هماهنگي قرآن با فطرت و عقل


 

نويسنده: آيت الله جوادي آملي
 
قرآن كريم خود را كتاب هدايتِ همه‌گاني و هميشه‌گي براي جامعه‌ي بشري معرّفي كرده است «وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ»[1]، «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ»[2] كتابي جاودانه است كه پس از آن كتاب ديگري نه خواهد آمد. خداي سبحان در معرّفي قرآن مي‌فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»[3] هرگز هيچ بطلاني در قرآن نفوذ نمي‌كند. نه از درون به زوال مي‌گرايد و عمرش به پايان مي‌رسد و نه از بيرون عاملي مي‌تواند آن را ابطال كرده از پاي درآورد. نه دست نامحرمان به تحريف آن دراز مي‌شود و نه هيچ مكتب و فكري مي‌تواند بر آن خللي وارد سازد. در بحث تحدّي نيز گفته شد كه به دليل جهاني بودن قرآن، تحدّي آن نيز جهاني و براي همه‌ي زمان‌ها است و نداي «هل من مبارز»قرآن در تمام زمان‌ها و قرن‌ها به گوش همه، چه بر دانشمندان و چه بر عوام، مي‌رسد تا اگر مي‌توانند مانند قرآن و بلكه مانند سوره‌ي كوچكي از آن بياورند.
بدون شك يكي از اركان جاودانگي قرآن كريم، هماهنگي آن با فطرت و عقل بشر است؛ زيرا چگونه ممكن است كتابي براي راهنمايي و هدايت انسان نازل گردد و هماهنگي عميق با جهان شگفت و ژرف از يك سو، و با جان ملكوتي آدمي از سوي ديگر نداشته باشد و همچنان رهنما و هدايتگر باقي بماند؟
قرآن كريم يادآوري و تذكره‌اي است براي فطرت همه‌ي انسانها، فطرتي كه خدايي است و با اصول و معارف ديني آشنايي ديرينه و عميق دارد «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[4].
اكنون لازم است تا اندكي درباره‌ي هماهنگي قرآن با عقل انسان سخن گوييم.

قرآن، برهان پروردگار
 

قرآن كريم اگر ادعايي مي‌كند در كنار دليل، و اگر دعوتي دارد در پرتو برهان است؛ از اين رو، خداي سبحان از آن به عنوان «برهان»تعبير كرده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ»[5] أي مردم به درستي كه از طرف پروردگارتان كتاب برهاني براي شما آمده است. برهان يعني ظهور؛ و به دليلي گفته مي‌شود كه باهر و ظاهر و گويا و قطعي باشد از اين رو به چيزي كه روشن است و تاريك و مبهم نيست، برهان مي‌گويند. موساي كليم ـ سلام الله عليه ـ كه با عصا و يد بيضا مبعوث شد، خداوند به او فرمود «فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ»[6] يعني اين دو معجزه دو برهان و دليل و شاهد روشني هستند كه جاي هيچ شكي را باقي نمي‌گذارند.
قرآن كريم محتوايي دارد كه با فطرت دروني انسانها هماهنگ و با جهان بيروني مطابق است و از نظر شكل و قالب بيان هم به صورت برهاني و روشن، و با دليل قاطع است. اگر درباره‌ي خويش ادعا مي‌كند كه كلام خداست، با دليل مي‌گويد و نشانه‌اش آن است كه همه‌ي مردم جهان را به مبارزه دعوت كرده، و اگر به توحيد و دين و وحي و رسالت و معاد رهنمون مي‌شود، دليل هر كدام را به همراه آن مي‌آورد.
روش تفهيم قرآن كريم، حكمت و موعظه‌ي خوب و مجادله و گفته‌گوي نيكو است كه خداي سبحان به رسول خود دستور مي‌دهد تا به اين سه روش نيكو مردم را به راه خدا دعوت كند «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن»[7] اين سه روش به نحو منفصله‌ي مانعة الخلوّ است يعني نبايد دعوتي خالي از اين سه باشد، و ممكن است كه دعوتي شامل هر سه روش باشد، البته هر كدام از آنها مغاير با ديگري است و معناي اجتماع سه روش اين نيست كه يك جمله مثلاً هم برهان باشد و هم موعظه حسنه و هم جدال احسن، بلكه مقصود از اجتماع آنها اين است كه ممكن است خداوند براي هدايت قومي با جمله‌هاي متعدد و كلامهاي گوناگون، روش‌هاي سه گانه را اعمال كند، و نيز پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در احاديث خود آنها را اعمال فرمايد.
تفاوت قرآن كريم با كتابهاي برهاني و عقلي در اين است كه آن كتابها شامل برهان‌هاي خشك و استدلالهاي خالص عقلي هستند ولي قرآن كريم نخست بر اساس حكمت، با برهان و دليل قطعي مسئله را عرضه مي‌كند و براي كساني كه ساده انديش باشند و برهان و استدلال براي آنان قابل هضم نباشد، مطلب را در قالب مثل و تمثيل بيان مي‌كند.

برهان تمانع در قرآن كريم
 

به عنوان مثال قرآن كريم، درباره‌ي توحيد، برهان تمانع را بيان مي‌كند «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[8] اين برهان پيش اهل كلام و حكمت به عنوان برهاني سنگين مطرح است و خود آنها در مورد فهم اين برهان اختلاف نظرهاي بسياري دارند. مفهوم اين برهان كه به صورت قياس استثنايي ارائه شده اين است كه اگر در آفرينش و اداره‌ي آسمانها و زمين، دو خدا حكومت و دخالت مي‌داشتند، جهان فاسد مي‌شد. در سوره‌ي «ملك»نيز بطلان فاسدشدن جهان را به اين صورت استثنا مي‌فرمايد: دراين عالم وقتي نگاه كنيد، هيچ تفاوت و بي‌نظمي و كمبودي نه خواهيد يافت «ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت»[9] تفاوت آن است كه يك سلسله‌ي به هم مرتبط، بعضي حَلَقاتش فوت بشود و رابط گذشته و آينده‌اش گسيخته و حلقه سابق از حلقه لاحق فوت شده باشد ولي اگر همه‌ي حلقه‌ها در جاي خود باشند، چيزي فوت نشده و همگي منسجم و هماهنگند. سپس مي‌فرمايد: «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ* ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ»[10] دوباره نگاه كن، ببين فطور و شكافي در اين سلسله‌ي علّت‌ها و معلول‌ها مي‌يابي؟ پس دوباره و چند باره نگاه كن، هر چه كه نگاه كني بالاخره دستگاه بينايي و ادراكي تو خسته‌تر خواهد شد ولي جاي خالي و بي‌نظمي در جهان آفرينش نخواهي يافت.
اين آيه به همراه آيه‌ي «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[11] به صورت برهان قطعي روشن مي‌سازد كه در جهان تنها يك خدا حكومت مي‌كند و بس؛ زيرا اگر دو خدا حكومت مي‌كرد، لازمه‌اش فساد جهان بود و اكنون كه هيچ فساد و فطور و شكاف و تفاوتي وجود ندارد، معلوم مي‌شود كه اداره كننده‌ي جهان همان خداي يكتاست.
قرآن كريم اين برهان بلند تمانع را، كه پيش حكما و متفكّران معركه آراست، به صورت مثلي ساده و مردم فهم، بيان كرده است. مي‌فرمايد: اگر شخصي خدمتگذار دو مولاي بد اخلاق و درگير و نساز باشد و شخص ديگري خدمتگذار يك مولاي سالم و خوش اخلاق، آيا وضع اين دو شخص يكسان است يا كار خدمت‌گذار اوّلي نابسامان و كار خدمت‌گذار دوّمي سامانمند؟ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ»[12] اگر جهان منظم، داراي دو خدا باشد مانند همان خدمت‌گزاري است كه دو مولاي درگير و بداخلاق داشته باشد كه در اين صورت دچار تشويش و تضاد و اضطراب خواهد بود، و چون عالَم، منسجم است معلوم مي‌شود تحت تدبير خداي واحد است.
چنين كتابي كه همه چيزش برهاني است، مورد پذيرش عاقلان و خردمندان است و اگر كسي در اين كتاب روشن و در آيات و معارف نوراني و در برهان‌ها و مثال‌هاي مناسبِ آن ترديد و شك داشته باشد، بي‌ترديد چنين شكّي از جهل و كم خردي و از بيماري دروني اوست؛ زيرا خداي سبحان مي‌فرمايد: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»[13] درك معارف قرآن و فهم امثال آن بستگي به دو عنصر تعقل وعلم دارد و قرآن كريم نه تنها با علم و عقل بشر تنافي ندارد بلكه بهره بردن از آن بدون اين دو نيروي معنوي امكان پذير نيست، البته علم وسيله حصول عقل خواهد بود و تفاوت علم و عقل در بحثهاي قبل گذشت.

پی نوشت:

[1] ـ سورة مدّثر، آية 31.
[2] ـ سورة انعام، آية 90.
[3] ـ سورة فصلت، آيات 41 و 42.
[4] ـ سورة روم، آية 30؛ پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست.
[5] ـ سورة نساء، آية 174.
[6] ـ سورة قصص، آية 32.
[7] ـ سورة نحل، آية 125.
[8] ـ سورة انبياء، آية 22؛ اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگري بود، فاسد مي‌شدند.
[9] ـ سورة انبياء، آية 22.
[10] ـ سورة ملك، آيات 3 و 4.
[11] ـ سورة انبياء، آية 22.
[12] ـ سورة زمر، آية 29؛ خداوند مثالي زده است: مردي را كه مملوك شريكاني است كه دربارة او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردي كه تنها تسليم يك نفر است.
[13] ـ سورة عنكبوت، آية 43؛ اينها مثالهايي است كه ما براي مردم مي‌زنيم، و جز دانايان آن را درك نمي‌كنند.
 

منبع:قرآن در قرآن