نویسنده: گرازینا رُژینسکا
ترجمه‌ی: سجاد نیک فهم خوب روان



 
«خوشبختانه کوپرنیک یک مدل طوسی را در اختیار داشته است».(1) این جمله را نویگه بائر (2) هنگام شرح روش کوپرنیک در ترکیب دو حرکت دایروی به صورت یک حرکت نوسانی خطی، در نظریه‌ی عطارد، می‌نویسد.(3) و کِنِدی (4) می‌گوید «مدل ماه کوپرنیک، که بسیار برتر از مدل بطلمیوس است، همان مدل ابن شاطر است.»(5)
درست است که منجمان کراکو در قرن پانزدهم به آثار منجمان مسلمان بیشتر از آثار منجمان غرب اروپا علاقه‌مند بوده‌اند. اما این آثار، آن دسته از رساله‌های نوشته شده در جهان اسلام را شامل می‌شود که در نوشته‌های لاتینی شناخته شده بودند (6).، در حالی که آثار نصیرالدین طوسی و ابن شاطر به لاتینی ترجمه نشده است. همچنین از طریق تحقیقات دوبروزایکی (7) می‌دانیم که روش ترکیب دو حرکت دایروی به صورت یک حرکت نوسانی خطی توسط منجمان اروپایی به کار نرفته است.(8)
این مسأله که یک روش یکسان، ابتدا توسط منجمان مراغه و دمشق ( می‌دانیم که نظریه‌های نجومی طوسی توسط منجم دمشقی، ابن شاطر، پذیرفته شد (9) )، و سپس توسط کوپرنیک (10) به کار گرفته شده است، به خودی خود دلیلی بر این نیست که کوپرنیک این روش را از مسلمانان گرفته باشد. این نظر حتی کمرنگ‌تر می‌شود وقتی کوپرنیک، هنگام بیان بنیان هندسی استدلالش، می‌گوید این قضیه که می‌توان با تعدادی حرکت (غیر خطی) یک خط مستقیم رسم کرد، در شرح پروکلس (11) بر اصول اقلیدس (12) وجود دارد.(13).
اما جدا از پروکلس، منابع دیگری می‌تواند الهام‌بخش کوپرنیک بوده باشد. با در نظر گرفتن این احتمال، در این مقاله سعی خواهد شد کاربرد دو فلک تدویر در مدل ماه، که می‌توان آن را از طرفی بازتاب نظریه‌ی طوسی و ابن شاطر و از طرف دیگر الهام‌بخش کوپرنیک دانست، در آثار منجمان کراکو در قرن پانزدهم میلادی مورد بررسی قرار گیرد.
بیرکنمائر (14) این پیشنهاد را مطرح کرد که کوپرنیک ایده‌ی نظریه‌ی مدل ماه را از شرح آدالبرتوس برودزوایی (15) بر کتاب «نظریه‌ی جدید سیارات»(16) پئورباخ (17) گرفته است.(18) این شرح که در 1482م در کراکو نوشته شده است، تا پایان قرن پانزدهم میلادی در این شهر مورد استفاده قرار می‌گرفت.
آدالبرتوس با نحوه‌ی ایجاد یک حرکت خطی با استفاده از حرکات دایروی آشنا بوده است (19)، و هنگام بحث در نظریه‌ی ماه، سه بار ایجاد یک حرکت خطی به صورت هندسی را با استفاده از یک فلک تدویر اضافی ذکر می‌کند که شباهت‌هایی با راه حل پیشنهاد شده توسط طوسی و بعدها کوپرنیک در «شرح»(20) و «در گردش افلاک»(21)، دارد. اولین بار، آدالبرتوس هنگام شرح حرکت ماه در ارتباط با تغییرات اهله‌ی آن، در مورد فلک تدویر اضافی صحبت می‌کند: در ارتباط با حفظ ظاهری ماه، یک فلک تدویر برای ماه فرض شده است که شامل یک فلک تدویر دیگر می‌شود که فلک تدویر ماه را، در یک حرکت همراه تغییر میل و بازتاب، حمل می‌کند.(22)
سپس او درباره‌ی فلک تدویر اضافی هنگام بحث در مورد این که همیشه یک طرف ماه به سمت زمین است و لکه‌های روی سطح آن همیشه در مکان ثابتی دیده می‌شوند صحبت می‌کند: برخی گمان می‌کنند که ماه دو فلک تدویر دارد، یک تدویر بزرگ و یک تدویر کوچک که ماه را حمل می‌کند. این فرض نشان می‌دهد که چگونه تدویر بزرگ تر با تغییرات میل و بازتاب حرکت می‌کند و این که چرا لکه روی ماه همیشه در یک جا دیده می‌شود. بدون فلک تدویر اضافی این امر غیر ممکن است.(23)
در نهایت، در بخش سوم، او حرکت تدویر را شرح می‌دهد: ... باید در فلک تدویر ماه یک دایره در نظر بگریم که حول مرکز آن به صورت یکنواخت و مساوی می‌گردد. (24) پژوهشی که ما درباره‌ی استادان نجوم کراکو در نیمه‌ی اول قرن پانزدهم میلادی انجام دادیم، به ما اجازه می‌دهد تا به صورت قاطع نتیجه بگیریم که آدالبرتوس نبوده است که نظریه‌ی دو فلک تدویر ماه را در کراکو معرفی کرده است. ما راه حل مشابهی را در اثری که نیم قرن زودتر (1430م) نوشته شده، یعنی شرحی توسط ساندیووگیوس (25) بر «نظریه‌ی سیاره ای»(26) گرادوس (27) یافته ایم:
در ارتباط با حفظ حرکت ظاهری ماه و برای پیشگیری از عوارضی که در تضاد با فلسفه‌ی طبیعت است، فلک ماه باید مجموع هفت فلک باشد .... فلک هفتم در ثخن فلک تدویر قرار گرفته است و در جهت خلاف حرکت تدویر اما با سرعتی برابر آن به پیش می‌رود در حالی که جرم ماه را که به فلک متصل شده است حمل می‌کند. چنین تصور می‌شود که این فلک این مسأله را که لکه‌ی روی قرص ماه همیشه به یک صورت دیده می‌شود توجیه می‌کند.(28)
ساندیووگیوس ایده‌ی دو تدویر ماه را به گراردوس نسبت می‌دهد، اما متن گراردوس به سختی این امر را تأیید می‌کند: استاد متن را با توصیف حرکت ماه در فلک تدویر پی می‌گیرد و قصد دارد تا بگوید: ماه در حال گردش حول محیط فلک تدویر خود است و مرکز ماه دایره‌ای در داخل فلک تدویر ایجاد می‌کند که این دایره نیز فلک تدویر خوانده می‌شود.(29)
برای سومین بار او هنگام بحث در مورد شکل ثابت لکه‌های روی ماه، از دو فلک تدویر یاد می‌کند. این بار او تا آن جا پیش می‌رود که ایده‌ی فلک تدویر اضافی را به خود بطلمیوس نسبت می‌دهد:
بر اساس گفته‌ی بطلمیوس پاسخ این تردید را می‌دهم: در ثخن فلک تدویر حفره‌ای وجود دارد که در آن فلک کوچکی وجود دارد و جسم ماه بر روی این فلک قرار گرفته است. این فلک کوچک با حرکتی برابر حرکت فلک تدویر ولی در خلاف جهت آن در حال گردش است. در نتیجه‌ی این حرکت، جسم ماه حرکت می‌کند و در همان حال صورت (لکه‌های) آن ثابت می‌ماند .... به علت حرکت فلک کوچک، قسمت بالایی در شکل لکه‌های ماه همیشه بالا قرار گرفته است... تنها از لحاظ نظری ادعا شده است که وقتی ماه در پایین فلک تدویر قرار می‌گیرد، قسمت بالای لکه‌های آن باید در پایین قرص ماه و پای لکه‌ها در بالای آن دیده شود. ما نظر دیگری داریم و ادعا می‌کنیم که این درست می‌بود اگر فلک کوچکی در فلک تدویر وجود نداشت، که ماه را در جهتی مخالف حرکت تدویر و با سرعتی مساوی با تدویر که این فلک خود در آن حمل می‌شود می‌گرداند.(30)
در نظریه‌ی ماه ارائه شده توسط ساندیووگیوس فلک تدویر اضافی نقشی را که در مدل محققان مکتب مراغه در نظر گرفته شده بود بازی نمی‌کند؛ به عبارتی دیگر این فلک تدویر در مدل ساندیووگیوس جایگزین مرکز متحرک فلک حامل نمیشود. ساندیووگیوس مطابق مشرب «ارسطوگرایی ابن رشدی»(31) ادعا می‌کند «مرکز فلک تدویر ماه باید به صورت یک نواخت به دور مرکز جهان حرکت کند نه به دور مرکز فلک حامل».(32) او از دو فلک تدویر برای جایگزینی مرکز متحرک حامل استفاده نمی‌کند. همچنین بر خلاف منجمان مسلمان و کوپرنیک در «شرح»، ساندیووگیوس دو تدویر را در نظریه‌ی حرکات سیاره‌ای به کار نگرفته است.
برای توضیح بیشتر، گزیده‌های متن‌های ساندیوگیوس، آدالبرتوس و کوپرنیک در کنار هم در انتهای مقاله ارائه شده است. البته به این متون به طور یکسان پرداخته نشده است و نگارنده تنها قصد دارد به یک نمونه دیگر از « تداوم و تحول در دانش علمی» اشاره کند.
با استفاده از این نقل قول‌ها نتیجه گرفته می‌شود که هم ساندیووگیوس و هم آدالبرتوس دو فلک تدویر ماه را به عنوان یک وسیله‌ی مناسب، یا چنان که آدالبرتوس گفته است «وسیله‌ای که به نظر نامناسب نمی‌آید»، به کار برده اند. علاوه بر این، آدالبرتوس عبارت‌های «تدویربزرگ»(33) و «کوچک»(34) را به کار برده است. کوپرنیک در حقیقت واژه‌های مشابهی را، با رد عبارت به کار رفته توسط بطلمیوس و پیروانش،«epiciclus primae diversitati»، به کار برده است. اگر چه در حالی که سادیووگیوس و آدالبرتوس در همین جا متوقف می‌شوند، کوپرنیک با ارائه‌ی مؤلفه‌های مدل خود و شرح این که چطور دو حرکت دایروی را می‌توان به صورت یک حرکت نوسانی خطی ترکیب کرد، جلوتر می‌رود.
اگر ما بپذیریم که تصور کوپرنیک حلقه‌ی افزوده ای، البته از نوع خیلی با ارزش آن، در زنجیره‌ی سنت مکتب نجومی کراکو است، در کجا باید به جستجوی منشأ این سنت بپردازیم؟ شرح ساندیووگیوس قدیم‌ترین منبع کراکو است که تاکنون در این رابطه شناخته شده است. هر چند به نظر نمی‌رسد ساندیوگیوس خود پایه‌گذار ایده‌ی دو تدویر در کراکو باشد. از آن جا که ساندیوگیوس در سن 20 سالگی، بلافاصله پس از فراغت از تحصیل شروع به تدریس می‌کند، بیشتر می‌توان فرض کرد که او دانشی را که انتقال می‌دهد در دانشگاه کراکو به دست آورده است تا این که ناشی از خلاقیت خود او باشد. این فرضیه بیشتر مورد تأیید قرار می‌گیرد وقتی ملاحظه می‌شود که اگر چه او یکی از تواناترین اساتید در «نظریه‌ی سیارات» در کراکو بود، اما تنها در یک بازه‌ی زمانی کوتاه ( 1429-1431م) با آموزش نجوم در ارتباط بوده است و تا جایی که می‌دانیم هیچ گاه به آن جا باز نگشته است. در نتیجه چنین می‌توان گفت که او به این حوزه چندان علاقه مند نبوده است.
منابع موجود لاتین اطلاعی در مورد این که منجمان کراکو از کجا این ایده را دریافت کرده‌اند به ما نمی‌دهد (مگر این که این ایده محصول خود مکتب نجومی کراکو باشد). به نظر می‌رسد تنها تغییر در نظریه‌ی ماه بطلمیوس که در نوشته‌های لاتینی یافته می‌شود، توسط راجر بیکن (35) در «درباره‌ی امور فلکی» (36)، و به حرکت اضافی ماه به دور محورش مربوط می‌شود روایت شده است، که وی آن را «تخیل متأخران» می‌نامد.(37) این تغییر برای ساندیووگیوس شناخته شده بود، و هنگام نقل آن او باید کاملاً آگاه می‌بود که این ایده با تصور دو تدویر تفاوت دارد: «اما دیگران این فلک هفتم را به کار نمی‌برند و ادعا کرده‌اند که جسم ماه در داخل حفره‌ی موجود در تدویر حرکت می‌کند.» (38)
گاهی ساندیووگیوس خود را در همان مرحله‌ای می‌یابد که طوسی و ابن شاطر در آن بوده‌اند: او (تحت تأثیر ابن رشد) در معقول بودن یک فلک حامل خارج مرکز تردید می‌کند و حتی طرح دو فلک تدویر را که می‌تواند مشکل را با استفاده از آن برطرف کند در اختیار دارد. به هر صورت بر خلاف طوسی او این کار را نمی‌کند. سال‌ها بعد این امر توسط نیکولاس کوپرنیک محقق شد اما آیا این اتفاق تحت تأثیر پیشینیان بزرگش، منجمان مسلمان، اتفاق افتاد؟

کوپرنیکوس
(ابتدای قرن شانزدهم یا انتهای قرن پانزدهم)

آدالبرتوس (1482 م)

ساندیووگیوس (1430م)

فلک حامل فلک تدویر را که معمولاً تدویر اختلاف اول نامیده می‌شود اما ما آن را تدویر اول یا بزرگ تر می‌نامیم، حمل می‌کند. در قسمت بالایی محیط آن، این تدویر بزرگ‌تر در جهت خلاف حامل می‌گردد و دوره آن کمی از یک ماه بیشتر است. یک تدویر دوم به آن متصل است. ماه با حرکت همراه این تدویر دوم، دو گردش را در جهت مخالف تدویر بزرگ‌تر انجام می‌دهد (39)

برخی گمان می‌کنند که ماه دو فلک تدویر دارد، یک تدویر بزرگ و یک تدویر کوچک .... که حول مرکز آن به صورت یکنواخت و مساوی می‌گردد (40)

 مرکز ماه دایره‌ای در داخل فلک تدویر ایجاد می‌کند که این دایره نیز فلک تدویر خوانده می‌شود .... این فلک کوچک با حرکتی برابر حرکت فلک تدویر ولی در خلاف جهت آن در حال گردش است (41)


پی‌نوشت‌ها:

1. این مقاله ترجمه‌ای است از:
Grazyna Rosiniska,"Nasir al-Dīn al-Tȕsī and Ibn al-Shātir in Cracow?",Isis, 65 (2), 1974.
است که در شماره‌ی 2 جلد 65 مجله‌ی Isis در سال 1974 به چاپ رسیده است.
2.Otto Neugebauer.
3.Otto Neugebauer, The Exact Sciences in Antiquity (2nd ed,.Providence: Brown University Press, 1957), p. 203.
4. E.S.Kennedy.
5.E.S.Kennedy."Late Medieval Planetary Theory", Isis, 57, 1966,p. 377.
6. طی ثبت رساله‌های نجومی شناخته شده در قرن پانزدهم در کراکو- کاری که توسط مرکز مطالعات کوپرنیکی در آکادمی علوم لهستان انجام شد- رساله‌های ما شاء الله، ابومعشر، ابوبکر، سهل بن بشر، فرغانی، کندی، ثابت بن قره، رازی، قبیصی، حسن بن هیثم، علی بن ابی رجال، علی بن رضوان و جابربن افلح در نسخه‌های فراوان تشخیص داده شد. علاوه بر این، بررسی آثار استادان کراکو در نجوم، پذیرش آموزه‌های محققان مسلمان را در میان آن‌ها، به خصوص از طریق آثار ماشاءالله، ثابت بن قره، بتانی، علی بن ابی رجال، و جابربن افلح نشان می‌دهد. نک:
Rosiǹska,G.,"Sandivogius de Czechel et l,ėcole astronomique de Cracovie vers 1430", Organon, 1973, 9: 217- 229.
7. J.Dobrzycki.
8. J.Dobrzycki,"Teoria precesji w astronomii gredniowiecznej", Studia I Materialy z Dziejỏw Nauki Polskiej, Ser.C, 1965,No.11: 35
دوبرزایکی پس از بررسی کتاب هم عصر کوپرنیک، جان ورنر ، De motu octavae sphaerae به این نتیجه رسیده است. باید اقرار کنم که هنگام نگارش این مقاله از وجود تحقیق سودرلو آگاه نبودم:
"Aristotelian Planetary Theory in the Renaissance: Giovanni Battista Amico,s Homocentric Spheres" Journal for the History of Astronomy, 1972,3: 36-48.
9. Victor Roberts, "The Solar and Lunar Theory of Ibn ash-Shātir: A Pre-Copernican Model", Isis, 1957, 48: 428-432; E,S.Kennedy and Victor Roberts,"The Planetary Theory of Ibn al-Shātir" ,Isis, 1959, 50: 227-235: Fuad Abbud,"The Planetary Theory of Ibn al- Shātir: Reduction of the Geometric Models to Numerican Tables".Isis, 1962, 53: 492- 499; Kennedy,"Late Medieval Planetaey".loc.cit.; Willy Hartner, "Nasir al=Dīn al-Tȕsī Lunar Theory ", Physis, 1969, 11: 287- 304.
10. Copernicus of Toruǹ.
11. Proclus.
12. Euclid,s Elements.
13. "Nec mirum, quoniam et Proclus in Expositione E;ementorum Euclidis fatetur pluribus etiam motibus rectam lineam describe posse…", De revolutionibus, Lib. V.cap. 25; see also Dobrzycki, op.cit,.pp.35-36.
14. L.A.Birkenmajer.
15. Adalbertus of Brudzewo.
16.Theoricae novae planetarum.
17. Peurbach.
18. Ludwik A.Birkenmajer,Stromata Copernicana (Cracow:Nakiadem Polskiej Akademji Umiejetności, (1924),p.95,annot. 3, and Mikolaj Kopernik,Studia nad pracami Kpperzika oraz materialy biograficzne (Cracow, 1900),pp.323-325..
19. [Adalbertus of Brudzewo] Commentariolum super Theoricas novas Planetarum Georgii Purbuchii in Studio Generali Cracoviensi per Meg. Albertum de Beudzewo diligenter corrogatum, ed. L.A. Brikenmajer (Cracow, 1900),pp. 119-120.
20. Commentariolus.
21. De revolutionibu.
22. Ibid, pp. 67-68.
23. Ibid, p. 68 annot. 1.
24. Ibid, p.59, annot. 3.
25. Sandivogius of Czechel.
26. Theoricq planetarum.
27. Geradus.
28. MS Jagiellonian Library,BJ 1929, fol. 99rv.
29. Ibid.
30. Ibid, fol. 10 2v..
31. Averroistic Aristotelianism.
32. Ibid,. fol. 103r.
33. epiciclus maior.
34. epiciclus minor.
35. Roger Bacon.
36. De celestibu..
37. Opera hactenus inedita Rogeri Baconi, fasc. IV,Lib. II, De celestibus, ed .R.Steele (Oxford: Clarendon Press, 1913).pp.438,440.
38. MS.BJ 1929, fol/ 99 rv.
39. Nicolai Copernici de hypothesibus motuum caelestiuma se constitutisc ommentariolus, cap, De luna, in Nicolaus Copernicus, Opera omnia, Vol. III, ed. P.Czartoryski,J.Dobrzycki (in press); ThreeC opernicanT reatises,t rans. And ed.E.Rosen (2 nd ed.,New York: Dover, 1959); pp. 68-69: Is vero/ orbis deferens/ defert quem vocant epicyclum primae diversitatos … nos vero primum siue maiorem, et qui epicyclum alterums ibi inhaerentemi n superiore quidem portione contra motum orbis reflexus Paulo tardiore quam menstruo tempore deducit. In hoc demum Luna pendens binas in mense reuolutiones contra motum illius perficit….
40. Lunam quidam imaginantur habere duos epiciclos, unum maiorem, alterum minorem … qui habet motum uniformem ad cemtrum et aequaliterm ovetur.
41. Centrum Lune describit circulumi n profunditatee picicli,qui circulus eciam eoiciclus dicitur… Et ille orbis parvus movetur motu conttario et equali motui epicicli.

منبع مقاله :
معصومی همدانی، حسین؛ (1391)، استادبشر (پژوهش‌ها‌یی در زندگی، روزگار، فلسفه وعلمِ خواجه نصیر الدّین طوسی)، تهران: میراث مکتوب، چاپ اول