نویسنده: دکتر هومن ناظمیان




 

هرچند شعر، درخشان‌ترین جنبه‌ی ادبیات عرب پیش از اسلام محسوب می‌شود که بیش از سایر اشکال ادبی مورد توجه قرار داشته، اما نباید پنداشت که تنها جنبه فرهنگی - ادبی جامعه عربی آن دوران بوده است. در میراث ادبی عرب، داستان با نام‌های مختلفی شناخته می‌شده مانند القصة، الحکایة، الحدیث، الخبر، السمر، الخرافة... (1) اگرچه از دوره‌ی جاهلیت، آثار داستانی که در همان دوران مکتوب شده باشد وجود ندارد، اما از روایات مورخان چنین برمی‌آید که عرب جاهلی به دلیل نوع زندگی، به خصوص آن‌هایی که کوچ‌نشین و صحراگرد بودند، اوقات فراغت گسترده‌ی خود را در صحرا به ویژه در شب‌نشینی‌ها با قصه‌گویی سپری می‌کردند و علاقه‌ی فراوانی به قصه شنیدن داشتند. (2) این شب‌نشینی‌ها و قصه‌گویی‌ها - که برای پر کردن اوقات بیکاری و وقت‌گذرانی در این محافل نقل می‌شد - سهم بسزایی نیز در حفظ میراث داستانی و افسانه‌ای گذشتگان داشت. (3) ماجراهایی مانند شبیخون‌های شبانه، ربودن و به اسارت گرفتن زنان به هنگام حمله و غارت، تعقیب مهاجمان، انتقام‌جویی‌ها و انتقام‌کشی‌ها. (4) بدین ترتیب داستان‌پردازی عرب مانند سایر ملل با شب‌نشینی‌های چادرنشینان و قصه‌های جنگ‌های قبیله‌ای دوران جاهلیت و نام‌آوران آن درگیری‌ها آغاز شد. (5)
یکی از منابع مهم داستان‌های کهن عربی به ویژه در دوران جاهلیت، امثال و حکم است. با توجه به اینکه بخشی از قصه‌های روایت شده درباره‌ی امثال و حکم که در ارتباط با موضوع داستان از زبان حیوانات است، ارتباط مستقیمی با موضوع این پژوهش دارد، در این قسمت به آن‌ها می‌پردازیم:
در میان داستان‌های به جا مانده از دوران جاهلیت، داستان‌هایی هر چند اندک از زبان حیوانات به جا مانده است که به نظر می‌رسد اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها در حوزه داستان‌های کوتاه و گاه بسیار کوتاهی می‌گنجد که برای توضیح اهل و ریشه ضرب‌المثل‌ها نقل می‌شده است. بسیاری از صاحب‌نظران و محققان در ادبیات دوره‌ی جاهلی، مبحث امثال و حکم و داستان‌های مربوط به آن‌ها را یکی از مهم‌ترین انواع ادبی و بلاغی و داستانی به جای مانده از عصر جاهلیت و نخستین بذرهای هنر داستان‌پردازی عربی می‌دانند. (6)
می‌توان امثال و حکم را به سه گروه تقسیم‌بندی کرد:
1. ضرب‌المثل‌ها که در زبان عربی به آن «المثلاً لسائر» هم می‌گویند: جمله یا عبارتی کوتاه که به مناسبتی میان مردم رواج یافته و سپس نسل‌های مختلف آن را در موارد مشابه به کار می‌برند.
2. مثل قیاسی که در علم بلاغت تمثیل مرکب هم نامیده می‌شود و یکی از انواع تشبیه به شمار می‌رود.
3. ضرب‌المثل‌هایی که داستان‌های آن دارای اهداف اخلاقی و تعلیمی است با شخصیت‌های غیرانسانی که در زبان عربی ‌المثل الخرافی نامیده می‌شود. (7)
کلمه مثل که معنی ضرب‌المثل یا مثل سائر را نیز دربرمی‌گیرد، شامل داستان از زبان حیوانات و حکمت نیز می‌شود. در کنار این نوع ادبی و روایی با نوع دیگری از عبارات، جملات و اشعار پندآموز و حکمت‌آمیز به نام حکمت نیز روبرو هستیم که به مرور زمان به نوعی مثل‌های رایج میان مردم تبدیل شده است. (8)
سیلر، ضرب‌المثل را با ترانه‌های مردمی، قصه‌های عامیانه و افسانه‌های پهلوانی مقایسه کرده که «ژرفای جان مردمی» را بازتاب می‌دهند. هر چند ضرب‌المثل‌ها آفرینندگان گمنامی دارند اما قبول همگانی یافته‌اند. هر ضرب‌المثل، کلام نغزی است، بیانگر تجربه‌ای خاص و این مهم‌ترین نکته در فهم منش ادبی آن است. یولس معتقد است هرگاه روایتی برای بیان قاعده‌ای اخلاقی، اجتماعی، دینی و... به کار رود و هدف از آن تشریح آن قاعده باشد، مثل پدید می‌آید. (9) صاحب‌نظران، امثال را به دو نوع تقسیم کرده‌اند: نخست، امثال حقیقی که از حوادث و ماجراهای واقعی و تاریخی نشئت گرفته‌اند و دوم، امثال فرضی یا نمادین که دارای اصل تاریخی و حقیقی نیستند و غالباً از زبان حیوانات نقل شده‌اند. (10)
ویژگی این نوع از نثر ادبی، وجود داستان‌ها و ماجراهایی است که درباره‌ی پیدایش یا تفسیر و توضیح برخی از این ضرب‌المثل‌ها نقل شده که در ادبیات عربی اصطلاحاً به آن‌ها «اصول الامثال» یا «اسباب الامثال» یا «موارد الامثال» گفته می‌شود. موضوع و محور این داستان‌ها عمدتاً جنگ‌های داخلی میان قبایل یا همان ایام‌العرب و ماجراهای مربوط به زندگی روزمره مردم یا بزرگان و شخصیت‌های مطرح و برجسته جامعه آن روزگار عرب مانند رؤسای قبایل یا حکما و مردان و زنانی که به دانایی و خردمندی مشهور بودند، تشکیل می‌داده است. این داستان‌ها را می‌توان یکی از انواع قابل توجه نثر ادبی عربی و در زمره‌ی نخستین اشکال داستانی عربی دانست که بیشتر حاوی نکات و اندرزهای اخلاقی و اجتماعی، تصویرگر گوشه‌هایی از باورها، سنت‌ها و وضعیت جامعه آن روزگار است.
از قبایل و عشایر عرب قبل از اسلام، حکایت‌ها و اساطیر بسیاری به جای مانده است که برخی از آن‌ها جنبه تمثیلی دارد. زندگی بادیه‌نشینی در صحراهای خشک و لم‌یزرع و خالی از سکنه، مجاورت با حیوانات و جانوران صحرا از قبیل مار، افعی، شتر، سوسمار، شترمرغ و شغال، اعتقاد به موجودات وهمی یا ماوراءالطبیعی مانند ارواح مفیده و شریره، جن، هاتف، سائح، بارح، غول، شیاطین و... همه و همه سرچشمه و الهام‌بخش مجموعه عظیمی ازامثال و حکم و حکایات در ادبیات پیش از اسلام بوده است. (11)

قصه در دوره‌ی اسلامی و اموی

با ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، فصل تازه‌ای در میراث داستانی عربی ورق خورد که همان قصص قرآن است. هدف قصه‌های قرآنی، سرگردم کردن مردم و یا بیان و روایت تاریخ نیست و مفسران نیز از همان آغاز به این موضوع توجه داشته‌اند. این قصه‌ها با اهداف تربیتی و معنوی، اجتماعی و روانی و مقابله با عقاید جاهلی و خرافی و تثبیت باورهای دینی در اذهان مردم بیان شده‌اند. (12) افزایش توجه به قصه به گونه‌ای بود که در دوران رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، برخی اصحاب و یاران از آن حضرت می‌خواستند که برایشان از داستان‌های امت‌های گذشته مانند اصحاب کهف بگویند. (13)
پس از ظهور اسلام و رشد و آغاز روند توسعه سیاسی، اداری و اقتصادی جامعه عرب، گرایش مردم به قصه افزایش یافت و به تدریج طبقه‌ای اجتماعی ظهور نمود که به قصه‌گویی در مجالس و محافل می‌پرداختند و تعداد و جایگاهشان به مرور زمان فزونی گرفت. (14)
نخستین کسی که در دوران اسلامی به عنوان قصه‌گو مطرح بود «تمیم‌داری» نام داشت که مورد توجه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز قرار گرفته بود (15) و نخستین قصه‌گویی است که با کسب اجازه از خلیفه‌ی دوم، در مسجدالنبی به قصه‌گویی و بیان مواعظ و داستان‌های مذهبی با هدف پند و اندرز مردم می‌پرداخت. این کار تا به آنجا رونق گرفت که به یک حرفه‌ی رسمی تبدیل شد و اشخاص معینی در قبال دریافت حقوق به این کار گمارده می‌شدند. (16) در دوران خلفای راشدین، اهمیت قصه‌گویان تا به آن حد رسید که وظیفه‌ی وعظ و ارشاد در زمان صلح و تشویق به حضور در جبهه‌های جنگ و جهاد را برعهده داشتند و حتی سپاهیان را همراهی می‌کردند و در قبال انجام این وظایف برایشان دستمزد تعیین شده بود. (17)
در دوران بنی‌امیه نیز قصه‌گویان با سپاهیان اعزام می‌شدند تا اخبار و فضایل مجاهدان و شهدا را برای ایشان بازگو کنند. (18) عمده منابع این داستان‌ها را علاوه بر قرآن کریم، تورات، انجیل و داستان‌های اهل کتاب و یا یهودیان و مسیحیانی که به اسلام گرویده بودند تشکیل می‌داد مانند عبدالله‌ بن سلام، کعب‌الأحبار، وهب‌ بن منبه، طاووس‌ بن کیسان و فرزندش عبدالله‌ بن طاووس. (19) البته قصه‌گویان نیز در نقل این داستان‌ها حقیقت را با خیال و تاریخ را با افسانه درمی‌آمیختند. (20)
در آن دوران به دلیل توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه عرب و آشنایی آنان با فرهنگ و تمدن ملت‌های پیشرفته‌تر و دارای سابقه طولانی‌تر فرهنگی خاورمیانه و آمیخته شدن با آنان، شاهد تحول و توسعه در جامعه عربی در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فکری، فرهنگی هستیم. (21) «خلفای دمشق و بغداد نیز چنان که از اخبار آن‌ها برمی‌آید، شب‌های بی‌خوابی را به شنیدن این‌گونه افسانه‌ها به روز می‌آورده‌اند و در کتاب‌های ادب، بسیاری از ادیبان تازی را نام برده‌اند که شب با نقل قصه و شعر و افسانه، خلیفه را سرگرم داشته‌اند و روز با خلعت و خواسته‌ی فراوان به خانه بازگشته‌اند». (22)
نخستین قصه‌گویی‌ها در دوران اسلامی و اموی که در جامعه آن دوران به تدریج جنبه‌ی رسمی و حرفه‌ای پیدا کرد، داستان‌های حکم‌آموز دینی بود و این دسته از قصه‌گویان در واقع، واعظانی بودند که نقل داستان‌های دینی و قرآنی بخشی از کار وعظ و ارشادشان به شمار می‌رفت و البته مانند سایر دوره‌ها دو گروه بودند: برخی حقیقت را با خیال و واقعیت را با افسانه درهم می‌آمیختند و مورخان درباره صحت داستان‌هایشان ابراز تردید کرده‌اند، مانند وهب‌ بن منبه و کعب الأحبار. در حالی که برخی دیگر واعظانی بودند که تنها به دنبال پند و اندرز به مخاطب بودند و از این‌رو جز به نقل ماجراهای واقعی نمی‌پرداختند و از خود چیزی نمی‌افزودند مانند، حسن بصری.
در دوران فرمانروایی معاویه، جایگاه و منزلت این گروه فزونی گرفت، به‌طوری که او آنان را به کاخ خود دعوت می‌کرد و دستور می‌داد قصه‌های آنان را به رشته تحریر درآوردند و خود نیز قصه‌گویی اختصاصی داشت. (23) عمرو بن عبدالعزیز هم قصه‌گویی داشت به نام محمد‌ بن قیس المدنی (24) در آن دوران، وعظ و ارشاد دینی که با قصه‌گویی مذهبی آمیخته بود رواج بسیاری یافت و واعظان در آنِ واحد، قصه‌گو هم بودند و قصه‌گویی تنها بهانه‌ای بود برای وعظ و ارشاد دینی. قصه‌گویان متعددی در شهرهای مهم اسلامی به شهرت رسیدند، مانند اسود بن سریع در بصره، زید بن صوحان در کوفه، عُبَید بن عُمَیر در مکه، شیبة‌ بن نصاح در مدینه، عبدالله بن عمرو بن عاص در مصر، ابن حیوة و الأوزاعی در شام و بسیاری دیگر که نام آنان در کتاب‌های تاریخی ذکر شده است. (25)
حتی در مواردی، برخی از قضات ضمن پرداختن به امر قضاء، کار وعظ و ارشاد مردم را با استفاده از داستان‌های دینی انجام می‌دادند، مانند سلیم بن عترالتجیبی که پیش از آنکه توسط معاویه به عنوان قاضی در مصر تعیین شود، قصه‌گو بود و پس از کسب این مقام هر دو کار را با هم انجام می‌داد. (26) یا سلیمان التججبی که به مدت 37 سال در مصر به قصه‌گویی مشغول بود و پس از او، قصه‌گویان دیگری به این حرفه اشتغال داشتند که نامش در تاریخ ثبت شده است. (27)
به طور کلی اکثر قصه‌گویان تا نیمه قرن دوم هجری، از میان صحابه، تابعین، پیروان تابعین، قضات، فقها و محدثان و چهره‌های فرهنگی، علمی و مذهبی برخاسته بودند و چون محور قصه‌گویی براساس وعظ و ارشاد و نصایح دینی قرار داشت، قصه‌گویان از ارج و منزلت خاصی نزد خواص و عوام برخوردار بودند و در مساجد، حلقه‌های متعددی برای این کار اختصاص یافته بود. (28) البته تا پیش از عصر عباسی، بنا به دلایلی که ذکر شد، اکثر قصه‌ها جنبه تاریخی داشتند و از ماجراهای تاریخی اقتباس شده‌اند و قصه‌هایی که کاملاً ابداعی و حاصل ابتکار نویسنده یا راوی باشند بسیار اندک است. (29)

قصه در دوره‌ی عباسی

از اواسط قرن دوم هجری به بعد و با تحول در شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه عربی، جایگاه و منزلت قصه‌گویان در محافل رسمی رو به افول نهاد؛ زیرا قصه‌گویی به تدریج از دربار و عرصه‌ی مورد تأیید متولیان فرهنگ رسمی عباسیان به میان عامه‌ی مردم آمد و چنین تحولی از دیدگاه هیئت حاکمه، منفی و نامطلوب تلقی می‌شد. حتی قصه‌گویانی که در کوی و برزن برای عوام روایت می‌کردند، دروغگو و گمراه کننده‌ی مردم تلقی می‌شدند و گاه با سخت‌گیری و شدت عمل حکومت مواجه بودند. (30)
با این حال، در عصر عباسی که عصر گسترده تدوین علوم و معارف و ادبیات عرب مسلمان بود، قصه‌های بسیاری از میراث داستانی عربی تدوین شد که بخش مهمی از آن‌ها از دوران جاهلیت و پهلوانان دوران جنگ‌های قبیله‌ای به یادگار مانده بود. (31) البته باید به این نکته نیز توجه داشت که فاصله زمانی طولانی میان روایت شفاهی و نگارش این داستان‌ها و نیز تغییراتی که خواه‌ناخواه توسط راویان در طول زمان انجام می‌شد، سبب شد بیشتر این داستان‌ها از شکل نخستین خود خارج شوند و در نتیجه آنچه که به رشته تحریر درآمد از نظر جمله‌بندی و واژگان ممکن است تا حد زیادی با آنچه که در اصل بوده تفاوت کرده باشد. (32)
در دوران عباسی و با رونق یافتن اوضاع اقتصادی و اجتماعی جامعه عربی، هنر داستان‌پردازی و قصه‌گویی نیز رواج بیشتری یافت و انواع دیگری از داستان مانند داستان‌های فلسفی حی بن یقظان اثر ابن طفیل و داستان‌هایی که بر محور لفظ‌پردازی پرداخته می‌شدند مانند مقامات همدانی و حمیدی، داستان‌های عامیانه ظهور نمود.
قصه‌گویان در کوی و برزن، بر سر بازارها و رهگذرها هنگامه‌هایی برپا می‌کردند و انبوه مردم از خرد و کلان و پیر و جوان پیرامونشان گرد می‌آمدند. رغبت مردن به قصه و افسانه چنان بود که ابوعبدالله جهشیاری در قرن چهارم هجری به تألیف کتابی درباره‌ی افسانه‌ها و قصه‌هایی ایرانی، رومی و عربی پرداخت و قصه‌گویان را نزد خود می‌خواست و تا چهارصد و هشتاد حکایت از ایشان ثبت کرد، اما اجل مهلتش نداد و کارش ناتمام ماند. (33)
در عصر عباسی اول، قصه‌گویی مذهبی یا به سخن دیگر، وعظ و ارشاد دینی در قالب داستان توسط وعاظ و اهل منبر که از صدر اسلام آغاز شده بود کماکان رواج داشت و در این دوره نیز چهره‌های شاخص و برجسته‌ای به شهرت رسیدند، مانند موسی بن سیار اُسواری و صالح مُری معروف به ابوبشر. (34) از نیمه‌ی قرن دوم هجری، مورخان، سیره‌نویسان و راویان به گردآوری، تدوین و جستجوی شخصیت‌ها و ماجراهای این قصه‌ها در میراث داستانی عامیانه و شفاهی به جای مانده از دوران پیش از اسلام و نیز دوران اموی. (35)
در عصر عباسی دوم، سه گروه از قصه‌گویان ظهور کردند: گروه اول، همان واعظان دینی بودند که در این دوره همزمان با رو به ضعف نهادن خطابه‌های سیاسی و رونق‌یابی خطابه‌های دینی به ویژه در مساجد و استقبال فراوان مردم از آن‌ها، محافلشان رونق خاصی داشت به گونه‌ای که مجالس وعظ و قصه‌گویی مذهبی در مساجد همانند محافل عید مورد اقبال عوام قرار داشت و مردم با شور و اشتیاق فراوان گرد واعظان و قصه‌گویان حلقه می‌زدند و به قصه‌هایشان گوش فرامی‌دادند، به ویژه در ایام ماه رمضان که مجالس وعظ و قصه به شدت مورد استقبال عوام قرار می‌گرفت. همانند دوران اموی برخی از این قصه‌گویان و واعظان، رسمی و تعیین شده از سوی حکومت بودند که در مراسم و آیین‌ها سخن می‌راندند و براساس سنتی که از صدر اسلام رایج شد، در داستان‌های خود از قصص قرآن و قصص انبیاء و احادیث و روایات بهره می‌گرفتند. از میان چهره‌های سرشناس این عرصه می‌توان به ابوالحسن علی بن محمد واعظ مصری (قرن 4) اشاره کرد. (36) البته در این دوران علاوه بر داستان‌گویان و واعظان مذهبی در مساجد و آیین‌های دینی، گروه دیگری از داستان‌پردازان نیز ظهور کردند که نه برای ارشاد و موعظه، بلکه برای تفریح، سرگرمی، خوشایند جوانان و سودجویی در کوی و برزن به نقل و شرح ماجراهای عاشقانه، غنایی و هزل‌گویی مشغول بودند.
دسته سوم، صوفیه بودند که به «مذکرین» شهرت داشتند و چون مجالس و داستان‌هایشان سرشار از نکات و ظرایف تصوف و ذکر خدا بود، به مجالس ذکر مشهور بود. از این گروه بسیاری زبانزد خاص و عام گشتند، مانند یحیی بن معاذ رازی (م 258 ه‍.)، ابوحمزه صوفی (م 269 ه‍.)، بشر الحافی (م 227 ه‍.)، سری سَقطی (م 251 ه‍.)، روّیم بن احمد (م 303 ه‍.) و بسیاری دیگر که درباره‌ی خود این صوفیان و سرگذشت و کراماتشان، داستان‌های بسیاری میان مردم رواج یافت و آثاری تألیف گردید. (37)
اما موضوع بیشتر داستان‌های دوره‌ی عباسی را عشق و عشاق تشکیل می‌داد، مانند ماجراهای برخی عشاق و شعرای دوره‌ی بنی‌امیه: لیلی و مجنون، جمیل و بثینة و... در این عصر، نام برخی از قصه‌پردازان مشهور نیز به جای مانده است مانند ابوهشام کلبی، هیثم بن عدی، عمر بن شبّه که کتابی درباره داستان‌های مختلف به نام الجمهرة تألیف نمود. (38)
یکی از انواع مهم داستان در این دوره را داستان‌های دینی تشکیل می‌دهد که به همت مفسرین، محدثین و مورخین بسیار مورد توجه قرار گرفت و کتاب‌های مستقلی در این باب تدوین شد مانند: قصص الأنبیاء ثعالبی معروف به عرائس، قصص الأنبیاء، کسائی، قصه اهل الکهف و قصه شمشون نبی اثر نیشابوری. (39)
در عصر سوم عباسی، داستان‌پردازی و داستان‌گویی رواج بیشتری یافت. (40) به ویژه در قرن چهارم هجری شاهد رونق و شکوفایی داستان‌پردازی هستیم به گونه‌ای که برخی آن را درخشان‌ترین دوران فن قصه‌پردازی در ادبیات قدیم عربی می‌دانند؛ زیرا از یک سو فن مقامه‌نویسی ظهور کرد و از سوی دیگر، آثار متعددی به خصوص در حوزه‌ی داستان‌های عبرت‌آموز اخلاقی، سرگرمی و سرگذشت شخصیت‌های تاریخی و پهلوانی تألیف شد: (41) مانند داستان‌های ابوبکر محمد بن قاسم انباری معروف به ابن الأنباری (م 328)، قصص الببغاء (م 398)، کتاب المکافأة نوشته احمد بن یوسف مصری (م 340) کتاب نشوار المحاضرة و الفرج بعد الشدة که هر دو را محسن التنوخی (م 384) به رشته تحریر درآورده است و حکایات ابوالقاسم بغدادی اثر ابوالمطهر ازدی. (42) در این میان، هرچه به اواخر عصر عباسی و اوایل دوران فترت نزدیک می‌شویم، قصه‌های عامیانه که البته بیشتر برای سرگرمی نقل می‌شدند تا اهداف اخلاقی و تربیتی، در میان مردم از محبوبیت و رواج بیشتری برخوردار می‌شوند مانند سیرة عنترة، سیرة سیف بن ذی یزن و سیرة الأمیرة ذات الهمة. (43)
در نیمه همین قرن، ابوبکر نقاش در باب قصه‌گویان و قصه‌پردازان کتابی تحت عنوان اخبار القصاص نوشت. در قرن ششم، حمزه اصفهانی می‌گوید که در روزگار او حدود هفتاد کتاب قصه میان مردم رواج دارد. توجه مردم آن دوران به قصه و قصه‌پردازان تا به جایی رسید که ابن‌جوزی در کتاب الموضوعات از این موضوع گلایه می‌کند و قصه‌پردازان را سبب غفلت مردم از توجه به فراگیری علم و دانش می‌داند. (44)
حاصل این نهضت تدوین، ظهور مجموعه‌ها و دایرةالمعارف‌های بزرگ ادبی شد که علاوه بر شرح اخبار و آثار شعرا و ادبا حاوی داستان‌های فراوانی از شخصیت‌ها و چهره‌های فرهنگی، تاریخی، ادبی است، مانند العقد الفرید اثر ابن عبد ربه اندلسی (م 328)، الأغانی اثر ابوالفرج اصفهانی (م 356)، و المحاسن و المساوی اثر اسماعیل بن حسین بیهقی (م 402)، المستطرف فی کل فن مستظرف اثر شهاب‌الدین الأبشیهی (م 883). (45)
دو اثر از برجسته‌ترین آثار داستانی که در دوره‌ی عباسی به فرهنگ عربی معرفی شد، تأثیر بسیار شگرفی در ادبیات عربی و از همین طریق بر ادبیات غرب داشت که عبارتند از ترجمه کلیله و دمنه و هزار و یک شب از زبان پارسی به زبان عربی. در این زمینه، فرهنگ ایرانی در انتقال میراث داستانی آریایی به فرهنگ عربی، نقش شاهراهی ارتباطی را ایفا می‌کرد. ایران از دیرباز به عنوان حلقه اتصال مهم بین منطقه فرهنگی هندوستان کهن و فرهنگ‌های کشورهای مدیترانه شناخته شده است؛ زیرا ایران قاعدتاً از نظر سیر فرضی قصه‌ها از سرزمین‌های اصلی هندی به سوی ملل دنیای غرب، معبری مهم و قابل توجه بوده است. (46)
تأثیر کلیله و دمنه بر فرهنگ و ادب عربی را می‌توان از استقبالی که از سوی شعرا و ادبای عرب از این اثر شد و در اقتباس‌ها و به نظم درآوردن‌ها تجلی یافت ارزیابی کرد، هر چند که بسیاری از آن اقتباس‌ها به دست ما نرسیده و از میان رفته و تنها نامی از آن‌ها در کتب ادب و تاریخ به یادگار مانده است. در همان قرن دوم هجری و تنها چند سال پس از ظهور کلیله و دمنه عربی، عبدالله بن هلال اهوازی در سال 165 هجری و در زمان خلافت مهدی، این کتاب را برای یحیی برمکی از فارسی به عربی ترجمه نمود. أبان لاحقی آن را در چهارده هزار بیت به نظم درآورد و به یحیی بن خالد برمکی تقدیم کرد که البته اصل آن از میان رفته است. سهل بن نوبخت نیز همین کار را انجام داد. سهل بن هارون نیز کلیله و دمنه منظوم خود را ثعلة و عفراء نامید. (47) یکی از نویسندگان ایرانی‌نژاد به نام سهل بن هارون دشت میشانی به تقلید از کلیله و دمنه تقسیم‌بندی نمود. ظاهراً علت انتساب نظم کلیله و دمنه به شاعران مختلف این است که سهل بن نوبخت، کلیله و دمنه عبدالله بن هلال را به نظم درآورده و أبان بن عبدالحمید بن لاحق بن عفیر رقاشی ترجمه ابن مقفع را منظوم ساخته است. (48)
شعرای دیگری نیز این داستان‌ها را به نظم درآوردند که از آن جمله می‌توان به نظام‌الدین محمد بن محمد بن هباریه اشاره کرد (م 509). او این کتاب را به نظم کشید و نتائج الفتنة فی نظم کلیله و دمنه نامید. همچنین کتاب کوچکی تحت عنوان الصادح و الباغم پدید آورد. (49) در قرن هفتم نیز شاعری به نام عبدالمؤمن الحسن بن حسین صغانی آن را به نظم درآورد و درر الحکم فی امثال الهنود و العجم نامید. (50) علی بن داود کاتب زبیده - همسر هارون‌الرشید - با الهام از کلیله و دمنه کتابی نوشت با عنوان النمر و الثعلب که این کتاب از میان رفته است. ابوالعلاء معری هم آثاری از این دست تألیف کرده: القائف، خطب اللیل، الصاهل و الشاهج و ادب العصفورین. ابن ظفر صقلی نیز کتابی نگاشت تحت عنوان سلوان المطاع فی عدوان الاتباع. ابن عربشاه نیز با حذف و اضافات کتابی با نام فاکهة الخلفاء و مفاکهة الظرفاء تألیف کرد. (51) از سوی دیگر، همان‌گونه که فرهنگ ایرانی به‌سان یک شاهراه در انتقال فرهنگ هند به تمدن عربی - اسلامی نقش به سزایی ایفا کرد، فرهنگ عربی نیز در انتقال این میراث به سایر زبان‌ها و به خصوص زبان و ادبیات اروپا همین نقش را ایفا نمود. (52)
داستان‌های هزار و یک شب، مجموعه‌ای است با اصلیت هندی. هرچند که متن اصلی این کتاب که اکنون در دست است به زبان عربی است، اما عناصر ایرانی و غیر ایرانی در آن بسیار است و البته اختلاف‌نظرهای بسیار و دیدگاه‌های گوناگونی درباره‌ی اصل و منشأ داستان‌های آن وجود دارد. (53) این داستان‌ها از طریق فرهنگ ایرانی به ادبیات عرب راه یافت و در طی چندین قرن و به دست قصه‌پردازان و راویان گوناگون هندی، ایرانی و عرب و به مقتضای شرایط اجتماعی، داستان‌هایی به آن افزوده شده و به ویژه از آنجایی که بخشی از این داستان‌ها در عراق و بخشی دیگر در مصر افزوده شده، حال و هوای جامعه و فرهنگ عربی بر بسیاری از آن‌ها حاکم شده و رنگ و بوی عربی به خود گرفته (54) و به صورتی که امروز می‌بینیم درآمده است. و به همین علل، پیرنگ داستانی در آن ضعیف و سطحی است و میان اجزای داستان‌ها ارتباط محکمی وجود ندارد و تأکید و تمرکز بر نقل حوادث متعدد خارق‌العاده استوار است که می‌توان هر حادثه‌ای را از داستان حذف کرد، بی‌آنکه در ساختار داستان خللی ایجاد کند؛ زیرا اجزای داستان فاقد انسجام و هماهنگی است و محور عمده داستان‌ها را حادثه تشکیل می‌دهد. (55) این داستان‌ها در دوران قرون وسطی از زبان عربی به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و تأثیر فراوانی بر هنر داستان‌پردازی و بسیاری از شعرا و نویسندگان غربی نهاد. (56) به گونه‌ای که ترجمه آن به زبان انگلیسی با نام شب‌های عربی در فاصله‌ی سال‌های 1705 تا 1708 به شدت مورد توجه و استقبال قرار گرفت و نوعی از داستان‌پردازی را در اروپای قرن هجده و اوایل قرن نوزده رواج داد که به «قصه شرقی (57)» معروف شد. (58) در همان دوره و در فاصله سال‌های 1704 تا 1717، شخصی به نام آنتوان ژالان (59) داستان‌های هزار و یک شب را به صورت آزاد به زبان فرانسه ترجمه کرد که در محافل ادبی فرانسه و اروپا به ویژه از اواخر قرن هجدهم و آغاز دوره رمانتیسم، تأثیری فراوان برجای نهاد. (60) این داستان‌ها از برجسته‌ترین و شناخته شده‌ترین آثار سرگرم کننده جهان به شمار می‌رود که در آن،‌ داستان با خاصیت افسونگری و تسخیر ذهن و احساس مخاطب، مانع خونریزی و فساد می‌شود. «قصه‌های آن سراسر شور و تلاش و جدال و هیجان است و مجموعه‌ای است مطابق با ذوق و میل عوام که جنبه‌های روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه آن جای بحث و بررسی فراوانی دارد». (61)

پی‌نوشت‌ها:

1. محمود، علی عبدالحلیم، القصة العربیة العصر الجاهلی، ص 11.
2. ضیف، شوقی؛ تاریخ الأدب العربی: العصر الجاهلی، ص 399.
3. بلاشیر، د. ر، تاریخ الأدب العربی؛ ص 882.
4. همان، ص 944.
5. مکی، طاهر احمد، الأدب المقارن، ص 562.
6. قطامش، عبدالمجید، الأمثال العربیة، ص 291.
7. همان، ص 46.
8. بلاشیر، تاریخ الأدب العربی، ص 913 و 914.
9. احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، ج اول، نشانه‌شناسی و ساختارگرایی، ص 154.
10. ابراهیم، عبدالله، موسوعة السرد العربی، ص 80.
11. حکمت، علی اصغر، امثال قرآن، ص 115.
12. خلف الله، محمد أحمد؛ الفن القصصی فی القرآن کریم، مع شرح و تعلیق خلیل عبدالکریم؛ ص 93 و 94 و 225 و 226.
13. عتیق، عبدالعزیز، فی النقد الأدبی، ص 237.
14. البستانی، بطرس، أدباء العرب فی الأعصر العباسیة، ص 404.
15. ابراهیم، موسوعة السرد العربی، 94 و 95.
16. الفاخوری، حنا، الجامع فی تاریح الأدب العربی، ص 382.
17. عتیق، فی النقد الأدبی، 238؛ محمود، القصة العربیة فی العصر الجاهلی، ص 11.
18. الرافعی، مصطفی صادق، تاریخ آداب العرب، مج 1، ص 379.
19. همان، ص 380 و 381.
20. الفاخوری، همان، ص 595.
21. الجبیلی، سجیع، الفنون الأدبیه فی العصر الأموی، ص 5-7.
22. زرین‌کوب، عبدالحسین، یادداشت‌ها و اندیشه‌ها،ص 232.
23. محمود، القصة العربیة فی العصر، ص 12؛ عتیق، فی النقد الأدبی، ص 238.
24. ابراهیم، موسوعة السرد العربی، ص 98.
25. ضیف، تاریخ الأدب العربی: العصر الاسلامی، ص 435-437؛ ابراهیم موسوعة السرد العربی، ص 97.
26. الجبیلی، الفنون الأدبیه فی العصر الأموی، ص 463.
27. ابراهیم، موسوعة السرد العربی، ص 97.
28. همان، ص 99 و 100.
29. الموافی، ناصر عبدالرزاق، القصة العربیة... عصر الأبداع، ص 30.
30. ابراهیم، موسوعة السرد العربی، ص 100-106.
31. سلیمان، موسی، الأدب القصصی عند العرب؛ محمود، القصة العربیة فی العصر الجاهلی، ص 72.
32. بلاشیر، تاریخ الأدب العربی، ص 922 و 923.
33. زرین‌کوب، یادداشت‌ها و اندیشه‌ها، ص 232.
34. ضیف، تاریخ الأدب العربی، العصر العباسی الأول، ص 454-456.
35. بلاشیر، تاریخ الأدب العربی، ص 909-913.
36. ضیف، تاریخ الأدب العربی: العصر العباسی الثانی، ص 526-528.
37. همان، ص 528-534.
38. عتیق، فی النقد الأدبی، ص 239.
39. الجبیلی، الفنون الأدبیه فی العصر الأموی، ص 466.
40. البستانی، أدباء العرب فی الأعصر العباسیة، ص 404.
41. الموافی،‌ القصة العربیة... عصر الابداع، ص 44 و 45.
42. مبارک، زکی، النثر الفتی فی القرن الرابع، ص 313-432.
43. الغنام، عزة، الفن القصصی العربی القدیم (من القرن الرابع إلی القرن السابع)، ص 247-270.
44. عتیق، فی النقد الأدبی، ص 239.
45. المنصوری، علی جابر، النقد الأدبی الحدیث، ص 348.
46. مارزلف، اولریش؛ طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ص 15.
47. الفاخوری، تاریخ الأدب العربی، ص 450 و 452؛ المقفع، عبدالله، کلیله و دمنه، مقدمه و شرح فاروق سعد، ص 66.
48. وقار، احمد، محاکمه‌ی انسان و حیوان (مرغزار)، تصحیح و تعلیق: محمد فاضلی.
49. الفاخوری، تاریخ الأدب العربی، ص 452؛ محجوب، محمد جعفر، درباره‌ی کلیله و دمنه، ص 113 و 119.
50. محجوب، محمدجعفر، درباره‌ی کلیله و دمنه، ص 113، فاروق سعد معتقد است که این کتاب را نیز ابن هباریه به نظم درآورده است، رک. المقفع، عبدالله، کلیلة و دمنة، ص 67.
51. المقفع، عبدالله، کلیلة و دمنة، ص 66-68.
52. ابراهیم، موسوعة السرد العربی، ص 140-148؛ نیکلسن، رینولد، تاریخ الأدب العباسی، ص 283-286.
53. الفاخوری، تاریخ‌الأدب العربی، ص 451.
54. سلیمان، الأدب القصصی عند العرب، ص 34-36.
55. البستانی، أدباء العرب فی الأعصر العباسیة، ص 405-407؛ الفاخوری، الجامع فی الأدب العربی، ص 606.
56. سلیمان، الأدب القصصی عند العرب، ص 38-30.
57. Oriental Tail
58. میرصادقی، واژه‌نامه هنر داستان‌نویسی، ص 214.
59. Antoine Galland
60. هلال، محمد غنیمی، الأدب المقارن، ص 179.
61. تقوی، حکایت‌های حیوانات در ادب فارسی، ص 53.

منبع مقاله :
ناظمیان، هومن؛ (1393)، از ساختارگرایی تا قصه: داستان ادبیات کهن عربی از زبان حیوانات با رویکرد ساختارگرایی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول