نویسنده: روی باسکار
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
 

Paradigm
این مفهوم که کلی‌ترین تعریف آن به صورت الگو، قالب یا نمونه است، در دو زمینه برای تفکر اجتماعی قرن بیستم اهمیت دارد: (1) به سبب استفاده‌ای که از آن در «استدلال‌های اثبات مصداق» شده است؛ (2) به سبب اهمیتی که این مفهوم در کتاب بی‌نهایت پرنفوذ تامس کوون ساختار انقلاب‌های علمی (Kuhn, 1962) دارد.
استدلال‌های اثبات مصداق مورد استفاده‌ی فلسفه‌ی زبانی مکتب آکسفورد در اواسط قرن بیستم بود و می‌توان گفت که در آثار آخر ویتگنشتاین نیز دیده می‌شود. این استدلال با استناد به این واقعیت که واژه با ارجاع به موارد و مصادیق واضح (پارادایم یا نمونه) آموخته می‌شود نتیجه می‌گیرد که مثال‌هایی از شیء یا حالات مورد اشاره‌ی واژه (مانند اشیای مادی، اراده‌ی آزاد) باید وجود داشته باشند. ظاهراً می‌توان این اشکال بدیهی را مطرح کرد که بازی‌های زبانی ما ممکن است بر پایه‌ی رمز و راز یا توهم استوار باشد، مثل کاربرد واژه‌ی «ساحر» در قرن هفدهم.
استفاده‌ی کوون از اصطلاح «پارادایم» در ساختار انقلاب‌های علمی را مارگرت مسترمن به طور جامع و مشروح تحلیل کرده است. او در ویرایش اول این کتاب 21 معنای متفاوت را برای این واژه از هم تمیز داد. خود کوون در پس‌گفتار ویرایش دوم این کتاب (1970) دو معنای اصلی را از هم تشخیص می‌دهد: (الف) «کل مجموعه‌ی عقاید، ارزش‌ها، فنون و غیره که اعضای اجتماع معینی در آن سهیم‌اند» و این به معنای چهارچوب یک رشته‌ی علمی است؛ و (ب) «قسمتی از عناصر موجود در این مجموعه، یا شیوه‌های مشخص حل معما، که به عنوان مدل یا مثال، می‌تواند جانشین قواعد صریح شود به عنوان مبنایی برای حل معماهای باقیمانده در علم مرسوم» و این یعنی سرمشق. مثال‌هایی از این معنای دوم عبارت‌اند از اصول ریاضیات ایزاک نیوتن (Newton, 1687) و دستگاه نوین فلسفه‌ی شیمی جان دالتن (Dalton, 1808). این کتاب‌ها، پارادایم‌ها یا سرمشق‌هایی برای عملکرد علم مرسوم - منابعی که باید از آن‌ها استفاده کرد، نه فرضیه‌هایی که باید آن‌ها را آزمود - فراهم می‌کنند که در بسط و گسترش سنت‌های یک رشته از آن‌ها استفاده می‌شود. سرانجام وقتی معضلات و ناسازه‌ها به حد کافی می‌رسند، بحران پدید می‌آید و دوره‌ی علم انقلابی آغاز می‌شود تا وقتی که پارادایم تازه‌ای شکل بگیرد که براساس آن اجتماع علمی (که اکنون تغییریافته است) بتواند بار دیگر انسجام خود را بازیابد. شرح و تعبیر کوون از علم، آثار ثانوی عریض و طویلی به وجود آورد که در آن در میان سایر بحث‌ها می‌توان روی این استدلال‌ها انگشت گذاشت که علم عادی یا بهنجار آن‌قدرها که کوون توصیف کرده بود یکنواخت و تک‌سویه نیست، و داعیه‌های او درباره‌ی «قیاس‌ناپذیری» پارادایم‌ها گزافه‌گویی است، انقلاب‌های علمی اموری کاملاً عقلانی بوده‌اند (یا دست‌کم می‌توانستند باشد) نه تغییر کیش‌های شبه‌دینی، و این‌که نظریه‌ی کوون دچار ابهام و دوپهلویی سیستماتیک واقع‌گرایی / ایده‌باوری افراطی است.
در این‌جا فقط به اندازه‌ی پرداختن به دو مسئله‌ی آخر مجال دارم. کوون در جاهای مختلف و به شیوه‌ای عمداً ناهمساز، از استعاره‌ی دانشمندانی که پس از براندازی انقلابی در «دنیاهای متفاوت» کار می‌کنند استفاده می‌کند. اکنون ظاهراً روشن است که پس از براندازی انقلابی بهتر است از دانشمندانی سخن بگوییم که در دنیای اجتماعی یا شناختی متفاوتی - و طبق واژگان واقع‌گرایی انتقادی مدرن، در ساحت گذرا - کار می‌کنند اما هنوز اکثراً در پی توصیف و تبیین همان ابژه یا دنیای طبیعی - یعنی ساحت ناگذرا - هستند. قصور کوون از برقراری این تمایز سرچشمه‌ی این پارادوکس است. دوم این‌که، کوون در چند جا معیارهایی برای قضاوت درباره‌ی پارادایم جدید صورت‌بندی کرده است که «بعدها» و پس از گذشت زمان قابل استفاده‌اند، از جمله تعداد مسائل حل شده، دقت پیش‌بینی‌ها و غیره، اما از «بهتر» نامیدن این پارادایم جدید اجتناب می‌کند. و این از دو جهت خطاست. در وهله‌ی اول، این یعنی نادیده گرفتن امکان پسرفت تاریخی. و در وهله‌ی دوم، این امکان را نادیده می‌گیرد که شاید نسبی‌گرایی معرفتی بتواند با عقل‌گرایی در قضاوت همراه شود، خصوصاً اگر به واقع‌گرایی هستی‌شناختی متصل شود (همان‌طور که واقع‌گراهای انتقادی استدلال می‌کنند). معیارهای کوون برای تأخیر تاریخی در واقع معیارهای جانشین (جزئی) برای انتخاب عقلانی هستند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول