نویسنده: سهیلا پیروزفر




 

تشخیص و فهم روایات اسباب نزول از میان روایات متعددی که آیات را با حوادث و واقعیّتهای گوناگون پیوند می‌دهد، اهمیت زیادی دارد. بیشتر محققان اسلامی تنها راه دسترسی به اسباب نزول را روایت می‌دانند. بسیاری از این روایات در واقع بیانگر مصادیق دیگر برای آیه است، محققان معیارهایی را برای تفکیک و تشخیص اینگونه روایات بیان کرده‌اند. اینان تنها امری را که موجب تمایز روایات سبب نزول از روایات تفسیری دیگر می‌شود نوع تعبیر را وی می‌دانند و نوع تعبیر را به هنگام تعارض روایات در تعیین اسباب نزول از مهمترین عوامل ترجیح دانسته‌اند.

سبب نزول هذه‌الآیة کذا ...:

اگر راوی چنین تعبیری را به کار برد باید آن را نص در بیان سبب نزول دانست، و سببی صریح و آشکار برای نزول آیه تلقی کرد. عمادالدین رشید ادعا می‌کند که با بررسی کتابهای علوم قرآنی و اسباب نزول هیچ موردی را نیافته است که با این تعبیر آمده باشد. (1) نگارنده نیز با تتبع در اسباب نزول واحدی و لباب‌النقول سیوطی موردی نیافت.
فضل‌عباس نوشته است: «روایتی که در آن صحابه گفته باشد سبب نزول هذه‌الآیة کذا ... نداریم. » (2)
محمد ابوشبهه نوشته است: «ذلک مثل روایة ابن مسعود فی سبب نزول آیةالروح» (3)
اما در داستانی که بخاری از ابن‌مسعود نقل کرده است. ابن‌مسعود از چنین تعبیری استفاده نکرده است. (4) او گفته است گروهی از یهود از پیامبر (ص) درباره‌ی روح پرسش کردند، پیامبر (ص) مدتی مکث کردند و بعد سرشان را بلند کردند دانستیم که وحی نازل شد، آنگاه فرمودند: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی ...» (5)
در تفسیر الفرقان ذیل آیه‌ی «وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ...» (6) از ابی‌عبدالله (ع) نقل شده: «کان سبب ذلک أنّ رسول‌الله (ص) لمّا تزوّج بخدیجه ...» (7)
عمادالدین رشید نوشته است: «موردی که نبی‌اکرم (ص) به صراحت فرموده باشند که آیه در حق کسی یا واقعه‌ای نازل شده یا بگوید «قد أنزل‌الله فیک قرآنا» را می‌توان جزء این مورد دانست مانند آیه‌ی لعان که پیامبراکرم (ص) به عویمر عجلانی فرمودند: «قد أنزل‌الله القرآن فیک و فی صاحبتک»، عمادالدین رشید برای این تعبیر فقط همین یک مورد را یافته است و البته درباره‌ی آن با توجه به اینکه اکثر مفسران گفته‌اند: آیه درباره‌ی هلال‌بن امیه نازل شده است، بعید نیست هنگامی که عویمر از پیامبر (ص) در این‌باره سؤال کرد، پاسخ پیامبر (ص) اینگونه باشد که درباره‌ی تو و امثال تو خداوند آیه نازل کرده است- و حکم این مسأله روشن است (8).
طبرسی در مجمع‌البیان ذیل آیه‌های 1 تا 8 سوره‌ی «منافقون» نوشته است: «... فنزلت سورة المنافقون فی تصدیق زید و تکذیب عبدالله‌بن‌أبی، ثم أخذ رسول‌الله (ص) بأذن زید فرفعه عن‌الرجل، ثم قال: «یا غلام صدق فوک، و وعت أذناک، و وعی قلبک و قد أنزل‌الله فیما قلت قرآناً» (9)

حدث کذا ... فنزل الآیه

چنانچه راوی، حادثه‌ای را نقل کند و پس از آن با حرف «فاء» یکی از مشتقات مادّه‌ی «نزل» را به کار برد و مثلاً بگوید: «حدث کذا ... فأنزل‌الله الآیة ...» یا «فنزلت الآیة» «فأوحی‌الله إلی نبیّه» یا «ثم نزلت» این تعبیرها نیز در بیان سبب نزول ظهور دارد. (10)
چنین تعبیری پرکاربردترین واژه در کتابهای اسباب نزول است و غالباً پس از سؤال یا حادثه‌ای به کار برده شده است. عمادالدین رشید با برشمردن تمام نمونه‌های اسباب نزول از کتاب «لباب‌النقول فی اسباب‌النزول» سیوطی نشان داده است که از مجموع 1265 روایت موجود در این کتاب، در 809 مورد این تعبیر با صیغه‌های مختلف فعل «نزل» مانند «فأنزل»، «فنزلت»، «فنزل»، «فما لبث أن نزل» به کار رفته است و در 38 مورد، با دو صیغه «حدث کذا فنزل»، در «نزلت فی کذا» آمده است.
عمادالدین رشید می‌نویسد:
«در 80 درصد از روایات کتاب لباب‌النقول صیغه‌ی «حدث کذا فنزل» و موارد مشابه آن آمده است. تبعیر «حدث کذا ثم نزل» دو مورد و تعبیر «حدث کذا و نزل» 19 روایت را به خود اختصاص داده است. » (11)

نزلت فی کذا ...:

به نظر برخی از محققان، آنچنان معنای این تعبیر را روشن می‌کند، کلمه‌ای است که پس از «فی» به کار می‌رود، اگر پس از «فی» از فرد یا قوم مشخص یا حادثه‌ی معیّنی یاد شود، صریح در بیان سبب نزول است. معنا و کاربرد «فی» در زبان عربی نیز این مطلب را تأیید می‌کند چون فی در مناسبت، سبب، و ربط به کار می‌رود. (12)
ابن‌تیمیه نوشته است: «قد یجیء کثیراً من هذا الباب قولهم: هذه‌الآیة نزلت فی کذا، لاسیّما إذا کان‌المذکور شخصا، کأسباب‌النزول المذکور فی‌التفسیر، کقولهم إن آیه الظهار نزلت فی إمرأة ثابت‌بن قیس، (13) و أن آیه اللعان نزلت فی عویمر العجلانی أن هلال‌بن أمیه». (14) به اعتقاد او «نزلت هذه‌الآیة فی کذا ...» دو معنا می‌تواند داشته باشد: گاهی مراد از آن سبب نزول آیه است و گاه منظور این است که فلان مورد از مصادیق آیه است گو اینکه سبب نزول آیه نیست نظیر آن است که بگوییم مقصود آیه این یا آن است. (15)
اما اگر بعد از «نزلت فی...» غیر از این دو مورد باشد مانند اینکه بگوید: «إنّها نزلت فی أئمةالمشرکین بمکه» یا «فی قوم من أهل الکتاب» این هم صراحت در بیان اسباب نزول دارد، و البته باید دانست که منظور این نیست که آیه مخصوص آنان است و شامل دیگران نمی‌شود. و اگر راوی مثلاً بگوید: «إنها نزلت فی مال‌الیتیم إذا ...» و این تعبیر بیان‌کننده‌ی اسباب نزول نیست بلکه تفسیر آیه، یا بیان حکم آن آیه محسوب می‌شود. (16)
بنابراین دقت در نوع تعبیر بسیار مهم است، چه بسا منظور بیان مصداق و یا تطبیق آیه با حوادث مشابه باشد که پیشینیان- مانند واحدی- آن را هم ذیل اسباب نزول ذکر کرده‌اند.
حسن باقوری گفته است: «پس از بررسی الفاظ و نوع تعبیر در نقل سبب نزول، درمی‌یابیم که صحابه و تابعین در بسیاری موارد می‌گفتند: «نزلت الآیة فی کذا ... و کذا ...» و مقصود ایشان به تصویرکشیدن مصداقی برای آیه است نه سبب واقعی نزول آیه، ...» (17)
وی علت اختلاف صحابه و تابعین در بیان اسباب نزول آیات را تفاوت در نوع تعبیر آنان در بیان سبب نزول دانسته است، لذا گاه تعبیر «فأنزل‌الله» یا «فنزلت الآیه» یا «نزلت فی کذا» تطبیق حکم آیه است یا استشهاد به آیه در بیان حکمی مشابه، یا تبیین و توضیح و تفسیر آیه، و ...» (18) به عنوان مثال اگر گفته شود: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْكَافِرُونَ» «نزلت فی محاربه الشرک الذی کان منتشراً بمکه» در این صورت این بیان را سبب
نزول نمی‌دانیم بلکه از قبیل بیان مضمون و محتوای سوره است. (19)
زرکشی با توجه به این نکته گفته است: «از عادتهای معروف و مسلم صحابه و تابعین این است که وقتی می‌گویند: آیه‌ای در فلان واقعه نازل شده منظورشان این است که آیه حکم آن واقعه را دربردارد، نه اینکه آن واقعه سبب نزول باشد، بنابراین چنین روایاتی از صحابه و تابعین از قبیل استدلال به آیه برای حکمی است نه اینکه از قبیل نقل واقعه‌ای باشد. » (20)
قاسمی نیز اختلاف درباره‌ی آیه‌های مکی و مدنی را در عدم درک صحیح از واژه‌ی «نزلت فی ...» دانسته و می‌نویسد: «قد قدّمنا مراراً أنّ السلف قد یریدن بقوله «نزلت الآیة فی کذا ...» أنّ لفظ الآیه مما یشمل ذلک لا أنه کان سبباً لنزول الآیه حقیقته». (21)
با توجه به برری کتب اسباب نزول و تفاسیر درمی‌یابیم که در بیشتر موارد که صحابه یا تابعین از «نزلت فی کذا» استفاده کرده‌اند در مقام بیان وقایع و حوادثی هستندکه از باب روایت و نقل است نه استدلال بر حکم آیه، بنابراین تعبیر یادشده گاه در مقام بیان احتمالات تفسیری است یا نشان‌دادن افکار و عادات کفار و مشرکین، و زمانی حاکی از سبب نزول، و تشخیص مورد فقط از طریق نشانه‌ها و شواهد امکان‌پذیر است.
دانشمندان دریافته‌اند که اگر پس از «نزلت فی ...» از شخص یا حادثه‌ای در زمان پیامبر (ص) یاد شود، صریح در اسباب نزول است.
عمادالدین رشید نوشته است: «پس از جستجو در میان روایات سبب نزول و آنچه واحدی، ابن‌تیمیه و ابن‌حجر گفته‌اند، به این نتیجه می‌رسیم که «نزلت فی شخص معین أو حادثه» صیغه‌ای است که صراحت در بیان سبب نزول دارد. » (22)
اما اگر پس از «نزلت فی» حادثه‌ای ذکر شود که نشان دهد زمینه‌ی نزول آیه را فراهم آورده، و بیان کند که آیه پس از این حادثه و ناظر به آن نازل شده، این تعبیر نیز صراحت در سبب نزول دارد، در غیر این صورت سبب نزول محسوب نمی‌شود. زیرا قدما از این تعبیر استفاده می‌کردند و منظورشان بیان حکمی بود که از آیه استفاده می‌شود به مثل عایشه ذیل آیه‌ی «وَمَن كَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» (23) گفته است: «إنّها نزلت فی مال‌الیتیم... » (24)
یا حذیفه درباره‌ی آیه «وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (25) گفته است: «نزلت فی النفقة» (26).
همانگونه که پیش از این بیان شد استعمال «نزلت فی ...» دایره‌ی معنایی اسباب نزول را گسترده کرده است. دانشمندان متقدم تمام مواردی را که پس از این واژه آمده باشد ذیل اسباب نزول گزارش کرده‌اند و به نظر می‌رسد در نزد ایشان سبب نزول همه‌ی این موارد را شامل می‌شده است.
ابن‌تیمیه نوشته است: «وقتی صحابه بگوید «نزلت الآیة فی کذا» دانشمندان حدیث اختلاف نظر دارند که آیا آن را همانند حدیث مسند بدانند- همچون حدیثی که به صراحت به سبب نزول آیه اشاره می‌کند- یا آن را هم پایه‌ی تفسیر بخوانند که دیگر حدیث مسند نیست. بخاری اینگونه روایات را مسند می‌داند و دیگران نه. اکثر کتابهای مسانید هم‌چون مسند احمدبن حنبل و غیر آن به این امر ملتزم‌اند. لیکن در صورتی که روایتی حادثه‌ای را به صراحت سبب نزول آیه‌ای دانسته باشد، همه‌ی محدثان آن را در شمار حدیث مسند می‌آورند. » (29)
نزلت فیّ یا نزلت فینا
در اسباب نزول واحدی این تعبیر نزدیک به ده مورد به کار رفته است. به نظر دانشمندان اگر پس از «نزلت فی» شخص یا قوم معینی ذکر شود، صراحت در سبب نزول دارد. پس از بررسی تفسیری و با توجه به مقدمات سیاق، تاریخ و ... به نظر می‌رسد مراد از این تعبیر در موارد بسیاری، بیان مصادیق آیه باشد.

احسب هذه‌الآیه نزلت فی کذا

یا «ما أحسب هذه الآیه الّا نزلت فی کذا» و ...: اگر راوی از این تعبیر یا تعبیرهای مشابه مانند «أری أنها نزلت» یا «یرون أنّها نزلت» که دربردارنده‌ی الفاظ شک و تردید است استفاده کند، نمی‌توان روایت را صریح در بیان سبب نزول تلقی کرد، و این از تردید راوی نیز پیداست، بلکه در واقع نوعی احتمال محسوب می‌شود و نیاز به مؤیدی دیگر دارد اما امکان اینکه بازگوکننده‌ی سبب نزول باشد نیز منتفی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. عمادالدین محمدالرشید، اسباب‌النزول و أثرها فی بیان‌النصوص، پیشین، صص 67-69.
2. فضل‌حسن عباس، اتقان‌البرهان فی علوم‌القرآن، پیشین، ج1، ص 252.
3. محمدمحمد ابوشهبه، المدخل لدراسةالقرآن‌الکریم، پیشین، ص132؛ اسراء/ 85.
4. همان، ص 135.
5. إسراء/ 85.
6. احزاب/ 4.
7. محمد صادقی، الفرقان فی تفسیرالقرآن، پیشین، ج21، ص 24، نزول این آیه در سال پنجم هجری است.
8. عمادالدین محمدالرشید، اسباب‌النزول و أثرها فی بیان‌النصوص، ص 69.
9. طبرسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج9و 10، ص 444.
10. عبدالمنعم النمر، علوم‌القرآن‌الکریم، ص 53؛ نیز بنگرید: خالد ابن عثمان السبت، قواعدالتفسیر، ص 60.
11. عمادالدین محمدالرشید، اسباب‌النزول و أثرها فی بیان‌النصوص، پیشین، ص 91.
12. ابومحمد عبدالله‌بن یوسف ابن هشام، مغنی‌اللبیب عن کتب‌الأعاریب، ص 224.
13. در میان روایات مشهور است که آیه ظهار درباره همسر اوس‌بن صامت است نه ثابت‌بن قیس، بنگرید: واحدی، اسباب‌النزول، صص 428- 429؛ العک، تسهیل‌الوصول الی معرفة اسباب‌النزول، نقل از مسند احمد و ابوداود، ص 343.
14. ابن تیمیه، مقدمه فی اصول‌التفسیر، پیشین، صص 44، 47؛ قاسمی، محاسن‌التأویل، پیشین، ج1، صص 22-30.
15. همان، ص 83.
16. عمادالدین الرشید، اسباب‌النزول و اثرها فی بیان‌النصوص، ص 92.
17. حسن‌الباقوری، مع‌القرآن، ص 158؛ نقل از دهلوی، الفوزالکبیر، پیشین، ص 95.
18. حسن‌الباقوری، مع‌القرآن، ص 158، نقل از دهلوی، الفوزالکبیر، پیشین، ص 156.
19. لاشین موسی شاهین، اللثانی الحسان فی علوم‌القرآن، ص 72.
20. زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، پیشین، ج1، ص 323.
21. القاسمی، محمدجمال‌الدین، محاسن‌التأویل، پیشین، ج6، ص 446؛ نیز بنگرید: ج9، صص 4، 321، ج10، صص 182، 180 و ج7، ص 430.
24. عمادالدین الرشید، اسباب‌النزول و اثرها فی بیان‌النصوص، پیشین، ص 80 و 94.
25. نساء/ 6.
26. همو، صص 85-86.
27. بقره/ 195.
28. بخاری، الصحیح، کتاب‌التفسیر، ذیل این آیه، رقم 4516.
29. ابن‌تیمیه، مقدمه فی اصول‌التفسیر، ص 84.

منبع مقاله :
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- به‌نشر، چاپ اول