فهم راز تشریع و حکمت قانونگذاری اِحکام با استفاده از شأن نزول
منظور بازیافت راز حکمت الهی در چگونگی تشریع و قانونگذاری است، بدینمعنی که از این رهگذر درمییابیم که فلان حکم و تشریع بر اساس چه نیاز و الزامهایی تشریع شد و در پی پاسخ به چه سؤالی بوده است تا در فهم و درسآموزی مخاطبان مؤثر بیفتد.
عمادالدین رشید مینویسد: «بدیهی است که هیچ حکمی از احکام الهی اعم از احکام اخلاقی، فقهی و اعتقادی بدون دلیل و حکمت خاص، نازل نشده است و در تمامی آنها مصالح و مفاسد بندگان رعایت شده است اما در خود آیات به این علت تصریح نشده است. » (1)
«با کمک اسباب نزول آیات، به ملابسات نزول حکم پی میبریم و در نتیجه آن حکمت نزول احکام راحتتر به دست میآید. » (2)
محمد ابوشهبه مینویسد: «دانستن وجه و حکمت تشریع احکام هم برای مؤمن و هم برای غیرمؤمن مفید است، مؤمن بر ایمانش افزوده میشود و به حکمت الهی در تشریع احکام بصیرت پیدا میکند، اما غیرمؤمن خواهد فهمید که دین بر اساس رعایت مصالح و جلب منفعت و دفع ضرر تشریع میشود و اگر باانصاف باشد به دین اسلام میگرود. » (3)
آقای حجتی مینویسد: «هر محققی از رهگذر آشنایی به «اسباب نزول» میتواند حکمتی را بازیابد که این حکمت، بیانگر علّت و سرّ و راز تشریع و وضح احکام و قوانین بوده است. » (4)
به اعتقاد رشید رضا «سبب نزول آنگاه که مربوط به آیات احکام باشد یقیناً مورد نیاز است چون وقایع و حوادثی که در پی آن آیهای که بیانکنندهی حکم آن باشد نازل شده است و مفسر را در فهم آن حکم و آگاهی عمیق به حکمت و سرّ آن حکم یاری میرساند. » (5)
فضلحسن عباس نوشته است:
«در بسیاری از آیات احکام، حکم روشن بیان شده است و فهم حکم نیازی به سبب نزول ندارد اما شناخت سبب، حکمت نزول حکم را نشان میدهد و باعث آرامش و اطمینان قلبی مکلف میشود. »
وی مثالهای متعددی ذیل این فایده آورده است که در اثبات این هدف چندان استوار نیست. (6)
نصر حامد مینویسد: «پژوهش دربارهی اسباب و وقایع به فهم «حکمت تشریع» میانجامد، به ویژه در آیات احکام ویژگی فهم «حکمت» یا «علّت» این است که به فقیه کمک میکند تا از یک واقعهی جزیی- یا سبب خاص- به تعمیم آن بر موارد مشابه و حالات همانند دست یابد و «قیاس» کند اما باید توجه داشت که این گذر از سبب به صورت مسبب یا از واقعهی خاص به موارد همانند آن ناچار باید به «دالّ»ی در ساختار متن تکیه داشته باشد که این گذر از خاص جزیی را به عام کلّی تأیید کند. » (7)
گرچه شناخت حکمت حکم، مستقیماً در استنباط حکم مؤثر نیست اما آشنایی با حکمت حکم میتواند در شناسایی مناسبتهای عرفی آن کمک کند و فقیه را از جمود در الفاظ برحذر دارد.
به نظر بسیاری از دانشمندان از جمله فایدههای دانستن اسباب نزول آشنایی با علت نزول امر یا نهی است، تا با تعمیم آن بر موارد مشابه و الغای سایر خصوصیات حکم که در مورد حکم تأثیری ندارد، بر جاودانگی قرآن و فرازمانی و مکانی آن حکم کنند. برخی از اینان نمونههایی اندک ذیل این فایده آوردهاند و برخی هم نمونهای ذکر نکردهاند. از مجموع نمونهها چند مورد را در اینجا ذکر میکنیم:
نمونه
1- سبب نزول آیات لعان:آنگاه که آیهی قذف (8) نازل شد، حوادثی رخ داد که مردم احساس کردند با مشکلات، پیامدها و بنبستهایی روبهرو شدهاند چراکه در این آیه سه حکم دربارهی تهمت زنا صادر شده است:
- حد، یعنی هشتاد ضربه تازیانه
- عدم قبول شهادت برای همیشه
- حکم فسق، یعنی معرفی تهمتزنندگان به عنوان فاسق.
اما اگر توبه کنند حکم اول اجرا میشود و حکم دوم و سوم لغو میگردد. (9)
پس از نزول آیه، برای کسی که همسرش را در حال گناه میدید امر مشکل شد، چراکه نمیتوانست آنچه را با چشم خود دیده بیان کند و یا به دنبال شاهدی بگردد، و سکوت هم او را دچار سختی و تنگنا میکرد. نزول آیههای لعان (10) آنان را از این مخمصه رهانید، و ذکر داستان سبب نزول، حکمت و علت تشریع حکم لعان را نشان میدهد، و محقق متوجه میشود که نزول آیههای لعان به خاطر پیامدهای منع از قذف و برای نجات مردی است که دچار چنین مشکلی میشود. (11)
گفتنی است «رمی» به معنای تهمت است، و شامل هر نوع تهمتی میشود. سبب نزول معنای رمی را در تهمت ناروا محدود کرده است.
با عنایت به مضمون آیات، بدون توجه به سبب نزول وجه و حکمت تشریع احکام معلوم میشود. آیات قذف خاصّ کسانی است که به محصنات- غیر از همسران- نسبت ناروا میدهند و آیات لعان را به خاطر پیامدهای منع از قذف، درخصوص نسبت ناروا به همسران است، و تعبیر ازواجهم در آیه نشان از تفاوت موضوع است، و حکم این دو مورد را جداگانه مطرح کرده است. بنابراین ندانستن سبب نزول، مشکلی در فهم علّت نزول حکم ایجاد نکرده است.
2- آیات مجادله؛ انگیزه و علت نزول:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (12)
ابن ابیحاتم از عبداللهبن عباس نقل میکند: چون مسلمانان برای حل مسائل خود زیادبه رسولاکرم (ص) مراجعه میکردند و باعث اذیّت آن حضرت میشدند این آیه نازل شد. (13) یوسفی غروی نزول این آیه را از وقایع سال هشتم هجری دانسته است. او مینویسد: «مراجعههای مکرر و وقتگیر فقرا و اغنیا، که پیامبراکرم (ص) همواره با دیدهی اکرام و با بزرگواری با آنان رفتار میکرد، باعث آزار پیامبر (ص) شد به همین دلیل این آیه نازل شد و دستور داد به شرطی میتوانند نجوا کنند که هزینهای به عنوان صدقه بپردازند و اگر ندارند خداوند بخشنده و مهربان است. (14) »
پس از نزول این آیه، فقیران چیزی برای صدقه نداشتند، ثروتمندان هم بخل ورزیدند، بنابراین نجواهای غیرضروری کاهش یافت، و همین دستور آزمون جالبی شد و کسی به جز علی (ع) بدان عمل نکرد، او یک دینار خود را به ده درهم تقسیم کرد، و هر بار درهمی را صدقه میداد. (15)
هدف از نزول آیه با توجه به سبب نزول معلوم میشود، به علاوه آزمایشی بود برای افراد پر ادعایی که با مراحمتهای بیموقع ابراز نزدیکی و علاقه به پیامبر (ص) میکردند تا با این کار فضیلتی برای خود بتراشند، و در سیاستهای بعد از رحلت پیامبر (ص) از آن استفاده کنند و مدعی شوند: «من بودم و رسول خدا (ص) و کسی جز ما دو نفر نبود. » و امثال آن، ...
نزول این آیه در واقع مشت آنان را باز کرد. هنگامی که نزدیکی به پیامبر (ص) نیازمند بذل مال بود، از نجوای با آن حضرت منصرف شدند. همچنین این حکم نشان میدهد که تا ضرورتی نباشد نباید وقت گرانبهای پیامبر (ص) و دیگر رهبران را با نجوا گرفت و وسیلهی ناخشنودی دیگران را فراهم کرد و خلوت و نجواهای بیمورد برای ابراز نزدیکی فضیلتی برای کسی نمیسازد.
این حکم با آیهی بعد: «أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْكُمْ ...» که اشاره به جواز نجوا بدون صدقهدادن دارد، برداشته شد. اما به معنای نسخ آیه نیست چون در عبارت دوم، جمله خبری است و حکمی جدید را مقرر نمیکند، که بتواند آیهی اول را نسخ کند. (16)
ولی مزاحمنشدن، موفقیّت علی (ع) در این آزمون الهی، برملاشدن نیّت عدهای و معنایی جاودانه به آیه داده است.
- نمونه دیگر
آیهی 59 سوره احزاب:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا»
در سبب نزول آیه آمده است که در زمان پیامبراکرم (ص) زنان مسلمان به مسجد میرفتند و پشت سر پیامبر (ص) نماز میخواندند.
هنگام شب که برای نماز مغرب و عشاء میرفتند بعضی از جوانان هرزه و اوباش مزاحم آنان میشدند، و عذرشان این بود که ما اشتباه کرده، کنیز و غیر او را تشخیص ندادهایم.
این آیه برای قطع عذر آنان نازل شد و به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب را رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانهای برای مزاحمت به دست اراذل ندهند.
طبرسی (ره) نوشته است: خداوند با نزول این آیه عذر و بهانه منافقان را در عدم تمایز میان کنیز و آزاده قطع کرد. (17)
خداوند متعال برای تمایز زن آزادهی مسلمان از کنیز دستور حجاب را صادر کرد و به زنان مسلمان دستور داد که از جلباب (18) استفاده کنند.
این آیه حدود حجاب را مشخص نکرده است، بلکه یکی از فلسفههای حجاب را بیان فرموده است و مفهوم آیه، تمایز میان زن آزادهی مسلمان و کنیز است.
یکی از محققان نوشته است: «به قرینهی این که این سوره پیش از سورهی نور نازل شده، معلوم میشود که این آیه درصدد تحدید حجاب و نمایاندن حد و مرز برای آن نبوده است، بلکه بر آن بوده که نشانهای برای زنان آزاده و پاکدامن برنهد و میخواسته با این امتیاز، و امتیاز قلمدادکردن آن، کاری کند که بانوان با شوق پذیرای حجاب شوند. » (19)
سبب نزول این آیه باعث شده که مفسران از معنای ظاهر آیه دست کشیده و به سبب توجه نمایند.
مفسران با توجه به سبب نزول این آیهی شریفه پوشاندن صورت زن را لازم دانستهاند و گفتهاند این آیه شریفه دلالت دارد بر این که زن برای حفظ شخصیت و عفت خود باید سر و صورت و سینه را بپوشاند. (20)
شهید مطهری (ره) مینویسد:
«مفسران غالباً جملهی «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ»» را کنایه از پوشاندن چهره دانستهاند و مفسران قبول دارند که مفهوم اصلی «یُدْنِینَ» پوشاندن نیست اما غالباً پنداشتهاند که چون این دستور برای باز شناختهشدن زنان آزاد از کنیزان بوده است اینچنین تعبیرکردهاند. (21)
پس منظور این بوده که زن آزادهی مسلمان نباید در جامعه به مانند زنی نگریسته شود که برده و کنیز است و چون کالایی قابل خرید و فروش در انظار قرار گیرد و شأن انسانی زن مسلمان والا و برتر است. لذا سبب نزول آیهی حجاب احترام به زن آزادهی مسلمان است. حدود حجاب در آیات 30 و 31 سورهی نور مشخص شده است.
پینوشتها:
1. عمادالدین رشید، پیشین، صص 42-41.
2. محمد لطفی صباغ، بحوث فی اصولالتفسیر، پیشین، ص 113.
3. محمد محمدابوشهبه، المدخل لدراسةالقرآنالکریم، پیشین، ص 130.
4. سیدمحمدباقر حجتی، اسبابالنزول، پیشین، ص 75.
5. رشید رضا، المنار، پیشین، ج2، ص 561.
6. فضلحسن عباس، اتقانالبرهان، پیشین، صص 259- 261.
7. نصر حامد، ابوزید، معنای متن، پیشین، ص 188.
8. اشاره است به آیه: «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ ... الْفَاسِقُونَ». نور/ 4، 5.
9. شیعه همچنین مالک، احمدبن حنبل و شافعی استثناء «إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ ...» در آیه بعد را به هر سه مجازات، تخصیص زدهاند، یعنی به شرط توبه مجازاتهای پیشین رفع میشود، ابوحنیفه استثنا را فقط به جمله آخر یعنی حکم فسق، برگردانده است، و دو حکم حد و عدم قبول شهادت، همچنان باقی است، سیدقطب از شعبی و ضحاک نقل میکند که حتی اگر توبه کند شهادت او مورد پذیرش واقع نمیشود مگر این که به کذب و بهتان خود اعتراف کند. سیدقطب، فی ظلالالقرآن، ذیل این آیه، نیز بنگرید به فخر رازی، التفسیرالکبیر، پیشین، ج12، ص156.
10. اشاره است به: آیه «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَكُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ ...» نور/ 6.
11. لطفی الصباغ، پیشین، ص 114؛ عمادالدین الرشید، پیشین، ص 43.
12. مجادله/ 12.
13. واحدی نیشابوری، اسبابالنزول، پیشین، ص 432؛ نیز بنگرید: شیخ طوسی، التبیان، پیشین، ج9، ص 551؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج9، ص379؛ سیوطی، لبابالنقول، پیشین، ص 369.
14. محمدهادی الیوسفیالغروی، موسوعةالتاریخالإسلامی، ج3، صص 375-376.
15. همان؛ نیز بنگرید: طبرسی، مجمعالبیان، ج28 ص 15؛ فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج29، ص 271؛ سیوطی، الدرالمنثور، پیشین، ج7، ص 185.
16. سیوطی نوشته است: نسخ تنها در امر و نهی، روی میدهد اما خبری که هیچگونه معنای طلب و فرمان در آن نیست، مشمول نسخ نمیشود. بنگرید به: الإتقان فی علومالقرآن، پیشین، ج3، ص 68؛ ابوجعفر النحاس، الناسخ و المنسوخ فیالقرآنالکریم، ص 6.
17. طبرسی، فضلبن حسن، جوامعالجامع، ج5، ص 152؛ ابوالفتوح رازی، روضالجنان و روحالجنان، پیشین، ج16، ص20؛ بلاغی صدرالدین، حجةالتفاسیر، ذیل آیه 59 سوره نساء.
18. جلباب جامهای است سرتاسری که تمامی بدن را میپوشاند و یا روسری مخصوص است که سر را میپوشاند. جلباب به پیراهن گشاد، مقنعه، سرپوش، ملحفه (مانند چادر) نیز معنا شده است، این آیه جلباب را چادر و رداء معنا کرده است «ماده جلبب» و فیروزآبادی در قاموس مینویسد: جلباب پیراهن و لباس گشاد و بلند است که زن لباسهای خود را به آن میپوشاند و یا ملحفه است. بنگرید به: قرشی، علیاکبر، احسنالحدیث، ج8، ص 387؛ شیخ طوسی مینویسد: جلباب خمار زن است و آن مقنعهای است که پیشانی و سر خود را بدان پوشد، هنگامی که برای کاری از خانه بیرون آید: التبیان، ج8، ص 327؛ نیز بنگرید: طباطبایی، المیزان، ج15، ص 211؛ در تفسیر اثنی عشری آمده که جلباب چادر روی خمار که تعبیر به- ثبات ظاهره- کنند و زنها با آن سر و بدن بلکه اندام تا قدم را بپوشانند: ج10، ص 488 و در منهجالصادقین میخوانیم جلباب مقنعه زنان است که پیشانی و سرخود را به آن میپوشانند: ج7، ص 368.
19. احمد عابدینی، فصلنامه فقه، شماره 23، ص 49.
20 زمخشری، الکشاف، ج3، ص560؛ فخررازی، مفاتیحالغیب، ج25، ص 230؛ قرطبی، الجامع لأحکامالقرآن، ج14، ص 243؛ آلوسی، روحالمعانی، ج12، ص 127 (از چاپ جدید دارالفکر)؛ طباطبایی، المیزان، ج16، ص239.
21. مرتضی مطهری، مسئله حجاب، ص 161.
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- بهنشر، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}