نویسنده: سهیلا پیروزفر




 

قاعده‌ی «العبرة بعموم‌اللفظ لابخصوص السبب» گو اینکه بیشترین نقش را در مباحث فقهی ایفا کرده و از این روی بیشترین کارآمدی را در آیات احکام داشته، اما نقش‌آفرینی آن در مباحث تفسیری به گونه‌ای گسترده نیز قابل توجه است. نتیجه‌ی این بحث، مفسر را در برداشتهای گوناگون فقهی و غیر آن یاری می‌رساند. گفتنی است قاعده‌ی مذکور شامل غیرآیات احکام هم می‌شود و مفسران به این نکته تصریح کرده‌اند: از جمله در آیه‌ی «وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْكُمْ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْهِمْ» (1) دانشمندان اسباب نزول متفاوتی ذیل آیه ذکر کرده‌اند: گروهی آن را درباره نجاشی (پادشاه حبشه) دانسته‌اند. (2) برخی دیگر آن را درباره‌ی گروهی از یهود از جمله عبدالله‌بن سلام می‌دانند که به جمع مؤمنان پیوسته بودند. (3) مرحوم طبرسی از مجاهد نقل کرده است که آیه درباره‌ی همه‌ی مؤمنان از اهل کتاب است زیرا «الآیه قد تنزل علی سبب و تکون عامه فی کل ما یتناوله» (4).
همچنین در آیه‌ی «أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ» (5) فخر رازی نوشته است: «برخی گفته‌اند منظور از «الإنسان» (6) ابی‌بن خلف است که تکه استخوانی را به رسول‌اکرم (ص) نشان داد و با تمسخر گفت آیا می‌گویی خدایت این استخوان را زنده می‌کند ... ولی آیه درباره‌ی یک نفر نازل شده و عموم را اراده کرده است یعنی هر انسانی که خدا و روز قیامت را منکر شود. » (7)
مهمترین دلیل توجه به این قاعده اعتقاد به جهان‌شمولی و زمان‌شمولی آموزه‌های وحیانی است اگر قرار بود آیات محدود در وقایع و اسباب باشد رسالت نبی‌اکرم (ص) عمومی و جهانی برای تمام نسلها و زمانها نمی‌شد.
این بحث از مسائل مهم علم اسباب نزول به شمار آمده و در کتابهای اصولی نیز به گستردگی از آن بحث می‌شود. (8)

1- لفظ عام و سبب نزول عام

لفظ عام لفظی است که افراد و مصادیق بسیاری را دربرمی‌گیرد و سبب عام، رویداد یا واقعه‌ای است که مربوط به شخصی خاص نباشد. مثل: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (9) آیه‌ی مزبور درباره‌ی کسانی است که در راه خدا کشته می‌شوند لفظ «الَّذِینَ ...» عام و نزول آیه هم عام است. مطابق روایت سبب نزول معلوم است که درباره‌ی فردی خاص و واقعه‌ای مرتبط با او نیست بلکه عام است و شامل همه‌ی مسلمانان می‌شود.
در موارد مشابه این آیه دانشمندان معتقدند که عموم لفظ مورد توجه قرار می‌گیرد و حکم به سایر افراد مشابه تسرّی داده می‌شود. (10)

2- لفظ خاص و سبب خاص

در آیه‌ی «وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ ...» (11). واژه‌ی «عَلَى الثَّلاَثَةِ» خاص، و سبب نزول که نیز سرباز زدن سه نفر از شرکت در جنگ تبوک است، نیز خاص است. همچنین در سوره‌ی «تبت» «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ ...» لفظ خاص، و سبب نزول ماجرای دشمنی ابولهب با پیامبر (ص) است.
در این‌گونه آیات نیز تمامی پژوهشگران معتقدند، حکم آیه اختصاص به فرد یا افرادی دارد که سبب نزول به آنها اشاره دارد. اما پیام آیه قابل تسری است و مفهومی فراتر از مناسبات سیاقی و نزولی دارد. این موضوع بعضی دانشمندان اهل سنت آیه‌ی: «وَسَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى، الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَكَّى» (12) را آورده‌اند. سیوطی با صراحت مدعی اجماع میان دانشمندان است و می‌نویسد: «این آیات درباره‌ی ابوبکر نازل شده است. » فخر رازی از رهگذر همین آیه و با استناد به آیه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (13) استدلال کرده است که ابوبکر را باید پس از رسول‌خدا (ص) افضل و برترین مردم دنیا دانست! (14)
سیوطی عمومیت معنای آیه را زیر سؤال می‌برد و از اختصاص فضیلت مورد اشاره آیه به ابوبکر یاد می‌کند و می‌نویسد: «فرض مسئله در صورتی است که تعابیر و الفاظ دارای عموم و شمول باشد، اما آیه‌ای که درباره‌ی امر یا شخص معینی نازل شده و تعبیر آن عام نباشد، به طور قطع به همان شخص اختصاص دارد. » وی می‌افزاید: «این اشتباه است که کسی تصور کند آیه‌ی مزبور نسبت به هر کسی که مانند ابوبکر عمل کرده و همانند او با نیتی پاک اموال خود را در راه خدا انفاق کند، عمومیت دارد، زیرا در آیه از الفاظ عموم استفاده نشده است. » (15)
بر سخنان سیوطی و فخر رازی نقدهایی شده است. محمدعبده الفاظ «الأشقی» و «الأتقی» را عام دانسته و گفته است: «شامل همه‌ی کسانی است که دارای این صفت باشند. » (16) استاد سیدمحمدباقر حجتی در کتاب اسباب نزول، به شکلی کامل نقدها را جمع‌آوری کرده است. (17) وی ابتدا اجماعی را که سیوطی ادعا کرده است، سست دانسته و روایاتی که آیه را درباره‌ی کسی دیگر می‌دانند، آورده است. ایشان همچنین راوی روایتی که آیه را درباره‌ی ابوبکر دانسته تضعیف نموده است. سپس از علامه‌ی طباطبایی (ره) نقل کرده است که «منظور از «الأتقی» عبارت از کسی است که از دیگران- یعنی کسانی که خود را در برابر مخاطر حفظ می‌کنند- بیشتر پروا کرده و درصدد صیانت خویش برآید، چون بعضی از مردم از تباهی جانها از قبیل مرگ و کشتن پرهیز می‌کنند. و عده‌ای نیز از فساد اموال می‌پرهیزند، گروهی نیز از فقر و نداری پروا دارند، لذا از بذل مال دریغ می‌کنند. و بدین‌سان پاره‌ای از مردم در برابر خدا از حس تقوا برخوردارند و به همین‎‌جهت مال خویش را در راه خدا می‌نهند: آنکه بیش از همه از تقوا نصیب و بهره دارد کسی است که در برابر خدا پرهیزکار است ... پس آیه از لحاظ مدلول عام بوده و به هیچ‌کس محدود نیست و توصیف «الأتقی» به «الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ ...» است که وصفی عام و دارای شمول نسبت به تمام افرادی است که مال خویش را در راه خدا می‌دهند ... » (18) بنابراین، آیه مذکور از مواردی نیست که بتوان از لفظ عام آن دست کشید.

3- لفظ خاص و سبب عام

به اعتقاد پژوهشگران این مورد فقط یک حالت فرضی است و احتمال آن در قرآن به دلیل اینکه با بلاغت و فصاحت و اعجاز قرآنی منافات دارد، منتفی است. زرقانی درباره‌ی این احتمال گفته است: «انمّا کانت عقلیه و فرضیه غیرُ واقعیه ...» (11)
عمادالدین‌الرشید درباره‌ی این فرض می‌گوید: «این فرض در قرآن ناممکن نیست ... به مثل هنگامی‌که آیات مربوط به زنان پیامبر (ص) نازل شد، سایر زنان گفتند اگر خیری برای ما داشت از ما نیز در آیه یاد می‌شد، لذا آیه‌ی «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَ ...» (20) نازل شد. در این مورد سبب عام است- یعنی زنان- ولی لفظ خاص می‌باشد یعنی زنانی مسلمان و مؤمن با همه صفاتی که در آیه آمده است» (21) اما چنانچه از آیه پیداست الفاظ «الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَ ...» عام هستند.

4- لفظ عام و سبب خاص

برخی از آیات قرآنی با الفاظی عام نازل شده‌اند و ناظر به حادثه یا افراد خاص هستند، مثل نزول آیه‌ی لعان (22) درباره هلال‌بن امیه یا آیه‌ی ظهار (23) درباره سلمه‌بن صخر. (24) سیوطی در این‌باره نوشته است: «اتفاق بر این است که حکم عموم آیه به همه‌ی افراد مشابه قابل تسری است اما کسی که عموم لفظ را معتبر نمی‌داند این آیه و مشابه آن را با دلیل و قرینه‌ای دیگر به دیگران تعمیم می‌دهد. » (25) زمخشری در سوره‌ی همزه می‌نویسد: «گرچه سبب خاص است ولی عده‌ی عذاب در این سوره شامل همه کسانی می‌شود که چنین رفتار می‌کنند. » (26)
بسیاری از محققان از قضایایی به ظاهر عام یاد کرده‌اند که به نحو قضیه‌ی خارجیه و غیرقابل تعمیم‌اند. (27) بدین‌معنا که در بعضی آیات به دلیل وجود قراین محکم باید از لفظ عام دست کشید و به معنای خاص اراده شده توجه کرد و به اصطلاح، قضیه‌ای که در آیه وجود دارد، قضیه‌ی خارجیه دانست و لفظ عام اشاره به مورد خاصی دارد، مانند آیه‌ی تطهیر (28)، آیه‌ی مباهله (29) و آیه‌ی ولایت. (30) در این آیه‌ها روایات شأن نزول منحصر در شخصیت حقوقی اهل تطهیر، مباهله و ولایت است که قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست.
به عنوان نمونه در آیه‌ی ولایت: «إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». (31) بسیاری از مفسران و متکلّمان با توجه به قراین محکم و معتبر نتیجه گرفته‌اند که آیه‌ی ولایت به صورت قضیه‌ی خارجیه به واقعه‌ی معینی که در خارج تحقق‌یافته، اشاره می‌کند و منحصر به شخص خاصی است که قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست و هرکسی که در حال رکوع صدقه می‌دهد موضوع آیه نیست. لذا در هیچ‌یک از فتاوای فقها اعم از شیعه و سنّی حتّی از استحباب تقدیم انگشتر در حال رکوع چیزی دیده نمی‌شود.
بدون توجه به سبب نزول، مورد و مصداق آیه‌ی ولایت مبهم و نامعلوم است و از طریق سبب نزول می‌توان به مصداق آیه و نیز قضیه‌ی خارجیه‌بودن آن پی برد. دانشمندان شیعه در اثبات ولایت امام علی (ع) به سبب نزول این آیه که توسط بسیاری از صحابه نقل شده، تمسک کرده‌اند. (32)
بنابراین صورت‌مسئله این است که اگر آیه‌ای با لفظ عام، سبب نزولی خاص داشته باشد و قرینه‌ی دیگری نباشد، در اینجا آیه عمومیت لفظ معتبر است یا خصوصیت سبب؟ در این‌باره دو دیدگاه عمده وجود دارد:

1- دیدگاه مشهور

بسیاری از محققان بر این باورند که با وجود ملاحظه‌ی مورد نزول، مفهوم آیات قرآن، منحصر در موارد خاص مذکور در سبب نزول نیست، بلکه عمومیت لفظ را معیار قرار می‌دهند. (33) چنانکه پیش از این بیان شد، سیوطی آیاتی مانند ظهار (34) و لعان (35) را نمونه آورده است که به رغم نزول درباره‌ی شخصی خاص (اوس‌بن صامت یا سلمه‌بن صخر و خوله بنت ثعلبه، و آیات لعان درباره هلال‌بن امیه و همسرش) عمومیت مفاد آیات نزد فقها، مسلّم دانسته شده است. نیز مانند آیه‌ی «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا ...» (36) که حکم بر هر سارقی جاری است، با این که آیه‌ی سرقت را درباره‌ی دزدیده‌شدن زره نعمان یا ردای صفوان دانسته‌اند. (37)
سیوطی می‌نویسد: «نجدة حنفی درباره‌ی این آیه از ابن عباس پرسیده است: أخاصٌ أم عامٌ؟ و ابن عباس گفته است: بل عامٌ. » (38)
نگرش صحابه و مفسران با آیات و احتجاج به عمومیت آن، در وقایع و موارد گوناگون و تبادر به ذهن، از دلایل اعتبار عموم لفظ نزد آنهاست. برای مثال، طبری روایتی نقل می‌کند که در جریان مذاکره‌ی سعید مقبری و محمدبن کعب قرظی، سعید از برخی کتابهای الوی وصف گروهی از بندگان را یاد می‌کند که زبانی شیرین‌تر از عسل ولی تلخ‌تر از صبر- گیاهی تلخ- دارند و به نفاق و دورویی، دین به دنیا می‌فروشند. و محمدبن کعب گفته است: این مطلب در قرآن آمده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ ...». (39) آنگاه سعید می‌گوید: مگر نمی‌دانی آیه درباره‌ی چه کسی نازل شده؟ در پاسخ وی محمدبن کعب می‌گوید: آیه در مورد خاصی نازل می‌شود اما سپس عمومیت و شمول می‌یابد. » (40)
شبیه این خبر در روایتی از امام جعفرصادق (ع) گزارش شده است: کلینی از استادش علی‌بن ابراهیم از محمدبن عیسی از یونس‌بن عبدالرحمن از عبدالله‌بن بکیر از ضریس نقل می‌کند که امام صادق (ع) در تفسیر آیه‌ی «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ...» (41) به رغم سبب نزول خاص، به عمومیت معنای آیه حکم کرده و فرموده است: «إن‌ الآیة تنزل فی‌الرجل ثم تکون فی اتباعه ...».
بخاری نقل کرده است که یکی از صحابه درباره‌ی حج پرسید که «آیا فقط مخصوص ماست» و پیامبر (ص) فرمود: «تا أبد» (42).
زمخشری در تفسیر سوره‌ی همزه نوشته است: ممکن است سبب خصا باشد اما تهدید عام است تا هرکس مشابه آن بدی را انجام دهد مشمول کیفر آن شود، مانند «وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» که درباره امیةبن خلف نازل شده، اما سخن در مقام اشاره است و شامل هرکسی است که دارای این صفات ناپسند است. (43) بسیاری دیگر از عالمان اصول و پژوهشگران علوم قرآنی نیز معتقدند ملاک عموم لفظ است، یعنی حکم آیه در سبب و غیرسبب جاری است. (44)
یکی از نویسندگان از عبدالرحن سلمی نقل کرده است: «این قاعده‌ای مهم است و در آن برای بندگان خیر و برکت فراوان نهفته است. اسباب نزول‌ها، در حکم نمونه و مثالی برای توضیح الفاظ هستند و معانی صرف الفاظ محسوب نمی‌شوند. » (45) بر این اساس، اسباب نزول در حکم قراین کمک‌کننده برای فهم بهتر آیات هستند که از رهگذر آن پیام اساسی آیه‌ها به دست می‌آید.
وهبه زحیلی نوشته است: «عموم محققان و دانشمندان اسلامی درباره‌ی اسباب نزول، به اعتبار عموم لفظ معتقدند و خصوصیت سبب را مانعی برای شمول مفاهیم قرآن بر تمامی افراد انسان نمی‌بینند. » (46) بنابراین، نیازی به دلیل خارجی مانند قیاس یا اجتهاد در انتقال به عموم لفظ نیست.
فخر رازی ضمن حکم به عمومیت لفظ نوشته است که به دلیل الفاظ عام هیچ دلیلی باعث تخصیص نمی‌شود. (47)
به کاربردن کلمات عام موصولی مانند «الذین»، «من»، و ... دلالت آیه‌ها را از دایره‌ی خاص به حیطه‌ی عام می‌کشاند. لذا به طور قطع آیه‌ها ویژه‌ی کسانی نیست که ادعا شده درباره‌ی آنان نازل شده‌اند. این احکام عام هستند. عبدالقاهر جرجانی معتقد است که «استفاده از کلمات موصولی و جمله‌ی صله، دلیل بر تعمیم است. » (48)
زرکشی نیز نوشته است: حکم از این افراد گذشته و شامل غیرآنان نیز می‌شود. (49)
شعبان محمداسماعیل نوشته است: «اعتبار عمومیت لفظ از نظر جمهور عالمان شافعی، حنفی، مالکی، و حنبلی، و نیز آمدی، فخر رازی، و بیضاوی پذیرفته شده است. » (50) و اصولاً یکی از ادله‌ی جاودانگی قرآن همین است چرا که جاودانگی قرآن با تعلق خطاب‌ها و بیانات قرآنی به خصوص اسباب نزول و نادیده‌انگاشتن عموم لفظ به سرانجام نمی‌رسد. معتقدان اعتبار عمومیت لفظ، بر این باورند که اعتبار بخشی به خصوص سبب، باعث تعطیلی بسیاری از احکام شرعی بدون دلیل موجه می‌شود، (51) در حالی که خداوند متعال می‎‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا». (52)

2- رویکرد مخالف

در این میان دیدگاه مخالفی هم هست که معتقد است خصوص سبب ملاک است نه عموم لفظ. این رویکرد پیشینه‌ای کهن دارد، زرکشی در البرهان و سیوطی در الاتقان به هنگام برشمردن فواید شناخت اسباب نزول می‎‌نویسند: «تخصیص‌الحکم به عند من یری أنّ‌العبرة بخصوص‌السبب». (53) سیوطی قائلان به این نظر را نام نبرده است. آمدی و ابن‌حاجب این رأی را به شافعی نسبت داده‌اند ولی شعبان اسماعیل این نسبت را رد کرده و از شافعی در الام نقل کرده که او معتقد به بی‌تأثیربودن سبب بوده است: «لایصنع‌السبب شیئاً إنما تصنعه الألفاظ» (54).
مخالفان افراد معدودی چون ابوثور ابراهیم‌بن خالد (م 240)، دقاق و ابن‌سماک القفال، محمدبن علی‌بن اسماعیل‌الشاشی (م 365) و مزنی اسماعیل‌بن یحیی صاحب الشاشی مصری (م 264) هستند. این نظریه به مالک‌بن انس و احمدابن حنبل نیز نسبت داده شده است. (55) اینان معتقدند حکم آیه اختصاص به مورد و سبب نزول دارد و درباره غیر سبب حکم جاری نمی‌شود، مگر با قیاس و یا دلیل دیگر؛ و از جمله دلایل قرائن لفظی، سیاق، روایات، و ... مطرح کرده‌اند. (56)
ابوالفتوح رازی معتقد است اگر آیه با وجود سبب نزول حمل بر عموم شود نیاز به دلیل دارد: «اگر درست شود که آیات در حقّ بعضی آمده، منع نکند که حکم متعدّی باشد به دیگران و لیکن به دلیل». (57)
ابن‌تیمیه گفته است: «حکم عام به دلیل لفظ عام معتبر نیست بلکه دلیل دیگر لازم است مانند قیاس یا نصی دیگر ... مانند حدیث معروف «حکمی علی‌الواحد حکمی علی‌الجماعة». (58)
این گروه مخالف، شبهه‌هایی در اعتبار عموم لفظ آورده‌اند از جمله اینکه اگر سبب خصوصیتی نداشت، اهتمام راویان در نقل و تدوین روایات اسباب نزول بی‌معنا خواهد بود یا این که نص‌بودن لفظ عام درباره‌ی سبب دلیل است بر اینکه نباید باعث شمول آن به غیر شود. که البته به دلایل آنان پاسخ داده شده است. (59)
برخی این اختلاف را تنها بحثی لفظی دانسته‌اند، چون نتیجه‌ی هردو یکی است. گروه اول الفاظ عام را معتبر دانسته و گروه دوم سبب را، ولی عمومیت‌یافتن حکم را به دلیل قیاس یا نصی دیگر می‌پذیرند. بنابراین هر دو گروه در تطبیق آیه‌ها به عموم مردم و درمان معضلات و مشکلات اجتماعی از طریق وحی هم‌عقیده‌اند. (60)
ابن‌تیمیه می‌نویسد:
«کسانی که اعتقاد به خصوصیت سبب دارند، منظورشان این نیست که آیه مخصوص آن سبب است. هیچ مسلمان و عاقلی نمی‌تواند چنین باوری داشته باشد. مردم درباره‌ی لفظ عامی که با سبب خاص نازل شده می‌پرسند که آیا فقط به همان سبب خاص محدود می‌شود؟ اما هیچ‌یک از دانشمندان شک ندارند که الفاظ عام قرآن و سنت همان شخص معینی است که درباره‌اش نازل شده و در نهایت به موارد مشابه عمومیت می‌یابد، البته نه به دلیل لفظ عام بلکه با دلیلی دیگر ...» (61)
وی همچنین نوشته است: «قصر عمومات‌القرآن علی اسباب نزولها باطل فإن عامة الآیات نزلت بأسباب إقتضت ذلک و قد علم أن شیئاً منها لم یقصر علی سببه» (62).

بررسی

برخی از دانشمندان به رغم تصریح به قاعده‌ی عموم لفظ و تأیید آن عملاً در بیان مصادیق قاعده استثنا قایل شده‌اند. مثلاً به نظر می‌رسد ابن‌عباس ذیل آیه‌ی 188آل‌عمران «لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ ...» شبهه مروان را با توجه به خصوصیت سبب پاسخ داده و عموم لفظ را نادیده گرفته است. سیوطی به این موضوع اشاره کرده است: «عموم لفظ بر ابن‌عباس مخفی نبوده ولی وی توضیح داده که از لفظ عام آیه، افراد خاصی که گروهی از اهل کتاب بودند، مدنظر بوده است. » (63)
همان‌طور که پیش از این بیان شد مراد ابن‌عباس با تعمیم آیه در چارچوب مورد نزول به موارد مشابه پس از الغای خصوصیت سازگار است. در واقع او درصدد تخصیص مفهوم آیه به اهل کتاب نیست بلکه می‌خواسته از طریق سبب نزول راه را برای فهم و تعمیم درست مفاد آیه بگشاید و از تعمیم ناروای آن جلوگیری کند.
نمونه‌ی دیگری که سیوطی ذیل بحث «العام المراد به الخصوص» اشاره کرده و تخصیص به سبب را بر اساس روایات وارده درباره‌ی آن پذیرفته است، اختصاص مفهوم «ظلم» به «شرک» در این آیه است: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ». (64) در این آیه شرط آسایش و امنیت و هدایت الهی، داشتن ایمان و نیالودن آن به هیچ ظلم و ستمی شمرده شده و در فرهنگ قرآن از هرگونه تعدّی و تجاوز نسبت به حدود و احکام الهی به «ظلم» یاد شده است: «وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ». (65) شرک به خداوند نیز ظلم عظیم شمرده شده است: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». (66) پس امنیت و هدایت واقعی تنها با ایمان و نیالودن آن به معصیت و گناه حاصل می‌شود. با وجود این بنا به روایت مشهوری در منابع اهل سنت، مفهوم «ظلم» به خصوص شرک تفسیرشده و نگرانی اصحاب رفع‌ شده است. (67)
از موارد دیگر که به اعتقاد برخی از قاعده‌ی عموم لفظ پیروی نمی‌کند، آیه‌ی «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ ...» (68) است. نصرحامد ابوزید در مقام تأکید بر پیوند میان متن قرآنی و واقعیت خارجی با استناد به مواردی چون آیه‌ی بالا، در قاعده‌ی عموم لفظ مناقشه کرده و مواردی را که لفظ عام است ولی معنایی خاص دارد، از این قاعده مستثنا کرده است. (69)
برخی هم این آیه را در شمار مواردی دانسته‌اند که از قبیل قضایای خارجیه و غیرقابل تعمیم‌اند و ناظر به منافقان مدینه و مشرکان قریش و کاروان ابوسفیان در عصر نبوی است. (70) سیوطی این موضوع را ذیل بحث «العام‌المراد به‌الخصوص» مطرح کرده است.
ظاهر آیه نشان می‌دهد که «الناس» به معنای عموم مردم نیست و از اسباب نزولی که برای آن ذکر کرده‌اند به دست می‌آید، مراد از آن نعیم‌بن مسعود یا کاروانی از عبدقیس است که به توصیه‌ی ابوسفیان به مدینه آمدند و مسلمانان را از اجتماع ابوسفیان و لشکریانش بیم دادند. (71)
مؤلفان روش‌شناسی تفسیر قرآن می‌نویسند: «بنابراین، باتوجه به این نکته که مفاد این آیه‌ی کریمه قضیه‌ی خارجیه است، نمی‌توان به دلیل اینکه مورد مخصص نیست، آن را به سایر موارد تعمیم داد. » (72)
اما با دقت در تعبیر آیه، به نظر می‌رسد امکان نگاهی کلی از نوع قضایای حقیقیه، به آیه متصور است. زیرا، عنوان کلی و نامشخص «النّاس» می‌تواند نشانگر آن باشد که پیام آیه در گرو شناخت نام و نشان آنان در بستر نزول نیست. مهم آن است که مؤمنان مجاهدِ همراه پیامبر (ص) به رغم تهدیدها و وسوسه‌ها با توکل به خدا و ایمان راسخ مورد ستایش و مدح الهی قرار گرفته‌اند. به این معنا آیه را نمی‌توان از قلمرو عموم لفظ، خارج دانست.
نمونه‌ی دیگر: «وَإِذَا كُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَكَ وَلْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ» (73) این آیه هنگامی نازل شده که پیامبراکرم (ص) با عده‌ای از مسلمین به عزم مکه وارد سرزمین حدیبیه شدند. خالدبن ولید فرمانده سپاه قریش برای جلوگیری از پیشروی مسلمین در کوه‌های نزدیک مکه مستقر شد. هنگام نماز، پیامبراکرم (ص) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند خالد به افراد خود گفت موقع نماز عصر، باید از فرصت استفاده کرد و آنان را در حال نماز غافلگیر نمود نزول این آیه نقشه‌ی آنان را برملا کرد و به نحوه‌ی انجام نماز به هنگام جنگ پرداخت. (74) مفسران آیه را درباره‌ی نماز خوف خطاب به نبی‌اکرم (ص) به هنگام نبرد نظامی و برپایی نماز جماعت در میدان رزم دانسته‌اند و می‌نویسند: «گرچه خطاب به نبی‌اکرم (ص) است ولی همه‌ی امیران را تا روز قیامت زمانی که در چنین وضعیتی قرار بگیرند شامل می‌شود». (75)
اما گروهی معتقدند که خطاب در آیه‌ی مذکور مخصوص رسول‌اکرم (ص) است و کسی پس از رسول‌خدا (ص) نماز خوف نمی‌خواند. (76) اما از آن اصل و قانون کلی لزوم هوشیاری در برابر دشمن استفاده می‌شود که مصادیق گوناگون در زمانها و مکانهای گوناگون دارد.
مرحوم معرفت نمونه‌های دیگری از قضایای به ظاهر عام یاد کرده و همگی را از جمله قضایای خارجیه دانسته است. (77)
بنابراین در برخی از آیات قرائنی است که روشن می‌کند از لفظ عام آیه، معنایی خاص اراده شده و به اصطلاح قضیه‌ای خارجیه است. در چنین مواردی نمی‌توان آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد. به نظر فضل حسن عباس آیه‌های 23 و 25 سوره‌ی نور و مقایسه‌ی آن با آیه‌های 4 و 5 این سوره از این موارد است: مطابق آیه‌های 4 و 5 توبه‌ی شخص تهمت‌زننده به زنان محصنه پذیرفتنی است ولی در آیه‌‌های 23 و 25، که درباره‌ی تهمت‌زنندگان به زنان پیامبر (ص) در قضیه افک است؛ توبه تهمت‌زننده پذیرفتنی نخواهد بود. در این آیه، تأثیر و دخالت سبب نزول باعث شده که لفظ عام، استثنای موجود در آیه‌های 4 و 5 این آیه را برنتابد. زیرا در آیه‌ی 23 این سوره از پذیرش توبه سخنی نیست بلکه سخن از لعنت ابدی در دنیا و آخرت و عذابی سخت به میان آمده است. سبب نزول این آیه‌ها نشان می‌دهد آیه درباره‌ی أم‌المؤمنین (78) در قضیه‌ی افک (79) است. بنابراین لفظ عام موجود در آیه درباره‌ی سبب خاصی نازل شده و لذا قبول توبه‌ای که در آیه‌ی اول آمده شامل آیه دوم نمی‌شود. فضل‌حسن عباس از بی‌توجهی مفسران نسبت به این دو آیه انتقاد کرده است. (80) حکم آیه‌های 3 و 4 این سوره بر آنان که تهمت می‌زنند جاری می‌شود و در مورد همسران پیامبر (ص)، گناهی بزرگتر و نابخشودنی و باتوجه به دلایل و شواهدی که از آیات به دست می‌آید تعمیم پیام آیه تنها در چارچوب همان خصوصیات سبب ممکن است.
پس گرچه مخصص و مقیدنبودن سبب یا شأن نزول مورد پذیرش اکثر قریب به اتفاق مفسران علوم قرآنی است ولی در برخی آیات قراینی هست که روشن می‌سازد از لفظ عام آیه، معنای خاص اراده شده و به اصطلاح قضیه‌ای که در زمان نزول آیه بوده، «قضیه‌ای خارجیه» است. (81) در چنین مواردی نمی‎‌توان آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد.
نمونه‌ی دیگر آیه «إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» است. گرچه لفظ آن عام است ولی به صورت قضیه‌ی خارجیه به واقعه‌ی معیّنی که در خارج تحقق‌یافته اشاره شده است (82) و قابل تعمیم بر سایر افراد نیست. بنابراین در مواردی مانند این آیه که که در مقام مدح و شناسایی ولیّ و جانشین پیامبراکرم (ص) است و مطابق روایات اسباب نزول به معرفی امام علی (ع) به عنوان ولیّ و انفاق او در حال رکوع ناظر است، نمی‌توان حکم را عام تلقی نمود؛ به همین دلیل در هیچ‌یک از کتاب‌های احکام حتی از استحباب صدقه‌دادن در حال رکوع چیزی ذکر نشده است.
نویسندگان روش‌شناسی تفسیر قرآن نوشته‌اند: «در نتیجه موردی برای اجرای قاعده‌ی «مورد نزول مخصص نیست» باقی نمی‌ماند و نمی‌توان به استناد آن قاعده، آیه‌ی کریمه را به غیر آن حضرت تعمیم داد» (83) با این حال بعضی خواسته‌اند معنای آیه را تعمیم دهند. زمخشری نوشته است: «سبب نزول آیه یک شخص است ولی آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکی‌ها ترغیب شوند و توجه داده شوند که در نیکی و احسان و رسیدگی به فقیران تأخیر نکند. حتی اگر در نماز بودند. » (84)
بیضاوی می‌نویسد: «بنابر روایات صحیح، آیه درباره‌ی علی (ع) نازل شده است و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد خلاف ظاهر است ولی چه بسا آیه به لفظ جمع آمده تا مردم را به مانند آن عمل- احسان و تصدیق به فقیر- برانگیزد و تشویق کند. » (85) به نظر می‌رسد، ناتوانی در تعمیم این آیه و امثال آن از جمله آیه‌ی نجوا (86) باعث شده، ابن‌تیمیه با تأکید زیاد بنویسند هیچ عاقل و مسلمانی نمی‌تواند قائل به حصر عمومات الفاظ باشد و بر آن پافشاری کند و بگوید قصر عمومات قرآن باطل است. نمونه‌هایی که آورده شده، نشان می‌دهد برعکس، هر عاقل و مسلمانی به دور از تعصب به آنها بنگرد، ناچار است آیه را از نوع قضایای خارجیه بداند و به عموم الفاظ به گونه‌ی دیگری نظر کند.

نتیجه:

اگرچه در بررسی روایات اسباب نزول و تطبیق بر آیات، اعتبار عموم لفظ مطرح می‌شود و سبب نزول باعث تخصیص آیات مورد نیست. و دلایل مخالفان پاسخ داده می‌شود، اما در مواردی آیه یا آیه‌هایی که با لفظ عام نازل شده، قراین و روایات دیگر، دلیلی خواهند بود بر دست برداشتن از عمومیت الفاظ و تطبیق آیه بر موارد خاص. به نظر می‌رسد تمسک به عموم لفظ و یا خصوص سبب نیاز به بررسی بیشتر دارد و قاعده به شکل عام در همه‌ی موارد قابل سرایت نیست و تسری احکام عام آیات از سبب خاص خود در مواردی است که مربوط به نظام اجتماع و قانون‌گذاری باشد در مواردی هم هدایت عموم با توجه به خصوص سبب صورت گرفته است و باید از لفظ عام دست برداشته شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. آل‌عمران/ 1.
2. واحدی‌نیشابوری، اسباب نزول، ص 144.
3. طبرسی، مجمع‌البیان، ج2، ص 369.
4. همان.
5. یس/ 77.
6. واحدی‌نیشابوری، اسباب نزول، ص 144.
7. ج26، صص 107-108.
8. ابن تیمیه، مجموع‌الفتاوی، ج3، ص 339، ج15، ص 364؛ مقدمه فی اصول‌التفسیر، پیشین، صص 38-47؛ الرازی فخرالدین، المحصول من علم أصول‌الفقه، ص 444؛ ابوحامد محمدبن محمد غزالی، المستصفی من علم‌الأصول، پیشین، ج2، ص 60؛ ابن قدامه‌المقدسی، روضة‌الناضر و جنةالمناظر، صص 205-206؛ نقل از مقدمه‌ی تفسیر الحبری، با تحقیق محمدرضا حسینی‌جلالی، ج1، صص 109-112؛ وهبة الزحیلی، اصول‌الفقه‌الاسلامی، صص 273، 274؛ محمدرضا مظفر، اصول‌الفقه، 1405ق، ص 135. و آراء دانشمندان علم اصول در این‌باره را بنگرید: شعبان محمد اسماعیل، دراسات حول‌القرآن و السنة مصر، صص 414-418؛ دانشمندان علوم قرآنی نیز به مناسبت بحث از اسباب نزول و عام و خاص به این بحث کمابیش پرداخته‌اند از جمله: زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، نوع اول، فصل خصوص‌السبب و عموم‌الفظ، ص 126؛ زرقانی، مناهل‌العرفان، ج1، ص 117؛ سیوطی، الإتقان فی علوم‌القرآن، پیشین، ج1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب‌النزول و اثرها فی بیان‌النصوص، ص 393؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم‌القرآن (العبرة بعموم‌اللفظ لابخصوص المورد)، ج1، ص 262.
9. آل‌عمران/ 169.
10. زرقانی، مناهل‎‌‌العرفان، ج1، ص 117؛ سیوطی، الإتقان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 110؛ عمادالدین‌الرشید، اسباب‌النزول و اثرها فی بیان‌النصوص، ص 393.
11. توبه/ 118.
12. لیل/ 17-18.
13. حجرات/ 13.
14. سیوطی، الإتقان، ج1، ص 112؛ فخررازی، التفسیرالکبیر، ذیل این آیه؛ ابن کثیر نیز ادعای یادشده را اجماعی دانسته است. برای نقد ادعای مذکور و آراء مفسران در این‌باره مراجعه شود به: سیدمحمدباقر حجتی، اسباب نزول، صص 152 تا 157.
15. سیدمحمدباقر حجتی، همان، ص 113.
16. عبدالله محمود شحاته، تفسیر عمّ جزء، (نقل از منهج‌الإمام محمد عبده فی تفسیرالقرآن‌الکریم).
17. سیدمحمدباقر حجتی، همان، صص 152-157.
18. سیدمحمدباقر حجتی، همان، صص 152-157.
19. زرقانی، مناهل‌العرفان، ج1، ص 117؛ نیز بنگرید: محمد محمدابوشبهه، المدخل لدراسة‌القرآن‌الکریم، ص 155.
20. احزاب/ 35.
21. عمادالدین الرشید، اسباب‌النزول و اثرها فی بیان‌النصوص، ص 393.
22. نور/ 6-9.
23. مجادله/ 1.
24. البته برخی روایات از اوس‌بن صامت نام برده‌اند. بنگرید: واحدی، اسباب‌النزول، صص 428- 429؛ العک، تسهیل‌الوصول- نقل از مسند احمد و ابوداود، ص 343؛ ابن تیمیه درباره نزول آیه از ثابت‌بن قیس یاد کرده است. بنگرید: مقدمه فی اصول‌التفسیر، صص 44، 47؛ سیوطی، الإتقان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 110.
25. همان، سیوطی نامی از این افراد نمی‌آورد.
26. زمخشری، الکشاف، ج5، ص 759.
27. محمدهادی معرفت، التمهید، ج1، صص 261، 268؛ همو، التفسیروالمفسرون، ج1، صص 105، 107.
28. احزاب/ 33.
29. آل‌عمران/ 61.
30. مائده/ 55.
31. محمدهادی معرفت، التمهید، ج1، صص 261، 268؛ همو، التفسیر والمفسرون، ج1، صص 105- 107.
32. جمع زیادی از مفسران و دانشمندان علوم قرآنی اعم از شیعه و سنی تدیم انگشتر در حال رکوع نماز توسط امیرالمؤمنین (ع) را سبب نزول این آیه دانسته‌اند. آقای سیدمحمدباقر حجتی برخی از آنان را فهرست کرده است؛ بنگرید: حجتی، اسباب‌النزول، صص 29- 30.
33. از جمله: زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، نوع اول، فصل خصوص‌السبب و عموم‌اللفظ، ج1، ص 126؛ زرقانی، مناهل‌العرفان، ج1، ص 117؛ سیوطی، الإتقان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب‌النزول و اثرها فی بیان‌النصوص، ص 393؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم‌القرآن، ج1، ص262.
34. مجادله/ 1-4.
35. نور/ 6-9.
36. مائده/ 38.
37. واحدی نیشابوری، اسباب نزول‌القرآن، سیوطی، لباب‌النقول؛ ابن جوزی، زادالمسیر، ج2، ص 348.
38. واحدی نیشابوری، اسباب نزول‌القرآن، سیوطی، لباب‌النقول، ابن جوزی، زادالمسیر، ج2، ص 348.
39. بقره/ 204.
40. سیوطی، الاتقان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 110؛ طبری، تفسیر طبری، ج4، ص 31، تحقیق محمد شاکر.
41. حج/ 11.
42. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح‌البخاری، کتاب التمنی، رقم3، ج13، ص 218؛ محمدبن مسلم، صحیح مسلم، کتاب‌الحج، باب17، ج2، ص 881.
43. زمخشری، الکشاف، ج4، ص283.
44. طبری، جامع‌البیان، ج7، ص 637، ج4، ص10، ج3، ص19، ج5، ص 371؛ فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج30، ص 243؛ ج26؛ ص 107، ج15، ص 151؛ طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، ج3، ص 93؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج2، ص 369 و ص 320؛ اسماعیل‌بن عمر ابن کثیر، تفسیرالقرآن‌العظیم، ج2، صص 300 و 301 و 320، ج1، صص 516- 519؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج2، ص 42، ج4، ص 217، ج9، صص 57- 58؛ سیدقطب، فی ضلال‌القرآن، ج1، ص 297، ج3، ص 727، ج8، ص 202؛ محمدرضا رشیدرضا، المنار، ج1، صص 148-149، ج2، صص 51 و 86، ج11، ص 23؛ محمدسالم محسین، فی رحاب‌القرآن، ج1، ص 55؛ سلیمان معرفی‌السفر، فی علوم‌القرآن، ص 64؛ محمود محمدالحنطور، منهج صدیق خان فی تفسیره فتح‌البیان؛ فهدبن عبدالرحمن بن سلیمان الرومی، بحوث فی اصول‌التفسیر، ص 137؛ عبدالرحمن سعدی، القواعد الحسان لتفسیرالقرآن، ص 7 و بسیاری دیگر از دانشمندان ... .
45. عبدالرحمن بن سعدی، القواعد الحسان تفسیرالقرآن، ص7؛ نیز بنگرید: فهدبن عبدالرحمن بن سلیمان‌الرومی، بحوث فی اصول‌التفسیر و مناهجه، ص 137.
46. وهبةالزحیلی، المنیز فی‌العقیدة و الشریعة، صص 273-274.
47. ر. ک: التفسیرالکبیر، ج15، صص 204- 205.
48. عبدالقاهر الجرجانی، دلائل‌الاعجاز، چ1، ص20.
49. زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 126.
50. شعبان محمد اسماعیل، دراسات حول‌القرآن و السنة، صص 414-417.
51. در این‌باره بنگرید: سهیلا پیروزفر، مقاله‌ی «روایات اسباب نزول و برخی شبهه‌ها درباره جاودانگی قرآن، ش82، صص 9-46.
52. سبأ/ 28.
53. زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، ج1،ص 22؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج1، ص 82.
54. همان.
55. زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 22؛ سیوطی، ج1، درالمنثور، ص 407.
56. ابوحامد غزالی، المستصفی من علم‌الأصول، ج2، ص 61؛ شعبان‌محمد اسماعیل، دراسات حول‌القرآن و السنة، صص 415-417؛ عمادالدین محمدالرشید، اسباب‌النزول و اثرها فی بیان‌النصوص، صص 402-406.
57. ابوالفتوح رازی، روح‌الجنان و روض‌الجنان، ج2، ص 394.
58. زرقانی، مناهل‎‌العرفان، ج1، ص 119؛ محمدمحمد ابوشبهه، المدخل لدراسة‌القرآن‌الکریم، ص 156.
59. ادله آنان و پاسخ به آن را بنگرید: شعبان‌محمد اسماعیل، دراسات حول‌القرآن و السنة، صص 414- 416.
60. عبدالمنعم‌النمر، علوم‌القرآن‌الکریم، ص 101.
61. ابن‌تیمیه، مقدمه فی اصول‌التفسیر، صص 47-49.
62. ابن‌تیمیه، مجموع‌الفتاوی، ج15، ص 364.
63. السیوطی، الإتقان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 130.
64. انعام/ 82.
65. طلاق/ 1.
66. لقمان/ 13.
67. آل‌عمران/ 173.
68. طبرسی، جوامع‌الجامع، ج5، صص 250-255.
69. نصرحامد، ابوزید، مفهوم‌النص، ص 107.
70. محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، صص 105- 107.
71. زرقانی، مناهل‌العرفان فی علوم‌القرآن، ح1، ص 106؛ محمدهادی معرفت، التمهید، ج1، ص 245؛ سیدمحمدباقر حجتی، اسباب‌النزول، صص 167- 176.
72. علی‌اکبر بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص 164.
73. نساء/ 102.
74. واحدی، اسباب‌النزول، صص 82-181.
75. طبری، جامع‌البیان، ج4، ص 258؛ اسباب‌النزول، واحدی، ص 182.
76. قرطبی، الجامع لاحکام‌القرآن، ج5، ص 233.
77. برائت/ 98، 97 و 101؛ فتح/ 11؛ مائده/ 82.
78. منظور عایشه یا ماریه‌ی قبطیه است. در این‌باره روایات متفاوت است. بنگرید: محمدهادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الإسلامی، ج3، ص 354.
79. افک به معنای دروغ بزرگی است، که مسئله‌ای را از صورت اصلی خود دگرگون سازد. در این‌جا منظور تهمت ناروا است.
80. فضل‌حسن عباس، اتقان‌البرهان فی علوم‌القرآن، ج1، ص 280.
81. علی‌اکبر بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص 165.
82. آقای حجتی جمعی از مفسران را که سبب نزول را ماجرای علی (ع) دانسته‌اند، نام برده است. بنگرید: اسباب‌النزول، صص 29-30.
83. علی‌اکبر بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص 165.
84. زمخشری: الکشاف، ج1، ص 629.
85. بیضاوی، تفسیر بیضاوی؛ نیز بنگرید: قرطبی، الجامع للأحکام‌القرآن، ج4، ص 219؛ نجم‌الدین عمربن محمد نسفی، تفسیر نسفی، ج1، ص 474.
86. مجادله/ 12، روایات سبب نزول این آیه را بنگرید در: واحدی‌نیشابوری، اسباب‌النزول، ص 432؛ شیخ طوسی، التبیان، ج9؛ ص 551؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج9، ص 379؛ سیوطی، لباب‌النقول، ص 369؛ محمدهادی یوسفی، غروی، موسوعةالتاریخ‌الإسلامی، ج3، صص 375-376؛ فخررازی، التفسیرالکبیر، ج29، ص 271؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج6، ص 185.

منبع مقاله :
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- به‌نشر، چاپ اول