اشراف سالاری
اشراف سالاری، بنا به قدیمیترین معنایش دال بر نوعی نظام سیاسی بود. یونانیان باستان این اصطلاح را به معنای حکومتی میدانستند که در آن قدرت و شایستگی با هم جمع میشود؛ این معنا به مدّت دوهزار سال در غرب رواج داشت. اما در زمان
نویسنده: جاناتان پوئیس
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Aristocracy
اشراف سالاری، بنا به قدیمیترین معنایش دال بر نوعی نظام سیاسی بود. یونانیان باستان این اصطلاح را به معنای حکومتی میدانستند که در آن قدرت و شایستگی با هم جمع میشود؛ این معنا به مدّت دوهزار سال در غرب رواج داشت. اما در زمان انقلاب فرانسه، اشرافسالاری و واژهی جدید «اشرافزاده»، در تحلیلهای اجتماعی (و خطابهها و جدلها) مورد استفاده قرارگرفت. در این کاربرد، اشرافیت به منزلهی گروهی از نخبههای اجتماع مورد توجه بود: نخبههایی که ثروت و اقتدار سیاسی در دستشان بود و از شأن و منزلت موروثی برخوردار بودند. اکنون نیز دانشمندان علوماجتماعی و مورخان، اشرافیت و اشرافسالاری را به همین معنا به کار میبرند.
بررسی طیف وسیعی از زمینهها و مسائل موجب شده که فهم دقیقتری دربارهی این ویژگیهای اشرافسالاری به دست آید. انتقال موروثی ردههای اشرافی به ندرت به معنای طرد و حذف تمام عیار تازهواردها بوده است: یکی از دلایل این امر به ویژه به واسطهی خطر اضمحلال و انقراض طبیعی است. میزان و نحوهی اعطای مقام اشرافی به تازهواردها خود میتواند به شناخت ارزشها و شرایط مادی یک جامعه کمک کند. در جوامع سنتی، ثروت اشراف احتمالاً ناشی از سهم عمدهای است که از منابع ارضی میبرند، و خصوصاً تحلیلگران مارکسیستگذار از اقتصاد زراعتی را به تضعیف قدرت اشراف ربط دادهاند. اما شاید منبع ثروت کماهمیتتر از رفاه و فراغتی باشد که برای حفظ برتری و سیادت در اجتماع لازم است. در واقع ممکن است اوضاع و شرایطی پیش آید که در آن به شکلهای جدید تولید ثروت با چنان سرعتی افزوده شود که نخبههای موروثی دیگر قدرت و نفوذ اقتصادیشان را از دست بدهند. پژوهندگان توسعهی تجاری و صنعتی اروپا شواهد جالب توجهی از قدرت انطباقپذیری اشراف با طبقات نوظهور تجاری و صنعتی ارائه دادهاند: این انطباقپذیری غالباً به واسطهی پیوندهای مالی (و خانوادگی) بین ثروتمندان جدید و قدیم تسهیل میشده است. در جوامع سنتی، نقش سیاسی اشرافیت، آنان را در کنار طبقهی حاکم قرار میداد چون در هرحال رهبران سیاسی و نظامی از این طبقه میآمدند. در نظامهای پیچیدهتر وکمتر مبتنی بر روابط افراد و اشخاص در جهت حذف رابطهی میان اقتدار عمومی و نخبههایی که به صورت موروثی در حاکمیت بودند گام برداشته شد و اعمال قدرت به صورت فزاینده به نام پادشاه، دولت، یا مردم صورت گرفت. اما در اینجا نیز اشراف قدرت انطباق شگفتآوری از خود نشان دادند و همچنان پاینده و برقرار ماندند: چه به عنوان وزیران پادشاه و چه به عنوان رؤسای پارلمان یا حاکمان محلّی.
بعضی از متخصصان علوماجتماعی معتقدند که نخبههای دنیای معاصر مراحل بعدی تکامل این ویژگیهای اشرافی را نشان میدهند: صاحبان القاب و عناوین اروپای شرقی، یا نجیبزادههای بوستونی نیوانگلند. در این موارد بدون شک قدرت و منافع خانوادگی به صورت متمرکز و آشکار قابل مشاهده است: امتیاز و برتری شکوفا میشود و رونق تازه مییابد. اما امتیازها و برتریهای اشرافیت سنتی براساس منزلت «نجبای» رسمی و متمایز تعریف و اعلام میشد؛ و این ادعاها از جهتی با تصدیق و تصویب عمومی همراه بود. هرگاه بتوانیم «امتیاز و برتری» را فقط به معنای «برخورداری» بگیریم، میتوانیم بگوییم کهاشرافیت دیگر وجود ندارد.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}