ديپلماسي فرهنگي و نقش آن در پيشبرد منافع ملي
ديپلماسي فرهنگي و نقش آن در پيشبرد منافع ملي
ديپلماسي فرهنگي و نقش آن در پيشبرد منافع ملي
نويسنده:نبي سنبلي
اين گزارش تلاش مي نمايد به عامل مهمي به نام ديپلماسي فرهنگي در سطح بين المللي بپردازد تا نقطههاي عطف يك حركت همه جانبه فرهنگي را كه زيربنا و بسترساز عطف و غرور ملي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين مرز و بوم محسوب مي شود به عالميان رخ بنمايد.
مقدمه
اندوختههاي انسانهايي با شاخصههاي فرهنگي، مطالعات، پژوهشها و سفرهايي است كه در اين عالم خاكي داشته و كوشيده، با ملل، سنن و فرهنگهاي گوناگوني آشنا و برداشتها ژرف و عميقي از آنها را به شيوه اي هنرمندانه به اجتماع عرضه دارد. هر انساني كه چند صباحي در اين جهان قدم زند و افكار بكر خود را سامان بخشد و خود را ايراني بداند همواره يك احساس عجيبي را در خود مييابد و آن اينكه چرا اين سرزمين كهن در اذهان جامعه بين المللي و مردم ساير ملل با آنچه كه واقعيت اين جامعه فرهنگي است تفاوت فاحشي دارد؟ چرا تصوير ايران در اذهان ساير كشورها مخدوش است؟ ايران در گذشته نيز نويسندگان ادبيات و هنر تاريخ جهان همواره مهد علم و دانش، مهد هنر و نوع دوستي و زيبايي و امپراطوري قوي برگفته از منش هاي شاعران و انديشمندان بزرگاني چون حافظ، خيام، ابوعلي سينا، جهانداراني همچون كوروش و داريوش عرفايي چون عطار و مولوي .... بوده است.
ايران در پس پرسپوليس، پاسارگاد، چغا زنبيل همواره عظيم و بياد ماندني است و حال، همين اينك ايران چرا و چگونه در اذهان رسانهاي اين عالم با تبعيض، تعصب، خشونت، ترور، سلاح كشتار جمعي و مترادف با عراق، افغانستان، تاجيكستان و.... هزار و يك كشور عقب مانده ديگر شده است.
واقعا با اين فضا ميتوان با رسانههاي بزرگ بين المللي ارتباط برقرار كرد، با چنين تصويري مي شود سخن از فعاليت فرهنگي راند و يا درباره توسعه صادرات، جلب حمايت سياسي و گسترش مناسبات همه جانبه فكر كرد. واقعا مي شود در پي جلب توريسم بود. بايد اذعان داشته باشيم كه تصوير ايران كنوني متفاوت است براي كساني كه با ايران آشنايي ندارند و به ايران سفر نداشتهاند، آري تصويري نامبارك است كه هر آينه فاصله اين مهد فرهنگ و تمدن را با عالميان افزون و افزونتر مينمايد.
به راستي چرا اينگونه از فرهنگ تهي شدهايم كه حتي دلايل اين واقعه تلخ را به سختي ميتوانيم رويت كنيم. چگونه شده است كه اين واقع رخ داده و اين جامعه فرهنگي همچنان در كلافي سردرگم به دنبال مواد خود است و همچنان منابع، نيرو، امكانات اين مرز و بوم بنام فرهنگ و فرهنگسازي در پس اين هياهوي عالمين محو و بي اثر و سرگشته مينمايند.
اين گزارش نيز در پي علل اين واقعه ناگوار تلاش مي نمايد به عامل مهمي به نام ديپلماسي فرهنگي در سطح بين المللي بپردازد تا نقطههاي عطف يك حركت همه جانبه فرهنگي را كه زيربنا و بسترساز عطف و غرور ملي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين مرز و بوم محسوب مي شود به عالميان رخ بنمايد و به تجزيه و تحليل نقادانه مقوله فرهنگ و فرهنگ سازي بپردازد. اميد است در نيل به آن موثر و موفق باشد.
بخش اول-كليات
تعريف ديپلماسي فرهنگي:
منظور از ديپلماسي فرهنگي تلاش براي درك، مطلع ساختن، مشاركت دادن و تأثيرگذاردن بر مردم ديگر كشورها است. بر اساس تعريفي ديگر، ديپلماسي فرهنگي تبادل ايده ها ،اطلاعات، هنر و ديگر جنبه هاي فرهنگ ميان ملتها به منظور تقويت تفاهم متقابل است، ديپلماسي فرهنگي در واقع تأمين منافع ملي با استفاده از ابزارهاي فرهنگي است.
پيشبرد منافع ملي با بكارگيري ابزار فرهنگي ممكن است نتواند جايگزين ساير ابزارها همانند ابزارهاي سياسي، اقتصادي، نظامي و.... بشود اما ميتواند مكمل آنها باشد. امروزه حتي قويترين كشورها نيز ترجيح ميدهند تا آنجايي كه ممكن است از شيوه هاي فرهنگي براي تأمين منافع خود استفاده نمايند تا ساير اهرمها.
به همين دليل استفاده از ابزارهاي فرهنگي در پيشبرد منافع ملي امري عادي و جا افتاده محسوب مي شود.
تاريخچه ديپلماسي فرهنگي در تاريخ ايران
استفاده از ابزار ديپلماسي فرهنگي در تاريخ ايران سابقه طولاني دارد ايرانيها هر زمان در جنگ نظامي شكست خورده و سرزمينشان اشغال شده است و حكام بيگانه بر آنها حكم راندهاند همانند دوران مغول يا پيش از آن در دوره حمله اسكندر، به تدريج توانسته اند اشغالگران را در فرهنگ خود جذب و هضم نمايند و خودي سازند تا آنجا كه قدرت خارجي به اهرمي براي پيشبرد منافع ملي آنها تبديل شده است.
اين نگرش نشانگر عظمت فرهنگ و تمدن ايران است كه حتي قدرت هاي غالب نظامي را نيز به لحاظ فرهنگي مغلوب ساخته است و يا در دوران اسلامي، برخلاف اعراب كه اسلام را به زور شمشير گسترش دادند، ايرانيان از طريق روابط فرهنگي و تجاري به گسترش اسلام در آسياي مركزي و شرق آسيا مبادرت ورزيدهاند.
ديپلماسي فرهنگي در صحنه بينالملل
در عرصه بين الملل خودي و غيرخودي نيز عمدتا برحسب قرابت هاي فرهنگي تعريف مي شود. تجربه نشان ميدهد كه اتحاديههاي نظامي و اقتصادي عمر كوتاهتري داشته اند تا اتحاديههاي فرهنگي.
اروپا با وجود وقوع جنگهاي متعدد و خونين در آن به واسطه فرهنگ مشترك به سمت اتحاد پيش ميرود. روابط استراليا و آمريكا به واسطه فرهنگ مشترك مستحكمتر و پايدارتر از روابط تركيه با آمريكا بوده كه ملاحظات نظامي آنها را به هم پيوند زده است.
ديپلماسي فرهنگي در اديان
با دقت نظر در اديان الهي متوجه خواهيم شد كه ديپلماسي فرهنگي حتي مباني ديني دارد، دقت در كتب آسماني و قرآن كريم نشان مي دهد كه خداوند پيامبران خود را از ميان كساني انتخاب نموده است كه افرادي خوشنام و مورد اعتماد مردم بوده اند. به عبارت ديگر قبل از بعثت تصويري از آنها در اذهان مردم وجود داشته است. اين امر خود در جلب پيروان و حاميان بيشتر نقش را داشته است.
جان كلام اينكه اهميت ديپلماسي فرهنگي در تأمين امنيت ملي و منافع دراز مدت يك كشور كمتر از ديپلماسي اقتصادي و سياسي نيست. كشورهايي كه از نظر نظامي و اقتصادي در موقعيت ضعيفتري قرار دارند نبايد از اهميت فرهنگ غافل شوند. چرا كه امروزه افكار عمومي داخلي و بين المللي يك فاكتور مهم در تصميمگيري سياسي محسوب مي شود. كشوري كه بتواند با به كارگيري يك فعاليت فرهنگي منسجم، هماهنگ و حساب شده وجهه ملي بهتري از خود در عرصه بين المللي ارائه دهد و با وجود ضعف نظامي و اقتصادي كمتر در معرض تهديدات امنيتي قرار خواهد گرفت.
عوامل موثر در موفقيت استراتژي فرهنگي
1- اولين نكته مهم در خصوص ديپلماسي اين است كه تصميم گيرندگان سياسي نسبت به اهميت استراتژيك آن متقاعد شوند. اين تفكر بايد در انديشه نخبگان سياسي پديد آيد كه چگونه وجهه ملي در انظار عمومي جهان بر امنيت و منافع ملي تأثير مي گذارد و به ميزاني كه وجهه ملي تخريب گردد منافع و امنيت ملي نيز تضعيف مي گردد. لذا بايد وجهه ملي و ضرورت اتخاذ ديپلماسي فرهنگي به سطح نگرش استراتژيك نخبگان راه يابد.
2- دومين عامل اين است كه استراتژي فرهنگ نه تنها موافقين خود را هدف قرار ميدهد بلكه مخالفين را نيز هدف قرار ميدهد. بنابراين ديپلماسي فرهنگي بايد بيشتر در كشورهايي مورد اجرا گذاشته شود كه تصوير منفي از ايران دارند .
3- در استراتژي فرهنگي همواره سوژه در محيط فرهنگي متفاوتي زندگي ميكند و به ارزشهاي متفاوتي معتقد و با آنها مأنوس است بدون توجه و بذل احترام به ارزشهاي مورد قبول وي ارائه ارزشهاي مورد قبول خود امكانپذير نيست. نميتوان ارزشهاي ديگران را سراسر رد نمود و انتظار پذيرش ارزشهاي خود را از آنها داشت.
4- چهارمين عامل موفقيت استراتژي فرهنگي، هماهنگي بين بخشي و تمركز در تصميمگيري است. نه تنها هماهنگي ميان بخشي ضروري است بلكه هماهنگي اين بخشها با ساير وزارتخانههايي كه به نوعي در مسائل خارجي مشاركت دارند لازم است.
5- ضرورت هماهنگي حتي در خصوص نهادهاي داخلي نيز صادق است. ايران امروز زير ذره بين قرار دارد و هرگونه خبر منفي در خصوص آن در سطح وسيعي پوشش داده مي شود.
6- امروزه تفكيك ميان مخاطب داخلي و خارجي نيز در دنياي ارتباطات امكانپذير نمي باشد و ارتقاي تكنولوژيكي اطلاعات اين فاصله را محو كرده است. شايد از نظر مقامات سياسي اين تفكيك قبال انجام باشد، اما رسانه هاي جمعي كه اخبار كشورها را پوشش ميدهند چنين تفكيكي قائل نميشود لذا در موضعگيريها مخاطبين داخلي و خارجي به طور يكسان خطاب قرار مي گيرند.
7- آخرين نكتهاي كه بايد در اين بخش مورد تأكيد قرار گيرد اين است كه ديپلماسي فرهنگي عامه مردم را هدف قرار ميدهد. لذا كار درجه اول بايد از طريق ابزاري صورت پذيرد كه بيشترين مخاطب عام دارند؛ از قبيل تلويزيون، روزنامهها، سايتهاي اينترنتي پربيننده، زمينهاي ورزشهايي كه در كشورها طرفداران بيشتري دارند، كالاهايي كه به طور روزانه مصرف مي شود و... اما يك شيوه مفيدتر هدف قراردادن نخبگان فرهنگي و كساني است كه خود بر جامعه تأثير گذارند.
بخش دوم- نظري اجمالي بر عناصر اصلي ديپلماسي فرهنگي
اول-اقتصاد و ديپلماسي فرهنگي
بخش اقتصادي و توريسم از جمله بخشهايي است كه سريعتر از ديگر بخشها از چگونگي وجهه ملي تأثير مي پذيرد به همين خاطر بايد نسبت به اين موضوع حساستر باشيم. بخش تجاري اعم از خصوصي و دولتي بايد در پيشبرد استراتژي فرهنگي به منظور بهبود وجهه ملي در خارج مشاركت نمايد. اين مشاركت به سه شكل بايد صورت پذيرد: يكي از مشاركت ملي بخشهاي تجاري ، اين بخشها بايد بخشي از بودجه تبليغاتي خود را به تبليغات فرهنگي براي بهبود وجهه ملي اختصاص دهند. دوم در بروشورهاي تبليغاتي كه براي كالاهاي خود تهيه ميكنند و يا در تبليغات روي كالاهاي صادراتي تا جايي كه ممكن و مطلوب است از جذابيت هايي ايران به نحو زيبايي استفاده كنند. سوم بخش تجاري خصوصي و نه دولتي شايد وسيع ترين شبكه را در سراسر جهان داشته باشد و از اين طريق تأثير گذارتر خواهد بود.
علاوه بر اين به واسطه تبليغات منفي دهههاي گذشته عليه ايران اعتماد كافي نسبت به مجاري رسمي وجود ندارد و افراد ترجيح ميدهند به آن نزديك شوند.
بررسيها نشان ميدهد افزايش فرصتهاي سفر به ايران و انجام تبليغات توريستي در شبكههاي تلويزيوني بينالمللي يكي از اقداماتي است كه ميتواند تأثير بسزايي در اهداف ديپلماسي داشته باشد. بديهي است در اين خصوص اتخاذ سياستهاي مناسب و آموزش شهروندان براي برخورد شايسته با توريسم ضروري است.
و نكته قابل طرح آنكه موفقيت يك استراتژي مستلزم آن است كه به خوبي تنظيم شده باشد، از بودجه كافي برخوردار باشد و براي يك دوره زماني طولاني به طور مداوم پيگيري شود.
دوم-محافل علمي و دانشگاهي
محافل علمي از جمله بخش هايي هستند كه از طريق برگزاري همايش، پذيرش دانشجو، شركت در همايشهاي بين المللي، چاپ كتاب و نشريه و... مي توانند نقش موثري در ديپلماسي فرهنگي و تصويرسازي ايفا نمايند. در اين خصوص نكات ذيل قابل توجه مي باشد:
1- در صورتي كه كنفرانس هاي فرهنگي از سوي مجامع علمي معتبر برگزار گردد و نه سازمانهاي دولتي ميتواند با استقبال بيشتري مواجه شود و در واقع سيستم دولتي نقش تأمين بودجه را داشته و ساير بخش هاي غيردولتي در امور پژوهشي- دانشگاهي در اجراي برنامههاي فرهنگي نقش بسزايي داشته باشند.
2- يكي از حوزههايي كه ايران تا كنون به نظر نمي رسد به درستي از آن بهره گرفته باشد تربيت نخبگان ساير كشورها از طريق فراهم آوردن فرصت هاي آموزشي است. بررسيها نشان ميدهد كساني كه از ايران فارغ التحصيل شدهاند، برداشت بسيار مثبتتري نسبت به ايران دارند تا كساني كه در ديگر كشورها به تحقيق درباره ايران پرداخته اند.
در اين راستا ذكر اين نكته حياتي است كه هم اكنون اين بورسها سازمان يافته نبوده و اتباط دانشجويان پس از فارغ التحصيلي با ايران قطع مي شود.
3- از جمله اقداماتي كه مي توان انجام داد اين است كه دانشگاههاي خصوصي تشويق به ايجاد شعبههايي در كشورهاي ديگر نمايند. همچنين موسسات خصوصي و دانشگاه ها بايد تشويق شوند با موسسات مشابه در خارج ارتباط برقرار نموده و به تبادل استاد و دانشجو بپردازند.
4- يكي از شيوه هاي ارتقا شناخت از ديگر كشورها تأسيس مراكز مطالعاتي دانشگاه هاي مشترك است. ايران بايد مباني قانوني لازم را براي تأسيس اين قبيل موسسات فراهم آورد و در قالب آنها نه تنها به آموزش جوانان در داخل بپردازد بلكه به محوري براي تربيت نخبگان فكري در سطح منطقه تبديل گردد.
5- يكي از راه هاي گسترش تبادلات مردمي افزايش تبادل استاد و دانشجو است. براي مثال چين و ژاپن در شرق آسيا دو رقيب اصلي يكديگر محسوب مي شوند، اما ژاپن بيش از 70هزار دانشجوي چيني پذيرفته است، هدف اصلي اين كار چيزي نيست جز ايجاد وابستگي متقابل ميان دو كشور و ايجاد وجهه مثبت در ميان مردم چين از ژاپن تا در آينده با افزايش قدرت چين اين خيل عظيم كه در سمتهاي مهمي در آينده چين قرار ميگيرند به دليل علقه ايجاد شده به تهديد ژاپن نپردازند، بلكه به افزايش جايگاه و نقش ژاپن در داخل چين نيز كمك نمايند.
6- يكي از حوزههايي كه در آن شديدا كمبود احساس مي شود، تأسيس مراكز مطالعاتي است كه جهان پيرامون را به خوبي بشناسد و به مردم ايران به درستي معرفي نمايد. شناخت مردم ايران از جهان خارج عمدتا از زاويه رسانهاي گروهي صورت مي پذيرد. تصوير روزنامهاي از دنيا تصوير واقعي به نظر نميرسد، روزنامهنگار محقق نيست كه در جستجوي حقيقت باشد بلكه به يافتن عناوين جذاب و اخبار توجه برانگيز ميانديشد در صورتي كه جامعه و تصميمگيرندگان سياسي و اقتصادي به نظرات كارشناسي و مبتني بر دادههاي علمي نياز دارند.
7- جذب پژوهشگران و دانشمندان و انديشمندان از طريق ايجاد مراكز علمي به گونهاي كه برجستهترين محققين در آن حضور داشته باشند تا بواسطه آنها بهبود وجهه ملي ايران در نزد افكار عمومي جهان امكان پذير باشد.
8- ايجاد مراكز فرهنگي درخارج از كشور كه بتوانند برنامههاي فرهنگي به اجرا بگذارند ، تا از طريق اين مراكز امكان تهيه فيلم ، موسيقي،كتب، و مجلات ايراني ميسر گردد. مهمترين عامل در اين روند ميزان دستيابي مقوله تاثيرگذاري اين فعاليتها بر ارتقاء وجهه ملي است. در واقع بايد ديد ميزان تاثيرگذاري فعاليتها بر اقشار نخبه و تاثيرگذار جامعه بيشتر بوده است يا بر افراد تاثيرپذير جامعه .
بديهي است افراد تاثيرگذار بر جامعه خود منبعي از الهامات فرهنگي خواهند بود.
براي صدق اين ديدگاه نيم نگاهي بر فعاليت موسسات فرهنگي تحت نظارت نخبگان فرهنگي كشورهاي متخاصم بيان كننده آن است : كه چه حجم تبليغاتي وسيعي متوجه كشور است كه بر عليه ايران ابراز وجود نمودهاند.
سوم - گسترش ارزشهاي ملي
گسترش ارزشهاي ملي يكي از اهداف اصلي ديپلماسي فرهنگي است. يكي از راههاي پيشبرد ارزشها، يافتن ارزشهاي مشابه در ديگر فرهنگها و پيوند زدن ميان آنها است. براي مثال جامعه ژاپن يك جامعه صلحگرا ، با مردم آرام و در عين حال احساساتي است در اين جامعه ارزشها كه به تفاهم و گفتوگو و مدارا مرتبط است راحتتر قابل گسترش است . بديهي است تاكيد بر ارزشهاي ناهمگون و ناسازگار با ارزشهاي پذيرفته شده يك جامعه نتيجه عكس خواهد داد . اين به معني كنار گذاشتن ارزشهاي خودي نيست هر فرهنگ و تمدني در برگيرنده ارزشهاي گوناگوني است كه هر چيز به جاي خويش نيكو است و اين به معني كنار گذاشتن ارزشهاي مورد قبول خود و هضم شدن در برابر ديگران نيست بلكه استفاده از عناصر فرهنگي به منظور ارتقاء منافع و امنيت ملي است. در اين راستا نكات ذيل قابل بررسي است:
1- يكي از ايرادات اساسي اين است كه ما تعريف مشخصي از ارزشهاي مورد قبول خود نداريم،اگر چه به عنصر اسلام تاكيد مي كنيم. اما در خصوص اين كه اسلام شامل چه ارزشهايي ميشود و نسبت آن با ارزشهاي مورد قبول ديگر كشورها چيست؟ نينديشيدهايم. هنوز موضع واحدي در خصوص حقوق بشر، دموكراسي، حقوق زنان و ... وجود ندارد، بايد نسبت خود را با اين امور تعريف كنيم.
2- هنوز ارزشهاي خاص خود را كه درصدد گسترش آنها هستيم، تعريف نكردهايم، كشورهايي كه بر گسترش دموكراسي و حقوق بشر و حقوق زنان تاكيد ميكنند، هر چند در سياست خارجي ممكن است از آن استفاده ابزاري نمايد اما در داخل حداقلي از آن حقوق را محقق نمودهاند و جامعه نيز به درست يا غلط نسبت به وجود آن در جامعه خود اعتقاد دارد و به همين دليل از پيشبرد آن در خارج حمايت ميكنند. در واقع ما بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه چه ارزشهايي را در داخل محقق ساختهايم كه در عرصه بينالمللي در پي گسترش آن باشيم.
با برخورد صرفا سلبي نميتوان پاسخگوي چالشهاي موجود باشيم. نبايد فراموش كرد كه اسلام بسيار بيش از آنكه از طريق زور گسترش يابد از طريق گفتگو و تبادل آراء و تساهل و تسامع گسترش يافته است.
چهارم- آموزش زبان فارسي
زبان از جمله ابزارهاي مهم ديپلماسي فرهنگي است ، هر چه اين ابزار در اختيار افراد بيشتري قرار گيرد امكان بيشتري براي افزايش تفاهم و گفتوگو فراهم ميآيد. به همين دليل گسترش زبان فارسي در جهان امري ضروري است، با گسترش زبان فارسي شرايط ذيل حاصل خواهد شد:
1- دسترسي به تعداد بيشتري از افراد به منابع خبري ايراني امكان پذير است و وابستگي تعداد بيشتري مخاطب به منابع خبري غير فارسي در مورد ايران كاهش مييابد.
2- بسياري از متون ادبي و تاريخي ايران به زبانهاي ديگر ترجمه نشده و شايد اساسا ترجمه آن به زبانهاي ديگر دشوار باشد با گسترش زبان فارسي امكان استفاده از منابع غني فرهنگي و تاريخي ايران براي تعداد بيشتري ميسر ميگردد.
3- تعامل و تفاهم بين فرهنگها و تمدنها از طريق افزايش تعداد كساني حاصل ميشود كه توان فهم فرهنگها و تمدنهاي ديگر را داشته باشند و اين مهم بدون تسلط به زبان آن فرهنگ ميسر نميشود.
4- اين تصور كه زبان انگليسي براي شناخت ديگر فرهنگها كافي است تصويري اشتباه است. زيرا فراگيري زبان اين امكان را فراهم ميآورد تا شخص به طور دايم با يك فرهنگ در تماس باشد.
5- در راستاي آموزش زبان فارسي روشهاي فراگيري وجود ندارد، اما ما شاهد هستيم كه در زبان انگليسي اين موضوع به خوبي مطالعه و تدوين شده است و حتي خودآموزهايي تهيه شده اما در خصوص زبان فارسي بويژه مكالمه، وضع بدين گونه نيست، بسياري از زبان آموزهاي فارسي در مكالمه و شنيداري مشكل دارند و علت آن نيز عدم وجود سيستمهاي سمعي و بصري مناسب و ضرورت دسترسي به منابع زبانآموزي است.
6- آموزش استادان زبان و ادبيات فارسي در داخل كشور به زبان انگليسي تا بتوانند در خارج از كشور به تدريس زبان فارسي بپردازند. برنامه آموزشي دانشگاهي ما در تمامي رشتههاي فارسي بايد بازار جهاني و ايراني را براي اشتغال هدف قرار دهد.
7- اعطاء بورسهاي يكساله، برگزاري مراسمهاي سخنراني توسط انديشمندان ايراني در محافل فرهنگي خارج از كشور، پخش نوارهاي سخنراني اساتيد و دانشمندان ايراني با كمك به شركت محققين و اساتيد ايراني براي شركت در همايشهاي بينالمللي،فرهنگي و فراهم آوردن امكانات براي فعاليت سازمانهاي غيردولتي در ايران ... از جمله اقداماتي است كه در چارچوب ديپلماسي فرهنگي و تصوير سازي قابل انجام ميباشد.
پنجم - اينترنت و تصويرسازي
امروز بخش زيادي از وقت جوانان صرف كار با اينترنت و جستجو در سايتهاي اينترنتي ميگردد، از ويژگيهاي اين جهان مجازي اين است كه ورود به آن و فعاليت در آن به اخذ ويزا، هزينه سنگين بليط هواپيما، هتل و محل كار در خارج و هزينههاي سرسامآور آن نياز ندارد، در شرايط كمبود بودجه ، استفاده از شبكههاي اينترنتي در راستاي تصويرسازي ديپلماسي فرهنگي ارزانترين راه تاثيرگذاري فرهنگي است. پيرامون مباحث سايتهاي اينترنتي ميتوان به نكات ذيل اشاره نمود:
1- ايجاد موسسات آنلاين آموزش زبان فارسي و يا دانشگاهي آنلاين با رشتههاي گوناگون زبان فارسي و ادبيات فارسي، ايرانشناسي ، اسلامشناسي ميتوان طيف وسيعي از افراد را در سراسر جهان با هزينههاي كم و حتي به نحو سودآوري خطاب قرار داد.
2- اقدام به اطلاعرساني نسبت به سايتهاي مناسب فارسي در خارج از كشور كه ميتواند موجب افزايش مخاطب خارجي براي سايتهاي داخلي گردد، كه خود بخود ميتواند دنياي خارج را نسبت به ايران آگاهتر سازد .
3- يكي از اقداماتي كه ميتواند صورت پذيرد، ايجاد پايگاههاي اطلاعاتي قوي و معتبر از ايران و زبان فارسي، به ديگر زبانهاي زنده دنيا بويژه زبان انگليسي است. تا بتواند اطلاعات مفيدي از چهره ايران در اختيار جويندههاي سايتهاي اينترنتي قرار دهد.
مهمترين حوزههايي كه چهره ايران از آن تاثير ميپذيرد مطالبي است همچون حقوق بشر، سياست خارجي، تسليحات كشتار جمعي، تروريسم و ... كه ميتواند با ارايه صحيح مطالب فوق موجب ارتقاء چهره مثبت فرهنگ ، ملت و كشور ايران باشد .
ششم - تمركز تصميمگيري و هماهنگي
ديپلماسي فرهنگي به همكاري و همراهي مراكز متعدد نيازمند است و به همين خاطر مديريت آن بايد در عاليترين نهاد اجراي كشور متمركز باشد. ديپلماسي فرهنگي بايد قبل از سياستگذاري، در ساير حوزههاي مرتبط مدنظر قرار گيرد چرا كه زمينهساز و پشتيباني ساير سياستها، حتي سياستهاي امنيتي و نظامي است .
بنابراين ديپلماسي فرهنگي نه تنها وزارت خارجه بلكه وزارتخانههاي دفاع، اطلاعات،كشور،آموزش و پرورش، آموزش عالي،فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي ،شوراي عالي انقلاب فرهنگي و قوه قضاييه را در بر ميگيرد.
فرآيند فوق بيانگر آن است كه نيل به اهداف ديپلماسي فرهنگي نيازمند يك استراتژي كلان است كه بايد در بالاترين مقام عالي كشور تعيين و تصويب گردد. با توجه به اينكه در سياست خارجي، رئيس جمهور شخص پذيرنده ميهمان خارجي است و مواضع سياست خارجي كشور عمدتا بوسيله ايشان اعلام ميشود و رابطه منطقي شايستهاي با ساير نهادها، سازمانها و بخشهاي كلان كشور دارد، تمركز ستاد ديپلماسي فرهنگي در نهاد رياست جمهوري ميتواند مفيد باشد. و يا همچونان است كه تمركز اين مركز در دفتر رهبري باشد كه ميتوان با طراحي ويژهاي مسوليت مركز را به شخص رئيس جمهور كه عهدهدار وظايف اجرايي، سياسي است واگذار نمود و نخبگان را در آن به عنوان يك مجمع عالي فرهنگي گرد هم آورد. بديهي است وظيفه اصلي اين مركز مشورت دادن به بخشهاي مختلف در زمينه ديپلماسي فرهنگي و تاثيرگذاري بر برنامههاي فرهنگي است .
البته ايجاد اين مركز بدان مفهوم نيست كه همه بايد يك صدا باشند بلكه چندصدايي خود نماد دموكراسي است، اما صداهاي مختلف به نوعي بايد بازگو كننده ارزشهاي ملي در راستاي تامين منافع ملي و معقول و منطقي از نظر بينالمللي باشد و ضمن آنكه ساختار تشكيلاتي كه به اين منظور در نظر گرفته ميشود، بايد بتواند با مقامات عاليرتبه ،دانشگاهها، سازمانهاي غيردولتي و حتي بخش خصوصي تعامل داشته باشد.
هفتم- نقش وزرات امور خارجه
وزارت امور خارجه از طريق كاركنان خود بيشترين تماس مستقيم را با مخاطبين خارجي دارد، به همين خاطر مهمترين نهادي است كه ميتواند نقش ارزندهاي در اصلاح وجهه ملي ايفا نمايد، همانگونه كه همگان آگاهند، وزارت امور خارجه تعداد زيادي نماينده در خارج از كشور دارد كه همگي به نوعي نماينده فرهنگ و تمدن ايران ، محسوب ميشوند، لذا ميتوان گفت؛ نمايندگان سياسي و اداري مقيم خارج از كشور بيانگر چهره ملياند.
بنابراين اين افراد بايد از توانايي ، شخصيت و فرهنگ بالايي برخوردار باشند و بتوانند يك تمدن كهن را نمايندگي كنند. آشكار است كه اين تواناييها بايد در داخل كشور رشد و پرورش يابد . سخن اصلي آن است كه چگونه ميشود با اين نيرو معرفي فرهنگ نمود؟
1- توجه و آشنايي به زبان فارسي، فرهنگ ،آداب و رسوم و تمام ويژگيهاي كشور خود و عنايت به فرهنگ و زبان ديگر كشورها.
2- توجه ديپلماتها به اعمال خود؛ ديپلمات قبل از وظايف شغلي به فعاليت فرهنگي اشتغال دارد و اين فعاليت از زمان بستهبندي وسايل در داخل كشور تا سوار شدن بر هواپيما آغاز و به زندگي روزمره خود در كشور محل ماموريت ختم ميشود .
3- آموزش كوتاه مدت ديپلماسي فرهنگي براي كليه ديپلماتها اين امكان را به آنها ميدهد تا آنجا كه ممكن است نسبت به مجامع و محافل فرهنگي بيتفاوت نباشد و از اقدامات و فعاليتهاي بخشهاي مختلف فرهنگي ارزيابي داشته باشند. از مباحث كلان گفتوگوي تمدنها تا زبان آموزي و سمينارها و كنفرانس و محصولات فرهنگي ...
4- ارتقاء سطح دانش و زبان آموزي ديپلماتهاي فرهنگي، همانطور كه مشاهده شده است؛ ادارات فرهنگي اغلب بخش منزوي و دور افتاده تلقي ميشوند و توجه كافي به آنها مبذول نشده است و به دلايلي نيروهاي كيفي كمتري جذب آنها شدهاند و يا نيروها از انگيزه كافي براي ارتقاء توانمنديهاي خود برخوردار نميباشند، بايد در جوار اين مباحث به موضوع مديريت و عدم تداوم نظام مديريتي مجموعهها يا ادارات فرهنگي اشاره نمود.
5- ضرورت اطلاعرساني به كاركنان وزارت امور خارجه پيرامون بخشهاي مهم فرهنگي داخل كشور و ايجاد فضاي لازم براي آنها در مركز جهت شناخت كامل وظايف ارگان ها، سازمانها و نهادهاي فرهنگي و وزارتخانهها و بنگاههاي خصوصي تا در هنگام انجام ماموريتهاي ديپلماتيك درخارج از كشور ، خصوصا در روابط فرهنگي موثر و اثر بخش عمل نمايند .
6- اعزام افرادي براي زبان آموزي در كشورهاي مختلف، يكي ديگر از ضروريات است،فراگيري زبانهاي مهم پيشنياز پيشبرد يك ديپلماسي فرهنگي است. آشكار است كه آشنايي با فرهنگ و تسلط به زبان كشور هدف اين پيغام را به مخاطب ميدهد كه شما براي فرهنگ اين كشور احترام قائليد و بدون تعريف ناشي از ترجمه ميتوانيد پيام خود را به مخاطب منتقل نماييد و پيام وي را درك كنيد اين امر نه تنها برقراري ارتباط با مردم كشور هدف را تسهيل مينمايد بلكه طرف مقابل را نيز آماده شنيدن ميسازد .
7- پيرامون موضوع زبان، اين تصوير كه با استخدام يك كارمند محلي ميتوان مشكل آشنايي به زبان و فرهنگ را حل نماييم،برداشتي صحيح نيست زيرا فرهنگ بايد ريشه در وجود شخص داشته باشد تا بتواند آن را معرفي نمايد.
مقدمه
اندوختههاي انسانهايي با شاخصههاي فرهنگي، مطالعات، پژوهشها و سفرهايي است كه در اين عالم خاكي داشته و كوشيده، با ملل، سنن و فرهنگهاي گوناگوني آشنا و برداشتها ژرف و عميقي از آنها را به شيوه اي هنرمندانه به اجتماع عرضه دارد. هر انساني كه چند صباحي در اين جهان قدم زند و افكار بكر خود را سامان بخشد و خود را ايراني بداند همواره يك احساس عجيبي را در خود مييابد و آن اينكه چرا اين سرزمين كهن در اذهان جامعه بين المللي و مردم ساير ملل با آنچه كه واقعيت اين جامعه فرهنگي است تفاوت فاحشي دارد؟ چرا تصوير ايران در اذهان ساير كشورها مخدوش است؟ ايران در گذشته نيز نويسندگان ادبيات و هنر تاريخ جهان همواره مهد علم و دانش، مهد هنر و نوع دوستي و زيبايي و امپراطوري قوي برگفته از منش هاي شاعران و انديشمندان بزرگاني چون حافظ، خيام، ابوعلي سينا، جهانداراني همچون كوروش و داريوش عرفايي چون عطار و مولوي .... بوده است.
ايران در پس پرسپوليس، پاسارگاد، چغا زنبيل همواره عظيم و بياد ماندني است و حال، همين اينك ايران چرا و چگونه در اذهان رسانهاي اين عالم با تبعيض، تعصب، خشونت، ترور، سلاح كشتار جمعي و مترادف با عراق، افغانستان، تاجيكستان و.... هزار و يك كشور عقب مانده ديگر شده است.
واقعا با اين فضا ميتوان با رسانههاي بزرگ بين المللي ارتباط برقرار كرد، با چنين تصويري مي شود سخن از فعاليت فرهنگي راند و يا درباره توسعه صادرات، جلب حمايت سياسي و گسترش مناسبات همه جانبه فكر كرد. واقعا مي شود در پي جلب توريسم بود. بايد اذعان داشته باشيم كه تصوير ايران كنوني متفاوت است براي كساني كه با ايران آشنايي ندارند و به ايران سفر نداشتهاند، آري تصويري نامبارك است كه هر آينه فاصله اين مهد فرهنگ و تمدن را با عالميان افزون و افزونتر مينمايد.
به راستي چرا اينگونه از فرهنگ تهي شدهايم كه حتي دلايل اين واقعه تلخ را به سختي ميتوانيم رويت كنيم. چگونه شده است كه اين واقع رخ داده و اين جامعه فرهنگي همچنان در كلافي سردرگم به دنبال مواد خود است و همچنان منابع، نيرو، امكانات اين مرز و بوم بنام فرهنگ و فرهنگسازي در پس اين هياهوي عالمين محو و بي اثر و سرگشته مينمايند.
اين گزارش نيز در پي علل اين واقعه ناگوار تلاش مي نمايد به عامل مهمي به نام ديپلماسي فرهنگي در سطح بين المللي بپردازد تا نقطههاي عطف يك حركت همه جانبه فرهنگي را كه زيربنا و بسترساز عطف و غرور ملي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين مرز و بوم محسوب مي شود به عالميان رخ بنمايد و به تجزيه و تحليل نقادانه مقوله فرهنگ و فرهنگ سازي بپردازد. اميد است در نيل به آن موثر و موفق باشد.
بخش اول-كليات
تعريف ديپلماسي فرهنگي:
منظور از ديپلماسي فرهنگي تلاش براي درك، مطلع ساختن، مشاركت دادن و تأثيرگذاردن بر مردم ديگر كشورها است. بر اساس تعريفي ديگر، ديپلماسي فرهنگي تبادل ايده ها ،اطلاعات، هنر و ديگر جنبه هاي فرهنگ ميان ملتها به منظور تقويت تفاهم متقابل است، ديپلماسي فرهنگي در واقع تأمين منافع ملي با استفاده از ابزارهاي فرهنگي است.
پيشبرد منافع ملي با بكارگيري ابزار فرهنگي ممكن است نتواند جايگزين ساير ابزارها همانند ابزارهاي سياسي، اقتصادي، نظامي و.... بشود اما ميتواند مكمل آنها باشد. امروزه حتي قويترين كشورها نيز ترجيح ميدهند تا آنجايي كه ممكن است از شيوه هاي فرهنگي براي تأمين منافع خود استفاده نمايند تا ساير اهرمها.
به همين دليل استفاده از ابزارهاي فرهنگي در پيشبرد منافع ملي امري عادي و جا افتاده محسوب مي شود.
تاريخچه ديپلماسي فرهنگي در تاريخ ايران
استفاده از ابزار ديپلماسي فرهنگي در تاريخ ايران سابقه طولاني دارد ايرانيها هر زمان در جنگ نظامي شكست خورده و سرزمينشان اشغال شده است و حكام بيگانه بر آنها حكم راندهاند همانند دوران مغول يا پيش از آن در دوره حمله اسكندر، به تدريج توانسته اند اشغالگران را در فرهنگ خود جذب و هضم نمايند و خودي سازند تا آنجا كه قدرت خارجي به اهرمي براي پيشبرد منافع ملي آنها تبديل شده است.
اين نگرش نشانگر عظمت فرهنگ و تمدن ايران است كه حتي قدرت هاي غالب نظامي را نيز به لحاظ فرهنگي مغلوب ساخته است و يا در دوران اسلامي، برخلاف اعراب كه اسلام را به زور شمشير گسترش دادند، ايرانيان از طريق روابط فرهنگي و تجاري به گسترش اسلام در آسياي مركزي و شرق آسيا مبادرت ورزيدهاند.
ديپلماسي فرهنگي در صحنه بينالملل
در عرصه بين الملل خودي و غيرخودي نيز عمدتا برحسب قرابت هاي فرهنگي تعريف مي شود. تجربه نشان ميدهد كه اتحاديههاي نظامي و اقتصادي عمر كوتاهتري داشته اند تا اتحاديههاي فرهنگي.
اروپا با وجود وقوع جنگهاي متعدد و خونين در آن به واسطه فرهنگ مشترك به سمت اتحاد پيش ميرود. روابط استراليا و آمريكا به واسطه فرهنگ مشترك مستحكمتر و پايدارتر از روابط تركيه با آمريكا بوده كه ملاحظات نظامي آنها را به هم پيوند زده است.
ديپلماسي فرهنگي در اديان
با دقت نظر در اديان الهي متوجه خواهيم شد كه ديپلماسي فرهنگي حتي مباني ديني دارد، دقت در كتب آسماني و قرآن كريم نشان مي دهد كه خداوند پيامبران خود را از ميان كساني انتخاب نموده است كه افرادي خوشنام و مورد اعتماد مردم بوده اند. به عبارت ديگر قبل از بعثت تصويري از آنها در اذهان مردم وجود داشته است. اين امر خود در جلب پيروان و حاميان بيشتر نقش را داشته است.
جان كلام اينكه اهميت ديپلماسي فرهنگي در تأمين امنيت ملي و منافع دراز مدت يك كشور كمتر از ديپلماسي اقتصادي و سياسي نيست. كشورهايي كه از نظر نظامي و اقتصادي در موقعيت ضعيفتري قرار دارند نبايد از اهميت فرهنگ غافل شوند. چرا كه امروزه افكار عمومي داخلي و بين المللي يك فاكتور مهم در تصميمگيري سياسي محسوب مي شود. كشوري كه بتواند با به كارگيري يك فعاليت فرهنگي منسجم، هماهنگ و حساب شده وجهه ملي بهتري از خود در عرصه بين المللي ارائه دهد و با وجود ضعف نظامي و اقتصادي كمتر در معرض تهديدات امنيتي قرار خواهد گرفت.
عوامل موثر در موفقيت استراتژي فرهنگي
1- اولين نكته مهم در خصوص ديپلماسي اين است كه تصميم گيرندگان سياسي نسبت به اهميت استراتژيك آن متقاعد شوند. اين تفكر بايد در انديشه نخبگان سياسي پديد آيد كه چگونه وجهه ملي در انظار عمومي جهان بر امنيت و منافع ملي تأثير مي گذارد و به ميزاني كه وجهه ملي تخريب گردد منافع و امنيت ملي نيز تضعيف مي گردد. لذا بايد وجهه ملي و ضرورت اتخاذ ديپلماسي فرهنگي به سطح نگرش استراتژيك نخبگان راه يابد.
2- دومين عامل اين است كه استراتژي فرهنگ نه تنها موافقين خود را هدف قرار ميدهد بلكه مخالفين را نيز هدف قرار ميدهد. بنابراين ديپلماسي فرهنگي بايد بيشتر در كشورهايي مورد اجرا گذاشته شود كه تصوير منفي از ايران دارند .
3- در استراتژي فرهنگي همواره سوژه در محيط فرهنگي متفاوتي زندگي ميكند و به ارزشهاي متفاوتي معتقد و با آنها مأنوس است بدون توجه و بذل احترام به ارزشهاي مورد قبول وي ارائه ارزشهاي مورد قبول خود امكانپذير نيست. نميتوان ارزشهاي ديگران را سراسر رد نمود و انتظار پذيرش ارزشهاي خود را از آنها داشت.
4- چهارمين عامل موفقيت استراتژي فرهنگي، هماهنگي بين بخشي و تمركز در تصميمگيري است. نه تنها هماهنگي ميان بخشي ضروري است بلكه هماهنگي اين بخشها با ساير وزارتخانههايي كه به نوعي در مسائل خارجي مشاركت دارند لازم است.
5- ضرورت هماهنگي حتي در خصوص نهادهاي داخلي نيز صادق است. ايران امروز زير ذره بين قرار دارد و هرگونه خبر منفي در خصوص آن در سطح وسيعي پوشش داده مي شود.
6- امروزه تفكيك ميان مخاطب داخلي و خارجي نيز در دنياي ارتباطات امكانپذير نمي باشد و ارتقاي تكنولوژيكي اطلاعات اين فاصله را محو كرده است. شايد از نظر مقامات سياسي اين تفكيك قبال انجام باشد، اما رسانه هاي جمعي كه اخبار كشورها را پوشش ميدهند چنين تفكيكي قائل نميشود لذا در موضعگيريها مخاطبين داخلي و خارجي به طور يكسان خطاب قرار مي گيرند.
7- آخرين نكتهاي كه بايد در اين بخش مورد تأكيد قرار گيرد اين است كه ديپلماسي فرهنگي عامه مردم را هدف قرار ميدهد. لذا كار درجه اول بايد از طريق ابزاري صورت پذيرد كه بيشترين مخاطب عام دارند؛ از قبيل تلويزيون، روزنامهها، سايتهاي اينترنتي پربيننده، زمينهاي ورزشهايي كه در كشورها طرفداران بيشتري دارند، كالاهايي كه به طور روزانه مصرف مي شود و... اما يك شيوه مفيدتر هدف قراردادن نخبگان فرهنگي و كساني است كه خود بر جامعه تأثير گذارند.
بخش دوم- نظري اجمالي بر عناصر اصلي ديپلماسي فرهنگي
اول-اقتصاد و ديپلماسي فرهنگي
بخش اقتصادي و توريسم از جمله بخشهايي است كه سريعتر از ديگر بخشها از چگونگي وجهه ملي تأثير مي پذيرد به همين خاطر بايد نسبت به اين موضوع حساستر باشيم. بخش تجاري اعم از خصوصي و دولتي بايد در پيشبرد استراتژي فرهنگي به منظور بهبود وجهه ملي در خارج مشاركت نمايد. اين مشاركت به سه شكل بايد صورت پذيرد: يكي از مشاركت ملي بخشهاي تجاري ، اين بخشها بايد بخشي از بودجه تبليغاتي خود را به تبليغات فرهنگي براي بهبود وجهه ملي اختصاص دهند. دوم در بروشورهاي تبليغاتي كه براي كالاهاي خود تهيه ميكنند و يا در تبليغات روي كالاهاي صادراتي تا جايي كه ممكن و مطلوب است از جذابيت هايي ايران به نحو زيبايي استفاده كنند. سوم بخش تجاري خصوصي و نه دولتي شايد وسيع ترين شبكه را در سراسر جهان داشته باشد و از اين طريق تأثير گذارتر خواهد بود.
علاوه بر اين به واسطه تبليغات منفي دهههاي گذشته عليه ايران اعتماد كافي نسبت به مجاري رسمي وجود ندارد و افراد ترجيح ميدهند به آن نزديك شوند.
بررسيها نشان ميدهد افزايش فرصتهاي سفر به ايران و انجام تبليغات توريستي در شبكههاي تلويزيوني بينالمللي يكي از اقداماتي است كه ميتواند تأثير بسزايي در اهداف ديپلماسي داشته باشد. بديهي است در اين خصوص اتخاذ سياستهاي مناسب و آموزش شهروندان براي برخورد شايسته با توريسم ضروري است.
و نكته قابل طرح آنكه موفقيت يك استراتژي مستلزم آن است كه به خوبي تنظيم شده باشد، از بودجه كافي برخوردار باشد و براي يك دوره زماني طولاني به طور مداوم پيگيري شود.
دوم-محافل علمي و دانشگاهي
محافل علمي از جمله بخش هايي هستند كه از طريق برگزاري همايش، پذيرش دانشجو، شركت در همايشهاي بين المللي، چاپ كتاب و نشريه و... مي توانند نقش موثري در ديپلماسي فرهنگي و تصويرسازي ايفا نمايند. در اين خصوص نكات ذيل قابل توجه مي باشد:
1- در صورتي كه كنفرانس هاي فرهنگي از سوي مجامع علمي معتبر برگزار گردد و نه سازمانهاي دولتي ميتواند با استقبال بيشتري مواجه شود و در واقع سيستم دولتي نقش تأمين بودجه را داشته و ساير بخش هاي غيردولتي در امور پژوهشي- دانشگاهي در اجراي برنامههاي فرهنگي نقش بسزايي داشته باشند.
2- يكي از حوزههايي كه ايران تا كنون به نظر نمي رسد به درستي از آن بهره گرفته باشد تربيت نخبگان ساير كشورها از طريق فراهم آوردن فرصت هاي آموزشي است. بررسيها نشان ميدهد كساني كه از ايران فارغ التحصيل شدهاند، برداشت بسيار مثبتتري نسبت به ايران دارند تا كساني كه در ديگر كشورها به تحقيق درباره ايران پرداخته اند.
در اين راستا ذكر اين نكته حياتي است كه هم اكنون اين بورسها سازمان يافته نبوده و اتباط دانشجويان پس از فارغ التحصيلي با ايران قطع مي شود.
3- از جمله اقداماتي كه مي توان انجام داد اين است كه دانشگاههاي خصوصي تشويق به ايجاد شعبههايي در كشورهاي ديگر نمايند. همچنين موسسات خصوصي و دانشگاه ها بايد تشويق شوند با موسسات مشابه در خارج ارتباط برقرار نموده و به تبادل استاد و دانشجو بپردازند.
4- يكي از شيوه هاي ارتقا شناخت از ديگر كشورها تأسيس مراكز مطالعاتي دانشگاه هاي مشترك است. ايران بايد مباني قانوني لازم را براي تأسيس اين قبيل موسسات فراهم آورد و در قالب آنها نه تنها به آموزش جوانان در داخل بپردازد بلكه به محوري براي تربيت نخبگان فكري در سطح منطقه تبديل گردد.
5- يكي از راه هاي گسترش تبادلات مردمي افزايش تبادل استاد و دانشجو است. براي مثال چين و ژاپن در شرق آسيا دو رقيب اصلي يكديگر محسوب مي شوند، اما ژاپن بيش از 70هزار دانشجوي چيني پذيرفته است، هدف اصلي اين كار چيزي نيست جز ايجاد وابستگي متقابل ميان دو كشور و ايجاد وجهه مثبت در ميان مردم چين از ژاپن تا در آينده با افزايش قدرت چين اين خيل عظيم كه در سمتهاي مهمي در آينده چين قرار ميگيرند به دليل علقه ايجاد شده به تهديد ژاپن نپردازند، بلكه به افزايش جايگاه و نقش ژاپن در داخل چين نيز كمك نمايند.
6- يكي از حوزههايي كه در آن شديدا كمبود احساس مي شود، تأسيس مراكز مطالعاتي است كه جهان پيرامون را به خوبي بشناسد و به مردم ايران به درستي معرفي نمايد. شناخت مردم ايران از جهان خارج عمدتا از زاويه رسانهاي گروهي صورت مي پذيرد. تصوير روزنامهاي از دنيا تصوير واقعي به نظر نميرسد، روزنامهنگار محقق نيست كه در جستجوي حقيقت باشد بلكه به يافتن عناوين جذاب و اخبار توجه برانگيز ميانديشد در صورتي كه جامعه و تصميمگيرندگان سياسي و اقتصادي به نظرات كارشناسي و مبتني بر دادههاي علمي نياز دارند.
7- جذب پژوهشگران و دانشمندان و انديشمندان از طريق ايجاد مراكز علمي به گونهاي كه برجستهترين محققين در آن حضور داشته باشند تا بواسطه آنها بهبود وجهه ملي ايران در نزد افكار عمومي جهان امكان پذير باشد.
8- ايجاد مراكز فرهنگي درخارج از كشور كه بتوانند برنامههاي فرهنگي به اجرا بگذارند ، تا از طريق اين مراكز امكان تهيه فيلم ، موسيقي،كتب، و مجلات ايراني ميسر گردد. مهمترين عامل در اين روند ميزان دستيابي مقوله تاثيرگذاري اين فعاليتها بر ارتقاء وجهه ملي است. در واقع بايد ديد ميزان تاثيرگذاري فعاليتها بر اقشار نخبه و تاثيرگذار جامعه بيشتر بوده است يا بر افراد تاثيرپذير جامعه .
بديهي است افراد تاثيرگذار بر جامعه خود منبعي از الهامات فرهنگي خواهند بود.
براي صدق اين ديدگاه نيم نگاهي بر فعاليت موسسات فرهنگي تحت نظارت نخبگان فرهنگي كشورهاي متخاصم بيان كننده آن است : كه چه حجم تبليغاتي وسيعي متوجه كشور است كه بر عليه ايران ابراز وجود نمودهاند.
سوم - گسترش ارزشهاي ملي
گسترش ارزشهاي ملي يكي از اهداف اصلي ديپلماسي فرهنگي است. يكي از راههاي پيشبرد ارزشها، يافتن ارزشهاي مشابه در ديگر فرهنگها و پيوند زدن ميان آنها است. براي مثال جامعه ژاپن يك جامعه صلحگرا ، با مردم آرام و در عين حال احساساتي است در اين جامعه ارزشها كه به تفاهم و گفتوگو و مدارا مرتبط است راحتتر قابل گسترش است . بديهي است تاكيد بر ارزشهاي ناهمگون و ناسازگار با ارزشهاي پذيرفته شده يك جامعه نتيجه عكس خواهد داد . اين به معني كنار گذاشتن ارزشهاي خودي نيست هر فرهنگ و تمدني در برگيرنده ارزشهاي گوناگوني است كه هر چيز به جاي خويش نيكو است و اين به معني كنار گذاشتن ارزشهاي مورد قبول خود و هضم شدن در برابر ديگران نيست بلكه استفاده از عناصر فرهنگي به منظور ارتقاء منافع و امنيت ملي است. در اين راستا نكات ذيل قابل بررسي است:
1- يكي از ايرادات اساسي اين است كه ما تعريف مشخصي از ارزشهاي مورد قبول خود نداريم،اگر چه به عنصر اسلام تاكيد مي كنيم. اما در خصوص اين كه اسلام شامل چه ارزشهايي ميشود و نسبت آن با ارزشهاي مورد قبول ديگر كشورها چيست؟ نينديشيدهايم. هنوز موضع واحدي در خصوص حقوق بشر، دموكراسي، حقوق زنان و ... وجود ندارد، بايد نسبت خود را با اين امور تعريف كنيم.
2- هنوز ارزشهاي خاص خود را كه درصدد گسترش آنها هستيم، تعريف نكردهايم، كشورهايي كه بر گسترش دموكراسي و حقوق بشر و حقوق زنان تاكيد ميكنند، هر چند در سياست خارجي ممكن است از آن استفاده ابزاري نمايد اما در داخل حداقلي از آن حقوق را محقق نمودهاند و جامعه نيز به درست يا غلط نسبت به وجود آن در جامعه خود اعتقاد دارد و به همين دليل از پيشبرد آن در خارج حمايت ميكنند. در واقع ما بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه چه ارزشهايي را در داخل محقق ساختهايم كه در عرصه بينالمللي در پي گسترش آن باشيم.
با برخورد صرفا سلبي نميتوان پاسخگوي چالشهاي موجود باشيم. نبايد فراموش كرد كه اسلام بسيار بيش از آنكه از طريق زور گسترش يابد از طريق گفتگو و تبادل آراء و تساهل و تسامع گسترش يافته است.
چهارم- آموزش زبان فارسي
زبان از جمله ابزارهاي مهم ديپلماسي فرهنگي است ، هر چه اين ابزار در اختيار افراد بيشتري قرار گيرد امكان بيشتري براي افزايش تفاهم و گفتوگو فراهم ميآيد. به همين دليل گسترش زبان فارسي در جهان امري ضروري است، با گسترش زبان فارسي شرايط ذيل حاصل خواهد شد:
1- دسترسي به تعداد بيشتري از افراد به منابع خبري ايراني امكان پذير است و وابستگي تعداد بيشتري مخاطب به منابع خبري غير فارسي در مورد ايران كاهش مييابد.
2- بسياري از متون ادبي و تاريخي ايران به زبانهاي ديگر ترجمه نشده و شايد اساسا ترجمه آن به زبانهاي ديگر دشوار باشد با گسترش زبان فارسي امكان استفاده از منابع غني فرهنگي و تاريخي ايران براي تعداد بيشتري ميسر ميگردد.
3- تعامل و تفاهم بين فرهنگها و تمدنها از طريق افزايش تعداد كساني حاصل ميشود كه توان فهم فرهنگها و تمدنهاي ديگر را داشته باشند و اين مهم بدون تسلط به زبان آن فرهنگ ميسر نميشود.
4- اين تصور كه زبان انگليسي براي شناخت ديگر فرهنگها كافي است تصويري اشتباه است. زيرا فراگيري زبان اين امكان را فراهم ميآورد تا شخص به طور دايم با يك فرهنگ در تماس باشد.
5- در راستاي آموزش زبان فارسي روشهاي فراگيري وجود ندارد، اما ما شاهد هستيم كه در زبان انگليسي اين موضوع به خوبي مطالعه و تدوين شده است و حتي خودآموزهايي تهيه شده اما در خصوص زبان فارسي بويژه مكالمه، وضع بدين گونه نيست، بسياري از زبان آموزهاي فارسي در مكالمه و شنيداري مشكل دارند و علت آن نيز عدم وجود سيستمهاي سمعي و بصري مناسب و ضرورت دسترسي به منابع زبانآموزي است.
6- آموزش استادان زبان و ادبيات فارسي در داخل كشور به زبان انگليسي تا بتوانند در خارج از كشور به تدريس زبان فارسي بپردازند. برنامه آموزشي دانشگاهي ما در تمامي رشتههاي فارسي بايد بازار جهاني و ايراني را براي اشتغال هدف قرار دهد.
7- اعطاء بورسهاي يكساله، برگزاري مراسمهاي سخنراني توسط انديشمندان ايراني در محافل فرهنگي خارج از كشور، پخش نوارهاي سخنراني اساتيد و دانشمندان ايراني با كمك به شركت محققين و اساتيد ايراني براي شركت در همايشهاي بينالمللي،فرهنگي و فراهم آوردن امكانات براي فعاليت سازمانهاي غيردولتي در ايران ... از جمله اقداماتي است كه در چارچوب ديپلماسي فرهنگي و تصوير سازي قابل انجام ميباشد.
پنجم - اينترنت و تصويرسازي
امروز بخش زيادي از وقت جوانان صرف كار با اينترنت و جستجو در سايتهاي اينترنتي ميگردد، از ويژگيهاي اين جهان مجازي اين است كه ورود به آن و فعاليت در آن به اخذ ويزا، هزينه سنگين بليط هواپيما، هتل و محل كار در خارج و هزينههاي سرسامآور آن نياز ندارد، در شرايط كمبود بودجه ، استفاده از شبكههاي اينترنتي در راستاي تصويرسازي ديپلماسي فرهنگي ارزانترين راه تاثيرگذاري فرهنگي است. پيرامون مباحث سايتهاي اينترنتي ميتوان به نكات ذيل اشاره نمود:
1- ايجاد موسسات آنلاين آموزش زبان فارسي و يا دانشگاهي آنلاين با رشتههاي گوناگون زبان فارسي و ادبيات فارسي، ايرانشناسي ، اسلامشناسي ميتوان طيف وسيعي از افراد را در سراسر جهان با هزينههاي كم و حتي به نحو سودآوري خطاب قرار داد.
2- اقدام به اطلاعرساني نسبت به سايتهاي مناسب فارسي در خارج از كشور كه ميتواند موجب افزايش مخاطب خارجي براي سايتهاي داخلي گردد، كه خود بخود ميتواند دنياي خارج را نسبت به ايران آگاهتر سازد .
3- يكي از اقداماتي كه ميتواند صورت پذيرد، ايجاد پايگاههاي اطلاعاتي قوي و معتبر از ايران و زبان فارسي، به ديگر زبانهاي زنده دنيا بويژه زبان انگليسي است. تا بتواند اطلاعات مفيدي از چهره ايران در اختيار جويندههاي سايتهاي اينترنتي قرار دهد.
مهمترين حوزههايي كه چهره ايران از آن تاثير ميپذيرد مطالبي است همچون حقوق بشر، سياست خارجي، تسليحات كشتار جمعي، تروريسم و ... كه ميتواند با ارايه صحيح مطالب فوق موجب ارتقاء چهره مثبت فرهنگ ، ملت و كشور ايران باشد .
ششم - تمركز تصميمگيري و هماهنگي
ديپلماسي فرهنگي به همكاري و همراهي مراكز متعدد نيازمند است و به همين خاطر مديريت آن بايد در عاليترين نهاد اجراي كشور متمركز باشد. ديپلماسي فرهنگي بايد قبل از سياستگذاري، در ساير حوزههاي مرتبط مدنظر قرار گيرد چرا كه زمينهساز و پشتيباني ساير سياستها، حتي سياستهاي امنيتي و نظامي است .
بنابراين ديپلماسي فرهنگي نه تنها وزارت خارجه بلكه وزارتخانههاي دفاع، اطلاعات،كشور،آموزش و پرورش، آموزش عالي،فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي ،شوراي عالي انقلاب فرهنگي و قوه قضاييه را در بر ميگيرد.
فرآيند فوق بيانگر آن است كه نيل به اهداف ديپلماسي فرهنگي نيازمند يك استراتژي كلان است كه بايد در بالاترين مقام عالي كشور تعيين و تصويب گردد. با توجه به اينكه در سياست خارجي، رئيس جمهور شخص پذيرنده ميهمان خارجي است و مواضع سياست خارجي كشور عمدتا بوسيله ايشان اعلام ميشود و رابطه منطقي شايستهاي با ساير نهادها، سازمانها و بخشهاي كلان كشور دارد، تمركز ستاد ديپلماسي فرهنگي در نهاد رياست جمهوري ميتواند مفيد باشد. و يا همچونان است كه تمركز اين مركز در دفتر رهبري باشد كه ميتوان با طراحي ويژهاي مسوليت مركز را به شخص رئيس جمهور كه عهدهدار وظايف اجرايي، سياسي است واگذار نمود و نخبگان را در آن به عنوان يك مجمع عالي فرهنگي گرد هم آورد. بديهي است وظيفه اصلي اين مركز مشورت دادن به بخشهاي مختلف در زمينه ديپلماسي فرهنگي و تاثيرگذاري بر برنامههاي فرهنگي است .
البته ايجاد اين مركز بدان مفهوم نيست كه همه بايد يك صدا باشند بلكه چندصدايي خود نماد دموكراسي است، اما صداهاي مختلف به نوعي بايد بازگو كننده ارزشهاي ملي در راستاي تامين منافع ملي و معقول و منطقي از نظر بينالمللي باشد و ضمن آنكه ساختار تشكيلاتي كه به اين منظور در نظر گرفته ميشود، بايد بتواند با مقامات عاليرتبه ،دانشگاهها، سازمانهاي غيردولتي و حتي بخش خصوصي تعامل داشته باشد.
هفتم- نقش وزرات امور خارجه
وزارت امور خارجه از طريق كاركنان خود بيشترين تماس مستقيم را با مخاطبين خارجي دارد، به همين خاطر مهمترين نهادي است كه ميتواند نقش ارزندهاي در اصلاح وجهه ملي ايفا نمايد، همانگونه كه همگان آگاهند، وزارت امور خارجه تعداد زيادي نماينده در خارج از كشور دارد كه همگي به نوعي نماينده فرهنگ و تمدن ايران ، محسوب ميشوند، لذا ميتوان گفت؛ نمايندگان سياسي و اداري مقيم خارج از كشور بيانگر چهره ملياند.
بنابراين اين افراد بايد از توانايي ، شخصيت و فرهنگ بالايي برخوردار باشند و بتوانند يك تمدن كهن را نمايندگي كنند. آشكار است كه اين تواناييها بايد در داخل كشور رشد و پرورش يابد . سخن اصلي آن است كه چگونه ميشود با اين نيرو معرفي فرهنگ نمود؟
1- توجه و آشنايي به زبان فارسي، فرهنگ ،آداب و رسوم و تمام ويژگيهاي كشور خود و عنايت به فرهنگ و زبان ديگر كشورها.
2- توجه ديپلماتها به اعمال خود؛ ديپلمات قبل از وظايف شغلي به فعاليت فرهنگي اشتغال دارد و اين فعاليت از زمان بستهبندي وسايل در داخل كشور تا سوار شدن بر هواپيما آغاز و به زندگي روزمره خود در كشور محل ماموريت ختم ميشود .
3- آموزش كوتاه مدت ديپلماسي فرهنگي براي كليه ديپلماتها اين امكان را به آنها ميدهد تا آنجا كه ممكن است نسبت به مجامع و محافل فرهنگي بيتفاوت نباشد و از اقدامات و فعاليتهاي بخشهاي مختلف فرهنگي ارزيابي داشته باشند. از مباحث كلان گفتوگوي تمدنها تا زبان آموزي و سمينارها و كنفرانس و محصولات فرهنگي ...
4- ارتقاء سطح دانش و زبان آموزي ديپلماتهاي فرهنگي، همانطور كه مشاهده شده است؛ ادارات فرهنگي اغلب بخش منزوي و دور افتاده تلقي ميشوند و توجه كافي به آنها مبذول نشده است و به دلايلي نيروهاي كيفي كمتري جذب آنها شدهاند و يا نيروها از انگيزه كافي براي ارتقاء توانمنديهاي خود برخوردار نميباشند، بايد در جوار اين مباحث به موضوع مديريت و عدم تداوم نظام مديريتي مجموعهها يا ادارات فرهنگي اشاره نمود.
5- ضرورت اطلاعرساني به كاركنان وزارت امور خارجه پيرامون بخشهاي مهم فرهنگي داخل كشور و ايجاد فضاي لازم براي آنها در مركز جهت شناخت كامل وظايف ارگان ها، سازمانها و نهادهاي فرهنگي و وزارتخانهها و بنگاههاي خصوصي تا در هنگام انجام ماموريتهاي ديپلماتيك درخارج از كشور ، خصوصا در روابط فرهنگي موثر و اثر بخش عمل نمايند .
6- اعزام افرادي براي زبان آموزي در كشورهاي مختلف، يكي ديگر از ضروريات است،فراگيري زبانهاي مهم پيشنياز پيشبرد يك ديپلماسي فرهنگي است. آشكار است كه آشنايي با فرهنگ و تسلط به زبان كشور هدف اين پيغام را به مخاطب ميدهد كه شما براي فرهنگ اين كشور احترام قائليد و بدون تعريف ناشي از ترجمه ميتوانيد پيام خود را به مخاطب منتقل نماييد و پيام وي را درك كنيد اين امر نه تنها برقراري ارتباط با مردم كشور هدف را تسهيل مينمايد بلكه طرف مقابل را نيز آماده شنيدن ميسازد .
7- پيرامون موضوع زبان، اين تصوير كه با استخدام يك كارمند محلي ميتوان مشكل آشنايي به زبان و فرهنگ را حل نماييم،برداشتي صحيح نيست زيرا فرهنگ بايد ريشه در وجود شخص داشته باشد تا بتواند آن را معرفي نمايد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}