نویسنده: میلدرید بلاکستر
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان

 

Health
در سال 1948، سازمان بهداشت جهانی تندرستی را چنین تعریف کرد «وضعیت سلامت و آسایش کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی، و نه فقط فقدان بیماری مرض». این تعریف پرکاربرد، با این‌که عموماً به دلیل شمول بیش از حد و دشواری دستیابی به آن مورد انتقاد بوده، توجه ما را به تغییر عمده‌ای جلب می‌کند که در نیمه‌ی دوم قرن بیستم رخ داده است: مدل تندرستی کاملاً زیستی - پزشکی جای خود را به مفهوم کل‌نگر و اجتماعی‌تری داده است.
این مفهوم تازگی ندارد، چون پژواک مدل تندرستی افلاطونی است که تندرستی را نوعی هماهنگی تعریف می‌کرد یا مفهوم جالینوسی (1) مرض به مثابه اختلال در تعادل. با این حال، تصور می‌رود که ظهور دوباره‌ی آن در کشورهای توسعه‌یافته تا حدی به دلیل افزایش اهمیت امراض مزمن در جمعیت‌های «سالخورده»، ریشه‌کن شدن بسیاری از امراض «عفونی» و بهبود کلی شرایط زندگی باشد که موجب شده به جای بقای محض بر بهبود استاندارد زندگی تأکید شود. جنبش محیط زیست بشری نیز نقش مهمی دارد. چون تندرستی را به مثابه حالت تعادل بین انسان‌ها و محیط‌شان مورد توجه قرار می‌دهد. از دیگر عوامل شکل‌گیری مفاهیم کل‌نگر، دانش روبه‌رشد درباره‌ی پیوندهای میان ذهن و جسم بوده است: پیش از این بر نقش عوامل روانی در ایجاد امراض تأکید می‌شد؛ در زمان اخیر، مفاهیمی مثل فشار، ادغام اجتماعی، توانایی کنار آمدن، «حس همبستگی» (Antonovsky, 1987) یا «آسیب‌پذیری عمومی» (Marmot Shipley and Rose, 1984) نه فقط علت ناخوشی و ناسلامتی، بلکه عنصر تفکیک‌ناپذیر مفهوم سلامت اجتماعی به شمار آمده است. بنابراین، اکنون تندرستی عموماً پدیده‌ای چند بعدی و فراگیر قلمداد می‌شود که فقط به معنای فقدان مرض نیست.

بیماری

خود مفهوم بیماری نیز تغییر کرده و مفروضات اصلی آن مورد چالش قرار گرفته است - تعریف بیماری به مثابه انحراف از وضعی بهنجار، اصل سبب‌شناسی خاص، جهانی بودن طبقه‌بندی بیماری‌ها و بی‌طرفی علمی دانش پزشکی - مفروضاتی که در طول قرن نوزدهم به پزشکی مدرن شکل داده بودند (Dubos, 1961). این عقیده که تعداد امراض محدود است و هر مرض علت و علاج یگانه‌ای دارد که باید یافت شود، با پیدایش امراض جدید (مثل ایدز) و تصدیق علل چندگانه و همبسته‌ی انواع ناخوشی‌ها متزلزل شده است. علاوه بر این، گفته می‌شود که تعریف و مقوله‌بندی امراض، فرایندی اجتماعی و همچنین علمی است و بهنجار بودن فقط مفهومی نسبی است. میشل فوکو نیز که علیه پذیرش ساده‌انگارانه‌ی مدل‌های نظری «علوم مربوط به انسان» بحث می‌کرد، تأثیر نیرومندی در ترویج این دیدگاه داشته است که معرفت پزشکی (و همین طور کار پزشکی) به صورت اجتماعی برساخته می‌شود و به تحولات کلی‌تری در تفکر اجتماعی ربط پیدا می‌کند: یعنی نمی‌توان آن را به سادگی بدیهی انگاشت.

بیمار بودن

تجربه‌ی بیماری نیز دربردارنده‌ی معناهای فرهنگی و روابط اجتماعی است. یکی از پرسش‌های اصلی بسیاری از پژوهش‌های انسان‌شناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی پزشکی طی 30 یا 40 سال اخیر به معنا و درک تندرستی و بیماری در میان کسانی که آن را تجربه می‌کنند، مربوط بوده است. حالات و تغییرات جسمانی را در فرهنگ‌های مختلف و در دوره‌های مختلف به صورت‌های متفاوتی تفسیر می‌کنند: همان‌طور که مری داگلاس (Douglas, 1970) اشاره می‌کند، پیکر اجتماعی شیوه‌ی درک پیکر جسمانی را محدود می‌کند. پس از کار پیشگامانه‌ی کلودین هرتسلیش (Herzlich, 1973)، به پیروی از او در مطالعات زیادی به ترسیم مفهوم تندرستی از نظر عوام پرداخته‌اند. در مطالعات متعدد به تقسیم‌بندی سه‌گانه‌ای رسیده‌اند: تندرستی به معنای سلامتی مثبت یا رفاه و آسایش، یا به عنوان «ذخیره» یا «تعادل» («سلامتی به معنای داشتن»)؛ و تندرستی به مثابه توانایی انجام نقش‌های اجتماعی («سلامتی به معنای توانستن»)؛ و تندرستی به مثابه فقدان عوارض ناخوشی («سلامتی به معنای بودن»). مثبت‌ترین معنای سلامتی عموماً به تحصیلات بیش‌تر یا شرایط اجتماعی مساعدتر ارتباط دارد. ویژگی همه‌ی این مطالعات اثبات معنای اخلاقی مؤکدی است که به مفهوم تندرستی داده می‌شود.

پیشرفت تندرستی و رفتار تندرستی

چشمداشت‌ها و توقع‌های فزاینده‌ی عمومی با گرایش بارزی در جوامع غربی همراه بوده است که براساس آن بر جنبه‌های مثبت تندرستی و ارتقای تندرستی تأکید می‌شود. تقریباً از اواسط قرن بیستم در پژوهش‌ها قویاً بر رفتارهای شخصی - استعمال دخانیات، نوع غذا، ورزش نکردن - به عنوان عوامل امراض مزمن تأکید شده است. مفاهیم جدید بیماری به مثابه «تقصیر شخصی» و تندرستی به مثابه «مسئولیت شخصی» مورد حمایت بوده‌اند. طب جایگزین و جنبش‌های خودیاری در چنین محیطی شکوفا شده، همان‌طور که تجاری شدن ارتقای تندرستی نیز در چنین شرایطی پدید آمده است. منتقدان «پزشکی‌زدگی» جامعه (Illich, 1975) و منتقدان کارایی پزشکی (Cochrane, 1972; McKeown, 1976) به این گرایش دامن زده‌اند. با وجود این، در طول دهه‌ی 1970 و 1980 واکنشی علیه مدل پیشرفت تندرستی به وجود آمده است که فقط بر تغییر در سبک زندگی و رفتار داوطلبانه تأکید می‌کند. این استدلال مطرح شده که جنبش مسئولیت شخصی می‌تواند به قدرت گرفتن افراد بینجامد ولی همچنین ممکن است موجب احساس گناه و مقصر دانستن قربانیان شود (Crawford, 1977).
از همین‌رو کم‌کم دوباره در پژوهش‌ها بر قید و بندهای اجتماعی و محیطی معین کننده‌ی رفتار تندرستی تأکید می‌کنند. مفهوم «نابرابری اجتماعی» در تندرستی مجدداً در بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی با نیروی زیادی پدیدار شده است (DHSS, 1980). این روند، از جهتی، نشان دهنده‌ی بازگشت جنبش «سلامت عمومی» سال‌های اول قرن بیستم است که بر علل مشخص طبیعی و اجتماعی ناخوشی و عدم سلامت تأکید داشت، ولی اکنون به نظریه‌های کامل‌تر مدل‌های کل‌نگر مجهز شده است.
ـــ روان‌پزشکی و بیماری روانی

پی‌نوشت‌:

1. کلادیوس گالینوس یا،‌ چنان‌که در منابع اسلامی آمده، جالینوس (130-200 م.) پزشک و فیلسوف یونانی. -م.

منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول