نویسنده: سهیلا پیروزفر




 

با توجّه به این‌که خداوند در قرآن‌کریم برای بیان مقصود خویش، از همان شیوه‌ی عاقلان استفاده کرده است و از سوی شارع منعی برای استفاده از روش عقلا در فهم قرآن نرسیده و راه دیگری را نیز ابداع نکرده است، (1) لذا می‌توان با به‌کارگیری روش درست فهم و طی مراحل آن، به تفسیر قرآن‌کریم پرداخت از جمله اینکه عناصر اصلی و دخیل در شکل‌گیری پیام آیه را با دقت شناسایی، و میزان دخالت هرکدام از آنها در پیام را با استفاده از آگاهی‌ها، شواهد، و آیه‌های دیگر و یا حکم قطعی عقل مورد بررسی قرار داد. رعایت این ضابطه‌ی مهم که در منطق از آن به عنوان «سبر و تقسیم» (2) و در اصول با عنوان «تنقیح مناط» (3) تعبیر می‌شود، سبب می‌شود تا محور اصلی آیه هویدا، و حقیقت و مغز پیام آیه روشن گردد (4) و همین محور اصلی و مغز آیه است که پیام‌الهی را به گونه‌ای جاودانه بر فراز زمانها و مکانها به جریان درمی‌آورد و همه‌ی عصرها و نسل‌ها را از نور هدایت آن برخوردار می‌سازد:
اگر آیات قرآن در آنجا که به نوعی با اسباب خاص نزول مرتبط است در مقام تفسیر گرفتار فهمی دوگانه است، باید دوگانگی مزبور را به نوعی حل کرد. از یک‌سو ارتباط آیه به سبب خاص نزول که گاه در متن آیه با الفاظ خاص مثل حرف ندا، اسم اشاره، و ... آمده و گاه متکی به سیاق و بافت آیات است و گاه مستند به اخبار و روایات، مفید معنایی خاص است که مانع تعمیم حکم می‌شود. از سوی دیگر تعبیر آیه با الغای خصوصتی سبب نزول و با صرف‌نظر از مورد آن، که در واقع امری عارضی بر مضمون آیه به حساب می‌آید عمومیت و شمول دارد. فقها از پاره‌ای از آیات مانند «مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ ...» (5) قاعده احسان، و از آیه‌ی «لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (6) قاعده‌ی نفی سبیل را استخراج می‌کنند. (7)
بعضی از آیات با الفاظی همراه‌اند که تعلّق خطاب را به عناوین ویژه‌ای می‌رساند چنانکه به سادگی نمی‌توان آنها را به عموم اهل ایمان و مسلمانان تعمیم داد. مثلاً در آیه‌ی: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ ...» (8) ما بنابه روایتی از امام صادق (ع) از خصوصیت مورد خطاب عبارت «أَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» الغای خصوصیت شده و نسبت به عموم اهل ایمان مورد استناد قرار گرفته است. (9)
هرچند در این آیه بنی‌اسرائیل مورد خطاب هستند و از عهد و پیمان خاصی که خداوند با آنان بسته است سخن گفته‌شده، اما وفاداری به پیمان الهی مسئله‌ای عام است و در آن تنها بنی‌اسرائیل و نوع خاصی از عهد و پیمان موضوعیت ندارد. یا در موضوع خطاب به مردم صدر اسلام در مکه، به یکی از اشکالات معروف مشرکان پاسخ می‌دهد. آنها می‌گفتند: چرا خداوند پیامبر (ص) را مجهز به نیرویی خارق‌العاده نمی‌کند تا ما را مجبور به ترک کارهایمان بنماید یا چرا خداوند فرشته‌ای را برای ابلاغ رسالت نازل نکرده، یا سخن خدا با بشری مانند ما چگونه ممکن است؟ خداوند متعال در پاسخ می‌فرماید: ما پیش از تو نیز رسولانی فرستادیم و این رسولان جز مردانی نبودند که وحی به آنها فرستاده می‌شد، و سپس برای تأیید این واقعیت اضافه می‌کند اگر این موضوع را نمی‌دانید بروید از اهل ذکر بپرسید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (10) در این آیه برای اثبات نبوت بشری چون پیامبر (ص)، مشرکان به اهل کتاب به عنوان «اهل ذکر» ارجاع داده شده‌اند. سیاق آیه‌ها نیز سبب نزول را تأیید می‌کند.
با این حال امکان تعمیم و گسترش مفاد آیه‌های مزبور، فراتر از سبب نزول و مناسبات خاص سیاقی، وجود دارد و اگرچه بسیاری از مفسران اهل ذکر را به عالمان اهل کتاب تفسیر کرده‌اند، اما اهل ذکر مفهوم محدود ندارد. در روایات متعدد و معتبری از اهل بیت (ع) معنایی مستقل از تعلقات مربوطه ارائه شده و درباره‌ی عموم مؤمنان مطرح شده است. (11)
در این روایات عنوان «اهل‌الذکر» به اهل بیت پیامبراکرم (ص) تفسیر و تطبیق شده است از جمله در روایتی از امام علی‌بن موسی‌الرضا (ع) می‌خوانیم که در پاسخ به این سؤال که اهل ذکر چه کسانی‌اند، فرمود: «نحن اهل‌الکر و نحن‌المسؤلون».
در حدیث دیگری از جابر جعفی ذیل این آیه آمده است: هنگامی که این آیه نازل شد، علی (ع) فرمود: «نحن اهل‌الذکر» (12).
به عبارت دیگر اگر مشرکان عصر پیامبر (ص) برای آگاهی از این مسئله که پیامبران خدا همگی از جنس بشر بودند وظیفه داشتند به آگاهان از اهل کتاب مراجعه کنند، مفهومش این نیست که فقط مشرکان که دچار شبهه شده‌اند به اهل کتاب در این‌باره مراجعه کنند یا تمام مردم در هر زمانی باید به آن‌ها مراجعه نمایند، بلکه هر مسئله‌ای را در هر زمانی باید از آگاهان نسبت به آن مسئله پرسید، لذا خطاب به مشرکان و اسباب نزول، از خصوصیاتی است که در این آیه القا می‌شود تا به مغز و پیام اصلی آیه دست یابیم. نویسندگان تفسیر نمونه نوشته‌اند: «... به این ترتیب مسئله تخصیص نه تنها در زمینه مسائل اسلامی و دینی از سوی قرآن، لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب‌نظر در همه زمینه‌ها باشند که اگر کسانی مسائلی را نمی‌دانند به آنها مراجعه کنند». (13)
بدین‌ترتیب خطاب عام و جاودانه‌ی آیه بر اساس بعد تأویلی و جریان‌دار آن مفهومی فراتر از مناسبات سیاقی و نزولی خواهد داشت و آنچه در روایات بر آن تأکید شده مصداقی بارز از آن است و در مراتب پایین‌تر می‌توان «اهل‌الذکر» ضرورت مراجعه به ایشان و کسب معارف و علوم از آنها را به سایر دانشمندان و آگاهان به معارف دینی تعمیم داد. (14)
هرچند با نگاه ظاهری تعبیر آیه، مفید عموم به معنای مصطلح نیست اما با تجرید و انتزاع خصوصیات مربوط به سبب نزول و پیوندهای متنی و فرامتنی آیه اعم از آنچه در متن آیه تصریح‌شده، مانند ادوات خطاب و ندا یا آنچه در آیه تصریح‌نشده، مانند اسباب نزول و قراین حالیه و قراین منفصله دیگر، می‌توان به عمومیت تعبیر پی برد (15). حتی مفسران معتقدند آنجا که از اقوام و افراد معینی نام می‌برد اینها نمونه هستند و هرکس که راه آنان را بپیماید و چون آنان عمل کند به همان سرنوشت دچار خواهد شد (16).
مثال دیگر در مورد آیه‌های خطاب به رسول‌اکرم (ص) است. قرآن‌پژوهان معتقدند خطابات قرآنی مخصوص شخص پیامبر (ص) نیست و همه مؤمنان را شامل می‌شود، مگر آنکه دلیلی آشکار بر خصوصیت مورد خطاب باشد. (17)
ابن‌قیم ذیل آیه‌ی: «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً ...» (18) نوشته است: گرچه در قسمت دوم آیه، خطاب مخصوص پیامبراکرم (ص) است اما فراز اول امکان تعمیم به همه‌ی انسانها را دارد و با اینکه آهنگ خطاب در هر دو قسمت یکی است خداوند متعال در قرآن‌کریم درباره‌ی اینکه خطاب به پیامبراکرم (ص) به همگان است، اشاره نموده زیرا در سوره‌ی انعام: «وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّكَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (19) خطاب به پیامبراکرم (ص) می‌فرماید از کسانی که آیات الهی را به تمسخر می‌گیرند و کفر می‌ورزند روی برتابد آنگاه در سوره‌ی نساء می‌فرماید: «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُكَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ...» (20) منظور از (قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ) ارجاع به آیه‌ی سوره‌ی انعام دلیل محکمی است بر عام‌بودن خطاب مفرد یا خطاب به شخص رسول‌اکرم(ص) و اینکه شامل همه‌ی مسلمانان می‌شود. (21)
مبین‌بودن قرآن به معنایی که ذکر شد راه را برای امکان دریافت و فهم پیامهای قرآن تحت ضوابط زبان‌شناختی و قرآن‌شناختی می‌گشاید و امکان نگاه مستقل به آیه‌ها و عبارت‌های قرآنی را فارغ از آنچه به عنوان قراین حالی یا قراین بیرونی معرفی شده‌اند فراتر از چارچوب‌های خاص روایات اسباب نزول فراهم می‌آورد. گفتنی است که مطابق روایتی از پیامبراکرم (ص) درباره‌ی این آیه از سوره‌ی انعام، از مشرکانی که قرآن را مورد اهانت قرار می‌دادند الغای خصوصیت شده و هر عمل ظالمانه‌ای را که خداوند روا نمی‌شمارد، معیار قرار داده است:
عبدالاعلی‌بن اعین گفته است: پیامبراکرم (ص) فرمود: هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد نباید در مجلسی که در آن به امامی دشنام داده می‌شود و یا از مسلمانی غیبت به عمل می‌آید، بنشیند زیرا خداوند فرمود: «وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا ...» (22)
پیش از این بیان شد فقها از آیه‌ی «لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (23) قاعده‌ی نفی سبیل را استخراج کرده‌اند. منطوق آیه نفی سلطه‌ی کافران بر مؤمنان است ولی در تحلیل آیه که منظور از «نفی سبیل» چیست به برداشتهای قطعی فقهی منجر شده است: مانند «حرمت پذیرش سلطه‌ی کافران»، «حرمت انجام معاملات و روابطی که به سلطه‌ی کافران بر مؤمنان انجامد» حرمت اجیرشدن مسلمانان از سوی کافر به گونه‌ای که باعث سلطه‌ی کافر بر او و ذلت مسلمان شود. فقیهان احکام بالا را از آیه‌ی: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ» (24) نیز استفاده کرده‌اند. (25) با اینکه سبب نزول آیه، پاسخ به گفتار عبدالله‌بن ابی سر کرده‌ی منافقان عهد پیامبراکرم (ص) هنگام بازگشت از غزوه بنی‌مصطلق به سمت مدینه است (26) و لحن آیه، سخن تکلیفی نیست.
نیز فقیهان برای اثبات مشروعیت اجاره، و اینکه شخص مستأجر می‌تواند از منافع عین یا عمل اجیر بهره‌برداری کند به آیه‌ی: «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ ...» (27) استفاده کرده‌اند، در حالی‌که آیه در مقام بیان واقعه‌ای تاریخی است که شعیب (ع) و موسی (ع) طرفین قرارداد هستند. (28)
درباره‌ی اثبات مشروعیت وکالت به آیه‌ی «فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ ...» (29) تمسک شده و گفته‌اند: «این جمله دلالت دارد بر اینکه اصحاب کهف کسی را از میان خود برای رفتن به شهر و تهیه‌ی آذوقه وکیل کرده‌اند و این وکالت در قرآن مورد امضا قرار گرفته است. » (30)
نمونه‌ی دیگر: «وَإِذَا كُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ ... وَدَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْكُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً ...» (31) این آیه هنگامی نازل شده که پیامبراکرم (ص) با عده‌ای از مسلمین به عزم مکه وارد سرزمین حدیبیه شدند. خالدبن ولید فرمانده سپاه قریش برای جلوگیری از پیشروی مسلمین در کوه‌های نزدیک مکه مستقر شد. هنگام نماز، پیامبراکرم (ص) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند. خالد به افراد خود گفت موقع نماز عصر، باید از فرصت استفاده کرد و آنان را در حال نماز غافلگیر نمود نزول این آیه نقشه‌ی آنان را برملا کرد و به نحوه‌ی ادای نماز به هنگام جنگ پرداخت. (32)
اگرچه با توجه به مسئله سبب نزول و محتوای خاص آیه و سیاق و چینش آیات دیگر، این آیه مربوط به نبرد نظامی و برپایی نماز جماعت در میدان رزم در زمان پیامبر (ص) است. اما نمی‌توان ادعا کرد مراد آیه فقط همان است که در شأن نزول آمده است، بلکه اصل و قانون کلی است یعنی لزوم هوشیاری در برابر دشمن که مصادیق مختلف در زمان و مکانهای مختلف دارد.
درباره‌ی آیه‌ی: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ ...» (33) تعبیر آیه وسیع است و بر هر عصر و مکانی منطبق است. نویسندگان تفسیر نمونه نوشته‌اند: «کلمه‌ی قوه نه تنها وسایل جنگی و سلاح‌های مدرن هر عصری را دربر می‌گیرد بلکه تمام نیروها و قدرت‌هایی را که به نوعی از انواع در پیروزی و مقابله‌ی بر دشمن اثر دارد، شامل می‌شود. » (34)
در آیه‌ی شریفه‌ی «وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ ...» (35) سیاق آیات در بیان اوصاف مؤمنان است عبارت «أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» که در مدح مؤمنان است می‌فرماید: کار آنان به طریق شورا و مشورت صورت می‌گیرد. گروهی از مفسران شأن نزول این آیه را انصار دانسته‌اند و گفته‌اند آنها حتی قبل از اسلام کارهایشان بر اساس شورا بود. (36) اما آیه مخصوص مورد نزول نیست و برنامه‌ای عمومی و همگانی است. واقعیت این است که مسئله مشورت متناسب با عرفها و سنتها و جوامع گوناگون، شکلی خاص پیدا می‌کند و در هر زمانی متناسب با تحولات و شرایط جایگاه خود را می‌یابد. هنگام نزول آیه محیط اجتماعی یک محیط قبیله‌ای بود و مشورت در سطح وسیع به صورت دارالندوه شکل می‌گرفت و اگر به فضای نزول هم توجه شود مشورت در حد مذاکره میان چند نفر است، اما این دستوری کلی است که مشورت به نفع و مصلحت مردم است و در عصر حاضر نظام دمکراسی و پارلمانی و اتکا به آرای مردم در تمام زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، از مصادیق شورا است. (37)
امام سجاد (ع) فرموده‌اند: «أن‌الله عزوجل علم أنه یکون فی آخرالزمان اقوام متعمقون فأنزل‌الله تعالی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و الآیات من سورة‌الحدید ألی قوله «عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (38) یعنی چون خداوند متعال می‌دانست که در آینده افراد ژرف‌اندیشی خواهند آمد سوره‌ی توحید و آیه‌هایی از سوره‌ی حدید را نازل کرد بنابراین در عین معلوم‌بودن معنای اجمالی این آیه‌ها، حقایق دیگری از آنها، به مرور زمان، در پرتو پیشرفت علوم و تکامل معارف بشری کشف خواهد شد. محمد غزالی نوشته است: «به نظر می‌رسد پیامبراکرم (ص) که فرمود: «ربّ حامل فقه إلی من هو افقه منه» و فرمود: «بلغوا عنی و قد تبلغون إلی من هو اکثر منکم فقهاً» به این دلیل باشد که ما نباید فهم از قرآن را محدود به فهم صحابه کنیم. قرآن خطاب به همه‌ی زمان‌ها و نسل‌ها و سطوح مختلف تمدن‌هاست و این با جاودانگی قرآن منافات دارد که قرآن را به یک دوره‌ی معین محدود کنیم» (39) چه بسا افرادی در دوره‌های بعد ظهور کنند که ارتباطی عمیق با قرآن برقرار نمایند و کلام وحی را در همه ابعاد فکری و رفتاری خود ملاک قرار دهند و کتاب خدا را به گونه‌ای تفسیر کنند که باعث استحکام بنیان اسلام و امتداد حرکت آن شوند. شاطبی نوشته است: توجه به درک صحابه به میزان توان ذهنی و در قلمرو اندیشه و درک خود معانی را درک می‌کردند. قرآن فرازمان و فرامکان است. صحابه به یکی از لایه‌های معانی نصوص دست می‌یافتند و در هر زمانی لایه‌های جدیدی از معانی نصوص شناخته می‌شود. (40) غزالی می‌نویسد: «بعضی از امور مانند نماز و عبادات تغییر نمی‌کند اما وجود و زندگی انسانی و اجتماعی را باید بیش از نسل اول فهمید، به مثل خداوند درباره‌ی کیفیت مشورت، شکل خاصی را پیشنهاد نکرده است. برقراری عدالت اجتماعی نیز همین‌طور است. خداوند متعال به خطر وجود مترفین در جامعه اشاره کرده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ» (41) «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِی كُلِّ قَرْیَةٍ أَكَابِرَ مُجَرِمِیهَا لِیَمْكُرُواْ فِیهَا» (42) امّا ابزار مشخص برای مبارزه با مترفین و منع گسترش آنان در جامعه، ارائه نشده است.
وضو ابزار معین دارد و چارچوب و احکام مشخصی برای آن ارائه شده است، اما امت نیاز به جهاد دارد، یک روز رباط‌الخیل ابزار جهاد بود و امروز چیز دیگر ... (43)
قرآن اصول کلی را بیان نموده و نحوه‌ی اجرای این اصول و استنباط و استنتاج فروع و تطبیق آنها با مصالح بشر و برنامه‌ریزی در جهت بهره‌گیری صحیح از این معارف را به حکم عقل و اجتهاد آدمی و به مقتضای نیازهای عصر واگذارده است. لذا مفسر باید مقصود آیه و منظور از آن را در چارچوب هدفهای عمومی قرآن به دست آورد.
گاه الفاظ آیه بر چیزی دلالت دارند اما این دلالت را اگر در چارچوب مقاصد مقاصد کلی قرآن در نظر بگیریم ممکن است معانی دیگری به دست آید. این مقصد عمومی به منزله‌ی روح است و معلوم است که مورد توجه به تک‌تک اجزاء و الفاظ قرآن نیست.
نمونه‌ی دیگر: «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ، مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ، سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ، وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» (44) ویژگی ساختاری این سوره و وحدت مضمونی آن گویای غضب بر خاندان ابولهب است. سوره‌ی مسد ششمین سوره‌ی نازل شده بر پیامبراکرم (ص) است. (45) ابولهب، فرزند عبدالمطلب و عموی رسول‌خدا (ص) است. نام او عبدالعزی یا عبدمناف بوده است. کنیه‌ی ابولهب را خداوند در این آیه، به دلیل نسبت‌دادن او به آتش جهنم، داده است و این حاکی از شدت دشمنی او با خداوند است چون در آیات بعد آمده است: «سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ...» مراد از امرأته ... در آیه، ام‌جمیل خواهرزاده ابوسفیان است که گردنبدی گرانبها بر گردن داشت و می‌خواست در راه دشمنی با پیامبر (ص) خروج کند. (46)
با توجه به سبک و سیاق و سبب نزول، آیا می‌توان گفت اشاره‌ی آیه‌ها به مرد و زن خاصی است و پیام آیه محدود به همان واقعه است؟
به نظر می‌رسد پیام هشداردهنده‌ی سوره به تمام حق‌ستیزان تاریخ باشد و اینکه فرجام این رویارویی جز تباهی و خسران دو عالم برای آنها رهاورد دیگری ندارد و هرگونه سنگ‌اندازی در مسیر حق، نتیجه‌ای جز غضب خداوند به بار نمی‌آورد.
آیه‌ی شریفه‌ی «وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا» (47) آیا اشاره‌ی آیه به زنی خاص است چنانچه برخی مفسران از شخصی به نام سعیدة اسدیه نام برده و وی را سبب نزول آیه دانسته‌اند. (48) یا پیام آیه بیان یک حقیقت پایدار و جاویدان است؟ «وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ...» (49)
آیه‌ی بالا خطاب به بنی‌اسرائیل است و از مواردی به شمار می‌آید که در میان یک حکایت بیان مستقلی از فضای مربوطه تلقی می‌شود و در این‌باره که آیا این آیه در ادامه‌ی قصه‌ی زمان موسی (ع) است یا روی سخن با یهود و عصر پیامبر (ص) است میان مفسران اختلاف‌نظر دیده می‌شود (50). به هر صورت از آنجا که روی سخن در مفاد ظاهری و تنزیلی با بنی‌اسرائیل است جمله‌ی «ثُمَّ اهْتَدَى» چنین معنا می‌شود که شرط شمول مغفرت الهی نسبت به آنان، علاوه بر توبه و ایمان و عمل صالح، سرسپردگی عملی و التزام دینی به حق است که از آن به «هدایت» یاد شده است.
این شرط برای یهود زمان پیامبر (ص) به معنای ایمان و پیروی از رسول‌اکرم (ص) و برای بنی‌اسرائیل زمان موسی (ع) به معنای تبعیت از حضرت موسی (ع) است. آیه‌ی بالا مستقل از فضای نزول قصه، با استفاده از روایات گوناگون در زمان ما به اهتدا و تبعیت از ولایت اهل‌بیت، تفسیر شده است. (51) پس آیه اختصاص به مورد نزول و فضای داستان ندارد.
امام خمینی (ره) در این‌باره نوشته‌اند: «این کتاب به تصریح خداوند متعال کتاب هدایت، تعلیم و نور و راه سلوک انسانیت است پس باید از هر قصه و آیه‌اش سمت هدایت به عالم غیب را پیدا کرد. » (52)
ایشان به عنوان نمونه می‌نویسد: «... مثلاً در قصه‌ی آدم و حوا و وقایعی که با ابلیس داشتند از ابتدای خلقتشان تا هبوط به زمین که خداوند مکرر در قرآن آورده، چقدر معارف و پند نهفته است و اگر انسان با تعمق بیندیشد به معایب نفس و اخلاق شیطانی و کمال نفس و معارف انسانی پی می‌برد ولی ما از آن غافلیم». (53)

پی‌نوشت‌ها:

1. بنگرید: محمدکاظم آخوند خراسانی، کفایة‌الاصول، ص 324. امام خمینی نیز بر بناء عقلا در مخاطبات عرفی تأیید کرده است: امام‌خمینی، کشف‌الأسرار، صص 134-321-324. اگر شارع شیوه‌ای غیر از این انتخاب نماید برای مکلفان فهم آنچه شارع اراده کرده است امکان‌پذیر نخواهد بود و مؤاخذه بندگان به دلیل مخالفت با دستور شارع، «عقاب لابیان» خواهد بود که عقلاً قبیح است.
2. سبر و تقسیم هردو به یک معنا آمده‌اند و عبارت از بررسی اوصاف مختلف و ابطال به یک‌یک آنها تا آنچه باقی می‌ماند، علت حکم شمرده شود.
3. چون احکام بر اساس مصالح و یا مفاسدی جعل شده است به دست‌آوردن علت مصلحت یا علت مفسده‌ای که باعث جعل حکم وجوب یا تحریم یا استحباب و یا کراهت شده است را تنقیح مناط حکم گویند.
4. محمدهادی معرفت، فصلنامه پژوهش‌های قرآنی، ش21و22، صص 292-290.
5. توبه/ 91.
6. نساء/ 141.
7. حسن‌بن یوسف‌حلی، تذکرةالفقها، ج1، ص 463؛ میرزامحمدحسن موسوی‌بجنوردی، القواعدالفقهیه، ج1، ص 157؛ محمدفاضل لنکرانی، القواعدالفقهیة، ج1، ص 233؛ محمدکاظم مصطفوی، القواعدالفقهیة، ص 299.
8. بقره/ 40.
9. کلینی، الکافی، پیشین، ج1، ص 432، ح89.
10. نحل/ 43.
11. حویزی، نورالثقلین، پیشین، ج3، صص 55، 56.
12. همان.
13. تفسیر نمونه، پیشین، ج11، صص 43، 33.
14. محمد اسعدی، معناشناسی مستقل فرازهای قرآنی در پرتو روایات تفسیری، (مرکز تربیت‌مدرس دانشگاه قم؛ پایان‌نامه دکتری).
15. همان.
16. بنگرید: طباطبایی، المیزان، پیشین، ج2، صص 3 و 7 و ج10، ص 247؛ سیدقطب، فی‌ظلال‌القرآن، ج4، ص 2289 و ج1، صص 55-56؛ رشیدرضا محمود، تفسیرالمنار، پیشین، ج1، ص 212، ج9، ص 240.
17. مانند نماز شب و ... .
18. نساء/ 79.
19. انعام/ 68، این سوره پنجاه و پنجمین سوره نازله است؛ بنگرید: عبدالرحمن حسن حنبکه میدانی، قواعدالتدبرالأمثل، ص 622.
20. نساء/ 140، این سوره نود و دومین سوره نازله است.
21. عبدالرحمن حنبکه‌المیدانی، قواعدالتدبرالأمثل لکتاب‌الله عزّوجل، پیشین، ص 622.
22. علی‌بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج1، ص 204.
23. نساء/ 141.
24. منافقون/ 8.
25. حسن‌بن یوسف حلی، تذکرةالفقها، ج1، ص 463؛ میرزامحمدحسن بجنوردی، القواعدالفقهیة، ج1، ص 157؛ محمدفاضل لنکرانی، القواعدالفقهیة، ج1، ص233؛ محمدکاظم مصطفوی، القواعدالفقهیة، ص 299.
26. واحدی، اسباب‌النزول، پیشین، ص 450-453.
27. قصص/ 27.
28. سیدمحمدحسن بجنوردی، القواعدالفقهیة، ج7، ص 47.
29. کهف/ 19.
30. شمس‌الدین السرخسی، المبسوط، ج19، ص 2.
31. نساء/ 102.
32. واحدی، اسباب‌النزول، پیشین، صص 181-82.
33. انفال/ 60.
34. تفسیر نمونه، ج7، ص 222.
35. شوری/ 38.
36. تفسیر نمونه، ج20، ص 46.
37. محمد غزالی، کیف نتعامل مع‌القرآن، ص 105؛ درباره مشورت بنگرید: عبدالحمید متولی، مبدأالشوری فی‌الإسلام؛ زکریا عبدالمنعم، ابراهیم الخطیب، نظام‌الشوری فی‌الإسلام و نظم الدیمقراطیه‌المعاصره.
38. کلینی، الکافی پیشین، ج1؛ کتاب‌التوحید، ص 92؛ مجلسی، بحارالأنوار، پیشین، ج3؛ کتاب‌التوحید، باب 9، ج21.
39. محمد غزالی، کیف نتعامل مع‌القرآن، پیشین، ص 102.
40. ابواسحاق ابراهیم‌بن موسی شاطبی، الموافقات فی اصول‌الشریعة، پیشین، ج2، ص 82.
41. سباء/ 34.
42. انعام/ 123.
43. محمد غزالی، کیف نتعامل مع‌القرآن، پیشین، ص 102.
44. مسد/ 1-5.
45. یوسفی غروی، موسوعة‌التاریخ‌الإسلامی، پیشین، ج1، ص 456.
46. واحدی، اسباب‌النزول، پیشین، صص 489، 199؛ بخاری، صحیح، کتاب‌التفسیر، المسد باب «ما اغنی عنه ماله» رقم 4688؛ طبری، جامع‌البیان، پیشین، چ30، صص 217، 218؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج10، ص 815؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ‌الاسلامی، پیشین، ج1، ص 456.
47. نحل/ 92.
48. سیوطی، لباب‌النقول، پیشین، صص 163، 164؛ طبری، جامع‌البیان، ج14، ص111؛ قرطبی، الجامع لأحکام‌القرآن، پیشین، ج10، ص 171؛ ابن‌کثیر، تفسیرالقرآن‌العظیم، پیشین، ج2، ص 584.
49. طه/ 82.
50. زمخشری، الکشاف، ج3، ص 79؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج7، ص 39.
51. کلینی، الکافی، تفسیرالعیاشی؛ طبرسی، مجمع‌البیان، تفسیرالقمی؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل‌ابیطالب؛ حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل؛ بحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج3، ص 39؛ حویزی، نورالثقلین، ج3، صص 386، 388.
52. خمینی، الآداب‌المعنویة للصلاة، صص 192-93.
53. همان، ص 193.

منبع مقاله :
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- به‌نشر، چاپ اول