نویسنده: هاوک برانکهورست
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان

 

Communication
‏همراه با فرایندهای ارتباطی خاصی که در زبان‌شناسی، زبان‌شناسی اجتماعی و روان‌شناسی اجتماعی مطالعه می‌شود، اکنون مفهوم کلی‌تری از ارتباطات یکی از مضامین اصلی تفکر اجتماعی شده است. ارسطو دولت را اجتماعی متضمن ارتباط میان چشم‌اندازهای فردی کثیر می‌دانست. این مفهوم از ارتباطات مرتبط است با کنش‌های از روی قصد و نیت و هدفمند افراد در حوزه‌ی سیاسی. ولی توماس آکویناس انگاره‌ی نظری کلی‌تری را وارد تفکر مسیحی قرون وسطایی کرد که طبق آن روح خداوند است که در آفریده‌های مخلوقات او جاری و ساری است و ارتباط میان آن‌ها را مقدور می‌کند. این الگو موجب تعمیم مفهوم ارتباط به همه‌ی انسان‌ها و درعین حال موجب تمایزی شد که برای مدرنیته اهمیت محوری داشت، یعنی تمایز میان اجتما‏ع ارتباطی خاص (سیاسی) و عام (اجتماعی).
‏این بسط و گسترش نظری مفهوم ارتباط به همه‌ی انسان‌ها و درعین حال تمایز و تفکیک آن به ارتباط سیاسی و اجتماعی، این مفهوم را به یکی از نقاط اتکای جامعه‌شناسی و فلسفه‌ی اجتماعی مدرن تبدیل کرد. مارکس در نقد اقصاد سیاسی از همین تمایز میان ارتباط سیاسی و اجتماعی استقاده می‌کند تا حیوان سیاسی ارسطو را تبدیل کند به «اجتماعی» متشکل از افرادی که «همراه یکدیگر عمل می‌کنند و سخن می‌گویند». چارلز پیرس اجتماع علمی را از منظر یک اجتماع ارتباطی (در حد آرمانی) تحلیل می‌کند، و جرج هربرت مید فرایندهای اجتماعی فردیت‌یابی از طریق اجتماعی شدن را وارد ‏چارچوب «گفت وگوی عام» می‌کند. اصل مطلب در این کلیت بخشیدن نظری به اجتماع ارتباطی این داعیه است که، به تعبیر یورگن‌ هابرماس (Habermas, 1981, p. 105)، «فرایند زندگی اجتماعی نسبتی ذاتی با حقیقت دارد». این کلیت بخشی به همراه اجتماعی شدن مفهوم ارتباط (که شامل «‏غیرسیاسی شدن» یا تمایزیابی درونی آن نیز می‌شود) از ویژگی‌های مختص به تفکر پسامتافیزیکی مدرنیته است، که گسست ریشه‌ای تفکر اجتماعی علمی را از تفکر سیاسی دنیای باستان و فلسفه سیاسی کلاسیک نشان می‌دهد.
‏ارتباط را می‌توان راهی برای حل مسئله‌ی «هابزی» نظم اجتماعی دانست. چگونه است که طرح و برنامه‌های کنشگران متعدد با یکدیگر هماهنگ می‌شود؟ اگر تحلیل تالکوت پارسونز را درباره‌ی وضعیت‌های احتمال مضاعف دنبال کنیم، با نامحتمل بودن تکرار تعامل‌های منظم و توافق‌های ارتباطی روبه رو می‌شویم. حتی در ساده‌ترین وضعیت آزمایشی که شامل دو کنشگر و سه جهت‌گیری ممکن است (مثلاً جهت‌گیری «خودخواهانه»، «سخاوتمندانه» و «خصمانه») چشمداشت‌های متقابل از چشمداشت‌های یکدیگر 97 ‏ترکیب محتمل به وجود می‌آورد. از این رو هر ارتباطی مبتنی بر برخی سازوکارهای کاستن از پیچیدگی مثل «اعتماد متقابل»، چشمداشت شرایط متعارف و از این قبیل است.کنشگران می‌توانند این نظم ارتباطی تثبیت‌یافته را با اعمال نفوذ بیرونی بر آثار و نتایج کنش‌های دیگران حفظ کنند، یا می‌توانند با توافق درونی بر مبنای زمینه‌های کلی آن را بازتولید یا بازسازی کنند.
‏بنابراین ارتباط را باید نوعی کنش تلقی کرد. مفهوم کلاسیک کنش بر پایه تمایز میان فاعل و مفعول (سوژه و ابژه) و همچنین تمایز میان وسایل واهداف استوار است، اما مفهوم جدید ارتباط در علوم اجتماعی معاصر بر پایه‌ی تمایز میان خود و دیگری بنا می‌شود. در نظریه‌ی‌ هابرماس، هدف نهایی کنش ارتباطی دستیابی به توافق عقلانی میان خود و دیگری است.کنش‌های عقلانیِ معطوف به هدف یا حتی کنش‌های عقلانی معطوف به ارزش با پیوستن به کنش‌های دیگر یک نظام را تشکیل می‌دهند، ولی کنش‌های ارتباطی با ملحق شدن به کنش‌های دیگران تشکیل یک نظام اجتماعی می‌دهند. انگاره‌های متفاوت از عقلانیت و عقل متناظر با این تمایز است. نظریه‌های کلاسیک ا‏رسطویی درباره‌ی کنش، تا خود نظریه‌ی ماکس وبر، چهارچوب وسایل- اهداف را به مفهوم عقلانیت‌ هدفمند یا معطوف به موفقیت ربط می‌دهند، اما نظریه‌ی کنش اجتماعی یا کنش بین الاذهانی ‌هابرماس که وی آن را «‏کنش معطوف به فهم متقابل» می‌نامد، مبتنی بر مفهوم عقلانیت ارتباطی است. این مفهوم ارتباطی- کاربردی عقلانیت که به اندیشه‌های پیرس و مید و نظریه‌ی هرمنوتیکی‌ هانس- گئورگ گادامر بازمی گردد، نه تنها حد و مرزهایی برای تعمیم‌پذیری طرح وسایل- اهداف می‌گذارد، بلکه به فراسوی حدود تفکر سنتی اروپایی در زمینه‌ی مابعدالطبیعه‌ی سوژه و ابژه می‌رود (مقایسه کنید با Rorty, 1980).
‏تمایزهای بعدی در مفهوم ارتباط چشم‌اندازهای نظری و تجربی بسیار گوناگونی را به روی ما می‌گشاید‏. تمایز میان ارتباط کلامی و غیرکلامی نشان می‌دهد که ارتباط میان افرادی که در حضور یکدیگرند اجتناب‌ناپذیر است (Watzlawick et al., 1967). تمایز میان ارتباط ‏مستقیم و غیرمستقیم متناظر است با تفاوت مهم میان نظام‌های اجتماعی ساده متضمن ارتباط رودررو با نظام‌های اجتماعی پیچیده مبتنی بر ارتباط باواسطه بین کسانی که به لحاظ جسمی دور از یکدیگرند، (Luhmann, 1972). اختلاف میان تقارن و عدم تقارن نه فقط در نظریه‌ی نقش بلکه در نظریه‌های شرایط آرمانی ارتباط نیز اهمیت دارد (Hebermas, 1971). تمایز میان شرایط متقارن و ‏نامتقارن در ارتباط برای تشخیص ارتباط تحریف شده یا مخدوش از ارتباط تحریف نشده یا سالم اهمیت دارد. این تمایز نیز خود برای نظریه‌های آسیب‌شناسی ارتباطی (Watzlawick et al., 1967; Habermas, 1988) و بازسازی و نقد ایدثولوژی‌ها (Apel, 1973) اهمیت اساسی دارد.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول