تأثير گناه بر يادگيرى

نويسنده:سيد احمد بطحايى‏

‏يكى از مفاهيمى كه در فرهنگ غنى اسلام و قرآن زياد از آن ياد شده، مفهوم «تقوا» مى‏باشد كه به معناى خود نگه‏دارى است؛ يعنى انجام واجبات و ترك محرمات. از نگاه قرآن، همان‏طور كه تقوا ثمرات و اثرات بسيار شگفت انگيزى در انسان دارد، گناه نيز اثرات مخرب و پليدى بر انسان مى‏گذارد. در روايات وارد شده همان‏طور كه غذاى مسموم، جسم انسان را مريض مى‏كند. و تأثير منفى در جسم مى‏گذارد، گناه هم تأثير منفى در روح و شخصيت آدمى مى‏گذارد و روح او را تخريب مى‏كند. در مورد اثرات تقوا و گناه، آيات و روايات متعددى وجود دارد؛ اما چون مورد سؤال در مورد اثرات تقوا و گناه بر يادگيرى است، بحث را پيرامون محور موضوع ياد شده، بررسى مى‏كنيم.

1. تأثير تقوا در يادگيرى از نگاه قرآن

قرآن كريم به تقوا اهميت فوق‏العاده‏اى داده و آن را مورد توجه قرار داده است و ثمرات زيادى براى آن بر مى‏شمارد كه برخى عبارتند از:
الف) زندگى راحت؛ «هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مى‏سازد».1
ب) نجات از مشكلات و تضمين روزى؛ «و هر كس تقوا پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند و او را از جايى كه گمان ندارد، روزى مى‏دهد».2
ديگر ثمرات تقوا كه قرآن به آنها اشاره كرده، عبارتند از:
عاقبت نيك، قبولى اعمال، همراهى و پشيمانى پروردگار و...
يكى از ثمرات و ميوه‏هاى تقوا، «علم» مى‏باشد. در سوره بقره، آيه 282 كه بزرگ‏ترين آيه قرآن مى‏باشد، در قسمت پايانى آن آمده است: «و اتقوا الله و يعلّمكم الله»؛ تقوا پيشه كنيد و خدا به شما تعليم مى‏دهد. مفهوم اين آيه اين است كه پرهيزگارى و خداپرستى، اثر عميقى در آگاهى و روشن‏بينى و افزايش علم و دانش دارد. هنگامى كه قلب انسان به وسيله تقوا صيقل يابد، همچون آيينه، حقايق را روشن مى‏سازد. اين معنى، كاملاً جنبه منطقى دارد؛ زيرا صفات زشت و اعمال ناپاك حجاب‏هايى بر فكر انسان مى‏اندازد و به او اجازه نمى‏دهد تا چهره حقيقت را آن چنان كه هست، ببيند. هنگامى كه به وسيله تقوا حجاب‏ها كنار رفت، چهره حق آشكار مى‏شود.
قسمتى از علوم را از طريق تعليم و تعلم رسمى بايد فرا گرفت و بخش ديگرى از علوم الهى، از طريق صفاى دل و شست‏و شوى آن با آب معرفت و تقوا، قابل فهم است و اين، همان نورى است كه خداوند در دل هر كس كه بخواهد و لايق ببيند، مى‏اندازد.
مطلب فوق، دليلى بر ترك تحصيل رسمى نمى‏باشد؛ چون چنين سخنى، مخالفت بسيارى از آيات قرآن و روايات اسلامى است كه انسان را به علم آموزى دعوت مى‏كنند.
در آيه ديگرى چنين آمده است: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر خودتان را از (مخالفت فرمان) خدا حفظ كنيد، براى شما جداكننده [حق از باطل‏] قرار مى‏دهد و بدى‏هايتان را از شما مى‏زدايد و شما را مى‏آمرزد و خدا، داراى بخشش بزرگ است».3اين آيه مى‏گويد كه اگر تقوا پيشه كنيد، به شما نورانيت و روشنى خاصى بخشيده مى‏شود تا بتوانيد حق را از باطل به خوبى تشخيص دهيد.
فرقان، صيغه مبالغه از ماده فرق است و در اين جا، به معناى چيزى است كه به خوبى حق را از باطل جدا مى‏كند. گاهى شناخت حق از باطل بسيار دشوار مى‏شود و آن زمانى است كه باطل، زينت داده شده، به عنوان حق مطرح گردد كه در اين صورت، بسيارى در دام اين گونه فريب‏ها مى‏افتند؛ اما تقوا، اين قدرت را به انسان مى‏دهد كه از افتادن در اين تاريكى‏ها، نجات پيدا كند. در روايتى چنين آمده است: «مؤمن با نور خدا مى‏بيند».

2. تأثيرات گناه بر يادگيرى‏

همان گونه كه مطرح شد، تقوا و تزكيه، اثرات شگفت انگيزى در معرفت و علم، در وجود انسان مى‏گذارند؛ اما در مقابل، صفات زشت و اعمال ناپاك هم حجاب‏هاى زيادى بر فكر و عقل آدمى مى‏گذارند.
نيروى عقل انسان، به قدر كافى، براى درك حقايق آماده است؛ ولى پرده‏هايى از حرص، طمع، شهوت، خودبينى، حسد و عشق‏هاى افراطى به مال، زن، فرزند، جاه و مقام، همچون دود سياهى در مقابل ديده عقل آشكار مى‏گردند و يا مانند غبار غليظى، فضاى اطراف را مى‏پوشانند و پيداست كه در چنين محيط تاريكى، انسان، چهره حق و باطل را نمى‏تواند بنگرد.
در خانواده‏اى كه تقوا نيست و كودكان در محيطى آلوده پرورش مى‏يابند و به فساد خو مى‏گيرند، وقتى بزرگ مى‏شوند، تشخيص نيكى‏ها از بدى‏ها براى آنها مشكل مى‏شود و نيز در خانواده‏اى كه غذاهاى نجس و حرام - مثل شراب - مى‏خورند و يا گرفتار مواد مخدر مى‏شوند، ضريب هوشى و قدرت علمى خانواده كاهش مى‏يابد و گاهى به صفر مى‏رسد.
گناه كردن، موجب مى‏شود كه مردم از نظر درك و اطلاع، در سطح پايينى قرار گيرند و افكار منحطى داشته باشند؛ هر چند در صنايع و زندگى مادى پيشروى كنند. به همين جهت، در دنياى صنعتى و ماشين امروز، جوامعى را مشاهده مى‏كنيم كه از نظر علم و صنعت، بسيار پيشرفته‏اند؛ ولى در زندگى روزانه خود، چنان گرفتار نابسامانى‏ها و تضادهاى وحشتناكى هستند كه انسان را در تعجب فرو مى‏برد.

گناه و فراموشى‏

در قرآن آمده است: «و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند؛ پس (خدا) خودشان را از يادشان مى‏برد، فقط آنان نافرمانبردارند».4 اين آيه، مى‏گويد كه فراموش كردن خدا، سبب خودفراموشى مى‏شود. فراموشى خدا، سبب مى‏شود كه انسان در لذات مادى و شهوات حيوانى فرو رود و هدف آفرينش را فراموش كند و هويّت انسانى خويش را فراموش كند؛ چون ارزش‏ها و استعدادها و لياقت‏هاى ذاتى خود را كه خدا در وجود او نهاده و از بقيه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مى‏سپارد.
ترك گناه، حكمت‏زا و بصيرت آفرين‏
رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله مى‏فرمايد: «با هواها و هوس‏هاى نفسانى مبارزه كنيد تا حكمت در دل شما وارد شود». در حديث ديگرى از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏وآله چنين نقل شده است: «هر كس چهل روز [اعمال ]خود را خالص براى خدا قرار دهد، خداوند چشمه‏هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى مى‏كند» و در روايت ديگرى آمده است كه خداوند نسبت به دردها و دواهاى اين دنيا، بصيرتش مى‏دهد.
در روايت ديگرى از پيامبر چنين نقل شده است: «اگر زياده‏روى در سخن گفتن شما و هرزه چرانى در دل شما نبود (يعنى در دلتان هر چيزى را راه نمى‏داديد)، هر چه من مى‏ديدم، شما هم مى‏ديديد و هر چه من مى‏شنيدم، شما هم مى‏شنيديد». حضرت صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «اگر شياطين اطراف قلوب بنى‏آدم حركت نمى‏كردند، آنها ملكوت آسمان‏ها را مشاهده مى‏كردند». از اين گونه بيانات در آثار دينى ما زياد است كه يا به طور مستقيم، تقوا و پاكى از گناه را در بصيرت و روشن‏بينى روح مؤثر دانسته، يا به طور غير مستقيم، اين مطلب را بيان مى‏كنند و در مقابل، تأثير هواپرستى و از كف دادن زمام تقوا، در تاريك شدن روح، تيرگى دل و خاموش شدن نور عقل، در آيات و روايات زيادى آمده است.
همان طور كه غبار ظاهرى جلوى ديد چشم را مى‏گيرد و چشم غبارآلود، از مشاهده اشيا ناتوان است، غبار باطنى نيز جلوى ديد چشم دل را مى‏گيرد و چشم دل غبار گرفته هم از ادراك معارف محروم مى‏شود. در روايتى از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏وآله چنين نقل شده است: «دوستى بيش از حد و نابه‏جا، نه تنها چشم را از ديدن عيب محبوب كور مى‏كند، بلكه گوش را نيز از شنيدن نقص وى، كر مى‏سازد و چشم و گوش، كنايه از مجارى ادراك هستند.
ابن سينا كه از فيلسوفان بزرگ به شمار مى‏آيد، مى‏گويد: نفس اماره، به وسيله گناه، تمامى مجارى حق‏بينى را مى‏بندد و وقتى طعمه را در كام گرفت، او را در زير خروارها خاك مغلطه دفن مى‏كند و مصداق بارز «و قد خاب من دساها» مى‏سازد؛ به طورى كه آن فريب خورده، توان ديدن دست خود را هم ندارد.

علوم نظرى و عملى و رابطه آنها با گناه‏

قوه عاقله انسان، دو نوع محصول فكر و انديشه دارد كه از اساس با هم اختلاف دارند. افكار و انديشه‏هاى نظرى و افكار و انديشه‏هاى عملى. عقل نظرى، همان است كه مبناى علوم طبيعى و رياضى و فلسفه الهى است؛ اما عقل عملى آن است كه مبناى علوم زندگى و مبناى اصول اخلاقى است و به قول دانشمندان قديمى، مبناى علم اخلاق و تدبير منزل و سياست مدن است.
به عبارت ديگر، علم طبيعى، رياضى و فلسفه، در اين جهت مشاركت دارند كه از علوم، قضاوت درباره واقعيت‏هاست كه فلان شى‏ء اين طور است و يا آن طور و يا فلان اثر يا فلان خاصيت را دارد يا ندارد؛ اما عقل عملى مورد قضاوت، واقعيتى از واقعيت‏ها نمى‏باشد؛ بلكه مورد قضاوت، وظيفه و تكليف است كه آيا بايد اين كار را انجام دهيم يا آن كار را و اين طور عمل كنم يا آن طور. حكمتى كه مولود تقواست و روشن‏بينى و بصيرت به انسان مى‏دهد، حكمت و عقل عملى است و نه نظرى؛ يعنى تقوا باعث مى‏شود كه انسان بصيرت پيدا كند كه كدام راه را براى زندگى برگزيند و چطور عمل كند. مقصود اين نيست كه تقوا در عقل نظرى تأثيرى دارد و آدمى اگر تقوا داشته باشد، بهتر درس‏هاى رياضى و يا طبيعى را مى‏فهمد و مشكلات آن علوم را حل مى‏كند و اين كه تمامى فرمول‏هاى رياضى، فيزيك و شيمى را حل مى‏نمايد؛ چون گاهى افرادى ديده مى‏شوند كه در مسائل علمى بسيار زيرك و باهوش هستند و از ديگران خيلى قوى‏ترند؛ ولى همين اشخاص، در مسئله زندگى و راهى كه بايد انتخاب كنند، مثل آدم‏هاى گيج و متحيرند و افرادى كه هوششان در عمليات از اين‏ها خيلى عقب‏تر است، مسائل زندگى را بهتر و روشن‏تر مى‏بينند. از اين رو، اين فكر پيش آمده كه در انسان، دو چيز است؛ يكى هوش و يكى عقل. بعضى باهوش‏ترند و بعضى عاقل‏تر. افراد باهوشى كه در مسائل علمى زندگى مبهوت و متحيرند، بر اثر طغيان دشمنان عقل (هواهاى نفسانى)، اثر عقلشان خنثى شده، فرمان عقل خود را نمى‏شنوند. اين گونه افراد، در عقل خود كمبودى ندارند؛ ولى هواهاى نفسانى، آنان را از پذيرش فرمان عقل باز داشته است.
در قرآن آمده است: «فالهمها فجورها و تقواها قد افلح من زكّاها و قد خاب من دسّاها». دانشمندان معتقدند كه در انسان، علاوه بر همه قواى عقلانى و ادراكى، يك حس مرموز ديگر نيز وجود دارد كه مى‏توان نام آن را حس الهام‏گيرى گذاشت و علم امروز، تدريجاً اين نظر را تأييد مى‏كند. اين حس، به نوبه خود، كم و بيش در همه افراد با اختلاف و شدت و ضعف وجود دارد و مانند ساير احساس‏هاى آدمى، قابل رشد و تربيت است. چيزى كه اين حس را رشد مى‏دهد، تقوا، طهارت، مجاهدت اخلاقى و مبارزه با هواهاى نفسانى است و برعكس، تبعيت از هواى نفس و گناه كردن، اين حس را به شدت ضعيف مى‏كند.
هيچ مكتبى به اندازه اسلام و قرآن، توصيه به تحصيل علم و تفكر و تعقل نكرده است و اين مطلب، در روايات و آيات آمده است. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏وآله مى‏فرمايد: «طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة». اين روايت، طلب علم را واجب مى‏داند و آن را منحصر به قشر خاصى نمى‏كند؛ بلكه پير و جوان و زن و مرد را در اين امر موظف مى‏كند.
در روايت ديگرى آمده است: «طلب علم كنيد؛ گر چه تا چين هم برويد». چين در آن زمان، دورترين جايى بود كه مى‏توانستند بروند؛ پس در جمع‏بندى اين روايت‏ها، اين نكته به دست مى‏آيد كه آموختن علم، هيچ گونه محدوديتى از نظر جنس، زمان و مكان ندارد و بايد در طلب آن زحمت و كوشش كرد و همين تأكيدها درباره علم، موجب رشد علوم و شكوفايى استعدادها و اذهان مسلمانان مى‏شود.
دانشمندان علوم انسانى نيز اثرات اعتقادات مذهبى را با تعالى نيروى ذهن، بررسى كرده‏اند». دكتر ويلسون در كتابش مى‏نويسد:
«هر گونه ايمان مذهبى و هر گونه ارتباط با خداوند را مى‏توان با كاربرد شيوه تعالى ذهنى، غنى‏تر ساخته و آن را متعالى كرد».

پى‏نوشت:

1. طلاق، آيه 4.
2. طلاق، آيه 2 و 3.
3. انفال، آيه 29.
4. حشر، آيه 19.

:منبع www.quransc.com