نویسنده: پیتر جِی. بوتکی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
 

Entrepreneurship
هوشیاری وگوش به زنگ بودن نسبت به فرصت‌های کسب سود خالص، جوهر اصلی فعالیت‌های انتروپرونری است. وقتی درباره‌ی انتروپرونرگری بحث می‌کنیم درباره‌ی افرادی مشخص، یعنی انتروپرونرها سخن نمی‌گوییم بلکه منظور ما فعالیت با کارکرد انتروپرونرگری و اهمیت تحلیلی آن برای درک ماهیت فرایندهای رقابت در بازار است.

انسان اقتصادی و انسان کنشگر

کنش انسانی شامل تلاش‌های مستمر برای جایگزین ساختن تصور آینده‌ی بهتر به جای وضعیت ناخوشایند فعلی است. انسان‌ها باید مرتبا ابزارها و وسایل خود را از نو سر و سامان دهند تا به اهداف خود برسند. مفهوم تدبیر اقتصادی که به معنای تخصیص ابزارهای کمیاب بین اهداف متعارض است، فقط بخش کوچکی از کنش انسان را شامل می‌شود. در کنش انسان عنصری هست که نمی‌توان آن را بر اساس تدبیر اقتصادی تحلیل کرد و اگر بر چنین تحلیلی پافشاری کنیم برای ما قابل درک نخواهد بود. این عنصر همان جنبه‌ی انتروپرونری در همه‌ی کنش‌های انسانی است.
طبق مدل استاندارد رفتار اقتصادی، انسان اقتصادی عاقل در چارچوب اهداف و وسایل معین، فایده و نفع خویش را به حداکثر می‌رساند. ولی این عقلانیت ابزاری و مکانیکی، تحلیل ما را به مسئله تخصیص محدود می‌کند که نتیجه‎‌ی مطابقت دادن ابزارهای کمیاب و اهداف رقیب است. در این چشم‌انداز، فرایند انتخاب و تصمیم‌گیری صرفاً نوعی مسئله‌ی ریاضیات کاربردی است. ولی کنش انسان دربرگیرنده‌ی چیزهایی بسیار بیش از محاسبه‌ی راه‌حلی برای مسئله‌ی به حداکثر رساندن یا بیشینه‌سازی است. کنش آدمی علاوه بر آن در برگیرنده‌ی نحوه تلقی چارچوب اهداف و وسایل است که فعالیت‌های تدبیر اقتصادی درون آن رخ می‌دهد. عامل انسانی (انسان کنشگر) نه فقط به دنبال کردن هرچه بهتر اهداف خویش باطناً گرایش دارد - به شرطی که اهداف و وسایل به روشنی تعریف شده باشد- بلکه همچنین این هوشیاری را نیز دارد که دریابد کدام اهداف را باید دنبال کرد و چه وسایلی در دسترس است.
فقط در یک چارچوب باز می‌توانیم ماهیت عنصر انتروپرونری را که در همه‌ی کنش‌های انسانی مشهود است و نیز فرایندهای انتروپرونری در بازار را درک کنیم. از طرف دیگر، اگر ما به انتخاب‌های انسان صرفاً در چارچوب اهداف و وسایلی نامعین بنگریم، یعنی همان طور که اکثر اقتصاددانان نوکلاسیک قرن بیستم به آن می‌نگرند، آن گاه نقش انتروپرونری نه ‌این که بد فهمیده شود بلکه اصلاً دیده نخواهد شد و تصویری که از بازار به دست می‌آید تصویر یک تعادل ایستا است و نه فرایندهای پویای بازار که ما در پی فهم و تبیین آن بودیم. در تعادل کلی رقابتی، طبق تعریف، هیچ جایی برای انتروپرونرگری وجود ندارد.
مادامی که اقتصاددانان توجه خود را به تخصیص مکانیکی وسایل کمیاب بین اهداف رقیب در یک چارچوب معین معطوف می‌کنند، ماهیت پویایی فعالیت بازار برای آن‌ها قابل فهم نخواهد بود. فقط در دنیایی سرشار از عدم قطعیت و تغییر دائمی و در دنیایی خارج از توازن و تعادل است که نقش انتروپرونری در فهم ما از زندگی اقتصادی اهمیت می‌یابد.

دو دیدگاه به انتروپرونرگری

اساساً دو دیدگاه به نقش وکارکرد انتروپرونرگری در فعالیت اقتصادی وجود دارد. به موجب یکی از این دیدگاه‌ها که از آن یوزف شومپیتر است انتروپرونرگری تسهیل کننده‌ی نوآوری در زندگی اقتصادی است. انتروپرونر نوآور، تعادل موجود را بر هم می‌زند، موجب تغییر می‌شود و فرصت‌های تازه‌ای خلق می‌کند. هرچند که بعد از هر فوران نوآوری‌های انتروپرونری نظام دوباره به تعادل تازه‌ای می‌رسد، انتروپرونر شومپیتر اساساً نیروی بر هم زننده‌ی تعادل در فعالیت اقتصادی است. بنابراین در تحلیل شومپیتر، انتروپرونر به منزله‌ی نیروی برون‌زای تغییر به نظام اقتصادی وارد می‌شود و اقتصاد را از یک تعادل به تعادل بعدی می‌برد.
در دیدگاه بعدی که از آن لودویگ فون میزس و شاگرد او ایزرئل کیرتسنر است، بر نقش تعادل آفرین انتروپرونر در زندگی اقتصادی تأکید می‌شود. دنیای واقعی که آکنده از جهل همه‌گیر، عدم قطعیت و تغییر است نمی‌تواند به حال تعادل درآید. هر تحلیلی درباره رقابت در بازار نباید چیزی را که در پی تبیین آن است مفروض بگیرد (یعنی گرایش به تعادل). ولی در تحلیل اقتصادی مرسوم از تعادل رقابتی دقیقاً همین کار انجام می‌شود چون وضعیت تعادلی را پیش فرض می‌گیرد، درحالی که تبیین کافی فرایندهای رقابت باید بتواند آن را به مثابه یکی از پیامدهای این فرایند تبیین کند، از طرف دیگر، اگر بازار پویا را به مثابه فرایند رقابتی یادگیری و اکتشاف مطالعه کنیم، آن گاه نقش قاطع و حساس انتروپرونرگری در هماهنگی و تعادل اقتصادی قابل فهم می‌شود. انتروپرنر به وضعیت عدم تعادل فعلی که مشخصه‌اش فرصت‌های ازدست رفته است، به نحوی واکنش نشان می‌دهدکه نظام بازار را به سمت تنظیم و هماهنگی متقابل میان عناصرِ سابقاً ناهمخوان سوق می‌دهد. به ‌این ترتیب، انتروپرونر هشیاری خود را نسبت به فرصت‌های کسب سود خالص به کار می‌گیرد و نظام را به سوی وضعیت فرضی تعادل پیش می‌برد. مسلماً پش از آن که نظام به‌این حالت تعادل برسد، تغییراتی که در واقعیت‌های بنیادی اقتصای روی می‌دهد کاستی‌ها و نارسایی‌های تازه‌ای را برملا می‌کند، اما فقط با تشخیص و تصدیق گرایش درونی بشر به یادگیری از تجربه‌های خویش در بازار و تنظیم چشمداشت‌ها و آرزوها و تعویض برنامه‌ها می‌توانیم به پرسش‌های حساسی پاسخ دهیم که درباره‌ی نیروهای ایجادکننده‌ی تغییر در تصمیم به خرید، فروش، تولید و مصرف پیش می‌آید، تغییراتی که انبوه افراد مختلف در جامعه‌ی اقتصادی را به عمل هماهنگ با یکدیگر وادار می‌کند.
نفس وجود کاستی‌های بالفعل محرک فرایند انتروپرونری بازار است. با هوشیاربودن نسبت به فرصت‌های ممکن برای سر و سامان دادن بهتر به منابع به منظور تأمین اهداف، انتروپرونر عامل هماهنگی فعالیت اقتصادی می‌شود. انتروپرونر یکی از نیروهای درون‌زای بازار است که نارسایی و کاستی را از میان بر می‌دارد. اختلاف میان دامنه‌ی فعلی قیمت‌های نامطلوب و تصور دامنه آتی قیمت‌ها، کنشگران اقتصادی هوشیار و مطلع را بر می‌انگیزد تا در پی سود خالص، روش‌های بهتر و موثرتری برای جلب رضایت مصرف‌کنندگان (یا رسیدن به اهداف) کشف کنند. فرایند رقابت در بازار فرایند یادگیری و اکتشاف است و منطق این فرایند کاملاً به درک نقش هماهنگ کننده‌ی انتروپرونرگری بستگی دارد.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول