توليد علم يا توليد مقاله؟
توليد علم يا توليد مقاله؟
توليد علم يا توليد مقاله؟
نويسنده:قادر - بشيري
منبع:سایت - باشگاه اندیشه
منبع:سایت - باشگاه اندیشه
طي چند سال و به خصوص چند ماه اخير، اظهارنظرهاي متفاوت و گاه متضادي در مورد تعداد و كيفيت مقالات ايراني چاپ شده در مجلات علمي نمايه شده در موسسه اطلاعات علمي[1] (ISI) مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. مطالب متعددي توسط استادان و محققان بزرگوار در خصوص ارتباط اين مقالات با توسعه و توليد علم نگارش شده و در مقابل نيز توسط محققان ديگر مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. آنچه مسلم است ادراك اين حقيقت توسط هر دو گروه مي باشد كه توسعه علمي تنها راه پيشرفت و حركت رو به جلو در دنيايي است كه روز به روز بر آهنگ پيشرفت آن افزوده مي شود و چنانچه كشوري با سرعتي مطابق آن در حركت نباشد به همان نسبت نيز از قافله رشد عقب خواهد ماند. با اين وجود، اختلاف دو گروه در نوع نگرش بر تعداد و كيفيت مقالات، معيار بررسي آنها و ارتباط اين مقالات با توسعه و توليد علم، باعث شد اين حقير- كه هم از لحاظ علم و تجربه كمتر و هم از لحاظ سن نسبت به همه بزرگواران و استادان كوچكتر است- دست به نوشتن اين مقاله ببرد.
شكي نيست كه معياري جامع براي بررسي كيفيت مقالات چاپ شده در دنياي علم وجود ندارد. در طي چندين دهه تلاشهايي جهت ايجاد چنين معياري و استفاده در طبقه بندي كيفي مقالات چاپ شده انجام گرفته است. ضريب نفوذ يا تاثير[2] (IF) جزو اولين تلاشها در اين زمينه بود كه توسط Eugene Garfield بنيان گذار ISI در سال 1979 معرفي گرديد (1). طبق تعريف، IF هر مجله علمي در هر سال عبارت است از تعداد كل استنادات به مقالات چاپ شده در دوره دو ساله پيش از آن بخش بر تعداد كل مقالات چاپ شده در همان سال. اين معيار سالها بعنوان تنها معيار بررسي تاثير مقالات علمي چاپ شده در جامعه علمي مورد استفاده قرار گرفته بطوري كه در هر سال IF تمامي مجلات علمي نمايه شده در ISI محاسبه شده و در دسترس محققان قرار مي گيرد. با اين وجود، اين معيار داراي كاستي هايي نيز مي باشد و به همين علت مورد نقدهاي فراواني قرار گرفته است (2). مهمترين ايراد وارد شده به IF محاسبه مقالات مروري در تعيين IF مجلات علمي مي باشد چرا كه چنين مقالاتي به ميزان بسيار زيادي مورد استناد قرار مي گيرند. به همين علت در ميان 10 مجله علمي با بالاترين ميزان IF در تمامي زمينه هاي علوم، هفت مورد از آنها مجلات علمي هستند كه فقط مقالات مروري چاپ مي كنند (بالاترين IF از آن Annual Review of Immunology مي باشد كه در سال 2006 به ميزان 47. 237 محاسبه شده است). Eugene Garfield در سال 1995 وجود اين ايرادها را اين چنين عنوان نمود: "در زمان معرفي IF به نظر ?نمي رسيد كه IF تبديل به موضوعي بحث انگيز شود، IF همانند انرژي هسته اي داراي دو وجه است و من انتظار دارم كه از آن به صورت سازنده استفاده شود، هم چنان كه مي تواند مورد سوء استفاده نيز قرار گيرد" (3). وجود اين ايرادها باعث شد كه محققان بدنبال معيار ديگري باشند كه بصورت بهتري ميزان تاثير مقالات چاپ شده در جامعه علمي را مشخص كند.
معيار ديگري تحت عنوان PRW در سال 2006 جهت بررسي كيفي مقالات علمي توسط Johan Bollen و همكاران معرفي شد (2). اين معيار با الگوگيري از الگوريتم PageRank (PR) مورد استفاده در موتور جستجوگر Google بوجود آمد (4). PRW نه تنها تعداد استنادات مقالات را در نظر مي گيرد بلكه نوع مجلات علمي را هم كه مقاله اي را مورد استناد قرار مي دهند، مدنظر قرار مي دهد. بعبارت ديگر، اگر مجله علمي كه مقاله اي را مورد استناد قرار مي دهد خود از لحاظ علمي بالا باشد نشانگر اين است كه مقاله مورد استناد نيز از لحاظ علمي بالاست. مطابق اين معيار، IF نشانگر محبوبيت عام[3] مجلات علمي مي باشد چرا كه فقط منعكس كننده تعداد استنادهاي انجام گرفته به مقالات است در حاليكه PRW نمايانگر اعتبار[4] هر مجله علمي بوده و نشان دهنده ميزان استفاده افراد متخصص هر رشته از آن مي باشد (2).
مقايسه دو معيار IF و PRW در مورد 5709 مجله علمي كه در ISI داراي استناد بيشتر از 1 بودند نشانگر ميزان تفاوت آنها در دسته بندي مجلات علمي است. جدول شماره يك مقايسه 10 مجله علمي بالاي هر دو معيار را نشان مي دهد. چنان كه انتظار مي رود اين دو ليست تفاوت هاي چشمگيري را نشان مي دهند بطوري كه Journal of Biological Chemistry كه در ليست IF رتبه تقريبا 180 را در بين 5709 مجله علمي دارا بود، در ليست PRW در رتبه اول قرار گرفته و بعنوان معتبرترين مجله علمي در تمامي زمينه هاي علوم قرار مي گيرد. با توجه به اينكه مجلات علمي مروري داراي IF بالا وPRW پايين و مجلات علمي بسيار تخصصي داراي IF پايين وPRW بالا هستند، معيار ديگري تحت عنوان Y-factor معرفي شده است كه از تركيب دو معيار IF و PRW بدست مي آيد. اين معيار نيز در جدول يك جهت مقايسه با دو معيار قبلي آورده شده است. دو مجله علمي معتبر Nature و Science در صدر ليست اين معيار قرار مي گيرند كه هم مويد قابل قبول بودن اين معيار بوده و هم نشانگر ارزش علمي اين دو مجله علمي است بطوري كه تعداد مقالات چاپ شده در اين مجلات علمي در رتبه بندي دانشگاه هاي جهان نقش بسزايي دارد. انجمن بيوشيمي و بيولوژي ملكولي آمريكا (ASBMB)، Y-factor را بعنوان معياري قابل قبول جهت بررسي تاثير مقالات چاپ شده بر جامعه علمي و مقايسه آنها با هم، مورد استقبال قرار داده است (5).
هدف نگارنده از بيان اين معيارها تنها نشان دادن اين حقيقت است كه همانند هر موضوع علمي ديگر احتمال وجود كاستي هايي در معيارهاي بررسي كيفي مقالات علمي وجود دارد و به همين علت اين معيارها درحال تغيير و بهبود هستند. بعيد نيست كه در آينده اي نه چندان دور معيارهاي عنوان شده در اين نوشته نيز دچار تغيير شوند. فارغ از تمامي معيارهاي ذكر شده، آنچه باعث ارزش يك مقاله مي شود ارزش علم توليد شده در مقاله مي باشد كه نگارنده از آن بعنوان علم مولد نام مي برد، علمي كه بتواند در سطح خرد، كلان، ملي يا بين المللي به نوعي باعث پيشرفت مرزهاي علم يا رفع مشكلي در جامعه شود، چنان كه وظيفه دانشگاه ها و مراكز علمي نيز همين است. مقاله تنها راهي براي ارائه نتايج به جامعه علمي، نقد علمي و استفاده ديگران از نتايج بدست آمده مي باشد. حال بايد ديد ما در جامعه دانشگاهي خود به دنبال توليد علم هستيم يا توليد مقاله؟ رابطه توليد علم و مقاله با هم چگونه است، آيا رابطه اي دوسويه بين اين دو برقرار است يا وجود يكي وابسته به ديگري است؟ بدون شك رابطه ي بين اين دو نمي تواند رابطه اي دوسويه باشد. در رابطه يك سويه نيز توليد علم به عنوان علت و توليد مقاله نقش معلول را ايفا مي كند. چنانچه اين رابطه يك سويه به صورت عكس درآمده و توليد مقاله بر توليد علم ارجحيت داشته باشد، شايد آمار توليد مقاله بالاتر نشان داده شود ولي الزاماٌ اين افزايش آمار مقالات چاپ شده منجر به افزايش چنداني در توليد علم نمي شود. پيشرفت جوامع بشري نيز در گرو توليد علم مي باشد نه توليد مقاله، چه بسا پيشرفت هاي علمي اصلا به مقاله تبديل نشده و بصورت پتنت[5] ثبت شده و در توليدات صنعتي و انبوه به ظهور مي رسند.
جامعه علمي ايران نيز مستثني از اين قائده نيست. مادامي كه سيستم دانشگاهي از حالت مصرف گرايي علمي به سيستم توليد كننده علم تبديل نشود، تاثير چنداني نه در جامعه علمي جهاني كه در جامعه خود نيز نخواهد گذاشت. دانشگاه هاي ما طي ساليان گذشته روند رو به رشدي را در اين تغيير از خود نشان داده و تمرين خود را براي تبديل از سيستمي كاملاً مصرفي و مدرسه گونه به سيستمي توليد كننده آغاز كرده اند. بنيان گذاشتن دوره هاي تحصيلات تكميلي با همه كم و كاستيهاي خود حركت بزرگي بود كه باعث شد سيستم دانشگاهي ما از حالت كاملاً آموزشي به سمت پژوهشي جهت گيري كند. بسيار بي انصافي است اگر بخواهيم زحمتهاي استادان و محققان كشورمان را در اين امر قدر ندانيم، چه اين افراد در برهه اي از زمان كار تحقيقاتي را شروع كردند كه ميل عمومي چنداني به آن حتي در محيط هاي علمي وجود نداشت. آثار اين حركت هم در يك دهه اخير در افزايش تعداد مقالات علمي آشكار شده است. با همه اين تفاسير نمي توان فقط به صرف افزايش تعداد مقالات، مدعي توليد علم و پيشرفت بود. متاسفانه چاپ مقالات علمي تنها با هدف افزايش تعداد آنها و غالباً بدون در نظر گرفتن كيفيت و محتواي مطالب چاپ شده، درد مزمني است كه گريبانگير جامعه علمي ما شده است. چنين مقالاتي هم كه عموماٌ مورد استفاده كسي قرار نگرفته و باعث ايجاد هيچ حركتي نمي شوند، قابليت چنداني در توليد و پيشرفت علمي ندارند. هدفمند و پرمحتوا كردن پژوهشها همراه با افزايش كيفيت مقالات حاصل از آن به دور از دغدغه افزايش تعداد آنها، راهي است كه مي تواند خلاء توليد علم را پر كند. دست يابي به چنين هدفي مستلزم تغيير نگرشها در سياست گذاري علمي، تخصيص منابع مالي مناسب و همت استادان و محققان دانشگاهي است.
سياست گذاري علمي: نگرش درست علمي مهمترين عامل ايجاد تحرك و پويايي در محيطهاي علمي است، نگرشي كه نه تنها به تحقيق و پژوهش به عنوان ابزاري تجملاتي و شعارگونه نمي نگرد بلكه آن را يگانه راه رسيدن جامعه به پيشرفت مي داند. چنين سياست گذاري علمي نه تنها باعث تشويق و ترغيب استادان و محققاني مي شود كه كارهاي پژوهشي انجام مي دهند، بلكه باعث تحرك افرادي هم مي شود كه رغبتي به اين كار ندارند. تغيير نگرش آموزشي به پژوهشي در آئين نامه هاي ارتقاء افقي و عمودي، بررسي كيفي كارهاي پژوهشي و بها دادن به نتايج علمي معتبر از جمله مواردي است كه مي توانند نقش مهمي در چنين سياست گذاريهايي ايفا كنند. به عنوان مثال، در پيش نويس آئين نامه جديد ارتقاء اعضاء هيئت علمي دانشگاهها ميزان امتيازي كه براي مقاله چاپ شده در Nature اعطا مي شود تنها دو تا سه برابر مقاله چاپ شده در مجلات داخلي مي باشد، در حاليكه ارزش علمي اين مقالات به هيچ وجه قابل مقايسه با هم نمي باشد. به اين ترتيب، حتي با وجود امكانات وسيع تحقيقاتي و بودجه پژوهشي فراوان نيز نمي توان انتظار داشت كه رغبتي براي ارائه كاري در چنان سطح وجود داشته باشد. به راستي اگر با چند مقاله چاپ شده در مجلات علمي-ترويجي يا حداكثر علمي-پژوهشي داخلي مي توان به درجه استادي رسيد، چرا رنج بيهوده براي ارائه كاري در سطح بالا و چاپ آن در مجلات معتبر جهاني را بكشيم؟ داشتن قوانيني تا حدامكان جامع و با قدرت اجرايي و نظارت بالا مي تواند تضميني بر اين اميد باشد كه روزي دانشگاههاي ما نيز به جرگه ي توليد كنندگان علم مولد بپيوندد.
يكي از موضوعات مهمي كه به نظر نگارنده بايد به ميزان زيادي در سياست گذاري علمي مورد توجه قرار گيرد، سرمايه گذاري دراز مدت بر روي علوم پايه در مراكز علمي و فرهنگ سازي براي آن در كل جامعه است. چنان چه عنوان نيز نشان مي دهد، علوم پايه بعنوان پايه و اساس تمامي علوم كاربردي است. تا زماني كه پايه هاي رياضي، فيزيك و زمين شناسي محكمي نداشته باشيم، داشتن رشته هاي فني مولد بي معني خواهد بود و مادامي كه زيست شناسي و شيمي قوي نداشته باشيم، رشته هاي پزشكي و كشاورزي حرفي در توليد علم جديد براي گفتن نخواهند داشت. چنانچه قدري با تامل بنگريم، بيوتكنولوژي و نانوتكنولوژي خود نوعي نگرش نو و استفاده ي جديد از علوم پايه محسوب شده و از قلب علوم پايه برخواسته اند. ما اگر نتوانسته ايم در بيوتكنولوژي آن چنان كه بايد حرفي براي گفتن داشته باشيم، مشكل را بايد در عدم وجود علوم پايه قوي براي آن جستجو كنيم. مثال ديگر را مي توان در نانوتكنولوژي و فناوري اطلاعات ديد كه داستاني همانند بيوتكنولوژي براي آنها نيز قابل تصور است. اگر با فرستادن دانشجوي دكتراي اعزام به خارج به دنبال انتقال علوم جديد به كشور بوده و با گرفتن دانشجوي دكترا در داخل به دنبال بومي سازي آن هستيم، شايد اين راهكارها بتواند در كوتاه مدت جوابگو باشد ولي بدون داشتن علوم پايه مناسب، حداكثر بعنوان مصرف كننده علوم جديد خواهيم بود و سهمي در توليد آن نخواهيم داشت. چنان چه بخواهيم در فردايي كه فناوري جديد ديگري پا به عرصه مي گذارد موفق باشيم، بايد نوع نگرش به علوم پايه را تغيير دهيم. نگرشي كه با تقويت و رشد علوم پايه، امكان تغذيه ديگر علوم كاربردي از آن را فراهم ساخته و راه را براي ايجاد، رشد و استفاده از فناوري هاي جديد هموار سازيم.
منابع مالي: بدون شك با وجود بهترين سياستهاي علمي و استادان و محققان طراز اول، بدون وجود بودجه كافي امكان كار علمي در سطح بالا وجود نخواهد داشت. توجه به بودجه دانشگاه هايي كه در توليد علم موفق بوده اند نشان مي دهد كه چگونه توليد علم با ميزان بودجه سرمايه گذاري شده در بخش پژوهشي در هم گره خورده است. جدول 2 ميزان بودجه سالانه و پژوهشي 10 دانشگاه برتر دنيا (مطابق دسته بندي Times Higher Education در سال 2007) را بطور خلاصه نشان مي دهد. بعنوان مثال، دانشگاه هاروارد كه طي چندين سال گذشته در رتبه بندي دانشگاه هاي جهان رتبه اول را كسب نموده در سال 2006 بودجه اي معادل سه ميليارد دلار داشته است كه %19 اين بودجه را بودجه پژوهشي تشكيل داده است (6). اين بودجه به تنهايي معادل نصف بودجه پيش بيني شده (و نه تصويب شده) كل وزارت علوم، تحقيقات و فناوري ايران براي سال 1387 مي باشد. هم چنان كه جدول نشان مي دهد نسبت بودجه پژوهشي به كل بودجه دانشگاه ها بسيار قابل تامل است بطوري كه در بعضي موارد به بيش از 40 درصد هم مي رسد. همه اين موارد گوياي موفقيت آميز بودن سرمايه گذاري كلان در بخش پژوهش جهت توليد علم مي باشد، علمي كه با ايجاد تكنولوژي هاي جديد و كسب درآمدهاي سرشار اقتصادي ميزان بودجه صرف شده را به خوبي توجيه مي كند. هم چنان كه دانشگاه هاروارد در سال 2004 حدود 3. 4 ميليارد دلار بطور مستفيم و غير مستقيم در اقتصاد منطقه بوستون تاثير داشته كه حتي بيشتر از بودجه سالانه دانشگاه مي باشد (7).
ذكر اين نكته ضروري است كه درصد بسيار بالايي از اين بودجه هاي پژوهشي مربوط به منابع خارج از دانشگاه مي باشد. ارتباط تنگاتنگ دانشگاه ها با مراكز صنعتي و توليدي اين امكان را به وجود مي آورد كه هم مشكلات اين مراكز مرتفع شده و هم بودجه هاي هنگفت و امكانات وسيع تحقيقاتي براي دانشگاه ها فراهم شود. ايجاد چنين ارتباطي منوط به عامي سازي فرهنگ تحقيق در كل جامعه و به خصوص در جامعه صنعتي است كه متاسفانه در كشور ما اهميت چنداني پيدا نكرده است. حاصل نبود چنين نگرشي در جامعه، احساس عدم نياز و اطمينان واحدهاي صنعتي و توليدي به مراكز دانشگاهي و علمي است كه نتيجه اي جز ايجاد رخوت در توليد و نوآوري نخواهد داشت.
مقوله مهم ديگري كه مرتبط با اين موضوع مي باشد تامين مالي استادان و محققان است كه سهم بسزايي در نحوه و كيفيت ارائه كارهاي پژوهشي دارد. تا زماني كه فرد از لحاظ مالي تامين و بالطبع از لحاظ فكري در آسايش نباشد نمي توان انتظار داشت كه با تمام وجود و توان در خدمت سيستم كاري باشد. به همين علت هم كم نيستند استاداني كه در وقت اداري بجاي حضور در محل كار خود در دانشگاه هاي ديگر و مراكز غيرانتفاعي تدريس مي كنند. با سياست گذاري درست و افزايش منطقي حقوق و مزايا به نسبت تحرك و پويايي علمي استادان و محققان مي توان راه را براي استفاده كامل از اين عزيزان در سيستم دانشگاهي هموار ساخت.
همت استادان و محققان: حلقه ي آخر زنجير توليد علم استادان، محققان و دانشجوياني هستند كه كار اصلي پژوهش را انجام مي دهند. چنانچه منصفانه به قضاوت بنشينيم، در سيستم دانشگاهي ما بيشترين نقص در توليد علم در اين حلقه نهفته است. براستي چند درصد از استادان و محققان ما در وادي پژوهش و توليد علم دخيل هستند؟ كم نيستند استاداني كه بطور كامل بكار تدريس مشغول مي باشند و هيچ سر و كاري با پژوهش ندارند. نگارنده به هيچ وجه قصد انكار زحمات اين عزيزان در امر تربيت دانشجويان را ندارد اما وظيفه دانشگاه در وحله اول توليد علم و سپس تربيت دانشجو است، چه بدون پژوهش و توليد علم دانشگاه دبيرستاني بزرگ بيش نيست. چند درصد از استادان دانشگاههاي ما واقعاٌ 40 ساعت كاري در هفته در دانشگاه حضور دارند؟ بنده در مدت حضور در چند دانشگاه در ايران بوضوح با مواردي برخورد داشته ام كه استادان محترم تنها يك روز كاري در طول هفته در دانشگاه حضور پيدا مي كردند. هم چنان كه قبلاٌ عنوان شد شايد مشكلات مالي موضوعي قابل بحث در اين مورد باشد ولي اين امر باعث نمي شود كه تا اين حد نسبت به سيستم كاري بي تفاوت بود.
آنچه گذشت واقعيت دردناك موجود در سيستم آموزش عالي كشور ما است كه باعث شده هفتاد و پنج سال پس از تاسيس دانشگاه هاي مدرن در كشور هنوز در بسياري از موارد وارد كننده ي علم، مواد و تكنولوژي باشيم. واقعيتي كه هنوز دواي درد توليد علم را در تعداد مقالات چاپ شده در مجلات نمايه شده در ISI يا ISC جستجو مي كنيم. واقعيتي كه وضعيت پژوهش را در كشور "قابل قبول" دانسته و به داشتن مقام دوم علمي در خاورميانه دل خوشيم، فارغ از اينكه حتي كشورهاي آسيايي نيز با سرعت بالايي در حال توليد علم و پيشرفت بوده و بازارهاي چندين ميليارد دلاري جهاني را تصاحب كرده يا هدف خود قرار داده اند. نمونه تاسف بار اين طرز تفكر را مي توان در سياست گذاري حاكم بر بيوتكنولوژي مشاهده كرد. به راستي بعد از گذشت چندين سال از شروع بحث بيوتكنولوژي در كشور، حاصل ما از بازار توليد بيوتكنولوژي جهاني چقدر بوده است؟ آيا حتي قابل مقايسه با مالزي است كه سالانه بيش از يك ميايارد و دويست ميليون دلار آمريكا از اين طريق به اقتصاد كشور خود ياري رسانده است (8)؟ هدف نگارنده از ذكر اين موارد منفي بافي و كاشتن بذر نوميدي نيست بلكه هدف تنها تلنگري است بر كل سيستم آموزش عالي كه از قافله علم و پيشرفت بيشتر از اين عقب نمانيم. بدون شك هدف از اين نوشته ها و نقدها چيزي جز شوق به داشتن ايراني علمي و جامعه اي پيشرفته نيست، شوقي كه ما را به حركت واداشته و اميدي كه ما را زنده نگه مي دارد. بخاطر داشته باشيم كه حركت بسوي جامعه اي بالنده بسان زنجيري است كه يك سر آن توليد علم و سر ديگر آن رفع مشكلات جامعه است و تنها با كامل نمودن تك تك حلقه هاي اين زنجير مي توان دو سر آن را به هم پيوند داد. شل بودن تنها يك حلقه مي تواند كل مجموعه را بهم زده و باعث از هم گسيختگي آن شود. به اميد آن كه با همت تمامي حلقه هاي تشكيل دهنده اين زنجير بتوانيم اين چرخ نه چندان متحرك را به حركت درآوريم و مطمئن باشيم كه اگر بدنبال چنين علم مولدي باشيم مقالات معتبر جهاني نيز در راه خواهند بود، هم چنان كه گفته اند "چون كه صد آمد نود هم پيش ماست".
Garfield, E. (1979) Citation Indexing: Its Theory and Application in Science, Technology, and Humanities. New York: John Wiley.
Bollen, J. , Rodriguez, M. A. , and Van de Sompel, H. (2006) Journal status. Scientometrics, 69)3(: 669–687
Garfield, E. (2005) at the International Congress on Peer Review and Biomedical Publication, Chicago, IL
Brin, S. , Page, L. (1998) The anatomy of a large-scale hypertextual web search engine. Computer Networks and ISDN Systems, 30(1–7): 107–117
Hascall, V. C. , Bollen, J. , and Hanson, R. W. (2007) Impact Factor Page Rankled. ASBMBToday, July issue: 16-19.
Harvard University 2007 FactBook: http: //vpf-web. harvard. edu/budget/factbook/
Innovation and Opportunity: Harvard University’s impact on the Boston area economy: http: //www. community. harvard. edu/economic-impact/
Malaysian Industrial Development Authority (2006) Growing importance of Malaysia's Biotech sector: http: //www. mida. gov. my
شكي نيست كه معياري جامع براي بررسي كيفيت مقالات چاپ شده در دنياي علم وجود ندارد. در طي چندين دهه تلاشهايي جهت ايجاد چنين معياري و استفاده در طبقه بندي كيفي مقالات چاپ شده انجام گرفته است. ضريب نفوذ يا تاثير[2] (IF) جزو اولين تلاشها در اين زمينه بود كه توسط Eugene Garfield بنيان گذار ISI در سال 1979 معرفي گرديد (1). طبق تعريف، IF هر مجله علمي در هر سال عبارت است از تعداد كل استنادات به مقالات چاپ شده در دوره دو ساله پيش از آن بخش بر تعداد كل مقالات چاپ شده در همان سال. اين معيار سالها بعنوان تنها معيار بررسي تاثير مقالات علمي چاپ شده در جامعه علمي مورد استفاده قرار گرفته بطوري كه در هر سال IF تمامي مجلات علمي نمايه شده در ISI محاسبه شده و در دسترس محققان قرار مي گيرد. با اين وجود، اين معيار داراي كاستي هايي نيز مي باشد و به همين علت مورد نقدهاي فراواني قرار گرفته است (2). مهمترين ايراد وارد شده به IF محاسبه مقالات مروري در تعيين IF مجلات علمي مي باشد چرا كه چنين مقالاتي به ميزان بسيار زيادي مورد استناد قرار مي گيرند. به همين علت در ميان 10 مجله علمي با بالاترين ميزان IF در تمامي زمينه هاي علوم، هفت مورد از آنها مجلات علمي هستند كه فقط مقالات مروري چاپ مي كنند (بالاترين IF از آن Annual Review of Immunology مي باشد كه در سال 2006 به ميزان 47. 237 محاسبه شده است). Eugene Garfield در سال 1995 وجود اين ايرادها را اين چنين عنوان نمود: "در زمان معرفي IF به نظر ?نمي رسيد كه IF تبديل به موضوعي بحث انگيز شود، IF همانند انرژي هسته اي داراي دو وجه است و من انتظار دارم كه از آن به صورت سازنده استفاده شود، هم چنان كه مي تواند مورد سوء استفاده نيز قرار گيرد" (3). وجود اين ايرادها باعث شد كه محققان بدنبال معيار ديگري باشند كه بصورت بهتري ميزان تاثير مقالات چاپ شده در جامعه علمي را مشخص كند.
معيار ديگري تحت عنوان PRW در سال 2006 جهت بررسي كيفي مقالات علمي توسط Johan Bollen و همكاران معرفي شد (2). اين معيار با الگوگيري از الگوريتم PageRank (PR) مورد استفاده در موتور جستجوگر Google بوجود آمد (4). PRW نه تنها تعداد استنادات مقالات را در نظر مي گيرد بلكه نوع مجلات علمي را هم كه مقاله اي را مورد استناد قرار مي دهند، مدنظر قرار مي دهد. بعبارت ديگر، اگر مجله علمي كه مقاله اي را مورد استناد قرار مي دهد خود از لحاظ علمي بالا باشد نشانگر اين است كه مقاله مورد استناد نيز از لحاظ علمي بالاست. مطابق اين معيار، IF نشانگر محبوبيت عام[3] مجلات علمي مي باشد چرا كه فقط منعكس كننده تعداد استنادهاي انجام گرفته به مقالات است در حاليكه PRW نمايانگر اعتبار[4] هر مجله علمي بوده و نشان دهنده ميزان استفاده افراد متخصص هر رشته از آن مي باشد (2).
مقايسه دو معيار IF و PRW در مورد 5709 مجله علمي كه در ISI داراي استناد بيشتر از 1 بودند نشانگر ميزان تفاوت آنها در دسته بندي مجلات علمي است. جدول شماره يك مقايسه 10 مجله علمي بالاي هر دو معيار را نشان مي دهد. چنان كه انتظار مي رود اين دو ليست تفاوت هاي چشمگيري را نشان مي دهند بطوري كه Journal of Biological Chemistry كه در ليست IF رتبه تقريبا 180 را در بين 5709 مجله علمي دارا بود، در ليست PRW در رتبه اول قرار گرفته و بعنوان معتبرترين مجله علمي در تمامي زمينه هاي علوم قرار مي گيرد. با توجه به اينكه مجلات علمي مروري داراي IF بالا وPRW پايين و مجلات علمي بسيار تخصصي داراي IF پايين وPRW بالا هستند، معيار ديگري تحت عنوان Y-factor معرفي شده است كه از تركيب دو معيار IF و PRW بدست مي آيد. اين معيار نيز در جدول يك جهت مقايسه با دو معيار قبلي آورده شده است. دو مجله علمي معتبر Nature و Science در صدر ليست اين معيار قرار مي گيرند كه هم مويد قابل قبول بودن اين معيار بوده و هم نشانگر ارزش علمي اين دو مجله علمي است بطوري كه تعداد مقالات چاپ شده در اين مجلات علمي در رتبه بندي دانشگاه هاي جهان نقش بسزايي دارد. انجمن بيوشيمي و بيولوژي ملكولي آمريكا (ASBMB)، Y-factor را بعنوان معياري قابل قبول جهت بررسي تاثير مقالات چاپ شده بر جامعه علمي و مقايسه آنها با هم، مورد استقبال قرار داده است (5).
هدف نگارنده از بيان اين معيارها تنها نشان دادن اين حقيقت است كه همانند هر موضوع علمي ديگر احتمال وجود كاستي هايي در معيارهاي بررسي كيفي مقالات علمي وجود دارد و به همين علت اين معيارها درحال تغيير و بهبود هستند. بعيد نيست كه در آينده اي نه چندان دور معيارهاي عنوان شده در اين نوشته نيز دچار تغيير شوند. فارغ از تمامي معيارهاي ذكر شده، آنچه باعث ارزش يك مقاله مي شود ارزش علم توليد شده در مقاله مي باشد كه نگارنده از آن بعنوان علم مولد نام مي برد، علمي كه بتواند در سطح خرد، كلان، ملي يا بين المللي به نوعي باعث پيشرفت مرزهاي علم يا رفع مشكلي در جامعه شود، چنان كه وظيفه دانشگاه ها و مراكز علمي نيز همين است. مقاله تنها راهي براي ارائه نتايج به جامعه علمي، نقد علمي و استفاده ديگران از نتايج بدست آمده مي باشد. حال بايد ديد ما در جامعه دانشگاهي خود به دنبال توليد علم هستيم يا توليد مقاله؟ رابطه توليد علم و مقاله با هم چگونه است، آيا رابطه اي دوسويه بين اين دو برقرار است يا وجود يكي وابسته به ديگري است؟ بدون شك رابطه ي بين اين دو نمي تواند رابطه اي دوسويه باشد. در رابطه يك سويه نيز توليد علم به عنوان علت و توليد مقاله نقش معلول را ايفا مي كند. چنانچه اين رابطه يك سويه به صورت عكس درآمده و توليد مقاله بر توليد علم ارجحيت داشته باشد، شايد آمار توليد مقاله بالاتر نشان داده شود ولي الزاماٌ اين افزايش آمار مقالات چاپ شده منجر به افزايش چنداني در توليد علم نمي شود. پيشرفت جوامع بشري نيز در گرو توليد علم مي باشد نه توليد مقاله، چه بسا پيشرفت هاي علمي اصلا به مقاله تبديل نشده و بصورت پتنت[5] ثبت شده و در توليدات صنعتي و انبوه به ظهور مي رسند.
جامعه علمي ايران نيز مستثني از اين قائده نيست. مادامي كه سيستم دانشگاهي از حالت مصرف گرايي علمي به سيستم توليد كننده علم تبديل نشود، تاثير چنداني نه در جامعه علمي جهاني كه در جامعه خود نيز نخواهد گذاشت. دانشگاه هاي ما طي ساليان گذشته روند رو به رشدي را در اين تغيير از خود نشان داده و تمرين خود را براي تبديل از سيستمي كاملاً مصرفي و مدرسه گونه به سيستمي توليد كننده آغاز كرده اند. بنيان گذاشتن دوره هاي تحصيلات تكميلي با همه كم و كاستيهاي خود حركت بزرگي بود كه باعث شد سيستم دانشگاهي ما از حالت كاملاً آموزشي به سمت پژوهشي جهت گيري كند. بسيار بي انصافي است اگر بخواهيم زحمتهاي استادان و محققان كشورمان را در اين امر قدر ندانيم، چه اين افراد در برهه اي از زمان كار تحقيقاتي را شروع كردند كه ميل عمومي چنداني به آن حتي در محيط هاي علمي وجود نداشت. آثار اين حركت هم در يك دهه اخير در افزايش تعداد مقالات علمي آشكار شده است. با همه اين تفاسير نمي توان فقط به صرف افزايش تعداد مقالات، مدعي توليد علم و پيشرفت بود. متاسفانه چاپ مقالات علمي تنها با هدف افزايش تعداد آنها و غالباً بدون در نظر گرفتن كيفيت و محتواي مطالب چاپ شده، درد مزمني است كه گريبانگير جامعه علمي ما شده است. چنين مقالاتي هم كه عموماٌ مورد استفاده كسي قرار نگرفته و باعث ايجاد هيچ حركتي نمي شوند، قابليت چنداني در توليد و پيشرفت علمي ندارند. هدفمند و پرمحتوا كردن پژوهشها همراه با افزايش كيفيت مقالات حاصل از آن به دور از دغدغه افزايش تعداد آنها، راهي است كه مي تواند خلاء توليد علم را پر كند. دست يابي به چنين هدفي مستلزم تغيير نگرشها در سياست گذاري علمي، تخصيص منابع مالي مناسب و همت استادان و محققان دانشگاهي است.
سياست گذاري علمي: نگرش درست علمي مهمترين عامل ايجاد تحرك و پويايي در محيطهاي علمي است، نگرشي كه نه تنها به تحقيق و پژوهش به عنوان ابزاري تجملاتي و شعارگونه نمي نگرد بلكه آن را يگانه راه رسيدن جامعه به پيشرفت مي داند. چنين سياست گذاري علمي نه تنها باعث تشويق و ترغيب استادان و محققاني مي شود كه كارهاي پژوهشي انجام مي دهند، بلكه باعث تحرك افرادي هم مي شود كه رغبتي به اين كار ندارند. تغيير نگرش آموزشي به پژوهشي در آئين نامه هاي ارتقاء افقي و عمودي، بررسي كيفي كارهاي پژوهشي و بها دادن به نتايج علمي معتبر از جمله مواردي است كه مي توانند نقش مهمي در چنين سياست گذاريهايي ايفا كنند. به عنوان مثال، در پيش نويس آئين نامه جديد ارتقاء اعضاء هيئت علمي دانشگاهها ميزان امتيازي كه براي مقاله چاپ شده در Nature اعطا مي شود تنها دو تا سه برابر مقاله چاپ شده در مجلات داخلي مي باشد، در حاليكه ارزش علمي اين مقالات به هيچ وجه قابل مقايسه با هم نمي باشد. به اين ترتيب، حتي با وجود امكانات وسيع تحقيقاتي و بودجه پژوهشي فراوان نيز نمي توان انتظار داشت كه رغبتي براي ارائه كاري در چنان سطح وجود داشته باشد. به راستي اگر با چند مقاله چاپ شده در مجلات علمي-ترويجي يا حداكثر علمي-پژوهشي داخلي مي توان به درجه استادي رسيد، چرا رنج بيهوده براي ارائه كاري در سطح بالا و چاپ آن در مجلات معتبر جهاني را بكشيم؟ داشتن قوانيني تا حدامكان جامع و با قدرت اجرايي و نظارت بالا مي تواند تضميني بر اين اميد باشد كه روزي دانشگاههاي ما نيز به جرگه ي توليد كنندگان علم مولد بپيوندد.
يكي از موضوعات مهمي كه به نظر نگارنده بايد به ميزان زيادي در سياست گذاري علمي مورد توجه قرار گيرد، سرمايه گذاري دراز مدت بر روي علوم پايه در مراكز علمي و فرهنگ سازي براي آن در كل جامعه است. چنان چه عنوان نيز نشان مي دهد، علوم پايه بعنوان پايه و اساس تمامي علوم كاربردي است. تا زماني كه پايه هاي رياضي، فيزيك و زمين شناسي محكمي نداشته باشيم، داشتن رشته هاي فني مولد بي معني خواهد بود و مادامي كه زيست شناسي و شيمي قوي نداشته باشيم، رشته هاي پزشكي و كشاورزي حرفي در توليد علم جديد براي گفتن نخواهند داشت. چنانچه قدري با تامل بنگريم، بيوتكنولوژي و نانوتكنولوژي خود نوعي نگرش نو و استفاده ي جديد از علوم پايه محسوب شده و از قلب علوم پايه برخواسته اند. ما اگر نتوانسته ايم در بيوتكنولوژي آن چنان كه بايد حرفي براي گفتن داشته باشيم، مشكل را بايد در عدم وجود علوم پايه قوي براي آن جستجو كنيم. مثال ديگر را مي توان در نانوتكنولوژي و فناوري اطلاعات ديد كه داستاني همانند بيوتكنولوژي براي آنها نيز قابل تصور است. اگر با فرستادن دانشجوي دكتراي اعزام به خارج به دنبال انتقال علوم جديد به كشور بوده و با گرفتن دانشجوي دكترا در داخل به دنبال بومي سازي آن هستيم، شايد اين راهكارها بتواند در كوتاه مدت جوابگو باشد ولي بدون داشتن علوم پايه مناسب، حداكثر بعنوان مصرف كننده علوم جديد خواهيم بود و سهمي در توليد آن نخواهيم داشت. چنان چه بخواهيم در فردايي كه فناوري جديد ديگري پا به عرصه مي گذارد موفق باشيم، بايد نوع نگرش به علوم پايه را تغيير دهيم. نگرشي كه با تقويت و رشد علوم پايه، امكان تغذيه ديگر علوم كاربردي از آن را فراهم ساخته و راه را براي ايجاد، رشد و استفاده از فناوري هاي جديد هموار سازيم.
منابع مالي: بدون شك با وجود بهترين سياستهاي علمي و استادان و محققان طراز اول، بدون وجود بودجه كافي امكان كار علمي در سطح بالا وجود نخواهد داشت. توجه به بودجه دانشگاه هايي كه در توليد علم موفق بوده اند نشان مي دهد كه چگونه توليد علم با ميزان بودجه سرمايه گذاري شده در بخش پژوهشي در هم گره خورده است. جدول 2 ميزان بودجه سالانه و پژوهشي 10 دانشگاه برتر دنيا (مطابق دسته بندي Times Higher Education در سال 2007) را بطور خلاصه نشان مي دهد. بعنوان مثال، دانشگاه هاروارد كه طي چندين سال گذشته در رتبه بندي دانشگاه هاي جهان رتبه اول را كسب نموده در سال 2006 بودجه اي معادل سه ميليارد دلار داشته است كه %19 اين بودجه را بودجه پژوهشي تشكيل داده است (6). اين بودجه به تنهايي معادل نصف بودجه پيش بيني شده (و نه تصويب شده) كل وزارت علوم، تحقيقات و فناوري ايران براي سال 1387 مي باشد. هم چنان كه جدول نشان مي دهد نسبت بودجه پژوهشي به كل بودجه دانشگاه ها بسيار قابل تامل است بطوري كه در بعضي موارد به بيش از 40 درصد هم مي رسد. همه اين موارد گوياي موفقيت آميز بودن سرمايه گذاري كلان در بخش پژوهش جهت توليد علم مي باشد، علمي كه با ايجاد تكنولوژي هاي جديد و كسب درآمدهاي سرشار اقتصادي ميزان بودجه صرف شده را به خوبي توجيه مي كند. هم چنان كه دانشگاه هاروارد در سال 2004 حدود 3. 4 ميليارد دلار بطور مستفيم و غير مستقيم در اقتصاد منطقه بوستون تاثير داشته كه حتي بيشتر از بودجه سالانه دانشگاه مي باشد (7).
ذكر اين نكته ضروري است كه درصد بسيار بالايي از اين بودجه هاي پژوهشي مربوط به منابع خارج از دانشگاه مي باشد. ارتباط تنگاتنگ دانشگاه ها با مراكز صنعتي و توليدي اين امكان را به وجود مي آورد كه هم مشكلات اين مراكز مرتفع شده و هم بودجه هاي هنگفت و امكانات وسيع تحقيقاتي براي دانشگاه ها فراهم شود. ايجاد چنين ارتباطي منوط به عامي سازي فرهنگ تحقيق در كل جامعه و به خصوص در جامعه صنعتي است كه متاسفانه در كشور ما اهميت چنداني پيدا نكرده است. حاصل نبود چنين نگرشي در جامعه، احساس عدم نياز و اطمينان واحدهاي صنعتي و توليدي به مراكز دانشگاهي و علمي است كه نتيجه اي جز ايجاد رخوت در توليد و نوآوري نخواهد داشت.
مقوله مهم ديگري كه مرتبط با اين موضوع مي باشد تامين مالي استادان و محققان است كه سهم بسزايي در نحوه و كيفيت ارائه كارهاي پژوهشي دارد. تا زماني كه فرد از لحاظ مالي تامين و بالطبع از لحاظ فكري در آسايش نباشد نمي توان انتظار داشت كه با تمام وجود و توان در خدمت سيستم كاري باشد. به همين علت هم كم نيستند استاداني كه در وقت اداري بجاي حضور در محل كار خود در دانشگاه هاي ديگر و مراكز غيرانتفاعي تدريس مي كنند. با سياست گذاري درست و افزايش منطقي حقوق و مزايا به نسبت تحرك و پويايي علمي استادان و محققان مي توان راه را براي استفاده كامل از اين عزيزان در سيستم دانشگاهي هموار ساخت.
همت استادان و محققان: حلقه ي آخر زنجير توليد علم استادان، محققان و دانشجوياني هستند كه كار اصلي پژوهش را انجام مي دهند. چنانچه منصفانه به قضاوت بنشينيم، در سيستم دانشگاهي ما بيشترين نقص در توليد علم در اين حلقه نهفته است. براستي چند درصد از استادان و محققان ما در وادي پژوهش و توليد علم دخيل هستند؟ كم نيستند استاداني كه بطور كامل بكار تدريس مشغول مي باشند و هيچ سر و كاري با پژوهش ندارند. نگارنده به هيچ وجه قصد انكار زحمات اين عزيزان در امر تربيت دانشجويان را ندارد اما وظيفه دانشگاه در وحله اول توليد علم و سپس تربيت دانشجو است، چه بدون پژوهش و توليد علم دانشگاه دبيرستاني بزرگ بيش نيست. چند درصد از استادان دانشگاههاي ما واقعاٌ 40 ساعت كاري در هفته در دانشگاه حضور دارند؟ بنده در مدت حضور در چند دانشگاه در ايران بوضوح با مواردي برخورد داشته ام كه استادان محترم تنها يك روز كاري در طول هفته در دانشگاه حضور پيدا مي كردند. هم چنان كه قبلاٌ عنوان شد شايد مشكلات مالي موضوعي قابل بحث در اين مورد باشد ولي اين امر باعث نمي شود كه تا اين حد نسبت به سيستم كاري بي تفاوت بود.
آنچه گذشت واقعيت دردناك موجود در سيستم آموزش عالي كشور ما است كه باعث شده هفتاد و پنج سال پس از تاسيس دانشگاه هاي مدرن در كشور هنوز در بسياري از موارد وارد كننده ي علم، مواد و تكنولوژي باشيم. واقعيتي كه هنوز دواي درد توليد علم را در تعداد مقالات چاپ شده در مجلات نمايه شده در ISI يا ISC جستجو مي كنيم. واقعيتي كه وضعيت پژوهش را در كشور "قابل قبول" دانسته و به داشتن مقام دوم علمي در خاورميانه دل خوشيم، فارغ از اينكه حتي كشورهاي آسيايي نيز با سرعت بالايي در حال توليد علم و پيشرفت بوده و بازارهاي چندين ميليارد دلاري جهاني را تصاحب كرده يا هدف خود قرار داده اند. نمونه تاسف بار اين طرز تفكر را مي توان در سياست گذاري حاكم بر بيوتكنولوژي مشاهده كرد. به راستي بعد از گذشت چندين سال از شروع بحث بيوتكنولوژي در كشور، حاصل ما از بازار توليد بيوتكنولوژي جهاني چقدر بوده است؟ آيا حتي قابل مقايسه با مالزي است كه سالانه بيش از يك ميايارد و دويست ميليون دلار آمريكا از اين طريق به اقتصاد كشور خود ياري رسانده است (8)؟ هدف نگارنده از ذكر اين موارد منفي بافي و كاشتن بذر نوميدي نيست بلكه هدف تنها تلنگري است بر كل سيستم آموزش عالي كه از قافله علم و پيشرفت بيشتر از اين عقب نمانيم. بدون شك هدف از اين نوشته ها و نقدها چيزي جز شوق به داشتن ايراني علمي و جامعه اي پيشرفته نيست، شوقي كه ما را به حركت واداشته و اميدي كه ما را زنده نگه مي دارد. بخاطر داشته باشيم كه حركت بسوي جامعه اي بالنده بسان زنجيري است كه يك سر آن توليد علم و سر ديگر آن رفع مشكلات جامعه است و تنها با كامل نمودن تك تك حلقه هاي اين زنجير مي توان دو سر آن را به هم پيوند داد. شل بودن تنها يك حلقه مي تواند كل مجموعه را بهم زده و باعث از هم گسيختگي آن شود. به اميد آن كه با همت تمامي حلقه هاي تشكيل دهنده اين زنجير بتوانيم اين چرخ نه چندان متحرك را به حركت درآوريم و مطمئن باشيم كه اگر بدنبال چنين علم مولدي باشيم مقالات معتبر جهاني نيز در راه خواهند بود، هم چنان كه گفته اند "چون كه صد آمد نود هم پيش ماست".
Garfield, E. (1979) Citation Indexing: Its Theory and Application in Science, Technology, and Humanities. New York: John Wiley.
Bollen, J. , Rodriguez, M. A. , and Van de Sompel, H. (2006) Journal status. Scientometrics, 69)3(: 669–687
Garfield, E. (2005) at the International Congress on Peer Review and Biomedical Publication, Chicago, IL
Brin, S. , Page, L. (1998) The anatomy of a large-scale hypertextual web search engine. Computer Networks and ISDN Systems, 30(1–7): 107–117
Hascall, V. C. , Bollen, J. , and Hanson, R. W. (2007) Impact Factor Page Rankled. ASBMBToday, July issue: 16-19.
Harvard University 2007 FactBook: http: //vpf-web. harvard. edu/budget/factbook/
Innovation and Opportunity: Harvard University’s impact on the Boston area economy: http: //www. community. harvard. edu/economic-impact/
Malaysian Industrial Development Authority (2006) Growing importance of Malaysia's Biotech sector: http: //www. mida. gov. my
پی نوشتها:
[1] Institute of Scientific Information
[2] Impact Factor
[3] Popularity
[4] Prestige
[5] Patent
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}