عطش عدالت

نويسنده: نوروز اکبری زادگان
ای رايحه ی اميد ! در شب طولانی غيبتت , به سحرگاهان نيايش می انديشيم , تا به فراخوان آفتاب دعوتمان کنی , نرگس تبسّمت , تسکين داغ لاله هاست ...
آنگاه که می آيي , ديگر بار خواب قيصرها و کسری ها , با تيغ صبح بيداری , آشفته می گردد ؛
ای طلايه دار عدالت , بيا تا وعده ی حکومت صالحان , و سيطره ی دين و وراثت زمين , تحقق عينی يابد ...
ای گستره ی عرش الهی , بيا تا گستره ی زمين , با گسترش طعم عدالتت , حيات يابد .بيا تا بساط ستم , از بسيط زمين , برچيده شود .
ای مشعل دار طريقت و نور , بيا تا سراج عقل را با نور جمالت , مشتعل سازيم و زمينه ساز روزگار شهود و حضورت باشيم .