نویسنده: پیروز مجتهد‌زاده




 

با دقت علمی در مطالعه آثار بسیار اندکی که از ایران باستان بر جای مانده است، از جمله کتبیه "حجر الرشید" که از داریوش بزرگ هخامنشی در محل زقازیق نزدیک کانالی که میان رود نیل و دریای سرخ در مصر حفر شد، می‌توان به این نتیجه رسید که ایرانیان باستان از عصر هخامنشی دریای جنوب ایران را "دریای پارس" می‌خواندند. داریوش شاه هخامنشی در این کتیبه اشاره دارد. درایا تیا هچا پارسا آیتی =Draayaa tyaa hachaa paarsaa aayiti یعنی دریایی که از پارس به اینجا می‌آید. همین جمله از داریوش شاه اشاره به این فرض داردکه بر خلاف دیدگاه یونانیان باستان که آب‌های داخلی جهان را چهار گانه دانسته و یکی از آن‌ها را "خلیج فارس =Sinus Persicus" می‌خواندند، ایرانیان باستان آب‌های داخلی کره خاکی را دو گانه فرض می‌کردند: "دریای پارس" و "دریای غرب" که بعدها دریای متوسط و دریای روم و سرانجام مدیترانه نام گرفت که به همان معنی "وسط خشکی‌ها" است.
برخلاف یونانیان که آب‌های درونی گیتی را عبارت از چهار دریای جدا از هم و منشعب شده از اقیانوس کناری جهان می‌دانستند، ایرانیان باستان از عصر هخامنشی به این سوی دریاهای درونی گیتی را دو گانه فرض می‌کردند که از اقیانوس کناری یا اقیانوس احاطه کننده خشکی‌ها منشعب شده و به سوی مرکز خشکی زمین پیش می‌ر‌فتند. آنان این دو دریا را Parsa draya (پارسا درایا) یا دریای پارس و احتمالاً "دریای باختر" (دریای مدیترانه) نام می‌دادند که اولی شامل همه آب‌های نیمکره خاوری زمین می‌شد، و دومی شامل همه آب‌های نیمکره باختری. اگر چه نقشه‌های فراوانی از جغرافیادانان یونان باستان در ترسیم چهار دریای درونی گیتی در دست است، متأسفانه نقشه‌ای از روزگاران باستان ایران در ترسیم این دو دریا وجود ندارد. بااین حال، شایان توجه است که تاریخ و جغرافیا‌نویسان اسلامی و عرب نقشه‌های فراوانی از دو دریای درونی گیتی مورد بحث ایرانیان باستان تهیه و ارائه داده‌اند گویی که آنان مفهوم یا ایده ایرانی دو گانه بودن دریاهای درونی جهان را پذیرفته و گسترش فراوانی داده‌اند. حتی در آثار عربی آمده است که منظور از دو دریا در سوره مبارکه الرحمن از قرآن مجید همانا دریای فارس و دریای متوسط است. تاریخ و جغرافیانویسان اسلامی و عرب مطالعه در اطراف این ایده ایرانی را تا قرن 14 ادامه دادند. حتی نقشه‌هایی از این قرن در دست است که اقیانوس هند را "البحر الفارسی" نام می‌دهد، وی ازاین قرن دایره شمول "بحر فارس" محدود به آب‌هایی می‌شود که به گفته جرجی زیدان تاریخ دان شهیر عرب، دنیای عرب را دور می‌زند. از قرن 15 و 16 رفته رفته نام یا اصطلاح یونانی "خلیج فارس" در جغرافیانویسی اسلامی و عربی پدیدار می‌آید و همراه با اصطلاح ایرانی "دریای پارس" مورد استفاده قرار می‌گیرد. در حقیقت تنها در قرن 20 است که اصطلاح "خلیج فارس" کاملاً جانشین اصطلاح "دریای فارس" می‌شود، ولی دایره شمول این نام تا قرن بیستم فراتر از محدوده‌های جغرافیایی کنونی این دریا بوده است. نقشه‌های فراوانی که از این قرون در دست است دگرگون یاد شده در کارتوگرافی دایره شمول "دریای فارس" و "خلیج فارس" را ترسیم می‌کنند.
دانشمندان جغرافیانویس اسلامی و عرب نیز تقسیماتی روی کره زمین انجام داده و به طور کلی به اینگونه مطالعات، توجه زیادی داشته‌اند. این دسته از دانشمندان عرب، بر اساس برداشت‌های جغرافیایی ایرانیان باستان از دریاها و اقیانوس‌ها، آب‌های جهان را عبارت از دو دریای عظیم می‌دانستند به نام‌های بحر فارس و بحر روم که از اقیانوس جهانی یا دریای محیط به سمت کره خاک پیشروی کرده و دریاهای دیگر را اجزای این دو دریای بزرگ به حساب می‌آوردند و بعضی از آنان اصالت ویژه‌ای برای این فرضیه در نظر می‌گرفتند. چنانکه ابوبکر احمد بن محمّد معروف به ابن‌الفقیه در صفحه 9 مختصر کتاب البلدان که در سال 279 هجری تألیف شده، (1) منظور از دو دریایی را که در آیات شریفه بیستم، بیست و یکم و بیست ودوم (2) سوره‌ی مبارکه‌ی الرحمن قرآن مجید ذکر شده است، دریای فارس و دریای روم، معرفی می‌کند. چنانکه می‌گوید:
قال الله عز وجل: مرج البحرین یلتقیان. یر وی عن الحسن قال بحر فارس والروم...
یعنی:
خداوند بزرگ و عزیز گوید دو دریا را روانه کرده است تا به هم نزدیکی جویند (برسند). از حسن روایت می‌شود که گفته است منظور دریای فارس و دریای روم می‌باشد... و این نظر بعدها توسط شهاب‌الدین احمد بن عبدالوهاب النویری نیز موردتأیید و تأکید قرار گرفته است چنانکه وی گوید:
یتفرع من البحر المحیط خلیجان: احدهما من جهة‌المغرب و یسمی الرومی والاخره من جهة‌المشرق و یمسی البحر الصینی والهندی و الفارسی و الیمنی و الحبشی بحسب مایمر علیه من البلاد. (3) و هما المرادان بقوله تعالی (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ‌* بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ‌).
یعنی:
از دریای کناری (اقیانوس) دو خلیج منشعب گردد: یکی در سمت مغرب که دریای روم نام دارد و دیگر در جهت شرق به دریای چینی و هندی و فارسی و یمنی و حبشی نامیده می‌شد. (سرزمین‌ها بر حسب عبور از آنها).
و از این دو مراد گفتارخداوند بزرگ است که (دو دریا را روانه کرد تا به هم نزدیکی یابند (برسند) و میانشان حائلی است تا به یکدیگر زیادتی نکنند). (4)
اشاره به نام خلیج فارس و دوگانه بودن دریاهای جهان در احادیث نبوی.
اشاره به دو گانه بودن دریاهای جهان در احادیث ثابت شده نبوی نیز آمده است، چنان که احمد ابن علی ابن المثنی التمیمی در کتاب "مسند ابی یعلی الموصلی" حدیثی از پیامبر بزرگ اسلام نقل می‌کند به شرح زیر: قال رسول الله (صلی‌الله علیه وآله وسلم): و طیبه: المدینه، ما باب من ابوابها الا ملک مصلت سیفه یمنعه. و به مکه مثل ذالک ثم قال" فی بحر فارس ما همو فی بحر الروم، ماهو ثلاثا". ثم ضربه به کفه الیمنی علی الیسری ثلاثا. فقال لی ابن ابی سلمه....(5)
یعنی:
رسول‌الله (صلی‎‌الله علیه و آله و سلم) فرمودند: طیبه همان مدینه است. هیچ دروازه در مدینه نیست مگر اینکه فرشته‌ای در حالی که شمشیرش آخته است و از ورود دجال ممانعت نماید. مکه هم این چنین باشد. سپس گفتند: در دریای پارس همانی باشد که در دریای روم سه بار باشد و آنگاه سه بار با دست راست بر کف دست چپ خود نواختند و آنگاه فرمود برای من ابن ابی سلمه...

دریای بین قاره‌ای فارس درمدارک و آثار عربی

از قرن سوم و چهارم هجری چندین اثر جغرافیایی مهم در دست است که گوشه‌های تاریکی از علم جغرافیای آن زمان را روشن می‌سازد. آنچه در این آثار به وضوح و صراحت بیان شده است، اینکه تاریخ و جغرافیانویسان اسلامی و عرب این قرون اولیه اسلامی دریای فارس را شامل همه‌ی آب‌های جنوب و جنوب غربی آسیا فرض می‌کردند و آن را دریایی بزرگ و بین قاره‌ای می‌دانستند و دریاهای هند، چین، سند، عرب، عمان، خلیج فارس، دریای احمر (سرخ) و خلیج عقبه را نیز هر یک جزیی از آن دریای بزرگ بین قاره‌ای می‌شمردند.
سهراب، جغرافیانویس ایرانی عصر اسلامی که در قرن سوم هجری می‌زیست، در صفحه‌ی 59 کتاب "عجائب‌الاقالیم السبعه الی نهایة‌العماره" (6) می‌نویسد:

بحر فارس وهو البحر الجنوب الکبیر.

یعنی:

دریای پارس همان دریای بزرگ جنوبی باشد.

در آثار قرن چهارم هجری از این فرضی با روشنی بیشتر صحبت به میان می‌آید: به ویژه در نقشه‌هایی که در آثار و تألیفات این قرن ترسیم شده است منظور جغرافیایی باستانی ایرانی در دوگانه بودن دریاهای جهان با صراحت و روشنی زیادی بیان و ترسیم شده است. از جمله آثار مهم این قرن کتاب صورالاقالیم ابی‌زید بلخی است که گویا حدود سال 321 هجری نوشته شده و ناجی زیدالدین اقی در کتاب "تطور‌الخط العربی" چاپ بغداد 1968 (ناشر: مطبوعات المجمع العلمی العراقی) نقشه‌ای را از آن کتاب اقتباس کرده است که در آن دو دریای عظیم فارس و روم به روشنی و وضوح نشان داده می‌شود و در سواحل دریای فارس از بحرالزنج، بحر حبشه، بحر قلزم، بحر فارس و بحر الهند به صورت نام‌های محلی یاد می‌گردد و دو جزیره خارک و اوال (بحرین فعلی) (7) را مشخص کرده، سرزمین‌های اطراف آن دریای عظیم را بلاد الزنج، الحبشه، النجد، الشام، دیارالعرب،خوزستان، فارس، کرمان و بلادالسند نام می‌دهد (ناگه کنید به نقشه شماره‌ی 6).
در آثاری که پس از این تاریخ به وجود آمده است، صراحت و استواری بیشتر در فرضیه‌های جغرافیایی حدود آب‌ها و خشکی‌ها، به چشم می‌خورد و کتاب المسالک و الممالک ابواسحق ابراهیم بن محمّد استخری متوفی به سال 346 هجری بارزترین و گویاترین اثر جغرافیایی است که راجع به بحر عظیم فارس گفتگو می‌کند چنانکه این کتاب بعدها مورد استفاده بسیاری از علما قرار گرفت. استخری در صفحه‌ی 28 کتاب مزبور می‌نویسد:
بحر فارس فانه یشتمل علی اکثر حدودها و یتصل بدیار العرب منه و یسائر بلدان الاسلام ونصوره ثم نذکر جوامع مما یشتمل علیه هذا البحر و نبتدیء بالقلزم علی سالحه ممایلی المشرق فانه ینتهی الی ایله‌ی ثم یطوف یحدود دیار العرب الی ذکرناها و بیناها قبل هذا الی عبادان ثم یقطع عرض دجله و ینتهی علی الساحل الی مهروبان ثم الی. جنابه ثم یمر علی سیف فارس الی سیراف ثم یمتدالی سواحل هرمز وراء کرمان الی الدیبل و ساحل الملتان و هو ساحل السند. (8)
یعنی:
دریای فارس مشتمل است بر بیشتر حدود فارس و از فارس متصل می‌شود به دیار عرب و دیگر سرزمین‌های اسلام. نقشه آن را ترسیم می‌کنیم و جمیع حدود آن را یاد‌آور می‌شویم و از دریای قُلزم (9) آغازمی‌کنیم که از سواحل آن در شرق تا ایله منتهی می‌شود. سپس حدود دیارعرب را تا آبادان دور می‌زند و آنگاه عرض دجله را قطع کرده به مهروبان (10) منتهی می‌شود. سپس تا جنابه (11) و از آنجا تا سیراف (12) و از سیراف تا سواحل هرمز در آن سوی کرمان تا دیبل (13) و ساحل ملتان که ساحل سند نامیده می‌شود، امتداد می‌یابد. (نگاه کنید به نقشه شماره‌ی 7).
ابوالقاسم محمد بن حوقل بغدادی فصلی ازکتاب پر ارزش صورة‌الارض را که در سال 367 هجری به پایان رسانید، به بحر فارس اختصاص می‌دهد و ضمن شرح مفصلی،حدود این دریای عظیم بین قاره‌ای را بهتر از دیگر جغرافیانویسان مشخص کرده و می‌گوید:
بحر فارس و الذی یجب ان یذکر بعد دیار العرب بحر فارس لانه یشتمل علی اکثر حدودها و تتصل دیار العرب و بکثیر من بلدان الاسلام و تعتوره، ثم اذکر جوامع مما یشتمل علیه هذا البحر وابتدایء بالقلزم وساحله ممایلی المشرق فانه ینتهی الی ایله ثم یطوف بحدود دیار العرب التی ذکرتها و اثبتها قبل هذا من هنا الی عبادان ثم یقطع عرض الدجله و ینتهی علی الساحل الی مهروبان ثم الی جنابه، ثم یمر علی سیف فارس الی سیراف ثم یمتد الی سواحل هرموز من وراء کرمان الی الدیبل و سواحل الملتان و هو سواحل السند و قد انتهی حد بلد الاسلام. ثم ینتهی الی سواحل الهند ماضیاً الی سواحل التبت فیقطع‌ها الی ارض الصین و اذا اخذت من ارض القلزم منجانب البحر العربی علی ساحله سرت فی مفاوز من حدودمصر حتی تنتهی الی جزائر تعرف ببنی حدان وکان بها مراکب لمن اثر الحج تخطف بالحجاج الی الذهب الی مدینة علی شط البحر یقال لها عیذاب وهی محاذبه للجار ثم یتصل السیف الی سواکن، و هی ثلاث جزائیر یسکنها تجار الفرس و قوم من ربیه ویدعی فیها الصاحب المغرب، و هی محاذیه لجدة و بین سوا کن و عیذاب سنجله جزیرة بین رأس جبل دوای و جبل ابن جرشم وهی لطیفة، و بها مغاص لللؤلؤ و یقصد فی کل حین بالزاد و الرجال، و بینها و بین جدة یوم و احد و لیلة و المستحل منها یصل الی جزیره باضع و بینهما مجراوان، ثم یخطف المستحل عنها الی دهلک اربعه مجار. ومن دهلک الی زیلع ستة مجار و باضع جزیره ذات خیر و میرو ماشیة وهی محاذیه لحلی و جزیرة دهلک محاذیة لعثر و جزیره زیلع، فکان‌ها بین غلافقه وعدن و جزیره بجه و بربره و الملمع و الادم التقیل. ثم یمتد البحر علی بحر الحبشه و یتصل بظهر بلد النویة حتی ینتهی الی بلدان الزنج، و هی من اوسع تلک الممالک فیمضی السیف محاذیاً لجمیع بلدان الاسلام. و قد انتهت مسافة هذاالبحر. من شرقه و غربه و قد تعترض فیها جزائر و اقالیم تختلف لایعلمها الا من سافر فی البحر الی ان جاذی ارض الصیین. (14)
یعنی:
دریای فارس - پس از ذکر دیارعرب ناحیه‌ای که شرح آن لازم است دریای فارس می‌باشد که بیشتر حدود آن دیار را در بر می‌گیرد. دیار عرب و نیز بلاد اسلام به وسیله‌ی آن به یکدیگر متصل می‌شوند. آنگاه به بیان نواحی که این دریا شامل آنهاست، می‌پردازیم و از (قلزم) و کناره آن از سوی مشرق آغاز می‌کنیم.
دریا از قلزم به ایله منتهی می‌شود، سپس حدود دیار عرب را دور می‌زند و از آنجا به آبادان و پس ازقطع عرض دجله به مهروبان و بعد به جنابه می‌رسد. آنگاه از کناره‌های فارس به سوی سیراف می‌گذرد و به سواحل (هرمز) از پشت کرمان امتداد می‌یابد و به دیبل و سواحل ملتان که ساحل سند است می‌رسد و در اینجا مرز بلاد اسلام پایان می‌یابد. آنگاه از سواحل هند گذشته، سواحل تبت را قطع می‌کند و به سرزمین‌های چین می‌رسد، اما اگر از سرزمین قلزم به سوی مغرب دریا متوجه شویم بیابان‌های حدود مصر را طی می‌کنیم و تا جزایری به نام بنی حدان می‌رسیم. در این ناحیه کشتی‌هایی بوده است که حاجیان را به سرعت به (جار) و (جده) می‌برده، آنگاه از بیابان‌های متعلق به نجد که دارای معدن زمرد و کمی معادن طلااست، می‌گذریم و به شهر عیذاب که در کرانه‌ی دریا و محاذی جار واقع است، می‌رسیم. این کرانه‌ها به (سواکن) می‌پیوندند و آن سه جزیره‌ای است که بازرگانان ایران و گروهی از ربیعه در آنجا ساکن‌اند و در آنجا خطبه به نام پادشاه مغرب می‌خوانند. (سواکن) محاذی جده است و میان آن و عیذاب، سنجله که جزیره‌ایست میان کوه دوای و کوه ابن جرشم، قرار دارد و جای سرسبز وخرمی است و از آن مروارید به دست می‌آید و همواره مردم باتوشه روی بدان جای می‌نهند. میان سنجله و جده یک شبانه روز راه است و کسی که بخواهد در آنجا از حالت احرام بیرون آید به جزیره‌ی باضع می‌رود که از آن دو مجرا فاصله دارد، از بازع تا دهلک چهار مجرا راه است و سپس از دهلک تا زیلع شش مجرا است.
باضع جزیره‌ای است حاصلخیز و دارای خواربار و چهار پا و رو به روی حلی قرار گرفته است و جزیره دهلک رو به روی باعثر است و جزیره زیلع چنان است که گویی میان غلافقه و عدن قرار دارد و جزیره بجه و بربره رو به روی اعمال عدن است و بیشتر پوستین‌های دباغی شده مانند پوست گاو و ملمع و چرم سنگین از همین جزیره است. آنگاه دریای پارس به دریای حبشه امتداد می‌یابد و به پشت شهر نوبه وصل می‌شود و سپس به دیار زنگ (آفریقا) منتهی می‌گردد که از پهناورترین کشورها است.
سپس ازکناره‌ها از روبه روی همه‌ی بلاد اسلام می‌گذرد و از آنجا تا نزدیک سرزمین‌های چین، جزیره‌ها و اقلیم‌های گوناگونی وجود دارد که به جز از راه دریا نمی‌توان از آنها مطلع شد.

نقشه‌ی شماره‌ی 1- این نقشه که از کتاب المسالک و الممالک ابراهیم استخری چاپ لیدن 1889 میلادی اقتباس شده است. دریای عظیم فارس و سواحل و جزایر آن را نشان می‌دهد.
خلاصه اینکه ابن حوقل شهرت و عظمت کشور یا سرزمین پارس در سراسر تاریخ را دلیل اصلی نامیدن خلیج فارس به این نام دانسته است. پژوهشگران افغانی به نام‌های پوهنمل پاینده و محمد سرهنگ، در نوشته‌ای در نشریه افغانی «آریانا» درباره «صوره‌ارض» ابن حوقل و استدلال وی در فارسی بودن نام خلیج فارس آورده‌اند:
«بحث دریای فارس که از جانب یک نفر عرب نگاشته شده، اهمیت خاص تاریخی داشته، سند ملی ایران گفته می‌شود». (15)
ابن حوقل در تأیید گفتار خود نقشه‌ای ارائه کرده است (نقشه‌ی شماره 8) که سرزمین‌های واقع در حدود و سواحل دریای بزرگ و بین قاره‌ای فارس در آن مشخص شده است. به دلیل ناخوانا بودن برخی قسمت‌های آن و به دلیل اهمیتی که این نقشه دارد، شرح جزئیات آن در پی خواهد آمد:
در بالای نقشه‌ی ابن حوقل اصطلاح «صورة بحر فارس» یا «نقشه دریای پارس» دیده شده و در زیر آن نقشه‌ی دریایی هلالی شکل ترسیم شده است که نام «البحر المحیط» یا اقیانوس کناری، بر آن آمده است. در بخش پایین آن، خشکی دو نیم می‌شود. در نیم سمت راست، صحراهای خشک جنوب رسم شده و زیر آن سرچشمه رود نیل را در جبل‌القمر ذکر کرده و نیل را تا شمال (قسمت چپ پایین نقشه) امتداد داده است. در پشت آن کلمه الواحات را نوشته و در قسمت راست پایین نقشه (مغرب) مشخص است.
دریای فارس که از اقیانوس به سمت پایین نقشه ترسیم شده، در ساحل چپ (چپ نقشه - شمال شرقی) با تضاریس (دندانه‌ها- دماغه‌ها)ی بسیار فرض گردیده است. درحالی که ساحل راست آن (جنوب غربی نقشه) تضاریس چندانی ندارد. در قسمت اول، ابتدا (طوران) و سپس تبت و سرزمین‌های چین و هند را مشخص کرده و بعد رود مهران (نهر مهران) را ترسیم نموده است که نواحی منصوره و ملتان در بالای آن قرار دارد و در ساحل دریا، دیبل و کینایه و سندان و صیمور را نشان می‌دهد و در متن کتاب یاد‌آور می‌شود که این نواحی سرحد کشور اسلام است.
در پایین رود مهران (به سمت شمال نقشه) نهر دیگری را روی یک قسمت پیشرفته (دریای عمان و تنگه‌ی هرمز) ترسیم کرده و هرمز را بالای آن نشان داده است. در قسمت پایین‌تر آن نواحی کرمان و فارس را مشخص کرده و در ساحل دریا به ترتیب از سورا، حصن‌بن عماره، سیراف، جنابه، توج، سینیز و مهروبان نام می‌برد. در شمال شرق این مناطق نیز نواحی خوزستان و بعد نواحی عراق مشخص می‌باشد که این دومی (عراق) درست بالای رود دجله نشان داده می‌شود. بعد از رود دجله از سواحل شمال شرق در نقشه (جهت حقیقی آن جنوب است)، از سرزمین‌های بحرین نام برده می‌شود و در داخل خلیج فارس، جزایر خارک واوال و لافت مشخص می‌گردد.
نقشه‌ی شماره 2- در این نقشه که از صفحه 40 کتاب صورة‌الارض ابن حوقل چاپ لیدن 1938 (از روی نسخه‌ی خطی موجود در کتابخانه‌سرای عتیق استانبول شماره 3346) اقتباس شده است، دریای عظیم فارس را از اقیانوس واقع در جنوب تا شرق عالم گرفته تا رود نیل نشان می‌دهد.
بعد از این قسمت شبه جزیره عربستان را با دو نام بلدالعرب و بلدالحجاز مشخص نموده و مکه را تقریباً در وسط شبه جزیره نمایش داده است و در سواحل دریا از عمان، عدن، المخا، غلافقه، الحرد، الشرجه، عثر، الحضبنه، حلی، السرین، جده، الجار، طبا، عینونه، ایله، رایه والقلزم نام می‌برد که غیر از عمان همگی در ساحل قلزم (دریای سرخ امروز) قرار گرفته‌اند.
در سواحل شمال غربی بحر احمر امروز، ازجزایر بنی حدان، عیذاب، سواکن، زیلع، بربره، الحبشه و زنگبار (زنج) به ترتیب از پایین به بالا و سمت جنوب و جنوب غرب، نام می‌برد که دنباله‌ی آن به سمت اقیانوس کشیده شده است و در قسمت‌های داخلی آن تا رود نیل، از بلد النوبه و نواحی نجد نیز نام برده می‌شود.
گویا چنین تعبیر جغرافیایی از دریای فارس قرن‌ها در آسیای آن روز خصوصاً منطقه‌ی غربی آسیا مرسوم و متداول بوده است چنانکه داریوش شاه هخامنشی در کتیبه (حجرالرشید) که در منطقه‌ی کانال سوئز کشف گردید. یادآور می‌شود که از سرزمین پارس به نیل آمده تا دریای نیل را به دریایی بپیوندد که از پارس بدان روند.(16) و از این گفته می‌توان چنین استنباط کرد که همه‌ی دریاهای جنوب و جنوب غرب آسیا در قدیم و در عصر هخامنشی نیز دریای پارس نامیده می‌شد، زیرا راه رسیدن به سوئز از خلیج فارس، دریای عمان، دریای عرب، خلیج عدن، دریای سرخ و خلیج سوئز است و داریوش شاه به همین مناسبت همه‌ی آنها را دریایی نامید که از پارس به سوئز روند (نگاه کنید به نقشه‌ی شماره‌ی 9).

گرایش ترسیم جغرافیایی ازحدود دریای پارس قدیم به حدود خلیج فارس امروز

بعد از ابن حوقل، حدود دریایی فارس در آثار جغرافیایی رفته رفته در جهت تطبیق با حدود کنونی خلیج فارس تغییر پیدا می‌کند، در حالی که دریای هند که قبلاً از شعب دریای فارس به شمار می‌رفت، به جای آن دریا شناخته می‌شود و دریای عظیم و بین قاره‌ای جنوب و جنوب غربی آسیا البحر الهندی نام گرفته، بحر فارس تا حد خلیج فارس امروز محدود می‌گردد. با در نظر گرفتن این امر که دریای مزبور همچنان البحر الفارسی خوانده می‌شود و از ترکیب خلیج فارس کمتر استفاده می‌گردد. آثار اواخر قرن چهارم و سرتاسر قرن پنجم را از نظر کیفیت تعیین حدود جغرافیایی دریای فارس می‌توان حد میانه‌ای نسبت به آثار نیمه‌ی اول قرن چهارم از یک طرف و آثار قرن ششم از طرف دیگر دانست.
از آثار این دوره گذشته از فرضیه ابوریحان بیرونی که از آن صحبت خواهد شد، فرضیه‌ای که شمس‌الدین ابو عبدالله محمد بن احمدبن ابوبکر الشامی مقدسی معروف به البشاری در کتاب ارزشمند «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» در مورد حدود بحر فارس ارائه می‌دهد، می‌تواند منظور فوق را برساند. مقدسی در صفحه‌ی 18 کتاب مزبور که در حدود 375 هجری قمری تألیف گردید (17) دریای عمان و خلیج فارس کنونی را ضمیمه بحر فارس ذکر می‌کند و پس از آنکه از دریاهای هفتگانه غیر عرب یا به عباراتی ایرانی (بحار الاعاجم) یاد می‌کند، می‌گوید:
نقشه‌ی شماره 3- آب‌های جنوب غربی آسیا یعنی خلیج فارس، خلیج عمان، بحر عرب، خلیج عدن، بحر احمر و محیط الهندی (اقیانوس هند) که در قرون اسلامی همگی تحت عنوان (البحر الفارسی) شناخته شد. درنقشه‌ی سیاسی شبه جزیره عربستان. اقتباس از دائرة‌المعارف (المنجد) چاپ بیروت 1966.
.... اکثر من الناس یسمونه الی حدود الیمن بحر فارس و ان اکثر صناع المراکب و ملاحیها فرس و هو من عمان الی عبادان قلیل العرض. لایجعل المسافر فیه....
یعنی:
....بیشتر مردم آن را از حدود یمن، بحر فارس می‌نامند و همانا بیشتر کشتی‌سازان و کشتی رانان آن ایرانی هستند و آن دریا از عمان تا آبادان است با عرض کم و مسافر در آن گم نمی‌شود.
ابوریحان محمدبن احمد البیرونی الخوارزمی (متوفی به سال 440 هجری) و معاصر با ابن حوقل نیز در کتاب «التفهیم الاوائل صناعة التنجیم» (18) و کتاب «قانون مسعودی» (19) حدودی را که برای دریای فارس نام می‌برد، با آنچه گفته شد، کاملاً مطابقت دارد چنانکه جان بارتلمیو John Barthlemew کتاب ماجراهای اکتشاف آسیا Asia Adventures of Exploration چاپ لندن، ضمن ترسیم نقشه‌ی جهان به زبان لاتین، از روی علائم و گفتار ابوریحان بیرونی، حدود دریاهای عمان، عرب و خلیج فارس را دریای فارس Mare Fars نام می‌نهد.
قرن ششم هجری از بسیاری جهات بر قرون گذشته امتیاز دارد. زیرا در این قرن است که آثار جغرافیایی حد و مرز افسانه‌ها و تخیلیات را تا اندازه‌ای در هم می‌شکند و آنچه را که عرضه می‌دارد، در جهت تطبیق با حقایق جغرافیایی امروز قرار می‌گیرد.
از جمله درباره حدود جغرافیایی دریای جنوب ایران در آثار این دوره، روشنی بیشتری احساس می‌شود و ترکیب باستانی Sinus Persicus نیز به صورت الخلیج الفارسی، رفته رفته ظاهر می‌شود. در تألیف کتاب‌ها و تهیه‌ی نقشه‌های این دوره برای نامیدن دریای جنوب ایران، پیروی از یونانیان باستان آشکار می‌گردد. چنانکه شرف‌الزمان طاهر مروزی در صفحه‌ی 16 کتاب ابواب فی الصین و ترک منتخبه من کتاب (طبایع الحیوان) که حدود 516 هجری نوشته شد، کلمه‌ی خلیج فارس را به کار می‌برد.
باید به خاطر داشت که ترکیب (بحر‌فارس) نه تنها در آن زمان کاملاً از میان نرفت، بلکه تا قرن حاضر نیز در پاره‌ای از آثار و کتاب‌ها مورد استفاده قرار گرفته و می‌گیرد و گاه این دو ترکیب حتی با یکدیگر نیز به کار گرفته می‌شود. چنانکه مصطفی‌بن عبدالله کاتب چلبی قسطنطینی مشهور به حاجی خلیفه، متوفی به سال 1607 هجری در صفحه‌ی 78 کتاب ترکی زبان (جهان‌نما) چاپ استانبول 1145 هجری می‌نویسد:
Bahri Fars Buna Sinus Persicus Dirlar Fars Korfuzi Manasina shargisi Belade Fars Olmaqla and nesbat idalar, Vamare Persiqum daxi dirlaro.
یعنی:
دریای فارس - به این دریا سینوس پرسیکوس می‌گویند به معنی خلیج فارس و به مناسبت اینکه در مشرق آن فارس واقع است، بدان نسبت داده می‌شود و آن را ماره پرسیکوم (دریای فارس) نیز می‌گویند. (20)
همانطور که پیشتر اشاره شد، همزمان با محدود شدن محیط جغرافیایی بحر فارس از نظر جغرافیانویسان اسلامی و عرب، حدود جغرافیایی بحر هند که تا قرن ششم هجری یکی از دریاهای محلی و منطقه‌ای دریای عظیم فارس شمرده می‌شد، در آثار و منابع گسترش پیدا کرد و این توجیه و تعبیر جغرافیایی به درستی مبنای اطلاعات و دانستنی‌های جغرافیایی امروز قرار گرفت و از اوایل قرن ششم هجری است که رفته رفته در آثار جغرافیایی از «دریای پارس» به عنوان شعبه‌ای از دریای هند یاد می‌شود. برای مثال، ابو عبدالله محمد بن عبدالله معروف به شریف‌الدریسی، متوفی به سال 560 هجری، در صفحه‌ی 9 کتاب «نزهه‌ی المشتاق» چاپ روم به سال 1878 میلادی، ضمن یاد کردن از دریای هند به عنوان «دریای سبز چینی» اشاره می‌کند:
«و یتعشب من هذا البحر الصینی الاخضر و هو بحر فارس و الایله و ممره‌ی من الجنوب الی الشمال مغربا قلیلا فیمر بغربی بلاد السند و مکران و کرمان و فارس الی ان ینتهی الی الایله‌ی حیث عبادان وهناک ینتهی آخرة» (21)
یعنی:
از دریای سبز چینی شعبه‌ای پیدا می‌شود و آن دریای پارس و ایله است و راه عبورش از جنوب به شمال، اندکی به سوی باختر است. سپس به سوی باختر، سرزمین‌های سند و مکران و کرمان و فارس گرایش پیدا می‌کند تا آنکه در ایله در محلی نزدیک آبادان پایان می‌پذیرد و اینجا پایان آن دریا است.
شریف الادریسی نقشه‌ای بسیار دقیق و زیبا به کتاب خود «نزهة‌المشتاق» افزوده است که دانشگاه بغداد در سال 1951 از آن چاپ جدیدی فراهم آورده که در سال‌های بعد نیز تکرار شده است. نگارنده دو نسخه از چاپ جدید آن را در دانشگاه‌های تهران و لندن دیده است، ولی در این چاپ‌ها، با وجود نام بردن از همه‌ی دریاها و اقیانوس‌های جهان به هر دو حروف عربی و لاتین، جای نام دریای فارس در نقشه خالی است. احتمال قوی آنکه دانشگاه بغداد در راه کمک به جهل بعثی برای تغییر نام خلیج فارس در چاپ‌های بعدی این اثر همه‌ی اصول اخلاقی و مقررات علمی را زیر پا گذارده و این نام را از نقشه حذف کرده است.
به هر حال، نکته‌ای که در این گفتار شریف الادریسی روشن می‌شود، اینکه وی در بیان حدود جغرافیایی بحر فارس از اثر گرانبهای ابن رسته، یعنی «الاعلاق النفیسه» (22) پیروی کرده است. ابن رسته در سال 290 هجری، بر خلاف معیارهای موجود نزد جغرافیانویسان زمان، حدود جغرافیایی بحر فارس را کرانه‌های عمان و فارس ذکر می‌کند، چنانکه گوید:
و یقولون حد بحر فارس ممایلی المشرق من فوهة دجله العوراء و آخره ینتهی ای جزیره‌ی یقال لها تیز مکران.
یعنی:
و می‌گویند: حدود بحر فارسی از مشرق از دهانه‌ی دجله آغازمی‌شود و انتهای آن به جزیره‌ای که بدان تیزمکران گویند، منتهی می‌گردد.
شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله حموی رومی متوفی به سال 626 هجری نیز در صفحه 68 کتاب معجم‌البلدان (دائرة‌المعارف چاپ قاهره 1906 میلادی) می‌نویسد:
بحر فارس هو شعبه‌ی من بحر الهند الاعظم واسمه بالفارسیه کما ذکر حمزة (زراه کامسیر)
یعنی:
دریای فارس، شعبه‌ی بزرگی است که از دریای هند و نامش به فارسی است. همچنانکه حمزه (اصفهانی) از آن به نام (زراه کامسیر) یاد می‌کند.
از اواخر قرن ششم هجری تا قرن حاضر، علمای اسلامی و عرب ضمن اینکه از دریای جنوب ایران به عنوان شعبه‌ای از دریای هند یاد می‌کنند، در عین حال گاهی به صورت خلیج فارس و زمانی به عنوان بحر فارس نام می‌برند و ما دراین قسمت برای مثال به ذکر چند نمونه اکتفاء می‌کنیم:
ابوعبدالله زکریابن محمد بن محمود قزوینی متوفی به سال 682 هجری در صفحه‌ی 154 کتاب «آثار البلاد و اخبار العباد» چاپ بیروت 1960 میلادی در باره سرزمین فارس گویند:
و من جنوبها البحر سمیت بفارس بن السوربن سام بن نوح علیه‌السلام
یعنی:
جنوب آن دریاست و به فارس بن السوربن سام بن نوح علیه‌السلام موسوم است.
با این وجود در نقشه‌ای که در صفحه‌ی 13 همان کتاب ترسیم کرده از دریای مزبور به عنوان خلیج فارس یاد می‌کند.
شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن ابی طالب الانصاری الدمشقی الصوفی متوفی به سال 727 هجری درکتاب «نخبه‌ی الدهر فی عجائب البرّ و البحر» چاپ لایپزیک 1923 میلادی از آن به عنوان بحر فارس و خلیج فارس (البر الفارسی) و (الخلیج الفارسی) یادمی‌کند.
ابوحفض زین‌الدین عمر مظفر معروف به «ابن الوردی» متوفی به سال (23) می‌نویسد:
فصل فی بحر فارس ومافیه من الجزائر و العجائب و یسمی البحر الاخضر وهو شعبة من بحر الهند الاعظم و هو مبارک کثیر الخیر دائم السلامته.
یعنی:
فصلی در باره دریای پارس و آنچه در آن است از جزایر و عجائب و آن دریای سبز نامیده می‌شود و شعبه‌ی بزرگی است از دریای هند و آن دریایی پر برکت و پر خیز و همیشه بی‌خطر است.
ابی‌العباس احمد بن علی بن احمد القلقشندی، متوفی به سال 821 هجری، در صفحه‌ی 242 جلد سوم کتاب «صبح الاعشی فی صناعة الانشاء» گوید:
و ینفرع من البحر الهندی بحران عظیمان مشهوران وهما (بحر فارس و الخلیج البربری) فاما بحر فارس فهو بحر ینبعث من بحر الهند.... الخ...
یعنی
از دریای هند، دو دریای عظیم و مظهور جدا می‌گردد و آن دو، دریای فارس و خلیج بربری هستند. اما دریای فارس و آن دریایی است که در دنباله دریای هند...
آنگاه ابعاد جغرافیایی دریای پارس را ذکرمی‌کند که مطابق است با ابعاد کنونی خلیج فارس. (24)
شمش‌الدین محمد ساقی در «قاموس‌الاعلام» چاپ استانبول 1306 هجری به پیروی از الادریسی که در نزهه‌ی المشتاق از دریای فارس به عنوان (بحر فارس والابله) (25) نام برده است. آن را خلیج بصره ذکر می‌کند و به استناد این دو اثر بود که بعدها امپراطوری عثمانی سابق سعی کرد تا خلیج فارس را خلیج بصره نام نهد، اما با همه‌ی تلاش و کوششی که در این راه صرف کرد، سرانجام نه تنها موفق نگردید، بلکه امروزه مواجهه با آن ترکیب ساختگی، جز ایجاد شگفتی از میران جهل و تعصب آن گروه، تأثیری در خاطر نمی‌گذارد. زیر همانطور که درمقدمه نیز اشاره شد، اسامی جغرافیایی طی قرون و اعصار رفته رفته ظهور کرده و در کوره زمان پرداخته و کار آمد می‌گردد و سرانجام چنان استحکامی پیدا می‌کند که در واقع به صورت جزوی جدانشدنی از خصوصیات جغرافیایی هر منطقه در می‌آید و به همین دلیل، دخل و تصرف درکیفیت آن نمی‌تواند مؤثر واقع شود.
آنانکه با دانش جغرافیا آشنایی دارند، خوب می‌دانند که اسامی جغرافیایی، تغییرپذیرنیستند، مگر آنکه درهمه‌ی خصوصیات و مشخصات جغرافیایی منطقه دگرگونی حاصل آید تا آن منطقه شایستگی تسمیه تازه‌ای را احراز نماید و این خود از محالات است، زیرا مثلاً نمی‌توان شبه قاره‌ی هند را از کنار اقیانوس هند به منطقه‌ای دیگر منتقل کرد یا همه‌ی آثار علمی چند صد ساله را به آتش کشید و اگر به همین اصل بدیهی و ساده نیز آشنایی حاصل شود، می‌توان فهمید که هیچ تلاش قادر به چنان دگرگونی نخواهد بود، به ویژه اگر یک نام جغرافیایی در فرهنگ ملل رسوخ کامل داشته باشد و در مقابل تنها به انگیزه سیاسی خامی در پی دگرگونی آن گام برداشته شود؛ از طرف دیگر حکومت عثمانی سابق به این امرتوجه نداشت که منظور ادریسی و شمس‌الدین سامی ازخلیج بصره یا ابله قسمتی کوچک از خلیج فارس بوده است در مجاورت آن. چنانکه در بعضی آثار، خلیج بوشهر و خلیج هرمز نیز آمده و در مواقع لزوم برای توضیح بیشتر کلمه‌ی خلیج فارس در کنار این نام‌ها ذکر می‌گردد. از جمله شامر خصباک عراقی مؤلف کتاب (الاکراد) در تشریح حدود کردستان قدیم به «شرفنامه» شرف‌خان بدلیس استناد می‌کند و آنجا که به ترکیب (دریای هرمز) می‌رسد، برای روشن ساختن قضیه، کلمه‌ی الخلیج الفارسی را در کنار آن قرار می‌دهد. وی در صفحه‌ی 516 کتاب مذکور به نقل از کتاب «شرف‌نامه» شرف خان بدلیسی گوید:
.... اما شرف خان البدالیسی فقد ذکر فی کتاب (الشرف نامه) بان کردستان تبدأ عند شواطی بحر هرمز (اوالخلیج‌الفارسی المجاور البحر الهندی) ممتده‌ی فی خط مستقیم حتی ولایة ملاطیه (و هی مدینة فی ولایة خربوط فی کردستان الترکی) و (مرعش) مدینة فی شمال حلب و تمتد شمال هذا الخط فتشمل و لایة فارس والعراق العجمی... الخ
یعنی:
سرزمین کردستان از سواحل دریای هرمز (خلیج فارس که مجاور اقیانوس هند است) آغاز و به خط مستقیم تا شهر ملاطیه که شهری در استان کردستان ترکیه و مرعش (شهری در شمال حلب) است ادامه می‌یابد... الی آخر.
همچنین در بعضی آثار، از دریای جنوب ایران گاه باعناوینی یاد می‌شود که به کلی دور از ذهن است چنانکه «جوزافا باربارو» جهانگرد ونیزی در سفرنامه خود از خلیج فارس به نام دریای سرخ یاد می‎‌‌کند، ولی خود او بلافاصله یاد‌آور می‌شود که منظورش از دریای سرخ خلیج فارس (در حاشیه Sinu Persic) است. (26)

یاد داشت ها:

1- نگاه کنید به مختصر البلدان نوشته ابن الفقیه چاپ لیدن 1302 هجری قمری 1885 میلادی (بطلب من مکتبه‌المثنی ببغداد).
2- مرج البحرین یلتقیان (20) بینهما برزخ لا یبغیان (21) فبأی آلاء ربّکما تکذبان (22). یعنی روانه کرد دو دریا را تا به هم برسند و حائلی میان آن دو قرار اد تا به هم زیادتی نکنند پس کدامیک از نعمت‌های پروردگارتان را کتمان می‌کنید.
3- رجوع شود به کتاب نهایة‌الارب فی فنون الادب تألیف شهاب‌الدین احمد بن عبدالوهاب النویری - چاپ قاهره، 1923.
4- گویا منظور از این حائل، شبه جزیره سینا است که دو دریای مدیترانه و بحر احمر را از یکدیگر جدا می‌سازد چنانکه بعدها خواهیم دید، بحر احمر از نظر علمای تقدم قسمتی از بحر فارس محسوب بود.
5- موضوع مورد اشاره از موارد بسیار مهم و حساسی است که تاکنون در منابع فارسی از آن گفتگوی آگاه کننده‌ای نشده است، مگر اشاراتی مختصر، از آن جمله گفتار محمدجواد مشکور در سمینار خلیج فارس (1342).
6- عجائب الاقالیم السبعه الی نهایه‌العماره چاپ وین 1929 میلادی.
7- رجوع شود به گفتار محمد محیط طباطبایی در سمینار خلیج فارس جلد اول - چاپ تهران، 1342
8- این نام درمنابع عربی به صورت الاصطخری آمده است.
9- رجوع شود به صفحه‌ی 28 کتاب المسالک والممالک تألیف ابراهیم استخری چاپ لیدن 1889 میلادی.
10- قلزم همان دریای سرخ است.
11- ایله شهری بود درساحل قلزم.
12- مهروبان شهری بود میان آبادان و سیراف نزدیک بندر دیلم کنونی.
13- منظور از جنابه، گناوه است.
14- سیراف شهر قدیمی است در نزدیکی بندر طاهری امروز.
15- دیبل جایی میان یمامه و یمن بوده است (رجوع شود به کتاب مراصد‌الاطلاع چاپ 1954)
16- ملتان در نواحی سند واقع بوده است.
17- رجوع شود به کتاب صورة‌الارض نوشته ابن حوقل نصیبی (بغدادی) چاپ لیدن 1938 میلادی - جلد اول - صفحه‌ی 48 به بعد.
18- پوهنمل پاینده، محمد سرهنگ، معرفی آثار جغرافیانگاران و جهانگردان اسلامی، فصلنامه‌ی افغانی «آریانا»، شماره‌ی 2، سال 1352 بخش آخر.
19- برای آشنایی باموقعیت این نواحی مراجعه شود به شرحی که در آخر کتاب آمده است.
20. درایا هچا پارسا آئی تی: Draya Tya Hacha Parsa Aity.
21. رجوع شود به صفحه‌ی 18 کتاب احسن التقاسیم فی معرفه‌ی الاقالیم نوشته‌ی مقدسی (یطلب من مکتبه‌ی المثنی ببغداد) چاپ دوم - لیدن 1906.
22. التفهیم لاوائل صناعة التنجیم چاپ 1318 شمسی.
23. قانون مسعودی چاپ حیدر‌آباد دکن 1955 میلادی.
24. رجوع شود به جلد اول کتاب سمینار خلیج فارس - گفتار دکتر محمدجواد مشکور چاپ تهران 1342 - صفحه‌ی 47.
25. نگاه کنید به کتاب «نزهه‌ی المشتاق»، اثر شریف‌الادریسی، چاپ روم 1878، صفحه‌ی 9. وی از مردم سیسیل ایتایا و مسلمان بود.
26. نگاه کنید به کتاب «الاعلاق النفیسه» اثر ابن رسته، چاپ لیدن 1891، صفحه‌ی 27.
27. رجوع شود به جلد اول کتاب «خریده‌ی العجائب و فرید‌ه‌ی الغرائب» ابن الوردی چاپ قاهره 1303 صفحه‌ی 91.
28. رجوع شود به کتاب «صبح الاعشی فی صناعة الانشاء» - نوشته‌ی القلقشندی چاپ قاهره 1913 تا1920 - جلد سوم - صفحه‌ی سوم - 242.
29. در بعضی از آثار ابله را رو به روی آبادان و در محلی که بصره واقع است، دانسته‌اند.
30. رجوع شود به صفحه‌ی 87 کتاب سفرنامه ونیزیان در ایران ترجمه‌ی دکتر منوچهری امیری (چاپ تهران 1349).

پی‌نوشت‌:

1. نگاه کنید به مختصر البلدان نوشته ابن الفقیه چاپ لیدن 1302 هجری قمری 1885 میلادی (یطلب من مکتبه المثنی ببغداد)
2- مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ‌ (20) بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ‌ (21) فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ‌ (22). یعنی روانه کرد دو دریا را تا به هم برسند و حائلی میان آن دو قرار داد تا به هم زیادتی نکنند پس کدامیک از نعمت‌های پروردگارتان را کتمان می‌کنید.
3. مسند ابی یعلی الموصولی، تألیف احمد ابن علی ابن المثنی التمیمی (210- 307 ه ق)، ناشر: دارالثقافه العربیه، دمشق، 1412 ه ق جلد چهارم، شماره حدیث 2164، صفحه‌ی 120، پژوهش از: نیما صفا درگیری.
4. گویا منظور از این حائل، شبه جزیره سینا است که دو دریای مدیترانه و بحر احمر را از یکدیگر جدا می‌سازد چنانکه بعدها خواهیم دید، بحر احمر از نظر علمای تقدم قسمتی از بحر فارس محسوب بود.
5. رجوع شود به کتاب نهایة‌الارب فی فنون الادب تألیف شهاب‌الدین احمد بن عبدالوهاب النویری - چاپ قاهره، 1923.
6. عجائب الاقالیم السبعه الی نهایه العماره، چاپ وین، 1929 میلادی.
7. رجوع شود به گفتار محمد محیط طباطبایی در سمینار خلیج فارس جلد اول - چاپ تهران، 1342.
8. رجوع شود به صفحه‌ 28 کتاب المسالک والممالک تألیف ابراهیم استخری چاپ لیدن 1889 میلادی.
9. قلزم همان دریای سرخ است.
10. مهروبان شهری بود میان آبادان و سیراف نزدیک بندر دیلم کنونی.
11. منظور از جنابه، گناوه است.
12. سیراف شهر قدیمی است در نزدیکی بندر طاهری امروز.
13. دیبل جایی میان یمامه و یمن بوده است (رجوع شود به کتاب مراصدالاطلاع چاپ 1954).
14. رجوع شود به کتاب صورة‌الارض نوشته ابن حوقل نصیبی (بغدادی) چاپ لیدن 1938 میلادی - جلد اول - صفحه‌ی 48 به بعد.
15. پوهنمل پاینده، محمد سرهنگ، معرفی آثار جغرافیانگاران و جهانگردان اسلامی، فصلنامه‌ی افغانی «آریانا»، شماره‌ی 2، سال 1352 بخش آخر.
16. درایا تیا هچا پارسا آئی‌تی: Draya Tya Hacha Parsa Aity.
17. رجوع شود به صفحه‌ی 18 کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم نوشته‌ی مقدسی (یطلب من مکتبة المثنی ببغداد) چاپ دوم - لیدن، 1906.
18. التفهیم لاوائل صناعة التنجیم چاپ 1318 شمسی.
19. قانون مسعودی چاپ حیدر‌آباد دکن 1955 میلادی.
20. رجوع شود به جلد اول کتاب سمینار خلیج فارس - گفتار دکتر محمد جواد مشکور چاپ تهران 1342 - صفحه‌ی 47.
21. نگاه کنید به کتاب «نزهه‌ی المشتاق»، اثر شریف‌الادریسی، چاپ روم 1878، صفحه‌ی 9، وی از مردم سیسیل ایتالیا و مسلمان بود.
22. نگاه کنید به کتاب«الاعلاق النفیسه» اثر ابن رسته، چاپ لیدن 1891، صفحه 27.
23. رجوع شود به جلد اول کتاب «خریدة العجائب و فریدة‌الغرائب» ابن‌الوردی چاپ قاهره 1303 صفحه‌ی 91.
24. رجوع شود به کتاب «صبح الاعشی فی صناعة‌الانشاء» - نوشته‌ی القلقشندی چاپ قاهره 1913 تا 1920 - جلد سوم - صفحه‌ی سوم 242.
25. در بعضی از آثار ابله را رو به روی آبادان و در محلی که بصره واقع است، دانسته‌اند.
26. رجوع شود به صفحه‌ی 87 کتاب سفرنامه ونیزیان در ایران ترجمه‌ی دکتر منوچهر امیری (چاپ تهران 1349).

منبع مقاله :
مجتهد‌زاده، پیروز؛ (1392)، جغرافیای تاریخی خلیج فارس، تهران: مؤسسه انتشارات، چاپ چهارم