تلزیو، برناردینو
تلزیو یکی از افراد گروه متفکّران ایتالیایی سدهی شانزدهم بود که نزد طالبان علم به عنوان «فیلسوفان طبیعت» شناخته شدهاند، و این عنوان تا حدودی به منظور انکار فضیلت متفکران دیگری بود که به فلسفهی طبیعی آن گونه که در آن زمان
نویسنده: Neal W. Gilbert
مترجم: علی اصغر حلبی
مترجم: علی اصغر حلبی
[bernā rdino telezio]
Bernardino Telesio
(ت.کوزِنتسا، ایتالیا، 888/ 1509؛ و. کوزنتسا، 967/1588)، فلسفه ی طبیعی.
تلزیو یکی از افراد گروه متفکّران ایتالیایی سدهی شانزدهم بود که نزد طالبان علم به عنوان «فیلسوفان طبیعت» شناخته شدهاند، و این عنوان تا حدودی به منظور انکار فضیلت متفکران دیگری بود که به فلسفهی طبیعی آن گونه که در آن زمان درک میشد میپرداختند ولی در دانشگاهها تعلیم میدادند. دورهی حیات تلزیو، جز روزگار کوتاهی در زمان غارت روم که به زندان افتاد، نسبتاً بی حادثه بود. او در کوزنتسا، نزدیک پنجهی چکمهی ایتالیا، متولد شد؛ و، پس از آن که دورهی مدرسه را در جای دیگری از ایتالیا گذرانید، به کوزنتسا بازگشت و بیشتر عمر خود را در آنجا سپری کرد. وی تعلیمات ابتدایی خود را از عمویش، که عالمی توانا بود، کسب کرد، و او به تلزیو یونانی و لاتینی یاد داد. این کار تلزیو را یکباره در زمرهی کسانی قرار داد که میتوانستند متون فلسفی یا قدیمی را به زبان اصلی بخوانند و مجبور نبودند که به ترجمهها و شروح قرون وسطایی متّکی باشند.
لذا تلزیو، زمانی که وارد پادوئا شد، قادر بود که تفاسیرِ عرضه شده از اندیشههای ارسطو یا جالینوس را در درسهائی که داده میشد با متون یونانی مقایسه بکند. سنّت ابن رشد گرایانهی تفسیر آثار ارسطو به مذاق او سازگار نمیآمد، چه این تفسیر بر پایهی مآخذ تازی بود. علاوه بر این، در نوشتههای او نشانهای از علاقه به منطق صوری (واژه گرایانه) یا طبیعیّات مِرتنی، به نحوی که در آثار «محاسب»* و نویسندگان دیگر آکسفرد نمودار است، دیده نمیشود، اگر چه این نوشتهها وسیعاً در دانشگاههای بخش شمالی ایتالیا در طول سدهی قبل از آن خوانده میشده است. تلزیو پادوئا را در حالی ترک کرد که از تعلیم آموزههای ارسطویی در آنجا عمیقاً ناراضی بود. وی ادعای خود را بتفصیل افشا نمیکند: در حقیقت، وی بندرت و آن هم به طور گذرا به آموزههای زمان خود اشاره میکند. وقتی که از « پیروان ارسطو» سخن میراند، بیشتر به مشّائیان قدیم اشاره میکند تا به معاصران خود.
تلزیو، پس از ترک پادوئا، روزگاری را در صومعهای بندیکتی گذرانید و نظام ] فلسفی [ خویش را پرورانید. زمانی که در ناپل اقامت داشت تحت حمایت دودمان کارافا به نوشتن آغاز کرد (خود تلزیو نجیب زاده ای، هر چند فقیر، بود). او با استفادههائی از مفسّران یونانی تفکر خود را در مخالفت با اندیشهی ارسطو و نویسندگان طبی یونانی گسترش میداد. او را یکی از ارسطوستیزان برجسته بحساب میآورند، با این حال سبک اندیشیدن او چنان با سبک تفکر ارسطو مشابهت دارد که میتوان او را تقریباً یک تجدید نظر طلب ارسطویی انگاشت. اگر جز این میبود، چه دلیلی وجود داشت که تلزیو لازم بداند که به سال 942 سفری به برِشا برود تا عقایدش را برای وینچنتسو مادجی، معلّمی که در شناخت ارسطو به زبان یونانی مشهور بود، بیان کند؟ مادجی چندین روز با دقّت به عقاید او گوش فرا داد، و پس از آن اعتراف کرد که نتوانسته است دربارهی آنها نکتهی متناقضی بیابد. از قرار معلوم این امر ستایشی بود از جامعیّت درکی که تلزیو از ارسطو داشت – درکی چنان استوار که حتی آنان که به آثار ارسطو در زبان یونانی بیشترین آگاهی را داشتند قادر نبودند با تفاسیر یا براهین متقابل او چالش کنند.
تلزیو، که از گفت و گویش با مادجی از نو اطمینان خاطر یافت، نخستین روایت کتاب عمدهی خود با عنوان De rerum natura iuxta propria principia («دربارهی طبیعت اشیا، بر اساس مبادی خود آنها») را در 944/1565 منتشر ساخت. نخستین بخش این عنوان، در روزگار اواخر عصر «رنسانس»، ممکن بود شخص را به این جا سوق دهد که توقّع داشته باشد کتاب مذکور طبیعیّات اپیکوری را بدان صورت که در شعر بزرگ لوکرتیوس با همین عنوان آمده است عرضه کند، شعری که تنها در سدهی پیش کشف شده بوده است. اما توقع مذکور نابجا است، زیرا تلزیو به هیچ وجه اتوم گرای یا ذرّه انگار نبود. این حقیقت قطعی را باید پیوسته به خاطر داشت، زیرا همین حقیقت است که تلزیو را از «فلسفهی» باصطلاح «جدید» جدا میسازد، فیلسوفانی که عمدتاً اتوم گرا بودند و او بعدها ]مثلاً از سوی دکارت و لایب نیتس[ مرتبط با آنان تلقی میشد. غرض از عنوان فرعی کتاب آن بود که اصولِ تحمیل شده بر طبیعت را رد کند و به این ترتیب بیانگر افکار آن چیزی از سوی تلزیو بود که در سدهی بعد نظریه پردازی پیشینی یا ماتقدّم (a priori) خوانده شد.
تلزیو، در پیشگاه کتاب، بلافاصله بیان میکند که حس تنها نقطهی آغاز معتبر برای تفکر دربارهی طبیعت است. این اظهارنظر را اکثر دانش پژوهان به عنوان بیانیهی یک تجربه گرا تلقی کردهاند ولی چنین عقیدهای گمراه کننده میشود اگر تشخیص ندهیم که تلزیو اساساً به روش شناسی علاقه مند نبود: وی هرگز ارغنون یا کتب منطقی دیگر را تفسیر نکرد. معرفت شناسیای که در آثار او میتوان یافت در بحث او از De anima («دربارهی نفس») و دیگر آثار زیست شناختی یافت میشود.
چون تلزیو با آثار جالینوس آشنا بود، طبیعتاً میبایست با تجربه گرایی منطقی آن نویسنده، با تأکیدش بر سر نقش مساوی حس و عقل در علم، مواجه شده باشد. ولی در تفکر تلزیو تأکیدی بر روی استدلال عقلی نیست: در حقیقت استدلال عقلی به کشف مشابهتهای موجود میان نتایج حواس تحویل میشود. تلزیو، به سبب همین تأکید یک جانبه بر حس تنها، مورد مؤاخذهی یکی دیگر از «فیلسوفان طبیعت»، به نام فرانچسکو پاتریتسی، قرار گرفته است. (انتقادهای پاتریتسی، همراه با جوابهای تقریباً نامقنعِ تلزیو، به عنوان پیوستی در کتاب فیورنتینو بچاپ رسیده، که در کتابشناسی فهرست شده است.)
به هر تقدیر تلزیو، اگر از روی نوشتههای خود او داوری بکنیم، یقیناً نه بیشتر، و بلکه بسیار کمتر، از آماج مطلوبش در حملههای فلسفی، یعنی ارسطو، یک تجربه گرای عملی بوده است. وی نه نظریهای دربارهی تجربه از آن دست که برخی ادعا میکنند که در آثار فیلسوف معاصرش دزابارلّا میتوان یافت داشته است و نه مشاهدات مضبوطی نظیر مشاهدات پاتریتسی انجام داده است. تلزیو بی تردید درک پیچیدهای از اهمیت اندازه گیری نیز نداشته است. و سرانجام این که وی ساز و کارگرا (مکانیست) هم نبود، اگر چه عمل از راه دور به عنوان نتیجهی یک کیفیت «مرموز» را رد میکرد و بر نقش مادّه به عنوان یکی از ارکان طبیعت تأکید میگذاشت.
با دانستن همهی اینها، یقیناً میپرسد « پس چرا تلزیو باید به نحوی از انحا برای مورّخ علم جدید جالب توجه باشد؟» جواب مندرج در روشی است که وی به وسیلهی آن برخی از مفاهیم ارسطویی را چنان تنظیم کرده که به نظام جدیدی از تبیین طبیعی دست یافت، و ذوات ما بعدالطبیعی را که هیچ نقش تبیینی در طبیعیّات ندارند رد کرد. براهین تلزیو تقریباً همان اندازه موجّه (یا ناموجّه، بنابر مورد) بودهاند که براهین ارسطو؛ و در همان حال، آن براهین از لحاظ نتایجشان اختلافهای فاحشی با یکدیگر داشتهاند. و یقیناً هیچ چیز برای ارسطوگرایان بیشتر از این مطلب موجب تشویش خاطر نمیتوانست بود!
پس، ویژگیهای عمدهی طرح تلزیو چیست؟ سلاح تبیینی اصلی او مرکّب از دو عامل متضاد است، «حرارت» و «برودت»، که باید اصل سومی به نام مادّه (matetia) را نیز بر آنها افزود، ولی نباید آن را با مفهوم قوّهی ارسطو ]در برابر فعل [ - دست کم به معنی رسمی و مصطلح آن – یکی بدانیم. «حرارت» و «برودت» جای «صُوَر» ارسطویی را گرفتهاند. نظر تلزیو در این باب کاملاً صریح است: او «صُوَر» را «مایهی تضییع وقت» - یعنی بیهوده و باطل، و در نتیجه کنار گذاشتنی و چشم پوشیدنی- میشمارد ( و این را ممکن است به عنوان یکی از نخستین حملات به مفهوم «صُوَر جوهری» در نظر گرفت). درست همان طور که «مادّه» و «صورت» را نمیتوان در ما بعدالطبیعهی ارسطویی واقعاً از هم جدا کرد، همین طور از لحاظ طبیعی «حرارت» و «برودت» و «مادّه» نیز برای تلزیو جدا شدنی نیستند. به طور کلی، حرارت با حرکت، انبساط، روشنی، و حیات مرتبط است؛ در حالی که برودت باسکون، انقباض، تاریکی، و مرگ همبستگی دارد- اگر چه در باب ارتباط میان این ذوات نوسان قابل ملاحظهای ]در اندیشههای او[ وجود دارد.
عبارت زیر ( از « دربارهی طبیعت اشیا» ]چاپ 1586[، یکم، 5) طرح تلزی را جمع بندی میکند:« روی هم رفته سه اصل [principia] اشیا باید مسلّم فرض شوند: دو طبع فعّال [agents naturae] ، حرارت و برودت، و یک تودهی جسمانی [corporea moles]... این «توده» یا «مادّه» «لَخت» و «مرده» توصیف شده است، که همهی افعال یا اعمال برای آن بیگانهاند. ارسطو نیز در کتاب «کون و فساد» ( در 23 b 329) شرحی تقریباً مشابه دربارهی حرارت و برودت بدست داده بود؛ او در آنجا «گرم» و «سرد»، «تر» و «خشک» را به عنوان کیفیّات (محسوس) اولیه معرفی میکند. مطابق با متون ارسطویی از این دست، حرارت و برودت را ارسطو ییان معاصر مانند دزابارلاّ به عنوان «کیفیّات فعّال اولیه» (Prima activae qualitates) نام گذاری کردهاند. ولی برای ارسطو کیفیّات فعّال و منفعل عناصر اربعه را تشکیل میدهد ( که آتش آمیزهای از گرم و خشک است، و بر همین قیاس)، در حالی که برای تلزیو تری و خشکی کیفیّات اولیه نیستند بلکه مشتق ]و ثانوی [اند. لذا برای «ملأها»ی سنتّی، آب و هوا، تبیینهای تازهای مورد نیاز است.
گمان میرود که همهی این آموزهی تلزیویی، چنان که دیدهایم، بر پایهی حس – یعنی بر پایهی صُوَر قابل مشاهدهی منظر کیهان شناختی- متکی است. و از همین جا است که ما گرمی آفتاب و سردی زمین را احساس میکنیم. ما سکون زمین را در مییابیم ( تلزیو کوپرنیک گرای نبود، و در حقیقت چنین مینماید که حتّی با فرضیهی خورشید مرکزی آشنا نبوده است) در حالی که حرکت خورشید را در آسمان میبینیم. این فرضیه، به عنوان فرضیهای خام و ابتدایی، شاید از آتیهی خوش چندان بی بهره نبوده- یا، در هر حال، از کیهان شناخت ارسطو نومیدکننده تر نباشد. ولی آشکار است که تلزیو اطمینان کامل داشت که، تنها بر پایهی دو اصل فعّال خویش، همهی انواع تغییراتی را که از راه حس بر ما عرضه میشوند میتوان تبیین کرد. باید خاطر نشان ساخت که تلزیو با آتشین یا «آذرین» دانستن خورشید، ندانسته، به فروشکستن سدّی که ارسطو میان فیزیک آسمانی و زمینی بسته بود مساعدت کرده است، فروشکستنی که گالیلئو آن را فاتحانه در «مکالمه در باب دو نظام عمدهی جهانی» اعلام داشت.
تلزیو مفهومهای فضا و زمان را، که بر فضا و زمان مطلق فیزیک نیوتنی تقدّم داشتند، نیز وارد ساخت.
و از این روی آشکار است که میتوان فضا را چنان فرض کرد که با تودهی ذوات دیگر فرق داشته باشد... و همهی ذوات در آن جای گرفته باشند ... هر شیء معینّی در همان بخش از فضا است که در آن جای گرفته، و مکان آن است، و کاملاً غیر جسمانی است، و نسبت به همهی افعال و اعمال بیگانه است، و فقط استعداد خاصّی برای حفظ اجسام است و نه چیزی دیگر، ... و لذا با هر چیز دیگر تفاوت دارد ]«دربارهی طبیعت اشیاء»، یکم، 25.[
پس وجود خلأ ممکن است. تلزیو همچنین معتقد شد که زمان همچنان به جریان خود ادامه میدهد، هر چند که حرکتی به وسیلهی انسان مشاهده نشود یا حتی وجود نداشته باشد. از این رو وی مفهوم ارسطویی مکان به عنوان سطح جسمِ حاوی و زمان به عنوان اندازهی حرکت را رها کرد.
تلزیو، مطابق روش عام خویش، نفس (spiritus) را مادّی میدانست- وی، که روی هم رفته از «صُوَر» چشم پوشیده بود، آشکارا نمیتوانست تعریف ارسطویی نفس به عنوان «صورت جسم آلی» را بپذیرد. این نفس «از تخمی مشتق شده است» که پوست بدن ظرف آن است، و تلزیو، نه چندان بوضوح، آن را از نفسی که خدا آفریده است متمایز میسازد. احساس، که بنابر تعریف ارسطو ممکن نیست «دریافت صورِ بدون مادّه» باشد، عبارت از «ادراک افعال اشیا و تکانهای هوا و انفعالهای خود ]نفس[ و حرکات و سکنات آن» است («دربارهی طبیعت اشیا»، هفتم، 2). بدین ترتیب یک نظام اخلاقی کاملاً طبیعت گرایانه پدید مییابد که در آن فضایل به منزلهی قوائی هستند که بقا و کمال نفس را تضمین میکنند (همان، نهم، 4). همان طور که دیدهایم، استدلال مکمّل احساس است، و نقصانهای آن را در مواردی که در آن همهی کیفیّات شیء مستقیماً قابل مشاهده نیست بدست میدهد (همان، هشتم، 3). بحثهای تلزیو دربارهی فضایل و رذایل، از آنجا که توسط آفریدهای در بند نفع شخصی که به دنبال حفظ خویش است بیان میگردند، بر بررسیها و بحثهای مشابه در سدهی هفدهم ]دکارت، هابز، اسپینوزا [ مقدمند. بر روی هم، شاید معقولانه ترین حکم درباب تفکر تلزیو این باشد که آن را نمایشگر «بازاندیشی نیرومندی از طبیعت گرایی روزگار پیش از سقراط» بدانیم ] storia della filosofia italiana («تاریخ فلسفهی ایتالیا»)، از ائوجنیوگارین، دوم (تورینو، 1966)، 711[.
دوم. خواندنیهای فرعی. هنوز هم اثر عمده دربارهی این دانشمند کتابی است با عنوان Bernardino Telesio، از فرانچسکو فیورنتینو، 2 جلد (فلورانس، 1872-1874)، همراه با ضمیمهای در بردارندهی مطالب چاپ نشدهی آن زمان. در II pensiero italiano del Rinascimento، از جووانّی جنتیله، چاپ چهارم (فلورانس، 1968)، 507-522، کتابنامهای از تحقیقات تلزیو تا سال 1937 موجود است. آثار زیر از اهمیت ویژهای برخوردارند:« Le dottrine geofische di Bernardino Telesio»، از روبرتو آلماجا، در Scritti geografici (1905-1957) (رم، 1961)، 151-178؛ Das Erkenntnisproblem، از ارنست کاسیرر ( برلین، 1961)، 212-218؛« La Psicologia del Telesio»، از آ. کورسانو، در GCFI، 21 (1940)، 12-5؛ و «Filosofia italiana e controriforma IV.La probizione di Telesio» ، از لوئیجی فیرپو، در RF، 42 (1951)، 30-47، که متنِ تحریم نامهی نوشتههای تلزیو در پادوئا، در 979/1600، را عرضه میکند.
دربارهی زیست شناسی تلزیو، مفصّلترین گزارش اثری است با عنوان La visione della vita nel Rinascimento از ادوئاردو دزاوتّاری (تورینو، 1923). دربارهی ارتباط طبیعیات با مابعد الطبیعه، ـــــ La metafisca di Bernardino Telesio» ، از جاکومو سولری، در RFNeo، 34 (1942)، 338-356. کاملترین اثر به زبان انگلیسی Telesio, the First of the Moderns است، از نیل وان دوسن (نیویورک، 1932).
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، برگردان: احمد آرام، [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Bernardino Telesio
(ت.کوزِنتسا، ایتالیا، 888/ 1509؛ و. کوزنتسا، 967/1588)، فلسفه ی طبیعی.
تلزیو یکی از افراد گروه متفکّران ایتالیایی سدهی شانزدهم بود که نزد طالبان علم به عنوان «فیلسوفان طبیعت» شناخته شدهاند، و این عنوان تا حدودی به منظور انکار فضیلت متفکران دیگری بود که به فلسفهی طبیعی آن گونه که در آن زمان درک میشد میپرداختند ولی در دانشگاهها تعلیم میدادند. دورهی حیات تلزیو، جز روزگار کوتاهی در زمان غارت روم که به زندان افتاد، نسبتاً بی حادثه بود. او در کوزنتسا، نزدیک پنجهی چکمهی ایتالیا، متولد شد؛ و، پس از آن که دورهی مدرسه را در جای دیگری از ایتالیا گذرانید، به کوزنتسا بازگشت و بیشتر عمر خود را در آنجا سپری کرد. وی تعلیمات ابتدایی خود را از عمویش، که عالمی توانا بود، کسب کرد، و او به تلزیو یونانی و لاتینی یاد داد. این کار تلزیو را یکباره در زمرهی کسانی قرار داد که میتوانستند متون فلسفی یا قدیمی را به زبان اصلی بخوانند و مجبور نبودند که به ترجمهها و شروح قرون وسطایی متّکی باشند.
لذا تلزیو، زمانی که وارد پادوئا شد، قادر بود که تفاسیرِ عرضه شده از اندیشههای ارسطو یا جالینوس را در درسهائی که داده میشد با متون یونانی مقایسه بکند. سنّت ابن رشد گرایانهی تفسیر آثار ارسطو به مذاق او سازگار نمیآمد، چه این تفسیر بر پایهی مآخذ تازی بود. علاوه بر این، در نوشتههای او نشانهای از علاقه به منطق صوری (واژه گرایانه) یا طبیعیّات مِرتنی، به نحوی که در آثار «محاسب»* و نویسندگان دیگر آکسفرد نمودار است، دیده نمیشود، اگر چه این نوشتهها وسیعاً در دانشگاههای بخش شمالی ایتالیا در طول سدهی قبل از آن خوانده میشده است. تلزیو پادوئا را در حالی ترک کرد که از تعلیم آموزههای ارسطویی در آنجا عمیقاً ناراضی بود. وی ادعای خود را بتفصیل افشا نمیکند: در حقیقت، وی بندرت و آن هم به طور گذرا به آموزههای زمان خود اشاره میکند. وقتی که از « پیروان ارسطو» سخن میراند، بیشتر به مشّائیان قدیم اشاره میکند تا به معاصران خود.
تلزیو، پس از ترک پادوئا، روزگاری را در صومعهای بندیکتی گذرانید و نظام ] فلسفی [ خویش را پرورانید. زمانی که در ناپل اقامت داشت تحت حمایت دودمان کارافا به نوشتن آغاز کرد (خود تلزیو نجیب زاده ای، هر چند فقیر، بود). او با استفادههائی از مفسّران یونانی تفکر خود را در مخالفت با اندیشهی ارسطو و نویسندگان طبی یونانی گسترش میداد. او را یکی از ارسطوستیزان برجسته بحساب میآورند، با این حال سبک اندیشیدن او چنان با سبک تفکر ارسطو مشابهت دارد که میتوان او را تقریباً یک تجدید نظر طلب ارسطویی انگاشت. اگر جز این میبود، چه دلیلی وجود داشت که تلزیو لازم بداند که به سال 942 سفری به برِشا برود تا عقایدش را برای وینچنتسو مادجی، معلّمی که در شناخت ارسطو به زبان یونانی مشهور بود، بیان کند؟ مادجی چندین روز با دقّت به عقاید او گوش فرا داد، و پس از آن اعتراف کرد که نتوانسته است دربارهی آنها نکتهی متناقضی بیابد. از قرار معلوم این امر ستایشی بود از جامعیّت درکی که تلزیو از ارسطو داشت – درکی چنان استوار که حتی آنان که به آثار ارسطو در زبان یونانی بیشترین آگاهی را داشتند قادر نبودند با تفاسیر یا براهین متقابل او چالش کنند.
تلزیو، که از گفت و گویش با مادجی از نو اطمینان خاطر یافت، نخستین روایت کتاب عمدهی خود با عنوان De rerum natura iuxta propria principia («دربارهی طبیعت اشیا، بر اساس مبادی خود آنها») را در 944/1565 منتشر ساخت. نخستین بخش این عنوان، در روزگار اواخر عصر «رنسانس»، ممکن بود شخص را به این جا سوق دهد که توقّع داشته باشد کتاب مذکور طبیعیّات اپیکوری را بدان صورت که در شعر بزرگ لوکرتیوس با همین عنوان آمده است عرضه کند، شعری که تنها در سدهی پیش کشف شده بوده است. اما توقع مذکور نابجا است، زیرا تلزیو به هیچ وجه اتوم گرای یا ذرّه انگار نبود. این حقیقت قطعی را باید پیوسته به خاطر داشت، زیرا همین حقیقت است که تلزیو را از «فلسفهی» باصطلاح «جدید» جدا میسازد، فیلسوفانی که عمدتاً اتوم گرا بودند و او بعدها ]مثلاً از سوی دکارت و لایب نیتس[ مرتبط با آنان تلقی میشد. غرض از عنوان فرعی کتاب آن بود که اصولِ تحمیل شده بر طبیعت را رد کند و به این ترتیب بیانگر افکار آن چیزی از سوی تلزیو بود که در سدهی بعد نظریه پردازی پیشینی یا ماتقدّم (a priori) خوانده شد.
تلزیو، در پیشگاه کتاب، بلافاصله بیان میکند که حس تنها نقطهی آغاز معتبر برای تفکر دربارهی طبیعت است. این اظهارنظر را اکثر دانش پژوهان به عنوان بیانیهی یک تجربه گرا تلقی کردهاند ولی چنین عقیدهای گمراه کننده میشود اگر تشخیص ندهیم که تلزیو اساساً به روش شناسی علاقه مند نبود: وی هرگز ارغنون یا کتب منطقی دیگر را تفسیر نکرد. معرفت شناسیای که در آثار او میتوان یافت در بحث او از De anima («دربارهی نفس») و دیگر آثار زیست شناختی یافت میشود.
چون تلزیو با آثار جالینوس آشنا بود، طبیعتاً میبایست با تجربه گرایی منطقی آن نویسنده، با تأکیدش بر سر نقش مساوی حس و عقل در علم، مواجه شده باشد. ولی در تفکر تلزیو تأکیدی بر روی استدلال عقلی نیست: در حقیقت استدلال عقلی به کشف مشابهتهای موجود میان نتایج حواس تحویل میشود. تلزیو، به سبب همین تأکید یک جانبه بر حس تنها، مورد مؤاخذهی یکی دیگر از «فیلسوفان طبیعت»، به نام فرانچسکو پاتریتسی، قرار گرفته است. (انتقادهای پاتریتسی، همراه با جوابهای تقریباً نامقنعِ تلزیو، به عنوان پیوستی در کتاب فیورنتینو بچاپ رسیده، که در کتابشناسی فهرست شده است.)
به هر تقدیر تلزیو، اگر از روی نوشتههای خود او داوری بکنیم، یقیناً نه بیشتر، و بلکه بسیار کمتر، از آماج مطلوبش در حملههای فلسفی، یعنی ارسطو، یک تجربه گرای عملی بوده است. وی نه نظریهای دربارهی تجربه از آن دست که برخی ادعا میکنند که در آثار فیلسوف معاصرش دزابارلّا میتوان یافت داشته است و نه مشاهدات مضبوطی نظیر مشاهدات پاتریتسی انجام داده است. تلزیو بی تردید درک پیچیدهای از اهمیت اندازه گیری نیز نداشته است. و سرانجام این که وی ساز و کارگرا (مکانیست) هم نبود، اگر چه عمل از راه دور به عنوان نتیجهی یک کیفیت «مرموز» را رد میکرد و بر نقش مادّه به عنوان یکی از ارکان طبیعت تأکید میگذاشت.
با دانستن همهی اینها، یقیناً میپرسد « پس چرا تلزیو باید به نحوی از انحا برای مورّخ علم جدید جالب توجه باشد؟» جواب مندرج در روشی است که وی به وسیلهی آن برخی از مفاهیم ارسطویی را چنان تنظیم کرده که به نظام جدیدی از تبیین طبیعی دست یافت، و ذوات ما بعدالطبیعی را که هیچ نقش تبیینی در طبیعیّات ندارند رد کرد. براهین تلزیو تقریباً همان اندازه موجّه (یا ناموجّه، بنابر مورد) بودهاند که براهین ارسطو؛ و در همان حال، آن براهین از لحاظ نتایجشان اختلافهای فاحشی با یکدیگر داشتهاند. و یقیناً هیچ چیز برای ارسطوگرایان بیشتر از این مطلب موجب تشویش خاطر نمیتوانست بود!
پس، ویژگیهای عمدهی طرح تلزیو چیست؟ سلاح تبیینی اصلی او مرکّب از دو عامل متضاد است، «حرارت» و «برودت»، که باید اصل سومی به نام مادّه (matetia) را نیز بر آنها افزود، ولی نباید آن را با مفهوم قوّهی ارسطو ]در برابر فعل [ - دست کم به معنی رسمی و مصطلح آن – یکی بدانیم. «حرارت» و «برودت» جای «صُوَر» ارسطویی را گرفتهاند. نظر تلزیو در این باب کاملاً صریح است: او «صُوَر» را «مایهی تضییع وقت» - یعنی بیهوده و باطل، و در نتیجه کنار گذاشتنی و چشم پوشیدنی- میشمارد ( و این را ممکن است به عنوان یکی از نخستین حملات به مفهوم «صُوَر جوهری» در نظر گرفت). درست همان طور که «مادّه» و «صورت» را نمیتوان در ما بعدالطبیعهی ارسطویی واقعاً از هم جدا کرد، همین طور از لحاظ طبیعی «حرارت» و «برودت» و «مادّه» نیز برای تلزیو جدا شدنی نیستند. به طور کلی، حرارت با حرکت، انبساط، روشنی، و حیات مرتبط است؛ در حالی که برودت باسکون، انقباض، تاریکی، و مرگ همبستگی دارد- اگر چه در باب ارتباط میان این ذوات نوسان قابل ملاحظهای ]در اندیشههای او[ وجود دارد.
عبارت زیر ( از « دربارهی طبیعت اشیا» ]چاپ 1586[، یکم، 5) طرح تلزی را جمع بندی میکند:« روی هم رفته سه اصل [principia] اشیا باید مسلّم فرض شوند: دو طبع فعّال [agents naturae] ، حرارت و برودت، و یک تودهی جسمانی [corporea moles]... این «توده» یا «مادّه» «لَخت» و «مرده» توصیف شده است، که همهی افعال یا اعمال برای آن بیگانهاند. ارسطو نیز در کتاب «کون و فساد» ( در 23 b 329) شرحی تقریباً مشابه دربارهی حرارت و برودت بدست داده بود؛ او در آنجا «گرم» و «سرد»، «تر» و «خشک» را به عنوان کیفیّات (محسوس) اولیه معرفی میکند. مطابق با متون ارسطویی از این دست، حرارت و برودت را ارسطو ییان معاصر مانند دزابارلاّ به عنوان «کیفیّات فعّال اولیه» (Prima activae qualitates) نام گذاری کردهاند. ولی برای ارسطو کیفیّات فعّال و منفعل عناصر اربعه را تشکیل میدهد ( که آتش آمیزهای از گرم و خشک است، و بر همین قیاس)، در حالی که برای تلزیو تری و خشکی کیفیّات اولیه نیستند بلکه مشتق ]و ثانوی [اند. لذا برای «ملأها»ی سنتّی، آب و هوا، تبیینهای تازهای مورد نیاز است.
گمان میرود که همهی این آموزهی تلزیویی، چنان که دیدهایم، بر پایهی حس – یعنی بر پایهی صُوَر قابل مشاهدهی منظر کیهان شناختی- متکی است. و از همین جا است که ما گرمی آفتاب و سردی زمین را احساس میکنیم. ما سکون زمین را در مییابیم ( تلزیو کوپرنیک گرای نبود، و در حقیقت چنین مینماید که حتّی با فرضیهی خورشید مرکزی آشنا نبوده است) در حالی که حرکت خورشید را در آسمان میبینیم. این فرضیه، به عنوان فرضیهای خام و ابتدایی، شاید از آتیهی خوش چندان بی بهره نبوده- یا، در هر حال، از کیهان شناخت ارسطو نومیدکننده تر نباشد. ولی آشکار است که تلزیو اطمینان کامل داشت که، تنها بر پایهی دو اصل فعّال خویش، همهی انواع تغییراتی را که از راه حس بر ما عرضه میشوند میتوان تبیین کرد. باید خاطر نشان ساخت که تلزیو با آتشین یا «آذرین» دانستن خورشید، ندانسته، به فروشکستن سدّی که ارسطو میان فیزیک آسمانی و زمینی بسته بود مساعدت کرده است، فروشکستنی که گالیلئو آن را فاتحانه در «مکالمه در باب دو نظام عمدهی جهانی» اعلام داشت.
تلزیو مفهومهای فضا و زمان را، که بر فضا و زمان مطلق فیزیک نیوتنی تقدّم داشتند، نیز وارد ساخت.
و از این روی آشکار است که میتوان فضا را چنان فرض کرد که با تودهی ذوات دیگر فرق داشته باشد... و همهی ذوات در آن جای گرفته باشند ... هر شیء معینّی در همان بخش از فضا است که در آن جای گرفته، و مکان آن است، و کاملاً غیر جسمانی است، و نسبت به همهی افعال و اعمال بیگانه است، و فقط استعداد خاصّی برای حفظ اجسام است و نه چیزی دیگر، ... و لذا با هر چیز دیگر تفاوت دارد ]«دربارهی طبیعت اشیاء»، یکم، 25.[
پس وجود خلأ ممکن است. تلزیو همچنین معتقد شد که زمان همچنان به جریان خود ادامه میدهد، هر چند که حرکتی به وسیلهی انسان مشاهده نشود یا حتی وجود نداشته باشد. از این رو وی مفهوم ارسطویی مکان به عنوان سطح جسمِ حاوی و زمان به عنوان اندازهی حرکت را رها کرد.
تلزیو، مطابق روش عام خویش، نفس (spiritus) را مادّی میدانست- وی، که روی هم رفته از «صُوَر» چشم پوشیده بود، آشکارا نمیتوانست تعریف ارسطویی نفس به عنوان «صورت جسم آلی» را بپذیرد. این نفس «از تخمی مشتق شده است» که پوست بدن ظرف آن است، و تلزیو، نه چندان بوضوح، آن را از نفسی که خدا آفریده است متمایز میسازد. احساس، که بنابر تعریف ارسطو ممکن نیست «دریافت صورِ بدون مادّه» باشد، عبارت از «ادراک افعال اشیا و تکانهای هوا و انفعالهای خود ]نفس[ و حرکات و سکنات آن» است («دربارهی طبیعت اشیا»، هفتم، 2). بدین ترتیب یک نظام اخلاقی کاملاً طبیعت گرایانه پدید مییابد که در آن فضایل به منزلهی قوائی هستند که بقا و کمال نفس را تضمین میکنند (همان، نهم، 4). همان طور که دیدهایم، استدلال مکمّل احساس است، و نقصانهای آن را در مواردی که در آن همهی کیفیّات شیء مستقیماً قابل مشاهده نیست بدست میدهد (همان، هشتم، 3). بحثهای تلزیو دربارهی فضایل و رذایل، از آنجا که توسط آفریدهای در بند نفع شخصی که به دنبال حفظ خویش است بیان میگردند، بر بررسیها و بحثهای مشابه در سدهی هفدهم ]دکارت، هابز، اسپینوزا [ مقدمند. بر روی هم، شاید معقولانه ترین حکم درباب تفکر تلزیو این باشد که آن را نمایشگر «بازاندیشی نیرومندی از طبیعت گرایی روزگار پیش از سقراط» بدانیم ] storia della filosofia italiana («تاریخ فلسفهی ایتالیا»)، از ائوجنیوگارین، دوم (تورینو، 1966)، 711[.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی. اثر عمدهی تلزیو در زمان حیاتش سه بار با عنوان De rerum natura iuxta propria principia بچاپ رسید، اما مطالب آن بتدریج افزایش یافت (رم، 1565؛ چاپ دوم، ناپل، 1570؛ چاپ سوم، ناپل، 1586). چاپ تازهای به همت و. اسپامپاناتو، در 3 جلد (یکم، مودنا، 1910؛ دوم، جنوئا، 1913؛ سوم، رم، 1923)، منتشر شده است. هنوز کسی بررسی کاملی دربارهی تغییرات تلزیو از اولین تا آخرین چاپهای اثرش انجام نداده است، هر چند نسخههائی از چاپ 1570، همراه با تصحیحات خود تلزیو (ناپل، کتابخانهی ملی، ناپل، شانزدهم، E69)، و همچنین تفسیری به قلم خود دانشمند بر این اثر (واتیکان، Cod.Ottob.Lat.1292)، موجود است. یک چاپ تازه و نهایی توسط لوئیجی دِ فرانکو (یکم، کوزنتسا، 1965) در دست تهیه است. رسالههای کوتاهتری به صورت نسخهی خطی ( به عنوان مثال، ناپل، کتابخانهی ملی، هشتم، C29) نیز موجود است، که بعضی از آنها به همت شاگرد تلزیو، آنتونیو پرسیو، با عنوان Varii de naturalibus rebus libeli (ونیز، 1590) منتشر شده است. رسالهای دربارهی آذرخش به قلم کارلو دلکورنو، باعنوان «II cometario ,De fulmine, di Bernardino Telesio»، در Aevum، 41 (1967)، 474-506 منتشر شده است.دوم. خواندنیهای فرعی. هنوز هم اثر عمده دربارهی این دانشمند کتابی است با عنوان Bernardino Telesio، از فرانچسکو فیورنتینو، 2 جلد (فلورانس، 1872-1874)، همراه با ضمیمهای در بردارندهی مطالب چاپ نشدهی آن زمان. در II pensiero italiano del Rinascimento، از جووانّی جنتیله، چاپ چهارم (فلورانس، 1968)، 507-522، کتابنامهای از تحقیقات تلزیو تا سال 1937 موجود است. آثار زیر از اهمیت ویژهای برخوردارند:« Le dottrine geofische di Bernardino Telesio»، از روبرتو آلماجا، در Scritti geografici (1905-1957) (رم، 1961)، 151-178؛ Das Erkenntnisproblem، از ارنست کاسیرر ( برلین، 1961)، 212-218؛« La Psicologia del Telesio»، از آ. کورسانو، در GCFI، 21 (1940)، 12-5؛ و «Filosofia italiana e controriforma IV.La probizione di Telesio» ، از لوئیجی فیرپو، در RF، 42 (1951)، 30-47، که متنِ تحریم نامهی نوشتههای تلزیو در پادوئا، در 979/1600، را عرضه میکند.
دربارهی زیست شناسی تلزیو، مفصّلترین گزارش اثری است با عنوان La visione della vita nel Rinascimento از ادوئاردو دزاوتّاری (تورینو، 1923). دربارهی ارتباط طبیعیات با مابعد الطبیعه، ـــــ La metafisca di Bernardino Telesio» ، از جاکومو سولری، در RFNeo، 34 (1942)، 338-356. کاملترین اثر به زبان انگلیسی Telesio, the First of the Moderns است، از نیل وان دوسن (نیویورک، 1932).
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، برگردان: احمد آرام، [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}