تکامل
تکامل، به کلیترین معنا، فرایند طولانی تغییر یا دگرگونی جمعیتها یا نظامهاست که در آن حالتهای بعدی یک موجود به آهستگی از حالتهای قبلی آن سربرمیآورد. بنابراین، تکامل اجتماعی و فرهنگی موارد خاصی است از پدیدهای بسیار
نویسنده: گرارد لنسکی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
Evolution
تکامل، به کلیترین معنا، فرایند طولانی تغییر یا دگرگونی جمعیتها یا نظامهاست که در آن حالتهای بعدی یک موجود به آهستگی از حالتهای قبلی آن سربرمیآورد. بنابراین، تکامل اجتماعی و فرهنگی موارد خاصی است از پدیدهای بسیار کلیتر. تکامل، در همهی نمودهای گوناگونش، معمولاً فرایندی برگشتناپذیر پنداشته میشود، البته استثناهای نادری ممکن است رخ دهد.
امروزه مفهوم تکامل شالودهی پارادایمهای مهمی در علوم از اختر فیزیک گرفته تا جانورشناسی است و به موجوداتی اطلاق میشود که از کل کیهان تا جمعیتهای موجودات ذرهبینی را دربرمیگیرد. مثلاً نوویکف (Novikov, 1983, p. aaax) اختر فیزیک را «مطالعهی ساختار و تکامل جهان» تعریف میکند.
اصطلاح تکامل در کاربردهای پیشاداروینی به معنای شکوفایی یا فرایند رشدی بود که حالات پیدرپی یک موجود به واسطهی استعدادها یا خواص ذاتی آن از پیش رقم میخورد، مثل وقتی که گلی شکوفا میشود یا موجود زندهای از نطفه به شخص بالغی تبدیل میشود. ولی زیستشناسان امروزی چنین فرایندهایی را رشد مینامند و اصطلاح تکامل را به فرایندهایی اختصاص میدهند شامل جمعیتهای موجودات زنده که نتیجهی نهایی آنها حاصل تعامل یک جمعیت با محیط زیست آن است، مثل دگرگونیهای بین نسلی جمعیتهای گیاهی و جانوری. ولی در علوم اجتماعی اصطلاحات تکامل و رشد یا توسعه غالباً به جای یکدیگر به کار میرود. تکامل معمولاً هنگامی به کار میرود که تغییرات حاصل از چند قرن یا چند هزاره را در نظر داشته باشیم که شامل تمامی جمعیت بشر باشد، و اصطلاح رشد یا توسعه به تغییراتی اطلاق میشود که در دورههای زمانی کوتاهتر رخ میدهد و شامل جوامع جداگانه است.
با اینکه مفهوم تکامل اساساً به فرایند تغییر اشاره دارد، به معنای تصدیق و تشخیص تداوم و استمرار نیز هست. زیرا مفهوم تکامل بر پایهی این فرض استوار است که موجودات در حال تغییر جمعیتها یا نظامهایی متشکل از چندین و چند مؤلفهاند. از این رو هر چند که این موجودات ممکن است در درازمدت تغییرات شگرفی کرده باشند (مثلاً پستانداران از موجودات تکیاختهای به وجود آمدهاند) ولی در آنها مؤلفههای بسیاری به مدت طولانی بیتغییر میماند (برای نمونه رمزهای ژنتیکی همهی گونهها در طول میلیاردها سال با زوجهایی از چهار نوکلئوتید ساخته شده است). علاوه بر این، در کوتاه مدت معمولاً تداوم بیش از تغییر دیده میشود. این توانایی در تلفیق دو خصوصیت بنیادی ظاهراً متناقض دنیای تجربی، یکی از بزرگترین جاذبههای مفهوم تکامل در علوم گوناگون است.
مفهوم تکامل از این جهت نیز جذابیت دارد که توجه ما را به پیوندهای مهم گذشته و حال و آینده جلب میکند. رنه دوبو (Dubos, 1968, p. 270)، زیستشناس برجسته، این مطلب را به این صورت بیان میکند که «گذشته تاریخ مرده نیست؛ بلکه مادهی زندهای است که انسان از آن زاده میشود و آینده را میسازد.»
مفهوم تکامل به رغم جاذبههایش، مصون از انتقاد نبوده است. منتقدان نظریهی تکامل نه فقط خلقتگرایان که تکامل را براساس الهیات رد میکنند، بلکه همچنین بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی بودهاند.
دانشمندان علوم اجتماعی دستکم چهار دلیل برای توجیه مخالفتشان با تکاملگرایی اقامه کردهاند. نخست، بسیاری از آنها تصور میکنند که مفهوم تکامل دال بر اعتقاد به پیشرفت اخلاقی و بهبود اجتنابناپذیر وضع بشر است. دوم، بسیاری فکر تکامل را به این دلیل رد میکنند که آن را به معنای تقلیلگرایی زیستشناختی میدانند. سوم، آن دسته از دانشمندان علوم اجتماعی که گرایشهای اومانیستی دارند همهی تبیینهای تعمیمی از تاریخ بشر را رد میکنند و بر اهمیت عوامل اتفاقی در شکلگیری نتیجهی نهایی همهی رویدادها انگشت میگذارند. و سرانجام، بسیاری تکاملگرایی را به دلیل پیوستگی آن با داروینیسم اجتماعی رد میکنند.
با اینکه مخالفتهای فوق در گذشته تا حد زیادی موجه بوده، تفکر تکاملی نوین عموماً به این مسائل پاسخ گفته است. تکاملگرایی نوین به صراحت منکر حتمیت یا عمومیت پیشرفت اخلاقی و بهبود وضع بشر است (Lenski and Lenski, 1987, pp. 399-406). پیشرفت (یا جهتدار بودن) در تاریخ بشر فقط در اموری دیده میشود که به لحاظ اخلاقی خنثی هستند، مثل رشد ذخیرهی اطلاعات فرهنگی سودمند، رشد ابعاد سازمانها، و افزایش تمایزهای درونسازمانی و بینسازمانی، و افزایش قدرت آدمیان در دخل و تصرف در محیط بیوفیزیکی. حتی از این جهات نیز، پیشرفت فقط در کل جمعیت بشر قابل مشاهده است، نه در تکتک جوامع.
دوم، تکاملگرایی نوین، جبرگرایی زیستشناختی را صریحاً رد میکند و فرهنگ را سازوکار پویای تغییر اجتماعی میداند. با اینکه تکاملگرایی نوین تأکید دارد که همهی فرهنگها منعکس کنندهی میراث ژنتیکی نوع بشر است، این میراث را فقط تبیین کنندهی اساسیترین ویژگیهای فرایند تکامل (مثل کاربرد جهانی نظامهای نمادین) میداند، نه تبیین کنندهی جزئیات آن. این دیدگاه تفاوت زیادی با تقلیلگرایی سادهانگارانهی بعضی از تکاملگرایان قدیمی و اکثر زیستجامعهشناسان معاصر دارد.
سوم، نظریههای نوین تکامل به زبان احتمالات سخن میگویند و نه با لحن جبرگرایانهای که منتفدان اومانیست مخالف آن هستند. هدف این نظریهها تعریف و توصیف ماهیت میدان نیروهایی است که بر کنشهای افراد و جوامع تحت شرایط مشخص تأثیر میگذارند، و به این ترتیب شالودهای برای تخمین احتمال پدید آمدن نتایج گوناگون ارائه میدهند، نه پیشبینی یا تبیین نتایج در موارد منفرد.
و بالاخره، به رغم پیوستگی تفکر تکاملی با داروینیسم اجتماعی، این پیوند ظاهراً تا حد زیادی تصادفی است. فقط کافی است تحسین عمیق مارکس از کار داروین یا مرثیهی انگلس برای سنگ قبر دوستش را به یاد بیاوریم تا دریابیم که دلالتهای سیاسی تکاملگرایی متنوع و گونهگون است (Berlin 1939, pp. 247-8; Harris, 1968, p. 68). میتوان تصور کرد که منتقدان تکاملگرایی سرانجام درخواهند یافت که تکاملگرایی اجتماعی سنگبنای محکمی برای هیچ برنامهی سیاسی واحدی فراهم نمیسازد.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}