نویسنده: فرانسیس پی. مک‌هیو
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
 

Theology
الهیات که شامل الهیات طبیعی به شیوه‌ی ارسطو نیز می‌شود، در ترجمه‌ی لفظی به معنای «بحث درباره خداوند» است. این توصیف بسیار کلی است، همان‌طور که قدیس توماس آکویناس در جامع‌الهیات می‌نویسد: «الهیات مندرج در تعالیم مقدس به لحاظ نوع با الهیاتی که بخشی از فلسفه است تفاوت دارد». امروز این معنای کلی شامل تأمل درباره یافته‌های جامعه‌شناسی در زمینه دین عرفی یا قومی نیز می‌شود.
به معنای محدودتر، الهیات را می‌توان تأمل روش‌مند درباره‌ی وحی الهی تعریف کرد به نحوی که بتوان آن را به دیگران ارائه و از آن در بحث‌های استدلالی و عقلی استفاده و دفاع کرد. در این صورت، الهیات به معنای مطالعه محتوای متونی است که صحت و اصالت آن‌ها قطعی دانسته می‌شود. در محدودترین معنا که سبک و سیاق رساله‌های الهیات تا اواسط قرن بیستم بود، الهیات به مجموعه ارتباط‌های منظم و متحدی درباره وحی خداوند اطلاق می‌شود که بر مبنای تفسیر کتاب مقدس و روایت دننسیگر از تاریخ اصول عقاید با هم هماهنگ و منطبق می‌شوند («رساله فتواهای کلیسا درباره اصول عقاید» اثر اچ. دننسیگر مظهر الهیات نو مَدرسی است که سنگ بنای ساختار احکام کلیسای کائولیک سنتی بود). طبق این تعریف‌های محدود و مشخص، الهیات به معنای تشریح محتوای تعالیم مقدس است، و اگر چه‌ این معنا یکی از معانی مشروع و معتبر الهیات است، معنایی نیست که عموماً امروزه از الهیات مستفاد می‌شود. معمولاً معنای کلی‌تری از آن مراد می‌شود.

کثرت‌گرایی

امروزه از تعریف کلی و گسترده‌ی الهیات استفاده می‌شود تا برای کثرت‌گرایی موسومی که از دهه‌ی 1970 رواج یافته است جایی باز شود. فلسفه اگزیستانسیالیستی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی، به نوبت، علمای الهیات را وادار به تصدیق نقش عوامل غیر‌الهیاتی در تعریف سنت کرده‌اند. به‌این ترتیب، الهیات نه فقط تأمل درباره عناصر استدلالی در متون مقدس، احکام عقیدتی و تشریفات کلیسایی را در بر می‌گیرد، بلکه شامل تفسیر به رأی فرد فرد مؤمنان که به صورت مستقیم یا تاریخی استنباط شده نیز می‌شود. نسل قدیمی‌تر متألهان دو منبع برای الهیات بر می‌شمردند: کتاب مقدس و سنت. برای مثال، شیلبیک (Schillebeeckx . 1977) این طرح دو منبعی را می‌پذیرد. اما می‌گوید این دو منبع عبارت است از
از یک طرف ... کل سنت تجربی جنبش عظیم یهودی. مسیحی؛ و از طرف دیگر ... تجربه‌های امروزی بشر که مسیحیان و غیر مسیحیان در آن سهیم‌اند ... تجربه تفسیری بخش ضروری مفهوم وحی است.
این رهیافت تجربی می‌تواند به افراطی‌ترین شکل کثرت‌گرایی منتهی شود، که نقطه مقابل محدودترین تعریفی است که قبلا به آن اشاره شد و به معنای ایمان خصوصی و اختیارگرایانه است. مثال برجسته‌ی ‌این‌گونه از آثار الهیاتی را می‌توان در اثر اخیر ‌هانس کونگ الهیات برای هزاره‌ی سوم یافت که‌این فرض را پیش می‌کشد که «اولین رکن و اولین قطب الهیات واحد و انتقادی همین جهان امروزی تجربه ما با همه‌ی بلاتکلیفی‌ها، احتمال‌ها و تغییر‌پذیری‌های آن است» (Kung 1988 , p. 166). اگر معنای این سخن این باشد که همه چیز را می‌توان با الهیات مسیحی سازگار ساخت، دیگر دشوار می‌توان دریافت که الهیات چه معنای معقولی می‌تواند داشته باشد.
در کثرت‌گرایی و شکل‌های نوین جنبش وحدت کلیساها، الهیات سایر باورها و ادیان جهانی را نیز می‌پذیرند، از جمله دین هندویی (بر مبنای متون مقدس ودا) (آئین هندو و نظریه‌ی اجتماعی هندو)، آئین بودایی (بر مبنای آموزه‌های بودا [دارما] که اجتماع را در کنترل خویش گیرد)، اسلام (بر مبنای قرآن که به پیامبر وحی شد) و دین یهود (بر مبنای تورات) (یهودیت). در الهیات اسلامی نیز بر وجود و یگانگی خداوند، رسالت حضرت محمد و وجوب اطاعت از احکامی که «ارکان اسلام» دانسته می‌شود، صحه می‌گذارند. نظام اصول عقایدی که بر مبنای این سه ستون بر پا می‌شود از قرن هشتم میلادی تا‌کنون چندان تغییری نکرده است. الهیات یهودی نیز مبتنی بر تک‌خدایی و در اصل به شکل توحید اخلاقی است که به دریافت یهودیان از تقدیر تاریخی‌شان گره خورده است. این الهیات را می‌توان از جهتی الهیات شریعت توصیفه کرد چون سنت خاخامی همیشه دلمشغول مباحث پرپپچ و خم و حل ناشده درباره‌ی قوانین عهد عتیق و اهمیت و معنای آن برای زندگی انسان بوده است. اما این گفته‌های کلی نمی‌تواند حق مطلب را درباره سنت غنی الهیات یهودی ادا کند، سنتی که از بیخ و بن تحت تاثیر هولوکاست، کم کم شکل‌های مهم و چشمگیری از الهیات آزادی بخش را پرورانده است.

سبک‌های الهیاتی

کثرت‌گرایی در الهیات به صورت پذیرش نظام‌های مختلف الهیاتی، یا به زبان امروزی، سبک‌های متفاوت الهیات‌پردازی نیز دیده می‌شود. در منطق الهیات ( Ritsch , 1986 ) ریچ دو نوع اساسی الهیات را تشخیص می‌دهد: نوع نخست «تک مضمونی» است که در آن الهیات بر محور مضمون مرکزی واحدی سازمان می‌یابد؛ نوع دوم «چندمضمونی» است که در آن مجموعه‌ای از عناوین درخور و ضروری و مضامین جزئی در قالب پیکره الهیاتی واحدی گردهم می‌آیند.
نمونه اعلای نخستین سبک الهیات را می‌توان به قرار زیر برشمرد: مارتین لوتر («براثت» برمبنای فقط ایمان)؛ الهیات آزادی بخش (آزادی از ستم به منزله امری که اهمیت دینی عام دارد)؛ کونگ (وحدت کلیساها، که دیگر هر الهیات یا دین دیگری را دشمن خود نمی‌داند بلکه شریک خود می‌خواند)؛ الهیات پست مدرن (که مسئله‌ی سیاسی را محور الهیات می‌داند)؛ کارل بارت (حاکمیت خداوند)، کارل رانر (نوعی معرفت‌شناسی که در آن تفسیر مبتنی بر فهم شخصی مستقیما و به صورت تاریخی در عمل هستی داشتن مقدور می‌شود).
سبک «چند مضمونی» اکثر نظام‌های الهیاتی از احکام پیتر لمبارد تا جامع‌الهیات توماس آکویناس و نیز اکثر نوشته‌های الهیاتی کاتولیکی و پروتستانی از قرن شانزدهم تا اوایل قرن بیستم و در مورد الهیات کاتولیکی تا اواسط قرن بیستم را شامل می‌شود.
اما هر دو سبک مذکور با این اعتراض رو به رو هستند که نظام‌هایی بسته‌اند که به آسانی نمی‌توانند با تحولات تاریخی، چرخش‌های پارادایمی یا رسالت‌ها و پیامبران جدید کنار آیند.

الهیات به مثابه علم

الهیات را می‌توان «علم ایمان» تعریف کرد که غالبا نیز چنین تعریف می‌کنند، به شرطی که‌ایمان به معنای تفکر و تأمل قاعده‌مند بر اساس اصول و موازینی باشد که فراخور موضوع هر رشته خاصی است. وظیفه‌ی الهیات این است که بر اساسی نظم و قاعده‌ی معینی محتوای وحی الهی را کشف کند. این کار شامل توضیح مشروح و مفصل موضوع خاص آن است که شامل متون و سنت و نیز تجربه‌ی دینی است. تعهد و پای‌بندی بی‌کم‌وکاستی که لازمه‌‌ی این کار است منافاتی با تفکر انتقادی ندارد. الهیات جدید قرن بیستم، مدعی علمی بودن روش‌هایش است و (همراه با سایر علوم انسانی) در برابر این انتقاد پوزیتیویستی تاب آورده که الهیات چیزی جز مجموعه‌ی درهم و برهم داعیه‌های اخلاقی و ارزشگذار نیست و فقط عقاید و ترجیحات را بیان می‌کند. دشوار می‌توان مؤسسه‌ی دانشگاهی امروزینی را به تصور آورد که همچون انجمن سلطنتی در قرن هفدهم الهیات و سیاست را از مباحث خود خارج کند به ‌این دلیل که به لحاظ ارزشی بی طرف نیستند.

الهیات و سایر علوم

تا قرن بیستم، تنها فلسفه بود که فهم شخصی آدمی را به الهیات متصل می‌ساخت. اکنون شمار زیادی از رشته‌های علوم‌انسانی بر الهیات تأثیر می‌گذارند. انسان‌شناسی اصرار دارد که بینش و بصیرت الهیاتی، که آن را جدا از تجربه‌های انسان فرض می‌کنند، مشروط به فرهنگ و ساختارهای تفکر محاط بر آن است (Pallin , 1990). جامعه‌شناسی به نقد فردگرایی الهیات سنتی غرب پرداخته است. برای رفع این نقطه ضعف دو تلاش صورت پذیرفته است: نخست، الهیات سیاسی آلمانی که متس آن را تصحیح انتقادیِ گرایش الهیات معاصر به تمرکز بر شخص منفرد تعریف می‌کند، به شکل‌گیری مفهوم مسیحی مسئولیت در قبال مسائل عمومی کمک کرده است؛ و الهیات آزادی‌بخش مشوق احیای معنای اجتماعی کتاب مقدس بوده است که مسیحیان امریکای جنوبی، درگیر مبارزه برای عدالت، آن را دنبال می‌کنند. رشته‌های مذکور علوم انسانی اکنون وارد گفت‌وگو با الهیات شده‌اند و باید پذیرفت که تاثیر مهم و دوران‌سازی بر الهیات داشته‌اند. آن ما مدت‌هاست که نشان داده‌اند علم ایمانی، «علم عمل» است، و اصطلاحاتی همچون «Orthophraxis» (عمل درست) را به کارگرفته‌اند تا نشان دهند عمل ایمان و پای‌بندی اگر فقط بر اساس عقیده درست (ارتدکسی) تعریف شود، اهمیتی اندک دارد.
الهیات آینده که تحت تاثیر دستاوردهای فعلی فلسفه و علوم‌اجتماعی است، یقینا با عنایت به مطالعات پست مدرن و فمینیستی جرح و تعدیل خواهد شد (Milbank , 1992 , Rose,
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول