جمعیت
تغییر شکلِ مسئلهی تعداد انسانها از یک عنصر برونزا به یک عنصر درونزا در نظامهای تفکر اجتماعی ویژگی اکثر بینشهای جدید دربارهی جمعیت در قرن بیستم است. هم تأثیر عوامل اجتماعی بر جمعیت و هم تأثیر عوامل جمعیتی
نویسنده: الوود کارلسن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
Population
تغییر شکلِ مسئلهی تعداد انسانها از یک عنصر برونزا به یک عنصر درونزا در نظامهای تفکر اجتماعی ویژگی اکثر بینشهای جدید دربارهی جمعیت در قرن بیستم است. هم تأثیر عوامل اجتماعی بر جمعیت و هم تأثیر عوامل جمعیتی بر جامعه (ــ جمعیتشناسی) در سه زیر مقولهی کلی قرار میگیرد که عبارت است از موالید، مرگومیر و مهاجرت.
تأثیر عوامل اجتماعی بر جمعیت
قدیمیترین جنبهی تفکر اجتماعی دربارهی عوامل مؤثر بر جمعیت نیروهای اجتماعی مؤثر بر میزان مرگومیر است، که از سه قرن قبل و از زمان جان گرانت (Graunt, 1662) سابقه دارد. این میراث نظری در قرن بیستم شرح و بسط یافت و در پهنهی رو به گسترش تفاوتها و روندهای نرخ مرگومیر به کار بسته شد. نظریهی گذار یا انتقال شیوعشناختی (Omran, 1971) نشاندهندهی همین ادغام مرگومیر در دیدگاههای نظری اجتماعی است. این پژوهشها همچنان ادامه دارد و در جهت فهم روشنتر ریشههای اجتماعی تفاوت در نرخهای مرگومیر بین دو جنس، بین نژادها، گروههای شغلی، مذاهب دینی، مناطق شهری و روستایی، نواحی جغرافیایی داخل کشورها و ملل مختلف جهان است.در قرن بیستم جایگاه مهاجرت انسانها در تفکر اجتماعی از بیخ و بن تغییر کرد که ربط چندانی به بصیرتهای نظری جدید یا مباحث جدید نداشت بلکه از تغییرات خود پدیدههای جمعیتشناختی نشئت میگرفت. آغاز قرن بیستم زمانی است که دورههای مهاجرت آزاد و مهاجرتهای کنترل شده از هم جدا میشود. مرزهای بستهای که تحت کنترل دولت - ملتهای نوظهور و رو به ازدیاد بود، حجم مهاجرت را کاهش داد و ماهیت آن را به یکی از این دو حد تبدیل کرد: آوارگان و نیروی انسانی ماهر. این تحول موجب تقویت جهتگیری خاص تفکر اجتماعی قرن بیستم در قبال جمعیت شد که در آن بر کنترل جامعه بر امواج مهاجرت تأکید میشد.
درک اجتماعی تولیدمثل نیز بدون شک یکی از عمدهترین تغییرات و دستاوردهای نظریههای جمعیتی قرن بیستم بوده است. از نظر توماس مالتوس (Malthus, 1798) مانند یوهان سوسمیلش (Süssmilch, 1761-2) که پیش از او بود و همینطور کارل مارکس (Marx, 1867) که پس از او بود، باروری انسان واقعیتی طبیعی است. آثار و نتایج امواج سیلآسای تولد نوزادان ممکن است موجب شادی و تحسین یا اندوه و گلایه شود. اما خود این سیل بدون شک از جایی فراتر از حوزهی تعاملهای اجتماعی سرچشمه میگیرد. کینگزلی دیویس و جودیت بلیک (Davis and Blake, 1956) مختصر و مفیدترین بازبینی قرن بیستمی این نقیصهی تفکر اجتماعی را ارائه دادهاند. اکنون نرخ بالی زاد و ولد همچون نرخ پایین آن باید به مثابه برآیند اجتماعی و محصول منظومههای متفاوت نیروهای اجتماعی تبیین کرد.
تأثیر عوامل جمعیتی بر جامعه
پیامدهای نرخهای پایین مرگومیر (خصوصاً نرخ مرگومیر نوزادان) در تفکر اجتماعی قرن بیستم به صورت نمایانی مورد توجه بوده است. فیلیپ آریه (Ariès, 1960) نقش قاطعی برای کاهش مرگومیر در تغییر نهاد خانواده قائل است. افت میزان مرگومیر همراه با ثابت ماندن میزان باروری موجب رشد سریع جمعیت و جوانتر شدن ساختار سنی میشود. این دو برآیند جایگاه مهمی در نظریههای نوسازی، تغییر اجتماعی و پایداری جوامع دارند.مهاجرت و مهاجران را در تفکر اجتماعی قرن بیستم با دو تفسیر کاملاً متفاوت میتوان دید. رابرت پارک (Park, 1928) موقعیت اجتماعی حاشیهای مهاجران را سرچشمهی نوآوریهای بالقوه و تغییر و پیشرفت در جوامع میدانست. دانشپژوهان دیگری نیز این دیدگاه اساساً مثبت و مساعد به مهاجران را ادامه داده و آن را شتاب دهندهی دگرگونی جامعه میدانند. از طرف دیگر اسکار هندلین (Handlin, 1951) و دیگران مهاجرت و مهاجران را منبع بیسازمانی اجتماعی، کجروی، بیهنجاری، جرم و بیماری روانی میدانند. هر دو سنت فوق بر نقش حاشیهای مهاجران تأکید میکنند. اما دربارهی تأثیر این حاشیهای بودن بر جامعه بهطور کلی و بر خود مهاجران بهطور خاص نتیجهگیریها متفاوت است.
برای اکثر مناطق جهان، رشد جمعیت در نتیجهی ادامهی نرخ بالای موالید و افت نرخ مرگومیر، مسئلهی اجتماعی خطیری به وجود میآورد. در نظریههای اجتماعی عموماً بر نتایج مثبتی تأکید میکنند که انتظار دارند از پایین آمدن نرخ موالید حاصل شود: پایین آمدن مصرف جوانان وابسته یا سربار، کاهش تعداد وابستگان به بزرگسالان شاغل یا مولد، کاهش تعداد وابستگان به بزرگسالان شاغل یا مولد، کاهش محدودیت فعالیتهای زنان و کند شدن رشد جمعیت. اما بیرون از این دیدگاه غالب، بحث و جدل نظری پرسابقهی دیگری وجود دارد که به پیامدهای اجتماعی سالخوردگی جمعیت در نتیجهی پایین آمدن نرخ موالید مربوط میشود. بعضی از دانشمندان نگران احتمال نقصان انعطافپذیری (در ایدهها و افکار و نیز در تحرک نیروی کار یا در چیزهای دیگر) در جوامع سالخورده هستند (ــ پیری)، و نرخ پایین موالید و سالخوردگی جمعیت را مسائل اجتماعیای میدانند که باید برای آنها راه حلهایی یافت.
جمعیت: تهدید یا سرمایه؟
جمعیت، در همهی نمودها و جلوههایش، همچنان به صورت دو تفسیر متعارض در تفکر اجتماعی حضور دارد. طبق یکی از این دیدگاهها، که ژان بودن نیز از طرفداران آن است، «همهی ثروتها و همهی نیروها در انسان است»؛ این دیدگاه حامی رشد جمعیت به مثابه ابزاری برای نیل به اهدافی است که همهی آنها تحت عنوان ترقی و پیشرفت قرار میگیرند. دیدگاه دیگر، که مالتوس با آن همداستان است، این است که رشد جمعیت مانع پیشرفت میشود و معضلاتی به بار میآورد «که بخشهای عظیمی از بشریت ضرورتاً باید دشواریهای آن را تجربه کند». در هر دو رهیافت، جمعیت (حجم آن، پراکندگی یا تمرکز آن، ساختار سنی آن و غیره) را نه به عنوان هدفی فی نفسه بلکه عاملی در نظر میگیرند که با نگاه به اهداف دیگری باید آن را دستکاری کرد. این دو دیدگاه به جمعیت، تا اندازهای، انعکاسی، از تمایز کلاسیک اگوست کنت، فیلسوف فرانسوی، بین ایستایی و پویایی اجتماعی است.این دیدگاه که برای پیشرفت باید جمعیت را محدود ساخت، در طول قرن بیستم رواج و محبوبیت پیدا کرد. این عقیده به محدودسازی جمعیت در تفکر اجتماعی عمدتاً به جنبههای پویایی جمعیت اشاره دارد و به اینکه نرخهای بالای رشد جمعیت مسائل زیادی به بار میآورد.
در دیدگاه دیگر، بر مزیتهای جمعیت انبوه تأکید میشود، مثل تقسیم کار بیشتر و پیچیدهتر، بازارهای اقتصادی بزرگتر یا حتی نیروی نظامی توانمندتر. این دیدگاه ایستا به جمعیت معمولاً با فرایندهایی که منجر به افزایش جمعیت میشود سروکار ندارد، اما بعضی از نظریهپردازان قرن بیستم نیز رشد جمعیت را نیروی محرکهی تغییر اجتماعی دانستهاند (Boserup, 1965; Clark, 1968).
توازن میان این دو جهتگیری نسبت به جمعیت بستگی به موقعیت فرد در جامعه و ساختار آن جامعه دارد. حاکمان مطلقالعنان و نخبگان حاکم که از جمعیت اتباع خویش دور و بریدهاند، غالب اوقات بر جنبههای مثبت جمعیت انبوه تأکید میکنند و هزینههای اجتماعی رشد سریع جمعیت را نادیده میگیرند. هرقدر این نخبههای برج عاجنشین جای خود را به ساختارهای اجتماعی بازتر، دموکراتیکتر و کثرتگرایانهتری بدهند، تفکر اجتماعی بیشتر به سمت توجه به هزینههای رشد جمعیت گرایش پیدا میکند و کمتر از ازدیاد جمعیت حمایت میکند. این تغییر جهت کلید درک بسیاری از تغییرات در لحن و بیان گفتمان جمعیت در قرن بیستم است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}