نویسندگان:
سید مصطفی طباطبایی (1)
سمانه حجار پور خلج (2)
منبع:راسخون




 

دیدگاه هفتم: ترجمه‌ی متن نامه‌ی دوم‏ حضرت صاحب الامر علیه السلام به شیخ مفید

نامه‌ی دوم نامه‏اى است كه شیخ طبرسى به طور مرسل‏ از حضرت مهدى "عج" نقل كرده و هم چون نامه‌ی نخستین داراى ارزشى بسیار است:
به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان. سلام و درود خدا بر تو اى یاور حق و اى كسى كه با گفتارى راستین، مردم را به سوى حق فرا مى‏خوانى. ما خداوند را در منظر تو سپاس مى‏گزاریم، خداوندى كه جز او خدایى نیست، خداى ما و خداى نیاكان ماست. و درود بر آقا و مولایمان حضرت محمّد خاتم پیامبران و بر خاندان پاكش را از او خواستاریم.
و بعد ما شاهد و ناظر مناجات تو،كه خداوند با آن وسیله‏اى كه به سبب اولیاء خویش به تو بخشیده تو را حفظ فرماید و از مكر و نیرنگ دشمنانش در امان دارد، بودیم و برآورده شدن آن را از خدا خواستیم، در حالى كه در جایگاهمان در قلّه‌ی كوهى در مكانى ناشناخته سكونت داریم كه اخیرا به خاطر افرادى بى‏ایمان به ناچار از منطقه‏اى پر درخت به این جا آمده‏ایم و به همین زودى از این محل به دشتى هموار كه چندان از آبادى دور نباشد، فرود آییم و از حالات آینده‌ی خود آگاهت سازیم تا بدین وسیله از اعمالى كه موجب تقرّب به ما مى‏گردد آگاه گردى و خداوند تو را با رحمت خود براى این كار توفیق بخشد.
پس تو، كه خداوند با چشم عنایت خویش كه هرگز آن را خواب نگیرد نگهداریت كند، به سبب آن باید كه رو در روى آشوبى كه مردمى را كه باطل را در دل كاشته‏اند، به هلاكت خواهد افكند، بایستى تا باطل‏اندیشان و بیهوده‏كاران را بترسانى كه از سركوبى آنان، مؤمنان شاد گشته و تبهكاران اندوهگین مى‏گردند.
و نشانه‌ی حرکت ما از این خانه نشینی، حادثه‏اى است كه در مكّه‌ی معظّمه روى خواهد داد، از سوى پلیدى منافق و نكوهیده كه خون‏ریزى را مباح دانسته و با كید و نیرنگ خود قصد جان مؤمنان نموده است، امّا به هدف ظالمانه و ستم‏بار خود نخواهد رسید؛ زیرا كه ما پشت سر مؤمنان ایستاده و با دعایى كه از سوى پادشاه آسمان و زمین استجابتش تأخیر نمى‏افتد، آنان را نگهدارى مى‏كنیم. پس دل هاى دوستان ما بدان اطمینان یابد و بدانند كه از آسیب و زیان او در امان خواهند بود،گرچه دشواریها و درگیریهاى هولناك آنان را بترساند، و فرجام كار براى آنان، با دخالت و كار نیكوى خداوند، مادامى‏كه شیعیان از گناهان دورى گزینند، پسندیده و نیكو خواهد بود.
و ما به تو، اى دوست با اخلاص كه در راه ما با ستمگران در ستیز و پیكارى و خداوند تو را به همان گونه كه دوستان شایسته‌ی پیشین ما را تأیید فرموده است، تأیید نماید، گوشزد مى‏كنیم كه هر یك از برادران دینى تو كه تقواى خدا خود را پیشه كرده و آن چه را كه به گردن دارد به مستحقانش برساند، در فتنه‌ی ویرانگر بر باد دهنده و گرفتارى و آشفتگیهاى تاریك و تیره كننده آن در امان خواهد بود و آن كس كه در دادن نعمت هایى كه خداوند به او كرامت فرموده، به كسانى كه فرمان رسیدگى به آن ها را داده است، بخل ورزد، بدین سبب در دنیا و آخرت خویش زیانكار خواهد بود و اگر چنان چه شیعیان ما،كه خداوند به طاعت خویش توفیقشان دهد، در راه ایفاى پیمانى كه بر دوش دارند، هم دل مى‏شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمى‏افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان مى‏گشت؛ دیدارى بر مبناى شناختى راستین و صداقتى از آنان نسبت به ما.
پس ما را از ایشان دور نمى‏دارد، مگر آن دسته از كردارهاى آنان كه ما را ناپسند و ناخوشایند است و از آنان روا نمى‏دانیم و خداوند یارى‏كننده است و ما را كفایت كرده و وكیل خوبى است و درود او بر آقاى بشارت دهنده و بیم دهنده‌ی ما، محمّد و خاندان پاك او باد.
این نامه در اوّل ماه شوّال سال چهار صد و دوازده نوشته شده است و در پایان آن چند جمله به خط خود حضرت آمده است که سفارش‌هایی به شیخ می‌کند:
این است نامه‌ی ما به تو اى دوستى كه به حقیقت والایی الهام یافته‏اى كه به املاء و تقریر ما و خطّ یكى از افراد مورد اطمینان ما نوشته شده است. پس آن را از همگان پنهان بدار و آن را در هم بپیچ و به هیچ كس نشان نده و نسخه‏اى از روى آن بردار و آن عدّه از دوستانمان را كه به امانتشان اطمینان دارى، بر آن آگاه كن. ان شاء اللّه خداوند آنان را به بركت ما، مشمول [بركات و فیوضات‏] بگرداند. ستایش و سپاس از آن خداوند است و درود و رحمت بر آقاى ما محمّد پیامبر خدا و خاندان پاك او باد.

دیدگاه هشتم: بررسى محتواى نامه‌ی دوم

1. نامه با بیانى روشن و اطمینان‏بخش گویاى آن است كه از مقامى بالا به مقامى زیر دست صادر شده است و از این جهت از نامه‌ی نخستین واضح‏تر و روشن‌تر مى‏باشد؛ هم چون قرآن كریم كه در برخی موارد در آیات بسیارى مطلب را به روشنى بیان كرده و رابطه‌ی گوینده و مخاطب را مشخص ساخته است؛ مانند آیه‌ی شریفه: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ‏ ( سوره حاقه، آیات44- 45): اگر برخى از گفتارها را بر ما مى‏بست و به ما نسبت مى‏داد، او را با دست قدرت خویش برمى‏گرفتیم
یا آیه‌ی شریفه: إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ‏ ( سوره اسراء، آیه 75): و در آن صورت، به تو عقاب و جزاى مضاعف در حیات دنیا و آخرت مى‏چشاندیم
و آیه‌ی شریفه: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏ ( سوره آل عمران، آیه 144): محمّد صلّى الله علیه و آله جز رسولى كه پیش از او نیز رسولانى آمده و در گذشته‏اند، نمى‏باشد. در آیات دیگرى كه در این مورد نازل شده است ؛ دوگانگى گوینده و شنونده در عبارات به روشنى دیده مى‏شود و بلندى و برتری مقام گوینده نسبت به شنونده كاملا واضح است. این حالت در بیان نامه‌ی دوم حضرت به شیخ مفید نیز وجود دارد، البته نباید از تفاوت هاى ویژه‏اى كه بین سبك قرآن و این نامه موجود است، چشم پوشید. این نحوه‌ی القاء سخن، اثر روانى ویژه‏اى دارد، مخصوصا وقتى كه گوینده در صدد آن باشد كه از جنبه‌ی عاطفى و احساسى در شنونده‌ی خود تأثیر بگذارد كه در این صورت چاره‏اى از این نحوه سخن گفتن نمى‏باشد؛ به ویژه این كه در هر حالت شنونده با كمال فروتنى، برترى مقام گوینده را بر خود معترف است.
2. تعیین محل سكونت حضرت به هنگام ارسال نامه
در این نامه (بر فرض صحّت روایت) مشاهده مى‏كنیم كه حضرت جایگاه خود را بالاى كوهى ناشناخته معیّن مى‏كند؛ عبارات متن نامه این جمله است: «بنصب فى شمراخ من بهماء» نصب؛ چیزى است كه برافراشته و استوار شده باشد. شمراخ؛ قله‌ی دایره‏اى شكل باریك و درازبالاى كوه است. بهماء؛ از كلمه‌ی مبهم گرفته شده است و آن جایگاه دشوارى است كه راهى براى رسیدن و دستیابى به آن نباشد. در این صورت احتمالا مقصود امام علیه السلام، این بوده است كه آن حضرت در خانه‏اى كه بر بالاى كوهى كه راه دستیابى و رسیدن به آن معلوم نیست یا دشوار است، زندگى مى‏كند. سپس حضرت مى‏فرماید: «صرنا إلیه آنفا من غمالیل». مقصود این است كه در این مكان جدید به تازگى رحل اقامت افكنده‏ایم. غمالیل؛ جایگاه قبلى حضرت بوده كه داراى ویژگى غمالیل بوده است. این كلمه از «غملول» گرفته شده و غملول بیابان پر درخت و طولانى و كم عرض است كه درختانش در یكدیگر فرو رفته‏اند و هر جاىی که بر اثر وفور درخت یا ابرهای آسمان تاریك شده باشد، آن جا را غملول مى‏گویند. آن چه كه در هر دو معنى به نظر مى‏آید، همان مخفى بودن و ناشناخته بودن مکان مى‏باشد كه در آن جا امکان زندگی به صورت پنهانى و مخفى وجود دارد. آن گاه انگیزه‌ی انتقال به محل جدید را چنین بازگو مى‏كند كه: «ألجأنا إلیه السّباریت من الایمان»؛ یعنى: «سباریت از ایمان» ما را وادار به آمدن به این محل نمود. سباریت جمع سبرات و سبروت و سبریت است و آن زمینى است كه گیاهى در آن نباشد و یا این كه اصلا چیزى در آن نباشد و لذا معدوم را سبروت مى‏گویند. با در نظر گرفتن این معنى، این عبارت را مى‏توان دو گونه تفسیر كرد: اول این که كلمه‌ی «ایمان» را به كسر همزه بخوانیم. در این صورت مقصود آن است كه افراد بى‏ایمان و نا آشنا با دین، باعث شده‏اند كه حضرت به مكان جدید برود كه به خاطر تبهكاری ها و انحرافات آن ها مصلحت چنین اقتضا كرده كه حضرت از مردم دورتر شود و مخفیانه و بالاى قله كوهى زندگى كند. تفسیر دوم این که كلمه‌ی «ایمان» را به فتح همزه بخوانیم كه جمع كلمه‌ی «یمین» به معنى راست است و مقصود از كلمه‌ی «سباریت»، زمین خالى و بدون كشت در طرف راست جاده باشد و شاید این یكى از راههاى مكّه و یا شهر دیگرى باشد و در این صورت انگیزه‌ی رفتن حضرت از این محل به مكان تازه، خشكى و بى‏آب و علف بودن و سختى زندگى در آن محل مى‏باشد.
سپس حضرت خبر مى‏دهد كه احتمال رفتن از آن مكان به مكان دیگر نیز هست و به زودى پس از گذشت ایّامى چند و مدّت زمانى كوتاه، از قله كوه به «صحصح» فرود خواهد آمد. صحصح زمین صاف است و در این جا دیگر لازم نیست كه فرض كنیم كه این زمین همچون آن زمین دیگر، بدون گیاه و كشت است.
از این عبارات چنین مى‏فهمیم كه حضرت پیوسته در جایگاهى دور از مردم زندگى مى‏كند و شاید در این كار حضرت فرمانى را كه خود ایشان از پدر بزرگوارش نقل فرموده امتثال مى‏نماید، به طورى كه در روایت على بن مهزیار وارد شده است و متذكّر آن شده‏ایم.
یک مسأله‌ی دیگر در تمام این موارد مطرح شده وجود دارد و آن این است که سخنان حضرت را به طور مستقیم ترجمه ننماییم، یعنی سخنان امام زمان علیه السلام را مبنی بر استعاره و تشبیه ترجمه کنیم و کلمات بیان شده مانند شمراخ و سباریت را به جامعه‌ی مسلمین بازخورد دهیم. به عنوان مثال مفهوم "سباریت من الایمان" را فقدان دانشمندان و شیعیان راستین ترجمه کنیم. البته این موضوع به بررسی و علم فراتری نیاز دارد که از توان نویسنده خارج است. در هر صورت، نكته‏اى كه باید بدان توجّه داشت، آن است كه در عین حال كه حضرت خصوصیاتى از محل زندگى خود را بیان فرموده، در عین حال مكان خود را كاملا مشخص نساخته است، بلكه در حقیقت یك مفهوم كلّى آورده كه بر هر قله و درّه‏اى منطبق است و حتی با جستجوی زیاد هم نمی‌توان راه به جایی برد. ما به آشكار مى‏بینیم كه حضرت جاى خود را با عباراتى قدیمى و لغت ها و كلماتى نامأنوس بیان مى‏كند، به طورى كه اگر كسى آن كلمات را ببیند، نتواند به درستی از آن ها سر در بیاورد؛ مگر این كه فردى مطّلع و دانشمندى بسیار ریزبین و ژرف‏نگر باشد.
به هر حال، در این نامه مى‏بینیم كه حضرت به شیخ مفید نوید مى‏دهد كه در آینده نیز او را از وضع خود آگاه خواهد کرد و شاید مقصود آن باشد كه او را از مكان جدید خود مطلع خواهد ساخت، گرچه عبارت نامه عمومى‏تر است و شامل هرگونه خبرى كه از سوى حضرت صادر شود، در هر زمینه‏اى كه مصلحت بداند، مى‏باشد. بنابر این حضرت به او مى‏فرماید كه بدین وسیله از كارهایى كه موجب نزدیكى به ماست، آگاه خواهى شد؛ یعنى كه ارتباط تو از طریق نامه با ما، تو را بر كارهایى كه مورد رضایت و خشنودى ماست و باعث نزدیكى به ما مى‏شود، آگاه خواهد كرد. این عبارت به روشنى دلالت بر آن دارد كه حضرت تصمیم داشته نامه‏نگارى خود را با شیخ مفید تكرار كند و چه بسا نامه‏هاى دیگرى نیز از حضرت صادر شده كه ما از آن آگاه نشده‏ایم و شیخ مفید مقید به مخفی داشتن آن ها بوده است چرا که درک آن مخصوص افراد خاصه می‌باشد، هر چند شیخ مفید فرصت زیادی نداشته و یک سال پس از صدور این نامه وفات یافته است.
3. حضرت فرموده: پس تو باید در مقابل آشوب و بلوایى كه خون مردمانى را مى‏ریزد كه باطل را پرورانده‏اند، بایستى تا اهل باطل را مرعوب گردانى و بدین جهت مؤمنان شاد گردند و تجاوزكاران اندوهگین شوند. این سخن، خود یك برنامه‏ریزى و تعیین تكلیف همه جانبه‏ است از سوى حضرت براى شیخ مفید و دیگر برادران او، در هر دوره و زمانى که باشند، به این كه در مقابل فتنه و آشوب هاى خانمان‏بر انداز به پا خیزند. در این جا بر شیخ مفید لازم است كه رو در روى این فتنه و بلوا بایستد، تا تبهكاران را بترساند و از انحرافشان جلوگیرى نماید و به راه حق برگرداند.
خلاصه‌ی کلام این است كه كوشش براى جلوگیرى از ظلم و فرونشاندن آشوب هایى كه زمینه را براى رشد تبهكاران و گروه های كژ اندیش و بیراهه رو آماده مى‏سازد، لازم است و این كوشش خود یكى از عبادات و كارهاى شایسته است كه موجب نزدیكى به خداوند و زمینه‏ساز حكومت عدل اسلامى می‌گردد. جالب این است که حضرت از ظلم به «فتنه» تعبیر می‌کند و این بدان جهت است كه ظلم و جور، محك آزمایش ایمان انسان ها است تا خالص گردند و خوب از بد جدا شود و آن كس كه زندگى مى‏یابد و آن كس كه نابود مى‏گردد، از روى دلیل باشد و این آشوب ها و ستم ها، همانطور كه موجب نیرومندى انحراف تبهكاران مى‏شود، همان طور بر نیروى ایمان مؤمنان مى‏افزاید و بدین جهت شرایط ظهور حضرت آماده مى‏گردد. جنگ و جهاد در مقابل ستم ستمگران، از جمله چیزهایى است كه نیروى اراده مؤمنان ناب و خالص را بالا می‌برد و ظرفیّت و شایستگى بیشترى به ایشان مى‏بخشد و درجات‏ معنویّت آنان را افزایش می‌دهد.
از این جا مى‏ توان فهمید كه فتنه‏اى كه در عبارت آمده به پدیده‌ی تاریخی معینى نظر ندارد، تا مانند آن چه در نامه قبل آمده بود آن را از نظر تاریخ عمومى مورد بحث قرار دهیم؛ بلكه مقصود از این فتنه همان انحراف همگانى است كه دامن‏گیر جوامع بشرى در طول قرون دوران غیبت كبرى مى‏شود، همان انحرافى كه حضرت به هنگام ظهور بر طرف مى‏سازد. آن گاه حضرت در متن نامه این نكته را یادآور مى‏شوند كه این جهاد عملى است كه براى ترساندن تبهكاران و جلوگیریشان از راه باطل تعیین گشته است و در اثر این جهاد و مقابله با این فتنه و از میان رفتن آن مؤمنان به شادى و نشاط آمده و جنایت‏پیشگان در غم و اندوه فرو مى‏روند.
4. حضرت یكى از نشانه‏هاى ظهور خود را این گونه متذكّر مى‏شوند: رویدادى بس تأسّف بار، توسّط شخصى منافق و پلید و زشت كار پدید مى‏آید كه خون بى‏گناهان را حلال شمرده و با نیرنگ خود قصد مؤمنان را مى‏كند، لكن به مقصود خود نمى‏رسد.
مقصود آن است كه از این فتنه و تباهى فراگیر جامعه شخصى منحرف و منافق به قصد آزار و فریب مؤمنان، مؤمنى را غافلگیر كرده و از بین مى‏برد و او هم به لقاء اللّه مى‏رسد، ولى در عین حال وى به هدف نهایى خود نرسیده و مؤمنان بر اثر لطف و دعاى ویژه حضرت مهدى سلام اللّه علیه، در امنیّت و آسایش خود باقى مى‏مانند. در نتیجه‌ی این امر است كه آن حضرت در نامه‏شان مى‏فرمایند كه: «پس دل هاى اولیاء و دوستان ما مطمئن گردد و یقین داشته باشند كه از آسیب و زیان او در امان خواهند بود، گرچه دشواری ها و درگیری هاى هول‏انگیز آنان را بترساند.»
معناى دیگرى نیز ممكن است براى این فراز در نظر گیریم كه با معناى نخست اندك تفاوتى دارد و آن این است كه حادثه را به معناى كشتار نگیریم، بلكه برنامه‏ریزی ها و سیاست‏بازی ها و نقشه‏كشی هایى باشد كه به منظور سختگیرى و آسیب‏رسانى به مؤمنان اعمال مى‏كنند كه در رأس این گروه شخصى منافق و زشتكار كه ریختن خون بى‏گناهان را روا مى‏داند قرار گرفته است، نه اینكه حتما خون شخص معینى را ریخته باشد، بلكه ذاتا خون‏آشام است و ریختن خون بى‏گناهان در نظر او اشكالى ندارد، گرچه بر اثر دعاى حضرت نقشه‏كشى و برنامه‏ریزى یك چنین آدمى به هدف نمى‏رسد و در كار خود موفق نمى‏شود.
به هر یك از دو معنى بیان شده که بنگریم، نمى‏توانیم این حادثه را در تاریخ نشان بدهیم و مشخص كنیم؛ چه بسیار بزرگانى كه مورد هجوم قرار گرفته و در راه خدا به شهادت رسیده‏اند، همچون شهید محمّد بن مكى، ملقب به شهید اوّل و شهید زین الدین عاملى، ملقب به شهید ثانى و قاضى نور اللّه شوشترى، ملقب به شهید ثالث و دیگر شهیدان؛ و چه بسیار سمینارها و تجمعاتی كه علیه جوامع مؤمنین در دنیا تشكیل مى‏شود و از هم پاشیده شدن آنها، جز با دعاى حضرت انجام ناشدنى است. دعاى مؤثّر و مستجاب، خود یكى از بهترین راه هاى مفید و نیكوست كه براى فرد و جامعه وجود دارد و اثرى ژرف و نتیجه‏اى برتر بر آن مترتب است. مؤمنان به وسیله‌ی دعا از شدّت و آسیب نیرنگ دشمنان در امان مى‏باشند. بنابراین باید دل به دعاى امام بزرگوار خویش محكم دارند، همان طور كه امام خود این چنین دستور داده است، و هرگاه ملتزم به رفتارى نیكو و كارى صحیح و شایسته بشوند، فرجام كارشان نیكو خواهد بود.
5. حضرت سفارش به خودسازى مى‏نماید و این نخستین سنگ بناى اصلاح جامعه و رهایى از آشفتگی هاى گمراه‏كننده است و بدون آن انسان در پایه‏هاى ایمان راستین خود زیان كرده و به كژى و تباهى دنیا و آخرت مى‏گراید. بنابراین مى‏بینیم‏ که حضرت تأكید بر لزوم پرداخت حقوق مالى و وجوهات اسلامى و دستگیرى از كسانى كه خداوند متعال كمك به آنان را امر فرموده است، كه همان تهیدستان و نیازمندان می‌باشند، مى‏نمایند و از آن جهت از این عمل اسم مى‏برد كه مى‏داند شیعیان و پیروانش نماز و روزه و حج را معمولا انجام مى‏دهند و دیگر فریضه‏اى بر آنان باقى نمى‏ماند جز پرداخت حقوق مالى كه برخى از انسان ها از پرداخت آن ها سر باز مى‏زنند و پرداخت آن فداكارى و از خودگذشتگى بیشترى لازم دارد.
حضرت در نامه مى‏فرماید: «آن كس از برادران دینى تو كه از خدا بترسد و آن چه را كه بر گردن دارد به مستحقّانش بپردازد، از آن آشوب ویرانگر و تبهكار و گرفتاری هاى سخت و تاریك و گمراه‏كننده، در امان خواهد بود و آن كس كه بخل ورزد و نعمت خداوندى را به آن كس كه مأمور رساندن به او است نرساند، در دنیا و آخرت زیان كرده است.» از این جا مى‏فهمیم كه رمز رهایى از انحراف تباهى‏آورى كه در دوران غیبت كبرى دامن‏گیر بسیارى از مردم شده، انجام كامل و همه‏جانبه‌ی فرایض الهی و از جمله پرداخت زکات و خمس و صدقات است. در پرداخت حقوق مالى، این نکته مطرح است که بهترین چیزى كه موجب رهایى پیروان و شیعیان حضرت مهدى علیه السلام از چنگال ستمكاران و سلطه اقتصادى و سیاسى آنان مى‏شود، همان است كه خود شیعیان به تكفّل امور یكدیگر بپردازند و با التزام به پرداخت حقوق مالیه‏ی خود، نیاز افراد تهى دست را برطرف سازند، زیرا پرداخت حقوق شرعى مالى مى‏تواند این مشكل را برطرف سازد و با برنامه‏ریزى درستى مى‏توان از آن حقوق براى پیشگیرى از ظلم و ستم و یا تربیت نسل هاى آینده و تأمین نیازمندی هاى اجتماعى استفاده كرد.
6. سفارش حضرت به سازندگى و اصلاح همگانى كه از اصلاح فردى بزرگ تر و مهم تر است و تحقق شرایط ظهور وابسته به آن است و زمینه‏ساز شایستگى جامعه و توده‏ها براى دیدار حضرت و پذیرش مسئولیّت ها در دوران ظهور مى‏باشد.ذسازندگى و اصلاح همگانى هنگامى ایجاد مى‏شود كه پیروان و شیعیان حضرت از تمام جهات اندیشه و فكر، قلب و احساس، رفتار و كردار، به یكدیگر پیوسته و نسبت به پیمانى كه خدا از آن ها گرفته كه دستورات دینى را انجام داده و از رهبر و پیشواى اسلامى خود اطاعت كنند، وفادار باشند. بدیهى است كه چنین جامعه‏اى مى‏تواند به تبلیغ اسلامى بپردازد و پیكارى دسته جمعى را در مقابل ظلم و تجاوز و بیداد آغاز كند. این پیوستگى و اتحاد، نیرومندترین انگیزه براى تحقق اراده‌ی فردى، پرورش آگاهى و احساس مسئولیّت در افراد مى‏باشد و این مهم ترین شرط و اساسى‏ترین مقدمه براى ظهور حضرت مى‏باشد، زیرا اگر چنین اجتماعى تحقق می‌یافت و افراد دسته جمعى به خودسازى و اصلاح می‌پرداختند: «بركت و میمنت دیدار ما از آن ها به تأخیر نمى‏افتاد، و سعادت دیدار ما به سویشان مى‏شتافت.» سعادتى كه از عدالت كاملى كه حضرت بر تمامى جهان حكم فرما خواهد نمود به دست مى‏آید.
سپس حضرت خصوصیّات این دیدار و مشاهده‌ی مبارك را چنین بیان مى‏فرماید: «على حق المعرفة و صدقها منهم بنا»: بر شناختى راستین، كه مبتنی بر درستى‏ و راستى آن ها نسبت به ما باشد.
«فما یحبسنا عنهم»: یعنى ظهور را تأخیر نمى‏اندازد «إلّا ما یتّصل بنا ممّا نكرهه و لا نؤثره عنهم» مگر اخبار ناگوار و ناپسندى كه از آن ها به ما مى‏رسد، از گناهان و كوتاهی ها و عدم احساس مسئولیّت اسلامى آن ها.
این عبارت گویاى دو مطلب مهم است اوّل آن که حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالى فرجه، بر تمامى رویدادها اشراف دارد و از ناراحتی ها و نابسامانی هاى جامعه و پیروان خود آگاه است.
دوم این که غیبت حضرت رابطه‌ی مستقیمى با گناهان مردم دارد؛ اگر گناهى نباشد دیگر غیبت انگیزه‏اى نخواهد داشت و ظهور انجام مى‏گیرد و این همان معنی است كه اگر فردى مورد اطمینان كامل و عامل به اسلام باشد، حضرت یك بار و یا چند بار او را به دیدار خود سعادتمند خواهد ساخت و حتی ممكن است این دیدار دائمى و پیوسته باشد. ( برای اطلاعات بیشتر ر.ک گروهی از مولفان، بی تا: 216-219 ؛ صدر، 1382 ؛ جمعی از نویسندگان، 1386: 211)

نتیجه

نتیجه‌ی این دو مقاله در نکات مطرح شده از دو نامه نهفته است. با توجه به این که امام زمان علیه السلام، همواره حاضر و ناظر بر اعمال شیعیان می‌باشند، بر دوستان اهل بیت علیهم السلام لازم است که به نکات مطرح شده در این دو نامه توجه و دقت نموده و با انجام و اجرای اوامر مطرح شده از سوی حضرت ولی امر"عج"، باب ظهور حضرتش را باز نمایند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشجوی دکتری تاریخ اسلام 2. کارشناس ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی

منابع
گروهی از مولفان ( بی تا)، پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، قم: دفتر نشر معارف.
صدر، محمد ( 1382)، تاریخ غیبت کبری، تهران: انتشارات نیک معارف.
طباطبایی، محمد حسین ( 1378)، سنن النبی صلی الله علیه و آله، تهران: انتشارات کتابفروشی اسلامیه.
جعفریان، رسول ( 1383)، سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، قم: انتشارات دلیل ما.
جمعی از نویسندگان ( 1386)، فرهنگ شیعه، قم: انتشارات زمزم هدایت.
طقوش، محمد سهیل ( 1385)، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
ابن اثیر جزری ( 1967ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار الکتاب عربی.