نویسنده: رابین‌ام. ویلیامزِ پسر
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان

 

Prejudice
این مفهوم که در این‌جا به معنای قضاوت پیشاپیش منفی و ناشی از تعصب فرد یا گروه درباره‌ی یک موضوع است، از واژه‌ی لاتین prejudician مشتق می‌شود که به قضاوت یا حکمی گفته می‌شود که پیش از انجام جرم درباره‌ی کسی صادر شود. دلالت‌های اساسی این واژه عبارت است از تعصب و سوگیری، جانبداری و تمایل یا تصورات قبلی. این اصطلاح در کاربردهای فعلی معانی بسیار گوناگونی دارد، ولی وجه مشترک اکثر این کاربردها وجود قضاوت نامساعد قبلی است که پیش از توجه و بررسی کامل به عمل می‌آید و با سرسختی بر آن اصرار می‌شود؛ حتی اگر شواهدی خلاف آن وجود داشته باشد.
این اصطلاح به دلیل دامنه‌ی معنایی فراخ و پیچیدگی دلالت‌های ضمنی‌اش در زبان عادی، همیشه باید با توجه به زمینه‌ای که در آن قرار می‌گیرد تفسیر و تأویل شود (Williams, 1964, pp. 28-9). کاربرد متداول این اصطلاح در علوم اجتماعی مدرن ناظر به قضاوت‌های پیشاپیش قطعی‌ای است با مؤلفه‌های شناختی (عقاید، کلیشه‌ها)، مؤلفه‌های عاطفی (بیزاری، خصومت) و جنبه‌های ارزشگذارانه (مثل جهت‌گیری‌ها نسبت به خط‌مشی‌های دولتی) (Blalock, 1967, p. 7; Klindberg, 1968, p. 439).
تعریف‌های پیش‌داوری ضرورتاً تعریف‌های طیفی است که در آن‌ها بر بعضی ویژگی‌ها که از طیفی وسیع‌تر با ویژگی‌های دیگر برگزیده شده‌اند تأکید می‌شود. مثلاً بعضی از صاحب‌نظران تأکید می‌کنند که پیش‌داوری‌ها نه فقط تعصب‌آمیز و قطعی بلکه بی‌انعطاف، خشک و مبتنی بر شناخت ناکافی یا قضاوت غلط هستند. بر همین اساس الپورت (Allport, 1976, pp. 515-16) معتقد است که پیش‌داوری موضعی بیش از حد تعمیم‌یافته و خطا است، یعنی کژفهمی‌ای که با شناخت جدید و اطلاعات تازه اصلاح نمی‌شود. از طرف دیگر، بنا به استدلال کلاینبرگ (Klindberg, 1968, p. 440) تغییر و تصحیح با شناخت یا اطلاعات جدید، معیار مناسبی برای تشخیص پیش‌داوری نیست. به همین ترتیب، ظاهراً بهتر است تغییر و تصحیح پیش‌داوری‌ها را یکی از متغیرهای همبسته بدانیم که باید در مطالعات تجربی مورد بررسی قرار گیرد، و نه بخشی از تعریف صوری این مفهوم.
براساس بسیاری از یافته‌های پژوهشی مواضع و نگرش‌هایی که معمولاً در گفت‌وگوهای عادی پیش‌داوری خوانده می‌شود، ممکن است مختص به یک گروه باشد یا به گروه‌های زیادی تعمیم یابد؛ ممکن است عمدتاً جنبه‌ی شناختی، یا عاطفی، یا ارزشگذاری داشته باشد؛ ممکن است صرفاً به تعامل‌های اجتماعی شخصی مربوط باشد و ممکن است درباره‌ی خط‌مشی‌های کلی دولت باشد؛ و همچنین ممکن است برای فرد کنشگر مهم یا بی‌اهمیت باشد. در پژوهش‌های علوم اجتماعی در مواجهه با این حالات گوناگون، عموماً روی جهت‌گیری‌های نامساعد علیه گروه‌ها یا مقوله‌های نژادی و قومی متمرکز می‌شوند، و سایر ویژگی‌های همبسته را به تحقیقاتی واگذار می‌کنند که با اهداف و مقاصد موردی و خاص صورت می‌گیرند (Williams, 1964, pp. 22-77; Klindberg, 1968, p. 439) شواهد پژوهشی فراوان پشتوانه‌ی تعمیم‌های تجربی پرشماری درباره‌ی پیش‌داوری است. از میان مهم‌ترین یافته‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. پیش‌داوری‌های منفی با وجودی که رواج دارند، عام و همه شمول نیستند.
2. پیش‌داوری در انحصار هیچ جامعه یا فرهنگ واحدی نیست.
3. پیش‌داوری مادرزادی نیست بلکه آموختنی است.
4. پیش‌داوری‌ها درباره‌ی گروه‌های مختلف معمولاً با هم همراه می‌شوند: اشخاصی با پیش‌داوری قومی نسبت به یک گروه، معمولاً نسبت به سایر «برون‌گروه‌ها» نیز مواضع مشابهی دارند.
5. تفاوت شایانی بین افراد از نظر شدت و نوع پیش‌داوری‌ها وجود دارد.
6. پیش‌داوری‌ها هم مخلوق رفتارها و سیاست‌های تبعیض‌آمیز است و هم مشوق آن‌ها.
7. پیش‌داوری‌ها لزوماً با رفتارها همخوانی ندارند: وضعیت‌های خاص ممکن است تأثیر زیادی بر کردارهای بالفعل داشته باشد، حتی اگر این کردارها برخلاف مواضع و نگرش‌های تعمیم‌یافته‌ی فرد باشد (نک. Pettigrew, 1976, p. 525).

قوم‌مداری

مفهومی که رابطه‌ی تنگاتنگ با پیش‌داوری دارد، قوم‌مداری است. قوم‌مداری در شکل‌های خفیف‌تر خود ممکن است فقط به معنای موضع و نگرش مثبت و مساعد نسبت به گروه خودی و راه و رسم‌های آن باشد. اما عموماً این اصطلاح متضمن بعضی احساسات برتری و فرادستی گروه خودی و راه و رسم‌های آن باشد. اما عموماً این اصطلاح متضمن بعضی احساسات برتری و فرادستی گروه خودی در مقایسه با برون‌گروه‌هاست. در هر صورت، قوم‌مداری به لحاظ شدت و نوع تنوع شگرفی دارد (Levine and Campbell, 1972). با وجود این، براساس شواهد تجربی، قوم‌مداری معمولاً میل به تعمیم یافتن دارد - در حالت افراط، گروه خودی برتر و فراتر از همه‌ی گروه‌های دیگر است (Williams, 1964, pp. 22-8). در کل، مطالعات تاریخی و تطبیقی حکایت از این می‌کنند که هر قدر عقیده به برتری درون‌گروه یا گروه خودی در جامعه‌ای قوی‌تر و شایع‌تر باشد، احتمال مقصر دانستن دیگران یا اجنبی‌ها به سبب اوضاع یا رویدادهای نامطلوب بیش‌تر خواهد شد. هر قدر قوم‌داری مطلق‌گراتر و بی‌چون‌وچراتر شود و به لحاظ عاطفی شدت و جمود بیش‌تری پیدا کند، احتمال ستیز و کشمکش با برون‌گروه‌ها بیش‌تر می‌شود؛ این کشمکش‌ها و ستیزه‌ها، به نوبه‌ی خود، قوم‌مداری را تقویت و تشدید می‌کند. به این ترتیب، قوم‌مداری پراکنده و منتشر غالباً تبدیل به پیش‌داوری‌های اکید و نیرومند می‌شود.

آماج‌های قوم‌مداری و پیش‌داوری

مقوله‌های قومی و نژادی برساخته‌های اجتماعی هستند. این مقوله‌ها در داد و ستد متقابل با تفکیک‌ها و تعامل‌های اجتماعی در میان کسانی شکل می‌گیرد که خود پیش از آن به واسطه‌ی خویشاوندی، اجتماع جغرافیایی، یا شیوه‌ی معاش از هم تفکیک شده‌اند. کنش‌های متابل میان اعضای شبکه‌های خویشاوندی و ازدواجی و کسانی که در مجاوزت و همسایگی هم زندگی می‌کنند، ناگزیر موجب پیدایش خصوصیات فرهنگی متمایز می‌شود. وقتی این درون‌گروه‌ها با کسان دیگری برخورد می‌کنند که تفاوت‌های بارزی با آن‌ها دارند، سنگ‌بنای روابط قومی گذاشته می‌شود. وقتی تجارت راه دور، فتح نظامی یا مهاجرت و سایر تحرکات جمعیتی گسترش می‌یابد، دامنه‌ی تفاوت‌های اجتماعی و فرهنگی مهم گسترده‌تر می‌شود، و اگر جمعت‌هایی که با هم تماس پیدا کرده‌اند هم از نظر فرهنگ و هم از نظر ویژگی‌های جسمانی آشکارا با هم فرق داشته باشند، این امکان هست که روابط و مناسبات قومی به روابط «نژادی» تبدیل شود. بنابراین روابط نژادی مدرن، برایند گسترش تجارت و تعامل سیاسی در سطح جهان پس از «سفرهای اکتشافی» قرون پانزدهم و شانزدهم است (Williams, 1977).

ریشه‌های پیش‌داوری

وقتی گروه‌های قومی و نژادی متفاوت با هم در تماس قرار می‌گیرند، رقابت اقتصادی موجب تقویت پیش‌داوری می‌شود. به همین‌سان، مبارزه بر سر قدرت سیاسی یا منزلت و احترام اجتماعی نیز مرزهای گروهی و نگرش‌های منفی را پررنگ‌تر می‌کند. وقتی منافع گروه‌ها در زمینه‌ی این منابع کمیاب مورد تهدید قرار گیرد، انگیزه‌های نیرومندی برای تعارض‌های گروهی پدید می‌آید. پژوهش‌های فراوانی پرده از فرایندهای روانی (مصل ناکامی، جابه‌جایی، دلیل‌تراشی) و ساختارهای شخصیتی (مانند اقتدارطلبی) برداشته‌اند که اهمیت زیادی در شکل‌گیری و تداوم پیش‌داوری در افراد دارند (Le Vine and Campbell, 1972; Simpson and Yinger, 1953). ولی سوای ریشه‌های روان‌شناختی، کدام شرایط اجتماعی برگستره و شدت پیش‌داوری‌های مطلق‌گرا تأثیر می‌گذارد؟
پیش‌داوری و تبعیض به صورت متقابل یکدیگر را تقویت می‌کنند. صرف‌نظر از علت‌ها، افزایش خصومت، باورهای کلیشه‌ای منفی و بیزاری اجتماعی نوعاً به تبعیض فزاینده‌ای می‌انجامد که شامل حذف و طرد و جداسازی تحمیلی است. سپس تبعیض فزاینده نیز خود به پیش‌داوری شدیدتر و همه‌گیرتر منجر می‌شود. تجربه‌های مربوط به ایالات متحده نشان می‌دهد که کاهش تبعیض علیه سیاه‌پوستان (عمدتاً از طریق اقدامات قانونی و سیاسی) غالباً به کاهش و تضعیف پیش‌داوری‌ها می‌انجامد. خلاصه، تبعیض موجب پیدایش و تقویت پیش‌داوری می‌شود؛ و پیش‌داوری پایه و توجیهی برای تبعیض فراهم می‌آورد.
هنگامی که پیش‌داوری قومی خاصی به صورت خوشه‌ی درهم پیچیده‌ای از عقاید، ارزش‌ها و عواطف شکل گرفته باشد، ممکن است از طریق فرایندهای عادی اجتماعی شدن و همنوایی، در کل جمعیت دامن‌گستر و هنجار شود. کودکان از طریق تلقین و سرمشق گرفتن، پیش‌داوری‌ها را به مثابه بخشی از کل ذخیره‌ی فرهنگی که با خانواده و سایر درون‌گروه‌ها عجین شده، می‌آموزند. وقتی این پیش‌داوری‌ها به هنجار تبدیل شود، چشمداشت‌ها و تقاضاهای درهم‌بافته‌ی بزرگ‌ترها و همسن‌ها فشارها و القائاتی برای همنوایی و همرنگی ایجاد می‌کند. به این ترتیب، «سنت» فرهنگی پیش‌داوری می‌تواند نیرو و پایداری شگرفی کسب کند..
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول