نویسنده: دکتر سیّد محمّد بنی‌هاشمی




 

ظهور به طور ناگهانی محقّق می‌شود

مطابق آنچه از ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) نقل شده است ظهور امام زمان (علیه السلام) به صورت دفعی و بدون زمینه‌ی قبلی واقع خواهد شد. خود حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) در توقیع مبارک به جناب شیخ مفید فرموده‌اند:
فإنَّ اَمرَنا یَبعَثُه فَجأَةً. (1)
(خداوند) کار ما را به طور ناگهانی بر می‌انگیزد.
در حدیث دیگری امام علی‌ّ بن موسی الرضا (علیه السلام) نقل فرموده‌اند که وقتی از پیامبر اکرم (صلی ‌الله علیه‌ و آله و سلم) پرسیدند که قیام کننده از فرزندان شما چه وقت ظهور می‌کند، حضرت در پاسخ فرمودند:
مَثَلُه مَثَلُ الساعَةِ التی لا یُجَلّیها لِوَقتِها إلّا هو ... لا یأتیکُم إلّا بَغتَةً. (2)
ظهور همچون قیامت است که آن را در زمان خاصّ خودش فقط خداوند ظاهر می‌سازد... جز این نیست که به طور ناگهانی برایتان رخ می‌دهد.
تعبیر «فَجأَة» و «بَغتَة» در این دو حدیث شریف بر یک معنای صریح دلالت می‌کند و آن این است که ظهور حضرت هنگامی واقع می‌شود که به حساب ظاهری و روی قرائن مشهود، انتظار وقوع آن نمی‌رود و انسان‌ها عموماً آمادگی و انتظارش را ندارند. دفعی و ناگهانی بودن نقطه‌ی مقابل تدریجی بودن است. چیزی که تدریجاً واقع می‌شود، ابتدا زمینه‌ها و مقدماتش فراهم می‌گردد، بعد آرام آرام شرایط برای رسیدن به آن آماده‌تر می‌شود و افراد کم کم آمادگی وقوع آن را پیدا می‌کنند. ولی ظهور امام زمان (علیه السلام) این گونه نیست. ایشان بدون مقدمه و زمینه‌ی قبلی خروج می‌فرمایند و جز افراد بسیار بسیار اندک که انتظار ظهور ایشان را دارند، وضعیت اکثر مردم و شرایط عمومی به گونه‌ای نیست که بتوان نزدیکی وقوع آن را از قبل پیش بینی کرد. این، معنای ناگهانی و دفعی بودن فرج امام عصر (علیه السلام) می‌باشد.
حال که چنین است، اگر عموم مردم و اوضاع و احوال عادی بشر در غفلت و یأس از فرج الهی باشند، آیا مؤمن واقعی انتظار فرجش را از دست می‌دهد؟ آیا در هیچ شرایطی مُجاز هستیم که از ظهور مولای غایب از دیدگانمان ناامید باشیم؟ این مطلب تأکید دیگری است بر همان قاعده‌ی کلّی «کن لما لا ترجو أرجی منک لما ترجو» که در ناامیدی بسی امید است.
نکته‌ی دیگری که از ناگهانی بودن ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) فهمیده می‌شود این است که: ما نمی‌توانیم به چیزی به نام «ظهور صغری» قائل شویم آنچنانکه اخیراً در بعضی از نوشته‌ها به چشم می‌خورد. می‌گویند:
«لازمه‌ی تشبیه وجود مقدّس حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) به خورشید که در روایات متعدّده‌ای آمده است این است که: چنانکه خورشید بعد از غروب تا یکی دو ساعت نورش باقی می‌ماند و یک دفعه جهان را تاریک نمی‌کند و نمی‌گذارد فسادهایی که ناشی از یک مرتبه تاریک شدن است ایجاد شود، در موقع طلوع هم یک دفعه روشن نمی‌شود بلکه با یکی دو ساعت طول کشیدن، کم کم نورش ظاهر می‌شود و نمی‌گذارد ضررهایی که ناشی از روشن شدن یک دفعه است به وجود آید. همچنین حضرت بقیةالله (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) هم وقتی می‌خواهد از میان مردم غایب شود باید غیبت صغری داشته باشد، که داشته، و باید ظهور صغری نیز داشته باشد که مدّعای ماست.» (3)
در این عبارات هیچگونه استدلالی برای وجود «ظهور صغری» به چشم نمی‌‌خورد. تنها چیزی که وجود دارد، دو تشبیه و دو قیاس بدون دلیل است:

یکی اینکه چون حضرت بقیة الله ارواحنا فداه به خورشید تشبیه شده‌اند، پس باید همه‌ی خصوصیاتی که در طلوع و غروب خورشید هست، به ایشان نسبت بدهیم. این سخن هیچ دلیل و منطقی ندارد. زیرا در هر تشبیهی گوینده یکی دو وجه شباهت را قصد می‌کند و هیچگاه همه‌ی خصوصیّات مشبَّهٌ‌به به مشبَّه سرایت داده نمی‌شود. اگر به وجه یا وجوه شباهت تصریح شده باشد که روشن می‌شود، و اگر جهت تشبیه مشخّص نشده باشد معمولاً صفات بارز و شاخص مشبّهٌ به را به عنوان وجه شباهت تلقّی می‌کنند.

مثلاً اگر انسان شجاع را در زبان فارسی یا عربی به شیر تشبیه می‌کنند، هرگز تمام صفات شیر - اعم از حیوانیّت، درنده بودن و ... - مورد نظر تشبیه کننده نیست، بلکه وجه شباهت همان ویژگی شجاعت است که صفت بارز و شاخص در شیر درنده هست. اگر کسی بخواهد ویژگی دیگری از مشبّهٌ به را - که به آن تصریح نشده است - به مشّبه سرایت دهد، باید قرینه و دلیل روشن اقامه کند.
حال در تشبیه امام (علیه السلام) به خورشید و امام غایب به خورشید پشت ابر، آن وجوهی از شباهت که در روایات به آن تصریح شده محل بحث و گفتگو نیست، ولی به جز آنچه تصریح شده صرفاً می‌‌توانیم صفت بارز خورشید را - که همان منبع نور و گرمی و حیات است - به وجود مقدّس امام (علیه السلام) نسبت بدهیم و حق نداریم بدون ارائه‌ی دلیل و قرینه‌ی قطعی، خصوصیّات دیگر خورشید را با ذوق و سلیقه‌ی شخصی برای آن حضرت اثبات کنیم.
قیاس دوم که در ضمن تشبیه اول صورت گرفته، این است که گفته‌اند: چون غیبت امام زمان (علیه السلام) دو مرحله‌ی صغری و کبری داشته است، پس ظهور ایشان هم باید چنین باشد. این قیاس هم با استفاده از تشبیه اول صورت گرفته است. چون دیده‌اند طلوع خورشید هم مانند غروب آن تدریجی است و اتفاقاً غیبت امام (علیه السلام) دو مرحله‌ای بوده است، چنین نتیجه گرفته‌اند که باید ظهور امام (علیه السلام) هم چنین باشد.
چنین قیاسی بدون دلیل است. زیرا اگر غیبت امام (علیه السلام) دو مرحله‌ای بوده است، چه لزومی دارد که ظهور ایشان هم در دو مرحله واقع شود؟! تنها نقطه‌ی اتکای این قیاس همان تشبیه نخست است که اشکال و ایراد آن بیان شد.
پس اصل این دعا - قائل شدن به ظهور صغری - بدون دلیل است و همین دلیل نداشتنش برای ردّ آن کفایت می‌کند. ما اگر بخواهیم اعتقادی را به دین نسبت بدهیم، باید دلیل معتبری از کتاب، سنّت یا عقل فطری اقامه کنیم، وگرنه چیزی را در دین داخل کرده‌ایم که دلیل ندارد. این کار جایز نیست هر چند که به نیّت خیر و به قصد ایجاد امید و انتظار فرج در مردم صورت بگیرد.
امّا مشکل این نظریه فقط بی‌دلیل بودن آن نیست، بلکه ادلّه‌ی موجود درست عکس این معنا را می‌رسانند و آن ادلّه برای ایجاد امید و حال انتظار فرج در مردم بیشترین تأثیر را دارد و با وجود آن‌ها نیازی به استفاده از مطالب نادرست در این خصوص نمی‌ماند.
ادلّه‌ای که این نظریه را رد می‌کنند، همان احادیثی است که ناگهانی و دفعی بودن امر ظهور را می‌رسانند. و اگر قرار باشد این احادیث یک مدلول مسلّم و قطعی داشته باشند، همین تدریجی نبودن ظهور امام (علیه السلام) می‌باشد. برای تکمیل و تأیید این بحث، به یک حدیث دیگر در همین موضوع استناد می‌کنیم. امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
یَظهَرُ کالشِّهابِ الثّاقِبِ فی اللَّیلة الظَّلماء. (4)
(امام عصر (علیه اسلام)) همچون سنگ آسمانیِ شکافنده در شب تاریک ظاهر می‌شوند.
«ثاقب» در زبان عربی به معنای سوراخ کننده و شکافنده می‌باشد. «شهاب ثاقب» به سنگ آسمانیی گفته می‌شود که به طور ناگهانی تاریکی شب را می‌شکافد. صفت بارز و شاخص آن همین است که در تاریکی مطلق - که هیچ روشنایی در آن نیست - به صورت ناگهانی نورافشانی می‌کند. پس ظهور امام عصر (علیه السلام) هم که به شهاب ثابت تشبیه شده‌‌اند، به همین صورت خواهد بود. ایشان در تاریکی محض ظهور می‌کنند و به صورت دفعی و ناگهانی آشکار می‌شوند. این تشبیه به روشنی نظریه‌هایی از قبیل «ظهور صغری» را رد می‌کند.
اگر کسی به قصد ایجاد سوز انتظار فرج بخواهد خدمتی در حق دیگران انجام دهد، به جای طرح نظریه‌های بی‌دلیل، بهتر است آنچه را خود اهل بیت (علیهم السلام) به این منظور فرموده‌اند، به خوبی بیان و تشریح کند و لازم نیست سخنی بگوید که با مبانی صحیحِ دینی در تعارض باشد.
علاوه بر همه‌ی این‌ها چون وقت ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) - همان‌طور که مقاله‌های قبل بیان شد - قابل بداء است، به فرض هم که چیزی تحت عنوان «ظهور صغری» تحقق پیدا کند، هیچ ضرورتی بر اینکه پس از آن، ظهور کامل انجام شود، وجود ندارد. این موضوع را همان نویسنده‌ای که نظریه‌ی «ظهور صغری» را مطرح کرده است، در انتهای سخنانش پذیرفته است.
«شاید این تجلیّات و این علائم و این نور که از افق سرزده (خدای ناکرده) باز منتهی به تاریکی مطلق شود. زیرا این‌ها تمام تحت اراده‌ی الهی است و می‌دانیم که خدا دستش باز است و هر چه بخواهد می‌کند و کسی نمی‌تواند ایرادی داشته باشد و یا از او سؤالی بکند.» (5)
حال که چنین است، طرح این نظریه‌ی بدون دلیل چه فایده و اثر مثبتی می‌تواند داشته باشد؟ تجلیّات نور مقدّس امام عصر (علیه السلام) در طول غیبت کبرای ایشان وجود داشته، گاهی کمتر و گاهی زیادتر بوده است. کثرت این‌ها را نمی‌توان به عنوان تشابه و مقدمه‌ای قطعی برای ظهور حضرت دانست. در عین حال ما اطلاع دقیقی از وضعیت شیعیان گذشته در ارتباط با امام زمان (علیه السلام) نداریم و لذا نمی‌توانیم بگوییم که در مجموع تجلیّات حضرت در زمان ما بر شیعیان بیشتر شده است. بلکه بعضی قرائن نشان می‌‌دهد که در بعضی از زمان‌های پیشین ارتباط مؤمنان با حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) بسیار قوی‌تر بوده است.
در این خصوص ماجرایی آموزنده را از طریق معتبر نقل می‌کنیم که از چند جهت می‌تواند برای منتظران فرج حضرت مفید باشد. این ماجرا مربوط است به مرحوم حاج شیخ محمود یاسری که از علمای باتقوا در تهران بوده و در زمان حیات خود در مسجد ارک تهران اقامه‌ی جماعت می‌نمودند. از قول ایشان نقل شده که فرمودند:
روزی در ورقه‌ای دیدم یک نوع ختم و آداب او را درج و از قول شیخ بهایی (قدس سره) نوشته است: «هر کس این عمل را در ظرف ده روز انجام دهد، بدین ترتیب که از چهارشنبه شروع و در روز جمعه‌ی دوم خاتمه یابد، مطلب و حاجتش برآورده نشود، مرا لعن کند».
لذا به جهت مطلب مهمّ خودم آن ختم را انجام دادم و بعداً ثمر نبخشیده و اثری ندیدم. آنگاه شیخ بهایی (قدس سره) را مخاطب قرار دادم و بدون آن که سخنی بگویم فقط در دل گفتم: آقای شیخ، شما شخصی بزرگ هستید. زبان من لال گردد. نسبت به ذات مقدس شما جسارت نمی‌کنم. ولی چرا چیزی مرقوم شود که اگر به دست اشخاصی غیر مؤدّب افتد به آن جناب توهین کنند؟! این معنا در دلم بود و هرگز به احدی اظهار نداشتم.
پسرم با مرحوم جنانی (آقای جنانی همدانی مقیم تهران دارای علوم غریبه، تسخیر ارواح و غیره بود) معاشرت داشت. روزی به منزل آمده و گفت: شیخ بهایی به شما پیامی دادند و شما را طلبیده‌‌اند. حاضر شوید با شما سخن بگویند.
چون این سخن را از پسرم شنیدم، لرزه بر بدنم رخ داده و مبهوت شدم. سپس پسرم اضافه نمود جنانی می‌گوید: من تاکنون نتوانسته‌ام موفق شوم شیخ را حاضر کنم، تا چه رسد که با من سخنی بفرمایند. و اینک خوشحال است که چون شما به خانه‌ی او بروید از حضور شما برای او فرصتی دست بدهد بدین وسیله بتواند با شیخ بهایی تماس گرفته و استفاده کند.
آنگاه مطلب دیگری پسرم از قول جنانی راجع به آیت‌الله آقای حجت (کوه کمری) گفت: امروز ارواح را احضار کردم، گفتند: امروز برای مصاحبه آمادگی نداریم. ما امروز مأمور شده‌ایم از روح مطهّر آقای حجت استقبال کنیم.
جنانی: کدام حجّت؟
گفتند: آن آقا که هفته‌ای یک باربه ملاقات حضرت ولیّ عصر بقیّة الله ارواحنا له الفداء مشرف می‌شد.
آقای یاسری گفتند: چون مدّتی بود آقای حجّت بستری بودند، از شنیدن این سخن غمگین شدم و ناراحت گشتم. مختصری گذشت، از قم خبر رسید حضرت آیت‌الله العظمی حجّت رحلت فرموده‌‌اند. و به علاوه رادیو تهران سخن را قطع و این خبر را به عنوان خارج از برنامه پخش نمود.
جنانی اصرار داشت زودتر به خانه‌اش بروم تا اینکه او هم بهره‌برداری کند. و لذا پسرم را مأمور کرده بود روزانه مرا تعقیب می‌کرد و من هم امروز و فردا می‌نمودم. بالاخره در یکی از روزها به منزلش رفتم. بخور و غیره را فراهم نمود شروع کرد به خواندن اوراد و اذکار لازمه طبق برنامه‌ی خودش و آنچه را که من مشاهده کردم ترتیب استفاده‌ی او به توسط آئینه بود و هر کس هر نوع مطلبی داشت بایستی بنویسد و نوشته را در دست بگیرد، جواب بر روی آئینه نوشته می‌شد.
چون در صدد احضار شیخ بهایی (قدس سره) برآمد با من گفت: هر چه سؤالاتی دارید بنویسید و در کف خود پنهان نمایید. قلم‌های متعدد و کاغذ و مرکّب در جلوی من نهاد و گفت: من هر چه را از روی آینه بخوانم، شما فوراً ثبت کنید. من نمی‌توانم همه را ضبط کنم و به ذهن خود بسپارم.
یکی از ارواح حاضر شد. جنانی پرسید: شما کیستید؟ گفت: سیدمحمّد طباطبایی. جنانی گفت: من شما را نخواستم. فرمود: من از طرف شیخ بهایی آمده‌ام شما را خبر کنم. یک دقیقه بعد شیخ حاضر می‌شود. جنانی آئینه را برگردانیده و تنفّس داد . سیگاری مصرف نمودیم سپس آماده شدیم.

شیخ تشریف آوردند و آنچه بر روی آئینه نوشته می‌شد جنانی می‌‌خواند. گفت: آقای شیخ به شما سلام می‌دهند. عرض کردم: علیک السلام و رحمة الله و برکاته. بعداً گفت: احوال شما را می‌پرسند: گفتم اگر عنایت شما شامل من باشد خوشوقت می‌شوم. فرمودند: اگر عنایتی شامل شما نبود، هر آینه در صدد تصحیح آن ختم نمی‌شدم. در نقل آن تحریف وقوع یافته است. (ختامه یوم الاحد) است نه یوم الجمعه. شما می‌دانید در هفته ایّام طاق را آثاری است - یکشنبه، سه شنبه، پنج‌شنبه و روز جمعه برای دعای ندبه است.

آقای یاسری گفتند: از شنیدن خبر تشرّف مرحوم آقای حجّت تعجّب داشتم. مرحوم شیخ بهایی از دل من آگاه بوده و فرمودند: آقای شیخ، شما در عهد ما نبودید. بسیاری از مردم آن عهد به ملاقات حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه نائل می‌شدند. مردم این زمان مشغول به معاصی هستند. به مردم بگویید دست از معصیت بردارند و الّا بلا نازل می شود! بعداً یکایک سؤالاتی را که داشتم و نوشته بودم جواب دادند تا اینکه خداحافظی به عمل آورده و جنانی استفاده ننمود.
و امّا دعا و ختم مذکور از جناب شیخ بهایی (علیه الرحمه) این است:
ختم شیخ بهائی (قدس سره): از روز جمعه شروع و تا ده روز که پایان آن روز یکشنبه می‌شود روزی صد بار بگویید: بسم الله الرحمنِ الرَّحیم * یا مُفَتِّحَ الاَبوابِ، یا مُقَلِّبَ القُلوبِ و الاَبصار، و یا دلیلَ المُتَحَیِّرینَ و یا غیاثَ المُستَغیثینَ، تَوَکَّلتُ عَلَیک یا ربِ فَاقضِ حاجَتی واکفِ مُهمّی. ولا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ. و صلَّی اللهُ علی مُحَمّدٍ وَ آلِهِ اَجمَعینَ. (6)
شاهد ما در نقل این داستان فرمایش آخر مرحوم شیخ بهایی به آقای یاسری است.

علائم حتمی ظهور چه می‌شود؟

در بحث از ناگهانی بودن ظهور، ممکن است اشکالی به نظر برسد که: با وجود علائم حتمی که برای ظهور حضرت بیان کرده‌اند، چگونه می‌توانیم به دفعی بودن آن قائل شویم؟ اگر آن علامت‌ها قطعاً واقع می‌شوند، پس ظهور نمی‌تواند ناگهانی باشد بلکه ابتدا باید نشانه‌های آن ظاهر شود، و تا وقتی آن نشانه‌ها واقع نشده‌اند، امید به ظهور نمی‌توان داشت. اگر هم نشانه‌های حتمی آشکار شوند، خود مقدمه‌ای برای ظهور خواهند بود و دیگر نمی‌توان ظهور را یک امر ناگهانی دانست.
این اشکال را نویسنده‌ی بزرگوار کتاب ارزشمند مکیال المکارم مطرح فرموده‌اند و در پاسخ به آن دو جواب داده‌‌اند. (7) ما با الهام از فرمایش‌های ایشان و با استفاده از بحث بداء پذیری علائم ظهور به پاسخ از اشکال می‌پردازیم. در این مورد دو احتمال می‌توان داد:

احتمال اول:

چه بسا در وقوع این علائم، بداء صورت پذیرد و محتوم نامیدن آن‌ها منافاتی با بداء شدن در مورد آن‌ها نداشته باشد. در مقاله‌های قبلی این موضوع را بررسی کردیم.

احتمال دوم:

بدون قائل شدن به بداء در مورد آن علائم نیز می‌توانیم ناگهانی بودن ظهور حضرت را بپذیریم. راه حل مسأله این است که ظهور حضرت را همراه با وقوع علائم آن دفعی و ناگهانی بدانیم. این احتمال را حتّی اگر قائل به بداء در مورد علائم ظهور بشویم، نمی‌توانیم مردود بدانیم. زیرا وقتی چیزی بداءپذیر باشد، نمی‌توان گفت که لزوماً واقع نمی‌شود. امکان بداء غیر از وقوع بداء است.
ما در بحث از علائم ظهور، امکان بداء را در مورد آن اثبات می‌کنیم نه ضرورت وقوع آن را. بنابراین چه بسا در برخی از علائم - چه حتمی و چه غیر حتمی - بداء صورت نگیرد، وی در عین حال ظهور حضرت دفعی و ناگهانی باشد. رمز مطلب این است که نشانه‌های ظهور را بسیار نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. در این صورت هم می‌توانیم قائل به وقوع بعضی از علائم ظهور بشویم و هم اصل ظهور را تدریجی ندانیم.
ممکن است گفته شود که: در روایات برای بعضی علائم ظهور مدّت زمانی معیّن شده است که با وجود آن زمان، نمی‌توانیم وقوعش را نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. مثلاً در مورد خروج سفیانی مدّتی که در بعضی روایات معیّن شده است، پانزده ماه می‌باشد و این زمان با نزدیکی و مقارنت آن با اصل ظهور سازگاری ندارد.
به این سؤال می‌توان چنین پاسخ داد: بنا بر احتمالی از مرحوم علّامه مجلسی چه بسا در اصل خروج سفیانی بداء نشود ولی در مدّت زمان خروجش بداء صورت بگیرد. و اینکه در حدیث فرموده‌‌اند در امر محتوم هم امکان بداء وجود دارد، می‌تواند اشاره به بداء در خصوصیات نشانه‌ای مانند خروج سفیانی باشد.
به هر حال اگر وقوع علامتی از علائم بسیار نزدیک به اصل ظهور باشد، به ناگهانی بودن آن لطمه وارد نمی‌سازد. مثلاً درباره‌ی کشته شدن «نفس زکیّه» که جزء علائم حتمی ظهور دانسته شده است، (8) از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده است:
لَیس بینَ قیامِ قائِم آلِ محمّدٍ (صلی‌الله ‌علیه و آله و سلم) وَ بَینَ قَتلِ النَّفسِ الزَّکیَّةِ اِلّا خَمسَةَ عَشَرَ لَیلَةً (9).
فاصله‌ی میان قیام قائم آل محمد (صلی ‌الله ‌علیه و آله و سلم) و کشته شدن نفس زکیّه فقط پانزده شب است.
این مقدار فاصله‌ی زمانی با ظهور حضرت، لطمه‌ای به ناگهانی بودن آن نمی‌زند. اگر واقعاً چنین شود، عرفاً این دو حادثه را مقارن یکدیگر می‌شمارند. علاوه بر اینکه چه بسا درباره‌ی این پانزده شب هم بداء صورت بگیرد بدون آن که در اصل کشته شدن نفس زکیّه بداء شود.
همچنین است در مورد «نداء» یا «صیحه» که آن هم از علائم حتمی به شمار آمده، (10) ولی ممکن است در زمان وقوعش بداء شود. مثلاً اینکه فرموده‌اند نداء در شب بیست و سوم ماه رمضان است و قیام حضرت در روز عاشورا، که فاصله‌ی این دو با یکدیگر بیش از سه ماه می‌باشد، چه بسا در اصل نداء و صیحه‌ی آسمانی بدائی صورت نگیرد ولی در فاصله‌ی آن با ظهور بداء شود.
به هر حال همه‌ی این‌ها امکان پذیر است، و بنابراین وقوع همه‌ی علائم یا بعضی از آن‌ها، با ناگهانی بودن ظهور قابل جمع می‌باشد. آنچه در این بحث باید به عنوان یک اصل مسلّم و قطعی تلقّی گردد، همین است که انتظار فرج امام زمان (علیه السلام) در هر سال و هر ماه و هر هفته و هر روز و بلکه هر ساعت و هر لحظه در مؤمن از بین نرود. این اصلی است که به هیچ وجه نباید مخدوش گردد.

یأس از ظهور یک لحظه هم پذیرفته نیست

نتیجه‌ی بسیار مهمّی که از اعتقاد به بداءپذیر بودن وقت ظهور و ناگهانی بودن آن به دست می‌آید این است که: امر فرج امام زمان (علیه السلام) متوقّف بر حصول زمینه و مقدمه‌ای که با دفعی بودن آن منافات داشته باشد، نیست. و بنابراین ناامیدی از امر فرج در هیچ مدّت زمانی هر چند کوتاه روا نمی‌باشد؛ بلکه حال انتظار فرج همیشه و در هر لحظه باید در مؤمن وجود داشته باشد. این معنا با تعابیر مختلف در احادیث ذکر شده است. امام هادی (علیه السلام) چنین فرموده‌اند:
اِذا رُفِعَ عَلَمُکُم مِن بَینِ اَظهُرِکُم، فَتَوقَّعُوا الفَرَجَ مِن تَحتِ اَقدامِکم. (11)
هرگاه نشانه‌ی شما از میان شما برداشته شود، از زیر پاهایتان منتظر فرج باشید.
«عَلَم» به معنای نشانه و پرچم است. و به امام (علیه السلام) عَلَم اطلاق می‌شود چون ایشان نشانه‌ی ایمان، توحید، تقوا و ... هستند (اَعلامُ التُّقی) (12) و مسیر هدایت به وسیله‌ی ایشان - و تنها به وسیله‌ی ایشان - شناخته می‌شود. برداشته شدن این عَلَم از میان مردم، می‌‌‌تواند به معنای پنهان شدن ایشان از دیدگان مردم باشد. البته با غیبت امام (علیه السلام) همه‌ی جنبه‌های نشانه بودن ایشان رفع نمی‌شود و تنها بخشی از آن برداشته می‌شود.
انتظار فرج از زیرپا - مطابق توضیح مرحوم علّامه مجلسی - ممکن است کنایه از ظهور ناگهانی باشد. چون وقتی می‌گویند از زیرپاها، یعنی همان جا که ایستاده‌ای منتظر فرج باش نه اینکه از آنجا بگذری تا فرج فرا برسد، همان جا که هستی بدون آن که قدم برداری آماده‌ی ظهور باش. پس این حدیث شریف دلالت بر وجوب انتظار فرج در هر زمان و هر مکان می‌کند.
حدیث دیگر از حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) است که قسمتی از آن چنین است:
اِذا اشتَدَّت الحاجَةُ و الفاقَةُ وَ اَنکَرَ الناسُ بعضُهم بعضاً فَعِندَ ذلکَ تَوقَّعُوا هذا الاَمرَ صَباحاً و مَساءً.
وقتی که فقر و نیازمندی شدّت یابد و مردم یکدیگر را انکار کنند، در آن زمان صبح و شام منتظر ظهور باشید.

انتظار شب و روز به این معناست که اگر در یک شب حضرت ظهور نفرمودند، فردای آن شب - در روز - باید منتظر بود، و اگر در روز ظهور نکردند، همان شب احتمال فرج وجود دارد. این طور نیست که اگر شبی ظهور واقع نشد، دیگر تا شب بعد بتوان از آن ناامید بود، و نیز اگر در روزی ظهور واقع نشد، نمی‌توان گفت که همان شب - یعنی قبل از آنکه روز بعد بیاید - احتمال فرج وجود ندارد.

راوی می‌گوید: فقر و نیازمندی را فهمیدیم که چیست. اینکه مردم یکدیگر را انکار کنند، یعنی چه؟ حضرت فرمودند:
یَأتِی الرَجُلُ أخاه فی حاجةٍ فَیَلقاهُ بِغَیرِ الوَجهِ الذی کانَ یَلقاه فیه و یُکَلِّمُهُ بِغَیرِ الکَلامِ الذی کانَ یُکَلِّمُهُ. (13)
کسی برای رفع نیازی به برادر دینی‌اش مراجعه می‌کند ولی او آن طور که قبلاً با او برخورد می‌کرد (وقتی حاجتی نداشت) با او برخورد نمی‌کند و آن طور که قبلاً با او حرف می‌زد، حرف نمی‌زند.
منظور این است که روابط بین مؤمنان طوری سرد می‌شود که وقتی یکی از آن‌ها احتیاجی به دیگری پیدا می‌کند، او برخورد خوبی از خود نشان نمی‌دهد و آن طور که قبلاً او را تحویل می‌گرفت، تحویل نمی‌گیرد. این نشان می‌‌دهد که مسائل مادّی ارزش بیشتری از رابطه‌ی دینی و ایمانی پیدا می‌کند. در چنین شرایطی باید صبح و شام منتظر فرج بود. تعبیر صبح و شام هم نظیر تعبیر شب و روز، همیشگی بودن انتظار فرج را می‌رساند.
خلاصه اینکه یأس از فرج الهی و ظهور امام زمان (علیه السلام) از بزرگترین گناهان کبیره است که نه به صورت دائمی و کلّی و نه به شکل موقّت و جزئی، حتی برای یک ساعت و لحظه هم از مؤمن پذیرفته نیست.
علاوه بر این ادلّه، احادیثی که تعیین کردنِ وقت برای ظهور را حرام دانسته‌اند، نیز بر این مقصود دلالت می‌کند. زیرا به تعبیر مرحوم صاحب مکیال (14): اگر کسی ظهور حضرت را در مدّت زمان معیّنی نفی کند، مثلاً بگوید تا چند سال آینده یا چند ماه بعد، ظهور واقع نمی‌شود، در حقیقت به همین مقدار برای آن تعیین وقت کرده است و مقتضای ناامیدی از ظهور حضرت در یک زمان خاص، همین است.

پی‌نوشت‌ها:

1. احتجاج طبرسی ج 2 ص 324.
2. کمال‌الدین باب 35 ح 6.
3. آیا ظهور نزدیک است ص 135 و 136.
4. بحارالانوار ج 24 ص 78.
5. آیا ظهور نزدیک است ص 142.
6. گنجینه‌ی دانشمندان، ج 4 ص 594 تا 597.
7. مکیال المکارم ج 2 ص 160 و 161.
8. اثبات الهداة ج 7 ص 422 ح 99، از امام صادق (علیه السلام): و النداء من المحتوم ... و قتل النفس الزکیة من المحتوم.
9. کمال الدین باب 57 ح 2.
10. کمال الدین باب 57 ح 2.
11. اصول کافی، کتاب الحجّة، بابٌ فی الغیبة، ح 24.
12. زیارت جامعه‌ی کبیره (بحارالانوار ج 102 ص 128).
13. بحارالانوار ج 52 ص 185 ح 9.
14. مکیال المکارم ج 2 ص 158.

منبع مقاله :
بنی‌هاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم