رويكرد قرآن به مسأله آرامش در مقايسه با ساير اديان‏

ايمان در جايگاه جامع‏ترين مفهوم دينى در اسلام، از ريشه «أمن» به معناى آرامش جان و رهايى از هرگونه هراس و اندوه است، كه ارتباط ميان پذيرش گفتار خداوند و دست‏يابى به آرامش روح و روان را نشان مى‏دهد.
بشر، به طور طبيعى در طول زندگى در اين جهان با نگرانى‏ها و اضطراب‏هاى بسيارى رو در رو بوده و همواره براى فايق آمدن بر آن‏ها و از ميان بردن عوامل پيدايش آن‏ها كوشيده است. يكى از اهداف پيداش مجموعه بزرگ اختراعات و اكتشافات بشر، خانواده، قبيله، دولت و ديگر سازمان‏هاى اجتماعى، دين، مذهب، هنر، آداب و رسوم و حتى گاه جنگ‏ها، دست‏يابى بشر به آرامش و آسايش در زندگى بوده است. انديشه‏هاى بشرى و مكاتب و آيين‏هاى گوناگونى نيز در اين جهت به ظهور رسيده‏اند. در اين ميان، اديان جهانى و آيين‏هاى بومى نيز وصول به آرامش روح و روان را يكى از مهم‏ترين اهداف خويش قرار داده‏اند.
سفارش‏هاى اخلاقى زرتشت در قالب تصوير نزاع مستمر خير و شر در جهت وصول به آسايش و آرامش و بهروزى انسان و رهايى از رنج و زيان و ناخوشى قابل تفسير است.(1) كوشش نور براى رهايى از سرزمين تارى در انديشه مانى نيز در همين جهت قابل فهم است.(2) تلاش براى رسيدن به آرامش و آسايش از دردهاى جسمى و روانى بشر، مورد توجه بسيارى از آيين‏هاى بومى هند بوده است.(3) آرامش در فلسفه بودا به حالت متمركز و يك دل و آرام و نيالوده جان تفسير شده و «نيروانا» برترين و واپسين راه رهايى از چرخه تسلسل‏وار تولد دوباره و بيمارى و مرگ بوده و رهايى وارستگى هر رنج و عذاب است.(4)
عهد عتيق و جديد، سراسر آكنده از كوشش‏هاى فرستادگان خداوند براى رهايى بشر از درد و اندوه و نيل به آرامش و سعادت ابدى در هر دو جهان است. آموزه بشارت و نجات، همواره يكى از بخش‏هاى مهم آموزه‏هاى انبياى بنى اسرائيل بوده كه رهايى از رنج و نگرانى فردى و اجتماعى را در خود داشته است.(5) انسان امروز در اثر نگرانى‏ها و ناآرامى‏هاى دنياى جديد، بيش از پيش به احساس امنيت و آرامش نيازمند بوده، هم‏چنان در پى يافتن راه‏هاى جديد براى رسيدن به آرامش معنوى است.(6) مكاتب روان درمانى، همگى هدف اصلى خود را رهايى از اضطراب و پديد آوردن احساس امنيت در انسان مى‏دانند. از ميان كوشش‏هاى فراوانى كه براى پيش‏گيرى از ابتلا به نگرانى و در نتيجه آن، افسردگى و براى روان درمانى افراد مضطرب به عمل آمده، برخى روى‏كردهاى جديد در ميان روان‏شناسان به تأثير دين و ايمان در سلامت روان اشاره دارند.(7) ايمان به خدا از نگاه اين گروه از روان شناسان در خود سرچشمه‏اى بى‏كران از آرامش و قدرت معنوى را داراست كه هر گونه اضطراب و نگرانى را از انسان زدوده، در برابر هر گونه فشار درونى و بيرونى به انسان مصونيت مى‏بخشد. روان‏شناسان بزرگى از قبيل ويليام جيمز، كارل يونگ و هنرى لينك تأثير شگرف ايمان در دين اسلام را در سطحى گسترده‏تر مورد توجه قرار داده‏اند. بخش وسيعى از آموزه‏هاى اين دين به ايمان اختصاص يافته و افزون بر ارائه تعريفى جامع از آن به راه‏كارهاى روانى و رفتارى فراوانى براى دست‏يابى به اين نياز اصيل بشرى پرداخته شده است. بر اين اساس، دانشمندان اسلامى به آرامش، نگاهى مقدس افكنده و آن را پديده‏اى الهى شمرده‏اند كه از سوى فرشتگان بر دل‏هاى مؤمنان فرود مى‏آيد و زمينه‏ساز تقويت ايمانشان است؛ همان گونه كه اضطراب و نگرانى از جانب شيطان بر دل‏هاى آلوده به گناه چنگ انداخته و زمينه‏ساز فسق و كفر است.(8)
ايمان در جايگاه جامع‏ترين مفهوم دينى در اسلام، از ريشه «أمن» به معناى آرامش جان و رهايى از هرگونه هراس و اندوه است(9) كه ارتباط ميان پذيرش گفتار خداوند و دست‏يابى به آرامش روح و روان را نشان مى‏دهد.(10) آنان كه ايمان آورده، آفت ناپاكى را به حريم آن راه ندهند، آرامش از آنِ ايشان است و آن‏ها همان هدايت يافتگانند:
«كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را با هيچ ستمى نياميخته‏اند، اينانند كه [از خشم خدا] در امانند و اينان هدايت يافتگان‏اند»(11) واژه اسلام نيز بيان‏نگر تسليم محض انسان در برابر خداوند همه جهانيان است كه احساس امنيت و آرامش از پيامدهاى آن به شمار مى‏رود: «چنين نيست، بلكه هر كس خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، اجرش را نزد پروردگارش خواهد داشت، و هيچ ترسى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد »(12)
قرآن رويكرد توحيدى را در زندگى، يگانه راه دست‏يابى به امنيت روح و روان مى‏شمرد: «و چگونه من از آنچه به وسيله آن شرك مى‏ورزيد بترسم، در حالى‏كه شما از اين نمى‏ترسيد كه چيزى را شريك خدا ساخته‏ايد كه درباره آن دليلى بر شما نازل نكرده است؟ پس اگر تشخيص مى‏دهيد، كدام يك از اين دو گروه (موحّدان و مشركان) به ايمنى [از خشم خدا ]سزاوارترند؟»(13) انسان يكتاپرستى كه در زندگى فقط يك هدف و يك مقصد را دنبال مى‏كند، هرگز از اين جهت با انسان چندگانه‏گرايى كه روح و روانش را در ميان اهداف و مقاصد گوناگون تقسيم كرده، يكسان نيست:
«خدا مَثَلى زده است: مردى كه چند مالك ناسازگار در مالكيّت او شريك باشند [و دستورات متضاد به او بدهند] و مردى كه اختصاص به يك نفر داشته باشد [و فقط از او دستور بگيرد]، آيا اين دو در مثل يكسانند؟ ستايش از آنِ خداست، ولى بيشترشان نمى‏دانند»(14) ارضاى نياز فطرى آرامش‏خواهى و امنيت‏گرايى انسان در سطوح ديگر از مفاهيم دينى قرآن نيز مورد توجه قرار گرفته است. مفاهيم توكل، فلاح، تقوا، نجات، صبر، توبه، ولايت، رضا و... همگى به گونه‏اى با موضوع آرامش ارتباط دارند. افزون بر اين، واژگان «سكينه» و «اطمينان» به طور ويژه درباره آرامش بحث مى‏كنند.

انواع آرامش‏

آرامش از نگاه قرآن در يك طبقه‏بندى كلى به دو بخش دنيايى و آخرتى تقسيم مى‏شود كه دو روى يك حقيقت هستند: «آگاه باشيد كه دوستان خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى‏شوند. همانان كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده‏اند. در زندگى دنيا و در آخرت مژده براى آنان است. سخنان خدا تغييرپذير نيست. اين است آن كاميابى بزرگ» آرامش، خود ماهيتى روحى و روانى دارد؛ اما از آن‏جا كه عوامل پديدآورنده آن و موانع به هم زننده آن ممكن است ماهيتى اعتقادى، روانى يا طبيعى داشته باشند مى‏توان به تقسيم آن پرداخت.

1- آرامش اعتقادى‏

تقاضاى حضرت ابراهيم(ع) از خداوند براى مشاهده نمونه‏اى كوچك از رستاخيز، براى دست‏يابى به نوعى آرامش اعتقادى بوده است. او به اين وعده الهى، ايمانى كامل و محكم داشت؛ اما ذهن انسان به طور طبيعى باورهاى غير محسوس را به سان باورهاى محسوس، پذيرا نگشته، همواره پرسش‏هايى درباره ماهيت و كيفيت آن‏ها در پندار مى‏آفريند. اين پرسش‏ها آرامش و ثبات اعتقادى انسان مؤمن را از او مى‏گيرد؛ از اين‏روى ابراهيم براى رهايى از اين حالت، خواهان مشاهده چگونگى تحقق آن فعل الهى مى‏شود.(15) حواريون عيسى نيز بنا به ديدگاه برخى تفاسير از عيسى مائده‏اى آسمانى طلبيدند تا به وسيله آن، پيامبرى او و راستى ادعاهايش برايشان آشكار شود و يا با خوردن آن به آرامش اعتقادى دست يابند.(16)

2- آرامش روانى‏

جان انسان همواره طلب رسيدن به مراحل كمال وجودى خويش است؛ بدين سبب همواره از حالى به حالى ديگر در مى‏آيد؛ اما در هيچ مرحله‏اى به نهايت مطلوب خويش دست نيافته، باز خواهان دست‏يابى به مرحله‏اى ديگر است. قلب انسان در اثر اين حالت، همواره از نگرانى و اضطراب آكنده است تا آن كه در سير حركت خويش به خداوند در نقش مبدأ و مقصد همه جهان هستى و جامعه همه كمالات وجودى توجه كند؛ آن گاه خود را در آرامشى بى‏كران مى‏يابد: «همانان كه ايمان آورده‏اند و دل‏هايشان با ياد خدا آرام مى‏گيرد»(17) اين احساس آرامش مطلق فقط در اين حالت پديد مى‏آيد: «آگاه باشيد كه دل‏ها فقط با ياد خدا آرامش مى‏يابد»(18)
انسان‏هاى برخوردار از آرامش الهى، خود آرامش‏بخش ديگران نيز هستند؛ از اين‏رو خداوند به پيامبر خويش فرمان مى‏دهد كه بر مؤمنان درود فرستد تا بدين وسيله، آنان را در راه ايمان، آرامش بخشد: «و براى آنان دعا كن، زيرا دعاى تو برايشان موجب آرامش است»(19)
آرامش روانى در نگاه برخى مفسران معاصر، در آرامش اعتقادى نيز تأثيرگذار است. آن كه نور ايمان به اعماق وجودش راه يافته باشد، ديگر نه معجزه مى‏طلبد و نه در پى برهان و استدلال بر مى‏خيزد؛ بلكه همه هستى خويش را در برابر حقيقتى كه با تمام وجود تجربه كرده است، تسليم مى‏كند.
«و كسانى كه كفر ورزيده‏اند مى‏گويند: چرا از جانب پروردگارش معجزه‏اى بر او نازل نشده است؟ بگو: بى‏ترديد، خدا هر كس را بخواهد گمراه مى‏سازد و هر كس را كه [به او] باز گردد، به سوى خود هدايت مى‏كند. همانان كه ايمان آورده‏اند و دل‏هايشان با ياد خدا آرام مى‏گيرد. آگاه باشيد كه دل‏ها فقط با ياد خدا آرامش مى‏يابد. كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند، [در دنيا ]زندگى خوش و [در آخرت‏] بازگشتگاه نيكو براى آنان خواهد بود»(20)
اهميت آرامش روانى در بحران‏هاى روحى و اجتماعى دو چندان نمايان مى‏شود. به نمونه‏هاى بارزى از اين موارد در قرآن اشاره شده است. مادر حضرت موسى(ع) در سخت‏ترين حالات روانى كه فرزند خود را از ترس كشته شدن در گهواره‏اى چوبى نهاده، به رود نيل سپرد، فقط ياد خدا آرام‏بخش او بود كه به يارى آن توانست اين آزمايش را تا سرانجام با كام‏يابى به پايان رساند: «و دل مادر موسى واله و نگران شد، به طورى كه اگر قلبش را استوار نساخته بوديم كه از باوردارندگانِ [وعده ما ]باشد، نزديك بود آن [ماجرا] را فاش سازد»(21) بنى‏اسرائيل هنگام فراز از مصر در حالى كه لشكريان فرعون را در پى خويش مى‏ديدند، فقط با سخنان موسى كه با اطمينان از يارى خدا سخن مى‏گفت، آرامش يافتند:
«و چون آن دو گروه يكديگر را ديدند، اصحاب موسى گفتند: ما قطعاً به چنگ آنان خواهيم افتاد. [موسى‏] گفت: چنين نيست. بى‏ترديد پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد.»(22) اصحاب كهف در ميان مردم مشرك و توحيدستيز شهرشان، در اثر برخوردارى از آرامش الهى با شهامت تمام در برابر همه قدرت‏ها و جاذبه‏هاى زندگى مادى ايستاده، شعار توحيد سر دادند: «و دل‏هايشان را استوار ساختيم، آن‏گاه كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما خداوندگار آسمان‏ها و زمين است، و هرگز جز او معبودى را نمى‏خوانيم ...»(23) در تاريخ صدر اسلام نيز يارى خداوند به مسلمانان در جريان هجرت پيامبر، جنگ بدر و حنين و صلح حديبيه ديگر موقعيت‏هاى سخت در قالب نزول آرامش خداوندى بر دل‏هاى مسلمانان تجلى كرد.

3- آرامش طبيعى‏

برخى پديده‏ها در اين جهان از طبيعتى آرام‏بخش برخوردارند. شب را سكونت‏بخش: «اوست آن كه شب را براى شما قرار داد تا در آن بياراميد ...»(24) و خواب را مايه آسودگى و استراحت: «و اوست آن كه شب را براى شما وسيله پوشش و خواب را مايه آرامش قرار داد»(25) قرار داده است.(26) آرامش حاصل از تاريكى شب به حالت ويژه نظام عصبى انسان نيز ارتباط داشته، واقعيتى علمى به شمار مى‏رود:(27) از ديگر مصاديق آرامش طبيعى آن است كه خداوند براى انسان از نوع خويش همسرانى آفريده: «اوست آن كه شما را از يك تن آفريد، و جفتش را از جنس او قرار داد تا در كنارش آرامش بيايد»(28) و ميان آن‏ها محبت و مودت پديد آورد و بدين وسيله هر يك را آرامش‏بخش ديگرى قرار داد: «و از نشانه‏هاى [قدرت او اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد تا در كنارشان آرام گيريد، و ميان شما محبت و شفقتى قرار داد»(29) خانه نيز محلى براى آسايش و آرامش جسم و روح آدمى است: «و خدا براى شما خانه‏هايتان را مايه آرامش قرار داد»(30)

پى‏نوشت‏:

1) اوستا، دفتر يكم، يسنه هات 30، بند 11 ؛ يسنه هات 46، بنده 2 - 8.
2) زبور، مانى، فرگرد نخست، مزبور 223.
3) تاريخ تمدن، 1 / 479 - 485 و 490.
4) بودا، ص 555 و 556 و 571.
5) معجم اللاهوت الكتابى، 321 - 325.
6) آرامش بيكران، ص 87 - 155.
7) دين و روان، ص 178.
8) الروح، ابن قيم، ج 1، ص 256 و 257.
9) العين، ص 55 ؛ مفردات، ص 90؛ لسان العرب، ج 1، ص 223، «لمن».
10) بيضاوى، ج 1، ص 211.
11) انعام/ 82.
12) بقره/ 112.
13) انعام/ 81.
14) زمر/ 29.
15) بقره/ 260 ؛ قرطبى، ج 3، ص 195 ؛ الميزان، ج 2، ص 373 ؛ نمونه، ج 2، ص 304 و 305.
16) مائده/ 112 - 114 ؛ قرطبى، ج 6، ص 236 ؛ الميزان، ج 6، ص 233 و 234.
17) رعد/ 28؛ التفسير الكبير، ج 19، ص 50.
18) رعد/ 28؛ روح المعانى، مج 8، ج 13، ص 214.
19) توبه/ 103 ؛ التحرير و التنوير، ج 11، ص 33؛ الدر المنثور، ج 4، ص 281.
20) رعد/ 27 - 29 ؛ فى ظلال، ج 4، ص 2061.
21) قصص/ 10 ؛ قرطبى، ج 13، ص 169 و 170 ؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 229 ؛ فى‏ظلال، ج 5، ص 2678 - 2680.
22) شعراء/ 61 - 62؛ مراغى، مج 17، ج 19، ص 67 - 68.
23) كهف/ 14؛ فى ظلال، ج 4، ص 2336 ؛ قرطبى، ج 10، ص 238.
24) يونس/ 67.
25) فرقان/ 47 ؛ نبأ/ 9.
26) جامع البيان، مج 11، ج 19، ص 27.
27) نمونه، ج 8، ص 343 و 344 ج 15، ص 564.
28) ]. اعراف/ 189.
29) روم/ 21؛ مجمع البيان، ج 8، ص 470 ؛ الكشاف، ج 3، ص 473 ؛ فى ظلال، ج 5، ص 2763.
30) نحل/ 80.

منبع: مركز فرهنگ و معارف قرآن‏