نویسنده: دی. جِی. بارتالومیو
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان

 

Statistics
آمار علم بررسی اطلاعات کمّی است. آمار با چگونگی گردآوری داده‌ها و تحلیل آن‌ها و نتیجه‌گیری‌های درست و مشروعی سروکار دارد که از این تحلیل‌ها می‌توان به عمل آورد. آمار خصوصاً در جایی کارساز است که الگوهای اساسی موجود در داده‌ها به واسطه‌ی تغییرات زائد حاصل از عوامل کنترل‌نشده یا ابزارهای اندازه‌گیری ضعیف یا تأثیر نمونه‌گیری مبهم و مخدوش شده باشد. بنابراین، روش‌های آماری تقریباً در همه‌ی رشته‌های پژوهشی کاربرد دارد، هرچندکه اهمیت آن بسته به امکان کمّی‌سازی داده‌ها بسیار متفاوت است.
خود واژه‌ی «آمار» چند معنای مشخص دیگر نیز دارد. مثلاً اغلب از این واژه به منزله‌ی معادلی کم‌وبیش فضل‌فروشانه به جای «ارقام» استفاده می‌کنند. آمار می‌تواند به معنای هر عددی، مثل یک مقدار متوسط، باشد که از روی اعضای یک نمونه محاسبه می‌شود. یا ممکن است همراه با تعداد زیادی از صفت‌های وصفی همراه شود که بیانگر حوزه‌ی کاربرد آمار هستند مثل آمار کشاورزی یا زیستی، تجاری یا پزشکی. آمار ریاضی به شاخه‌ای از ریاضیات گفته می‌شود که ‌ایده‌های آماری را صورت‌بندی می‌کند و خصوصاً با تعیین «بهترین» روش‌ها سروکار دارد.
آمار به معنای جدید کلمه یک‌شبه پدید نیامده بلکه تریک چندین رشته‌ی متفاوت است که تقریباً در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کم‌کم درهم آمیختند. یکی از این رشته‌ها در اولین تلاش‌هایی ریشه دارد که از دوران عهد عتیق برای «سرشماری» به منظور تشکیل سپاه یا سایر مقاصد انجام می‌گرفت. هنگامی‌که وظایف و کارکردهای حکومت تمرکز و پیچیدگی بیش‌تری پیدا کرد، نیاز به اطلاعات کمّی سودمند درباره‌ی «اوضاع و شرایط مردم» ضروری‌تر شد. همین مسئله بود که در قرن نوزدهم موجب شکل‌گیری انجمن‌های آماری شد، که به ویژه می‌توان به انجمن آماری لندن در سال 1834 اشاره کرد که بعدها به انجمن سلطنتی آمار تبدیل شد. بنیان‌گذاران این انجمن افرادی بودند که جزو اشخاص برجسته در زندگی عمومی محسوب می‌شدند، مانند مارکی لنزداون و اسقف لندن و متفکرانی مانند چارلز ببج و مالتوس. آن‌ها به سبب علاقه به تهیه‌ی اطلاعات واقعی و مطمئن درباره‌ی همه‌ی جنبه‌های جامعه با هم متحد شده بودند. این نهضته شامل پژوهش‌های همگانی و شخصی درباره‌ی موضوعاتی همچون فقرا نیز می‌شد که در مطالعه‌ی بارتالومیو (Bartholomew, 1988) نمونه‌ی آن دیده می‌شود.
اکثر این مطالعات قدیمی را اکنون جزو آمار توصیفی طبقه‌بندی می‌کنند که هدف اصلی آن خلاصه‌سازی و نمایش ویژگی‌های برجسته‌ی توده‌ی بزرگی از اعداد و ارقام به شکلی بوده است که معنا و دلالت اصلی آن را بتوان به آسانی درک کرد، به ‌این منظور غالباً از جداول یا نمودارها استفاده می‌شد. این طرز عمل همچنان ستون فقرات آمارهای رسمی است، اما جنبه‌های روش‌شناختی آن تا پیدایش رایانه‌های قدرتمند چندان پیشرفتی نکرده بود. اکنون رایانه‌ها امکان بررسی داده‌های بسیار انبوه را فراهم ساخته‌اند و برای نخستین‌بار امکان کشف روابط متقابل متغیرهای بسیار مختلفی فراهم آمده است. اکنون این کار را فعالیت مجزایی تلقی می‌کنند و آن را تحلیل داده‌ها می‌نامند.
دومین شاخه‌ی مهم آمار مدرن در بازی و قمار با تاس یا سایر وسایل ریشه دارد که موجب تولد نظریه‌ی احتمالات در قرن هفدهم شد . اهمیت این نظریه برای تفسیر داد‌ها در این است که نظریه‌ی احتمالات به عدم قطعیت اجتناب‌ناپذیری که در هر تعمیمی وجود دارد، شکل منطقی و مدونی می‌دهد. برای روشن شدن معنای این سخن می‌توانیم به مثال ساده و آشنای نظرسنجی اشاره کنیم. فرض کنید به ما گفته‌اند که آرای حدود 1500 نفر نشان می‌دهد که مثلاً 48 درصد از پاسخگویان در صورت برگزاری انتخابات به حکومت فعلی رأی خواهند داد. بر این مبنا ما تلویحاً تصور می‌کنیم که در کل جمعیت رأی‌دهندگان نیز همین درصد از نمونه پاسخ مشابهی به ما خواهند داد. هدف آمار استنباطی فراهم آوردن چارچوبی است که در آن چنین تعمیم‌هایی را بتوان به عمل آورد و توجیه کرد. شباهت صوری و منطقی پرتاب تاس و انتخاب اعضای یک نمونه ما را قادر به استفاده از توصیف‌های ریاضی یکی از این فرایندها در مورد دیگری می‌داند.
درک این مطلب که نظریه‌ی احتمال کلید استنباط آماری است به پیوند میان سنت آمار توصیفی و آمار استنباطی منتهی شد و آمار توصیفی را به ابزاری برای استنباط علمی تبدیل کرد. سر رانلد فیشر (1890-1962) که شاید بزرگ‌ترین آماردان تاریخ باشد، مظهر همین ترکیب آمار توصیفی و استنباط علمی است. او توانست از کارهایی کسانی همچون سر فرانسیس گالتن (1822-1911) و کارل پیرسن (1857-1936) استفاده کند که در صدد کمّی‌ساختن فرایندهای زیست‌شناختی انتخاب طبیعی و وراثت بودند که با نظریه‌ی تکاملی چارلز داروین اهمیت پیدا کرده بود. این تلاش‌ها تأثیر مهمی بر جنبش اصلاح نژاد در سال‌های بین دو جنگ داشت.
بخش اعظم فعالیت‌های علم آمار در قرن بیستم صرف بسط و تشریح نتایج این اندیشه‌های اساسی در طیف رو به گسترشی از کاربردهای مختلف شد. با تغییر کانون تأکید که خصوصاً به کار آبرام والد (1902-1950) و جرزی نیمن (1894-1981) مربوط می‌شد، استنباط به معنای تصمیم‌گیری در شرایط عدم قطعیت دانسته می‌شد و پیامدهای کنش‌های احتمالی وارد ارزیابی راهبردهای استنباط شود. ال. جی. سوج (1917-1971) در کتاب خود بنیان‌های علم آمار دوباره کانون توجه را از احتمالات عینی که به صورت فراوانی‌ها بیان می‌شود به احتمالات شخصی که راهنمای رفتار منطقی در شرایط عدم قطعیت است، بازگرداند. کار او ملهم بود از یکی از قضایای توماس بیز (1702-1761) که نامش اکنون به‌این مکتب استنباطی داده شده است.
اگر ورود ایده‌ها و مفاهیم احتمالات به آمار نخستین انقلاب در این رشته باشد، انقلاب دوم به یقین حاصل قدرت رایانه‌هاست. دستاورد رایانه‌ها فقط در این نبوده است که داده‌های بسیار بیش‌تری را با سرعت بسیار بیش‌تری می‌توان تحلیل کرد بلکه تأثیر ژرف‌تر و پردامنه‌تری بر تحلیل‌هایی که می‌توان انجام داد و کسانی که می‌توانند این تحلیل‌ها را انجام دهند گذاشته است. رایانه‌ها پژوهشگران را قادر به کندوکاو در وابستگی‌های متقابل متغیرهای پرشمار کرده‌اند و به‌ این ترتیب آن‌ها توانسته‌اند مدل‌های واقع‌بینانه‌تری درباره‌ی پدیده‌های واقعی، خصوصاً در علوم اجتماعی بسازند. اکنون که مجموعه‌ی نرم‌افزارهای رایانه‌ای به طور گسترده در دسترس است، پژوهشگران می‌توانند تحلیل‌های خود را بدون مراجعه به متخصصان به انجام برسانند. اما این وضعیت نیز گل بی‌خار نیست چون نه فقط موجب تحلیل‌های ناشیانه و نامناسب می‌شود بلکه زمینه‌ساز تکثیر قارچ‌گونه‌ی مطالعات ضعیف و بی‌مایه و اتلاف منابع کمیاب است.
بسیاری از نظام‌های زیست‌شناختی و اجتماعی تا حدّ زیادی براساس اتفاق و بدون نقشه‌ی درونی تکامل پیدا می‌کنند. پدیده‌هایی مانند جهش و رقابت در جمعیت‌های گونه‌ها یا انتخاب ارادی و آزاد افراد در زمینه‌ی فعالیت‌هایی مثل خرید یا رأی دادن، تکوین و تحوّل این نظام‌ها را با عدم قطعیت بالایی همراه می‌کند. نظریه‌ی فرایندهای تصادفی برای مطالعه‌ی این نوع نظام‌ها پرورانده شده است و ارائه‌ی روش‌های آماری برای تحلیل چنین نظام‌هایی یکی از دشوارترین و نفس‌گیرترین حوزه‌های پژوهشی فعلی است.
به رغم همه جایی بودن عدم قطعیت و تغییرپذیری و رخنه و سرایت ایده‌های آماری به همه‌ی انواع کارهای علمی، هنوز هم نفوذ و تأثیر تفکر آماری در فرهنگ غربی به‌طور‌کلّی محدود است. در مدارس، مبانی آمار تدریس می‌شود، اما غالباً این مطالب به لحاظ فنی به قدری کم‌مایه‌اند که نمی‌توانند طرز تفکر لازم برای زندگی در دنیای به شدّت بی‌یقین و نامطمئن را به دانش‌آموزان بیاموزند. میل و اشتیاق به قطعیت و اعتقاد ریشه‌دار به عملکرد جبرگرایانه‌ی جهان به‌ این آسانی‌ها از میان نمی‌رود. با وجود این، تغییراتی احساس می‌شود. امروز دیگر کم‌تر کسی پیدا می‌شود که مانند مَلکم ماگریج، خبرنگار تلویزیونی، بگوید که مسخره است که از روی پاسخ‌های چندصد نفر بگوییم یک جمعیت چندمیلیون نفری چگونه می‌اندیشند. تجربه به ما آموخته است که رابطه‌ی قابل سنجشی میان آن‌چه در یک نمونه می‌یابیم، اگر درست انتخاب شده باشد، و جمعیتی که نمونه را از آن گرفته‌ایم وجود دارد. دانشمندان غالباً از این‌که اکثریت مردم هنوز با طرز فکر علمی بیگانه‌اند -همان‌طور که رواج خرافات و علاقه به جادو جنبل نشان می‌دهد- دلسرد و مأیوس می‌شوند، هرچند که ثمرات پژوهش‌های علمی در سراسر زندگی مردم به آن‌ها نفع می‌رساند. وضعیت آماردانان نیز بهتر از این نیست و جامعه در درک و استفاده از بینش‌ها و بصیرت‌هایی که علم آمار ارائه می‌دهد، بسیار ضعیف و ناتوان است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول