحمان، تهران، میراث مكتوب.
-جامی، عبدالرحمن، (1386)، مثنوی هفت اورنگ، تصحیح مدرس گیلانی، تهران، انتشارات اهورا، مهتاب.
-جعفریان، رسول (1428ه.ق)، رسائل حجابیه، قم، انتشارات دلیل ما.
-حسینی، مریم، (1358)، نخستین زنان صوفی، تهران، نشر علم.
-زرین كوب، عبدالحسین، (1386)، با كاروان حله، تهران، انتشارات علمی.
-سبزواری، ملاهادی بن مهدی (1421ه.ق)، شرح نبراس الهدی- ارجوزهُ فی الفقه، قم، انتشارات بیدار.
-ستاری، جلال، (1389)، عشق صوفیانه، نشر مركز.
-سجادی، سید ضیاءالدین، (1385)، مقدمه‌ی بر مبانی عرفان و تصوف، سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، سمت.
-سنایی، غزنوی، (1383)، حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
-صفا، ذبیح الله، (1363)، تاریخ ادبیات در ایران، جلد 2-4، تهران، انتشارات فردوسی.
-طاهری، ابوالقاسم، (1349)، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران، حبیبی، فرانگلین.
-حرعاملی، محمد بن حسن،(1412ه.ق)، هدایه الأمه إلی احكام الائمه- منتخب المسائل، 8 جلد، تهران، مجمع البحوث الاسلامیه.
-عطار نیشابوری، فریدالدین علی بن ابراهیم، (1383) تذكره الاولیا، به تصحیح رینولد آلن نیكلسون، جلد 8، تهران، انتشارات اساطیر.
-فروزانفر، بدیع الزمان، (1353)، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار، تهران، انتشارات دهخدا.
-نهج الفصاحه، (1385)، به كوشش علی شیروانی، قم، انتشارات دارالفكر.

منبع مقاله :
فصلنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، سال سوم، شماره دهم، زمستان 1390، صفحات 69-53.