نویسنده: حاج بابا قزوینی یزدی




 

در ذكر مذمّتها كه خدا به زبان انبیاء، بنی‌اسرائیل را فرموده

در پاراش كی نابوء در سفر پنجم از تورات مذكور است كه روزی حضرت موسی (علیه السلام) به قوم خود فرمود كه چون از رودخانه‌ی یردن گذشتید باید قوم بنی‌اسرائیل دو طائفه شده شش سبط بر یك سمت بر كوه گریزنم بایستند و شش سبط دیگر بر كوه ابال و لاویان با آواز بلند بگویند كه لعنت و نفرین باد آن كسی را كه بت بتراشد و بسازد و تمام بگویند آمین و لعنت باد آن كسی را حرمت ندارد پدر و مادر خود را و همه‌ی قوم بگویند آمین و همچنین در هر فقره‌ی قوم بگویند آمین.
و تتمه‌ی فقرات اینست كه: لعنت باد آنكه برباید زمین همسایه‌ی خود را و لعنت باد آنكه به غلط اندازد كور را در راه و لعنت باد آنكه حقّ غریب و یتیم و بیوه را ببرد یا به ناحقّ بر ایشان حكم كند و لعنت باد بر آنكه بخوابد با زن پدر خود و لعنت باد بر آنكه جمع شود با بهائم و لعنت باد بر آنكه بخوابد با خواهر خود و لعنت باد بر آنكه بخوابد با مادر زن خود و لعنت باد بر آنكه بزند رفیق خود را در جای تنهائی و لعنت باد بر آنكه رشوه بگیرد و خون ناحقّ كند و لعنت باد بر آنكه بعمل نیاورد فرمانهای تورات را. (1)
و بعد از این فقرات می‌فرماید كه اگر بشنوید قول خدای خالق خود را به این معنی كه نگاه دارید و به عمل آورید فرمانهای او را كه من امروز به شما می‌فرمایم بدهد خدای خالق شما را بلندی بر همه‌ی قومهای این زمین بیابید این همه بركتهائی كه مذكور می‌شود و رسیدن این بركتها موقوف است و شنیدن امر خدای خالق خود بركت یابی در شهر و بركت یابی در صحرا و بركت یابی در فرزندان خود و بركت یابی در ثمره‌ی زمین خود و در حیوانات و كارها و گله‌های گوسفند خود و بركت یابی در ظروف و اوانی خود و بركت یابی در آمدن خود و بیرون رفتن و بگرداند خدا دشمنان تو را ذلیل تو و زخم خورده در راه تو بگریزاند از پیش تو و خدا بركت در انبار تو و در كسب تو بركت می‌دهد تو را در زمینی كه خدای خالق تو می‌دهد به تو برانگیزاند خدای تو را از برای خود به خاص بودن چنانچه عهد كرده است اگر نگاه داری مر فرمانهای خدا را و بروید در راه‌های او و ببینند همه‌ی قومهای آن زمین كه نام خدا خوانده شد بر تو و بترسند از تو باقی گذارد تو را خدا به نیكوئی در فرزندان تو و در حیوانات تو و در زراعت تو بر آن زمین كه عهد كرده خدا به پدران تو كه آن را به تو دهد و بگشاید خدا به تو خزائن خود را آسمانها ببارند بر زمین در وقتش و بركت دهد مكاسب تو را و قرض دهی به قومان دیگر و احتیاج به قرض گرفتن از كسی نداشته باشی و زیر دست نگردی و همه‌ی اینها در صورتی است كه بشنوید فرمانهای خدای خالق خود را كه من می‌فرمایم شما را امروز به نگاه داشتن و به عمل آوردن و براست و چپ میل مكنید از برای رفتن بدنبال خدایان دیگر و اگر نشنوی قول خدای خود را به نگاه داشتن و عمل آوردن فرمانهای او از رسومها كه من می‌فرمایم امروز بیاید بر تو همه‌ی نفرینها و بدیهائی كه مذكور می‌شود، ملعون باشی در شهر ملعون باشی در صحرا خیر و بركت برطرف شود از هر چیز و نفع نبری از فرزند خود و خیر و بركت نیابی در ثمره‌ی زمین خود و گاو و گوسفند خود، ملعون باشی اگر داخل شوی و اگر بیرون روی وارد آید از جانب خدا بر تو محنتها و آشوبها و زجرها در هر چاره و اندیشه كه به عمل آوری و نتیجه دهد افعال بد تو نیست شدن و نابود شدن تو را و بفرستد خدا به تو مر وبا ومرگی را تا تمام گرداند تو را از بالای آن زمینی كه به آن زمین خواهی آمد به میراث گرفتن آن زمین یعنی بیت المقدس و برساند خدا به تو بسیاری از آلام و اسقام از اورام و تب لرز و سوزش و سرسام و سموم و یرقان و بتو برسد بلاها از شمشیر و تاخت شدن و بگردد آسمان بر بالای سر تو مس و زمین در زیر پای تو آهن و به عوض باران خاك از آسمان ببارد و بوده باشی زخم خورده در پیش دشمنان و گریزان از دشمن باشی در جمیع شهرهای آن زمین ترسان و باشد جثّه و بدن تو خوراك حیوانات و مرغان و گرفتار گرداند خدا تو را به انواع بلاها از خوره و پیسی و جرب و كری كه شفائی از برای آنها نباشد و گرفتار گرداند تو را بدیوانگی و كوری و حیرانی دل كه راه بجائی نبری و بر مراد و مطلب خود پیروز نگردی و باشی در همه روزگاران ستم رسیده و سرگردان و نباشد فرج دهنده‌ای از برای تو زن خطبه كرده‌ی تو را دیگران بگیرند و خانه‌ی آباد كرده‌ی تو را دیگران ساكن شوند و میوه خورند دیگران از درختی كه تو نشانیده باشی و گاو و گوسفند تو را در نظر تو ذبح و تو را از گوشت آن نصیب ندهند و فرج دهنده‌ای از برای تو نباشد و پسران و دختران تو در دست دیگران اسیر باشند و تو بر احوال ایشان مطلّع باشی و نتوانی چاره كنی و بخورند همه‌ی میوه‌های زمین تو را و همه‌ی حاصل دست كرد تو را قومی كه نشناسی آن قوم را و باشی ستم كشیده و شكسته شده در همه‌ی روزگاران و باشی دیوانه در نظر خود چون نظر كنی گرفتار كند خدا تو را به مرض خوره از كف پای تا فرق سر تو كه شفائی نباشد آن را و برطرف كند تو را و پادشاه ترا و مسلط كند بر تو قومی كه نشناسی تو و پدر تو آن قوم را و خدمت كنی آنجا خدایانی را كه از سنگ و چوب تراشیده باشند و پریشان احوال به حیثیتی كه به تو مثل زنند و تو را سرزنش كنند در همه‌ی آن قومها كه خدا تو را گرفتار ایشان كرده است بركت برطرف شود از زمین تو به نحوی كه تخم بسیار بكاری و حاصل كم جمع كنی و بخورد آن را ملخ و درخت انگور بنشانی و خدمت كنی و تو را میوه ندهد و آن را كرم بخورد و زیتون در حدود زمین تو بسیار باشد و تو نتوانی كه از آن روغن بگیری و استعمال كنی زیرا كه كنده شود آن زیتون و پسران و دختران بزائی و از برای تو باقی نمانند بلكه به اسیری افتند و اشجار و اثمار و اراضی تو را دیگران میراث گیرند دیگران بر سر تو مسلط شوند و تو بسیار پست شوی و دیگران تو را قرض دهند و تو محتاج به قرض گرفتن باشی و دیگران صاحب اختیار و بزرگ باشند و تو پست و ذلیل باشی و برسد به تو همه‌ی این نفرینها تاخت برند بر تو تا نیست گردانند تو را و اینها به جهت اینست كه نشنیدی قول خدای خالق خود را به نگاه داشتن فرمانهای او رسومهای او كه فرمود ترا و به عوض اینكه عبادت نكنی خدای خالق خود را در شادی و رفاهیّت خدمت خواهی كرد مر دشمنان خود را كه بفرستد خدا او را در قحطی و تشنگی و برهنگی و كمی هر چیز و بگذارد غلّ آهن را در گردن تو تا برطرف كند تو را بفرستد خدا قومی را از اطراف آن زمین به مثابه‌ی كركس كه پرواز كنند و نفهمی زبان آن قوم را و قومی سخت رو باشند كه از پیران شرم نكنند و بر اطفال رحم نكنند، فانی و نیست گردانند چهارپایان را و زراعتها را تا اینكه باقی نگذارند دانه‌ای از زراعت و هیچ از روغن و برطرف كنند گاو و گوسفند را و عذاب كنند مردم را بر دروازه‌ها و مسلط شوند بر شهرها و حصارها و قلعه‌ها و عذاب كنند بر در هر دروازه‌ای كه در شهرهای شماست بخوری در آن قحطی و محاصره گوشت فرزندان خود را كه جگرگوشگان شمایند و هركس تمام اقوام و اقربای خود را در اسیری و زحمت ببیند و همه‌ی نازپروردگان به زحمت و مشقّت و عذاب گرفتار شوند و زنان و دختران بدست دشمنان اسیر شوند. (2)
(مؤلف گوید) كه آنچه در این فصل نوشته شد از پاراش كی تابوء از سفر پنجم تورات است و در همین پاراش و پاراش بعد از این و دیگر مواضع تورات از این قبیل تهدیدات و وعیدها بسیار است و در نقل آنها بجز ملال چیزی دیگر عائد روزگار مطالعه كننده نخواهد گردید، فلهذا به همین قدر اكتفا نموده تتمه را حواله می‌كنیم به كتاب تورات. و غرض ما از ایراد این فصل در این مقام تأكید و تبیین این مدعا بود كه بنی‌اسرائیل را با خدا خویشی و پدر فرزندی نیست و آنچه ادعا می‌كنند كه ابناء الله و احباؤه دروغ می‌گویند و كرامت و عزت ایشان در نزد خدا موقوف بر فرمان برداری و اطاعت كردن ایشان است و معلوم است كه هر طائفه‌ای كه اطاعت و فرمان برداری كنند البته عزت و بزرگی خواهند یافت و تمام آنچه را خدا در این آیات فرموده و ایشان را به آن ترسانیده به عمل آمد و آنچه را نهی كرده بود ایشان منتهی نشدند و به اشد عذابها گرفتار شدند، چنانچه در نوبت اول بخت النصر بر ایشان مسلط شد و ایشان را به اسیری به بابل آورد و در آن مناجات كه از برای حضرت دانیال در زمین بابل اتفاق افتاد و ما قدری از آن را در این كتاب نقل كردیم مذكور است كه نشنیدیم آنچه را فرمود بما موسی بنده‌ی تو و گرفتار شدیم به آن وعیدها كه آن حضرت فرموده بود و ثانیاً خدا بر ایشان رحم كرده و ایشان را خلاصی بخشید و ایشان متعظ نشده كرت دیگر فرمانهای او را فراموش كردند و نگاه نداشتند و به عمل نیاوردند و غضب خدا بر ایشان شدید شد و به قحط و تنگی و گرسنگی و محاصره گرفتار شدند و اهل روم بر ایشان مسلط شده ایشان را برطرف كردند.
و یوسف بن كوریون در تاریخ خود نقل كرده كه در آن محاصره فرزند خود را كشتند و خوردند. و ایضاً نوشته كه آنچه در آن محاصره در شهر سوای آنچه بدست دشمن كشته شدند و گرفتار شدند هزار هزار و صد هزار نفر بودند. نعوذ بالله من غضب الله، و پادشاهی از میان ایشان بیرون رفت و تا حال هنوز آثار آن از احوال ایشان هویدا است و در جمیع ولایات و اقالیم گرفتار خواری و ادای جزیه‌اند، نه ایشان را در نزد مسلمین اعتباری و نه در پیش طائفه‌ی نصرانی قدری و مقداری هست و نه از خود ملاذ و ملجأئی دارند.
و ما در این مقام چند آیه از كتب سایر انبیاء در مذمّت این طائفه نقل نموده فصل را به آن ختم می‌كنیم، و بالله التوفیق.
در اول كتاب حضرت شعیا (علیه السلام) آیاتی چند مذكور است كه حاصل ترجمه‌ی آن اینست كه:‌ ای آسمانها بشنوید و ای زمینها گوش كنید چنین می‌فرماید خدا كه پسران بزرگ كردم و بلند كردم و ایشان نافرمانی كردند مرا می‌شناسد گاو صاحب خود را و خَرِ آخُر خود را و بنی‌اسرائیل كه قوم منند نشناختند و فهم نكردند و ای بر قوم خطاكار سنگین گناه نسل بدكاران و فرزندان بدكاران وا گذاشتند خدا را و به غضب آوردند خدای اسرائیل را یا خوبان بنی‌اسرائیل را و برگشتند به قهقری. (3) یعنی به عوض اینكه بایست ترقی كنند و بسوی خدا میل كنند تنزّل كرده میل به هوای نفس كردند و به این سیاق ایشان را مذمّت فرموده و همان وعیدها كه در تورات به ایشان وعده فرموده بود كه هرگاه احكام خدا را برپا ندارند بر ایشان وارد آید بر ایشان شمرده تا اینكه سخن را به جایی رسانیده كه می‌فرماید (4) كه ماهها وعیدهای شما را دشمن می‌دارم و در هنگام برداشتن شما دستهای خود را به درگاه من می‌پوشانم چشمهای خود را از شما هر چند بسیار تضرّع كنید من نیستم شنوا آن را دستهای شما آلوده است به خون.
و ایضاً در نشان ششم همان كتاب آیاتی چند مذكور است كه حاصل معنی آن اینست كه وقتی دیدم ملائكه‌ی خدا را كه پرواز می‌كردند و یكی از آنها به نزد من آمد و آتشی در دست داشت و گفت كه به این قوم بگو كه شنیدن بشنوید و فهم نكنید به دل دیدن ببینید و ندانید، یعنی از برای ایشان در ظاهر چشم و گوش خواهد بود و خدا بر آنها مهر خواهد نهاد كه فهم و تعقل چیزی نكنند. (5)
و بعد از این آیه است كه: فربه كن دل این قوم را و گوش او را سنگین كن و چشمان او را بپوشان كه مبادا ببینند و بشنوند و فهم كنند و باز كنند و علاج كنند. (6)
و ایضاً در نشان پنجاه و نهم آن كتاب مذكور است كه دست خدا كوتاه نیست از فرج دادن و گوش خدا سنگین نشده است از شنیدن بلكه گناهان شما حائل شده است میان شما و خدا و خطاهای شما پوشانیده است رحمت خدا را از شما زیرا كه دستان شما به خون آلوده است و انگشتان شما در معصیت فرو رفته است لبهای شما دروغ گفتند و زبانهای شما به باطل و ناحقّ گفتگو می‌كنند، نیست كسِ راست گویی در میان شما و نیست به عدالت حكم كننده‌ای، میل كنندگانید به هیچ و پوچ و سخن گویندگانید به باطل و لا یعنی و بار بردار شوند به زحمت و بزایند بكجی. (7)
و ایضاً در نشان شصت و پنجم این كتاب مذكور است كه از نسل یعقوب از سبط یهودا بیرون آورم كسی را كه به میراث گیرد كوه خاص (8) مرا و مراد از آن كس حضرت عیسی بن مریم است و می‌فرماید كه تابعان و پیروان او در راحت و فراغت باشند و شما بنی‌اسرائیل به سبب اینكه بت پرستی كنید و از برای بت خانچها و سفرها ترتیب دهید كشته شوید و بسلّاخ خانه برده، سر بریده شوید زیرا كه خواندم شما را و اجابت نكردید و كلام فرمودم و شما نشنیدید و بدی كردید در نظر من و آنچه من نخواستم شما كردید به این سبب چنین امر كرد خدای ربّ العالمین كه بخورند بندگان من و شما گرسنه باشید و بندگان من بیاشامند و شما تشنه باشید و بندگان من شادی كنند و شما شرمنده باشید و بندگان من خوشحالی كنند از خوشی دل و شما ناله كنید از درد دل و از شكستگی خاطر مویه كنید و یاد كرده شود اسم شما به نفرین. (9)
و در كتاب حضرت ارمیا (علیه السلام) مذمّت بسیار در شأن بنی‌اسرائیل مذكور است، چنانچه در نشان دوم مذمّت ایشان بر بت پرستی فرموده (10) و در نشان چهارم می‌فرماید كه بی فهمند قوم من و مرا ندانستند پسران نادانند ایشان و صاحب فهم نیستند ایشان و بسیار دانایند در بدی و خوبی را ندانسته‌اند. (11) و در نشان پنجم می‌فرماید كه بشنوید ای قوم بی‌فهم و بی عقل كه چشم هست برایشان و نمی‌بینند و گوش هست برایشان و نمی‌شنوند و از من نمی‌ترسند. (12) و در نشان هفتم خطاب پیغمبر فرموده می‌فرماید كه تضرّع و التماس درباره‌ی این قوم مكن كه من از تو نخواهم شنید آیا نمی‌بینی كه چه می‌كنند ایشان در شهرها و در كوچه‌های بیت المقدس كه هیمه جمع می‌كنند اطفال ایشان و آتش می‌كنند مردان ایشان و خمیر می‌كنند زنان ایشان و سرانجام و ترتیب می‌كنند هدیه‌ها و پیش كشی‌ها به جهت خدایان بیگانه و غرض ایشان به خشم آوردن من است. (13)
و در نشان هشتم می‌فرماید كه، چگونه می‌گویند كه عاقلانیم ما و دستوری خدا با ماست و به تحقیق كه دروغ گفتند و شرمنده شوند عقلا‌ء ایشان و بگیر آیند و مخالفت كردند سخن را و كجاست عقل در ایشان، به این سبب بدهم زنان ایشان را بدیگران و صحرای ایشان را به میراث بران زیرا كه تمام ایشان از كوچك و بزرگ طمّاعانند و دروغ گویان. (14)
و در نشان یازدهم می‌فرماید كه برفتند بدنبال خدایان باطل و خدمت كردند ایشان را باطل كردند بنی‌اسرائیل شرط مرا كه شرط كرده بودم با پدران ایشان، به این سبب امر كرد خدا كه من می‌آورم برای ایشان بدی كه نتوانند بیرون آمد از او تضرع كنند بدرگاه من و من نشنوم از ایشان بروند به آن شهرها و آن كوچه‌هایی كه عطرها به جهت بتها می‌سوختند و به نزد آن بتها تضرع كنند و فرج از برای ایشان نخواهد بود زیرا كه به عدد شهرهای بنی‌اسرائیل و كوچه‌های بیت المقدس بودند بتان و ای ارمیا التماس مكن تو از برای این قوم و ایشان را دعا مكن كه من نیستم اجابت كننده به سبب بدی ایشان. (15)
و در اول نشان پانزدهم می‌فرماید كه: اگر بایستند به پیش من موسی و اشموعیل به جهت التماس بنی‌اسرائیل كه من قبول نخواهم كرد التماس ایشان را، دور كن این جماعت را از پیش من و اگر بگویند به تو كه به كجا برویم بگو به ایشان كه چنین امر كرد خدا كه هرگاه مرگ خواهید بسوی مرگ و اگر شمشیر خواهید بسوی شمشیر و اگر قحط خواهید بسوی قحطی و اگر اسیری خواهید بسوی اسیری. (16)
و در نشان شانزدهم ارمیا می‌فرماید كه چنین امر شده به من كه نیائی به خانه‌ی ماتم ایشان از برای ماتم داری و نه موی گوئی از برای ایشان كه برداشتم سلامتی خود را از این قوم و فضل و رحمت خود را بمیرند بزرگان و كوچكان و به آن زمین قبر نشوند و كسی از برای ایشان ماتم نگیرد. (17)
و در اواخر نشان بیست و سوم می‌فرماید كه، فراموش كنم ایشان را فراموش كردنی و رها كنم ایشان را و آن شهر را كه بدادم به ایشان و پدران ایشان و بدهم ایشان را سرزنش همیشگی و خجالت همیشگی كه هرگز فراموش نشود. (18)
و در آخر نشان بیست و چهارم می‌فرماید كه، بدهم ایشان را ترس و اضطراب و بدی در همه‌ی مملكتهای آن سرزمین به سرزنش بنحوی كه ضرب المثل باشند و به نفرین در همه‌ی آن مملكتها كه ایشان را پراكنده خواهم كرد بفرستم بر ایشان شمشیر و قحطی و مرگی تا تمام كنم ایشان را از آن زمین كه دادم به ایشان و پدران ایشان. (19)
(مؤلف گوید) كه آنچه از هر نشان كتاب ارمیا نقل شد قلیلی بود از كثیر و تمام كتاب آن حضرت مشحون است به مذمّت و ذكر بدی بنی‌اسرائیل و ما از هریك كمی نقل كردیم تا نشانه باشد و معلوم است كه غرض این وعده‌ها هیچیك نقل خرابی اول بیت المقدس نیست زیرا كه خدا شنید بعد از آن دعاهای ایشان و تضرّعهای ایشان را و آنچه در این آیات می‌فرماید وعید است به اینكه هرگز نخواهم شنید، پس غرض از این آیات خرابی دوم و پریشانی است كه ثانیاً اتفاق افتاد و حال دو هزار سال است كه به آن گرفتارند.
و در نشان هجدهم كتاب ارمیا آیاتی مذكور است كه ذكر آن در این مقام مناسب است و خلاصه‌ی آن اینست كه وحی رسید به حضرت ارمیا (علیه السلام) كه برو بكارخانه‌ی كوزه‌گری كه در آنجا چیزی به تو معلوم خواهد شد، آن حضرت می‌فرماید كه رفتم بكارخانه‌ی كوزه‌گری و دیدم استاد كوزه گر را كه پاره گل در دست داشت و چیزی می‌ساخت و هرگاه او را از آن خوش نمی‌آمد آن را برهم زده از آن گل چیز دیگری می‌ساخت به شكل دیگر و در این حال به من وحی رسید كه به همین نحو است عادت و رفتار من با بنی آدم و بگو به طائفه‌ی بنی‌اسرائیل كه آیا مرا بر ایشان تسلطی كه این كوزه گر را بر گل است نیست بلكه هرگاه وعده بدی بدهم قومی را و ایشان در نظر من نیكی كنند و از گناهان خود پشیمان شوند من آن بدی را از ایشان صرف نموده به اصلاح احوال ایشان می‌كوشم و ایشان را می‌آمرزم و اگر وعده‌ی نیكی به قومی بدهم و ایشان بد كنند در نظر من، من آن نیكی را از ایشان منصرف ساخته ایشان را به عذابها گرفتار می‌كنم و از ایشان انتقام می‌كشم. (20)
و فائده‌ی نزول آن وحی بر حضرت ارمیا (علیه السلام) آن بود كه مبادا بنی‌اسرائیل به وعده‌ای كه خدا به انبیاء خود داده بود فریفته شده ترك فرمان كنند و چنین دانند كه خدا از ایشان انتقام نخواهد كشید به سبب اینكه ایشان از آل یعقوب و شجره‌ی اسحق و ابراهیم‌اند و یقین بدانند كه خدا عادل است و جزای عمل هركس را به آن كس خواهد رسانید «ان خیراً فخیر و ان شراً فشر». و فی الحقیقه این وعده‌ای است زهره شكاف كه هركس را به فكر كار خود می‌اندازد و قطع رشته‌ی امیدواری هر ذی حیاتی می‌كند.
اللهم الرزقنا توفیق الطاعة و البعد عن المعصیة.
برگشتیم به تتمّه‌ی نقل آیاتی كه در كتب انبیاء در مذمّت بنی‌اسرائیل وارد شده است.
در نشان سوم كتاب عاموس پیغمبر مذكور است كه «كی لاَ یَعَسِهْ أدُنَایْ دَابَارْكی أیمْ كَالاَ سُدُو إلْ عَبَادَا وَهَنبِیایِم» یعنی نمی‌كند خدا امری را مگر اینكه آشكار می‌كند سرّ آن را از برای بندگان خود كه پیغمبرانند. (21)
و در نشان پنجم می‌فرماید كه من قرار دادم برای شما مویه‌ای را بنی‌اسرائیل بیفتند طائفه بنی‌اسرائیل كه دیگر برنخیزند و آواره شوند از این زمین و دیگر برپا دارنده نباشد از برای ایشان. (22)
و در كتاب ملاخی پیغمبر مذمّت بسیار وارد است و این ملاخی همان پیغمبری است كه پیش از این دو آیه از كتاب او را در مقام سخن در ابدی بودن تورات نقل كرده‌ایم و طریق استدلال هارمیم را از آن ذكر نموده جواب دادیم و آنچه از علماء یهود كه در این زمان موجودند استماع شده اینست كه دلیل از این تمام‌تر نیست، خلاصه ملاخه از پیغمبران عظیم الشأن بوده و یهود كمال اعتماد بر كتاب او دارند و در نشان دوم كتاب آن حضرت مذكور است كه شما گمراه شدید و از راه راست بیرون افتادید و گمراه كردید بسیاران را در شریعت و تباه كردید شرط وی را و من قرار دادم از برای شما خواری و مذلت را نسبت به جمیع طوائف، زیرا كه شما نگاه نمی‌دارید طریقه‌ی مرا و چشم می‌پوشید در اجرای احكام شریعت من و بعضی را بر بعضی ترجیح می‌دهید آیا همه فرزند یك پسر نیستند و خدای واحد همه را خلق نكرده است، پس به چه سبب خیانت كرد مرد با برادر خود و خیانت كرد و تباهی و معصیت كرده شد در میان بنی‌اسرائیل و در بیت المقدس ستت كرد یهود خاص خدا را زیرا كه صاحب شد دختر بیگانه را. (23)
و بعد از این می‌فرماید كه: «یَحْزِتْ أدُنَایْ لاَ أیْش أشِرْ یَعَسِهْ نَاعِرْ و عُنِهْ مَاهَالِ یَعَقُبْ وَمَكِشْ مِنْحَاهُ لأدُنَایْ صَبَاوُتْ» یعنی نیست كند خدا مردی را كه به هم رساند فرزند و فرزند زاده از آل یعقوب و نزدیك آورنده هدیه از برای خدای ربّ العالمین. (24)
و این آیه مبتنی است بر آنچه اول (25) می‌فرماید و خلاصه‌ی آن اینست كه فرزندت عزت می‌دارد پدر را و عبد و مولای خود را پس اگر پدرم من كجاست عزت من و اگر مولایم كجاست ترس من فرمود خدای ربّ العالمین كه ای بزرگان كه خواركنندگانید اسم مرا و می‌گوئید كه در چه چیز خوار كردی اسم تو را در این خوار گردید كه نزدیك می‌آورید به قربانگاه من قربانی رد شده را و می‌گوئید كه چه عیب دارد قربانی ما و این سخن شما به جهت اینست كه حقیر می‌پندارید سفره و قربانگاه خدا را نزدیك می‌آورید حیوان كور را برای قربانی آیا نیست بد و نزدیك می‌آورید شل و خسته آیا نیست بد و اگر این كور و شل و خسته را پیش كش برید از برای پادشاه خود آیا از شما راضی می‌شود و به این پیش كش منظور می‌دارد مراعات جانب شما را و در صورتی كه چنین هدیه در دست تو باشد می‌پذیرد سخن تو را و روا می‌كند حاجت تو را همچنین مرا به شما رغبت نیست و از مشرق تا مغرب بزرگ است اسم من در نزد همه‌ی قومها و در هر مقامی تعظیم می‌كنند اسم مرا و هدیه‌ی نیكو می‌آورند و شما خواركنندگانید اسم مرا.

پی‌نوشت‌ها:

1.سفر تثنیه، باب بیست و هفتم، آیه‌ی 12 الی 26 كه آخر باب بیست و هفتم است.
2.سفر تثنیه، باب بیست و هشتم، آیه‌ی 1 الی 54.
3.كتاب شعیاء نبی علیه السلام، باب اول، آیه‌ی 2 الی 4.
4.در همان باب آیه‌ی 14 و 15.
5.آیه‌ی 6 الی 9.
6.آیه‌ی 10.
7.آیه‌ی 1 الی 4.
8.آیه‌ی 9.
9.آیه‌ی 10 الی 15.
10.آیه‌ی 26 و 27.
11.آیه‌ی 22.
12.آیه‌ی 21 و اول 22.
13.آیه‌ی 16 الی 18.
14.آیه‌ی 8 الی 10.
15.آیه‌ی 10 و 11.
16.آیه‌ی 1 و 2.
17.آیه‌ی 5 و 6.
18.آیه‌ی 39 و 40.
19.آیه‌ی 9 و 10.
20.آیه‌ی 1 الی 10.
21.آیه‌ی 7.
22.آیه‌ی 1 و2، با اندكی اختلاف.
23. 8 الی 11.
24.آیه‌ی 12.
25.در باب اول از آیه‌ی 6 الی 12.

منبع مقاله :
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رساله‌ای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول