جامعه شناسی نقاشی قهوه خانه ای در ارتباطات سنتی

نويسنده: محمد حسین فیروزی
نقاشی قهوه خانه ای، بازتابی صادق و اصیل از هنر هنرمندانی عاشق و تنها و دل سوخته است. آنانی که از پس قرنها سکوت در خلوت عارفانه خود چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پرانس و الفت آنان، بغض معصومانه شان را با کشیدن نقشی و نشاندن رنگی، در دفاع از آبرو و اعتبار و اعتقادات و باورهای همین مردم به یکباره شکستند، نقشها زدند در ستایش راستی ها و مردانگی ها و فاش کشیدند حکایت کژی ها و پلیدی ها را؛ رنگ سرخی نشاندند بر تن بودم و دیوار، که گویی لخته لخته خونهای خشکیده مظلومیت های از یاد رفته بود.
رنگ سبزی گزیدند به پاس یاد بهار سر سبز و پر طراوت روح و اندیشه راستان و آزادگانی که در جان و دل و خیال و باور مردم - قرنهای قرن، نسل به نسل ،سینه به سینه - تا به روزگارشان به یادگار مانده بود; و چه جاودانه و همیشه پایدار و ماندنی ،هنرمندانی عاشق و مخلص آمدند تا با آبرویی ببخشند به هویت هنری و هنرمندانی آمدند تا مگر با دستهای پینه بسته و به رنج خو گرفته شان، با دل آشنا به ستم و ناکامی شان.
نوای همگامی سردهند; همراه زمزمه های مردم کوچه و بازار، که هنوز ترانه های آزادیخواهی از لبهاشان دور نشده بود.
تولد هنر نقاشی قهوه خانه در ترسیم وقایع مذهبی و افسانه های ملی و سنتی - آنهم در ارتباط تنگاتنگ با اعتقادات و باورهای مردم - جایگاهی فراخور تحسین و پر قدر.
نقاشی قهوه خانه پدیده یی نوظهور در تاریخ نقاشی ایران بود که همراه حفظ تمامی ارزشهای منطقی هنر مذهبی و سنتی ایران ، به ضرورت نیاز و خواست مردم و به پاس احترام به باورهای مردم متولد شد . مردمی که شمایل مقدس امامان بزرگوارشان.
تصاویر حماسه های جانبازی و ایثار پیشوایان دینی شان را، نه به دلیل آذین نقش و نگاری ، که به دلیل حرمت ایمانشان و برآوردن نذر و نیازشان می خواستند، مردمی که در راستای گذر زمان یلان و آزادگان شاهنامه حکیم توس را از خیال به نقش می طلبیدند. تا مگر در همدلی و مونسی با راستان و پهلوانان شاهنامه غرور ملی از کف رفته خویش را بازیابند .
نقاشی ایران - در گذر عمر طولانی و پربارش ، با تمامی فراز و نشیب ها که می بیند، در پناه و به قوت خیال پردازیهای عالمانه و عارفانه است، که گریزان از نشان و نشانه های عیان، نقشهایی جدا از واقعیتهای عینی را آشکار می سازد.
هنرمند نقاش این دیار- به تبعیت از مبانی معنوی سنت و فرهنگ سرزمینش، تنها. دل را خوش در تظاهر به چیره دستی در هنر نمی کند.
او شیفته آشکاری تفکر و الهام خویشتن است . می کوشد تا در کنار خلق زیباییهای برون ، چونان انسانی متفکر، درون را بکاود.
این شیوه از نگریستن و اندیشیدن و خلاقیت، هرگز به دورانی خاص از تاریخ نقاشی ایران محدود نمی گردد; چرا که می توان در دیرپاترین نقش نقاشان ناشناخته سفالهای باستانی، در نقاشهای کهن آدم و حیوان و نبات درون غارها، حتی در پیچیدگی و رمز و راز نقوش هندسی هم، به چنین خیال و مکاشفه ای دست یافت.
تحول نقاشی ایرانی به مفهوم و معیار امروزی اش - جدا از عرفان هنر تذهیب. سوای افسون و اعجاز نقشهای پر رنگ و زیبای کاشیکاری و سایر تجلیات هنرهای بومی و سنتی - بدان هنگام شکل می پذیرد که با افسانه های ملی و بومی پیوند می خورد.
در این پیوند مبارک، بی تردید اندیشه عالمانه حکیم توس، فردوسی بزرگوار، نقشی اساسی و کارساز دارد. چه نقاشان با ذوق به مدد حکایات شاهنامه و با به تصویر در آوردن آنها ، به سهم و توان خویش بر حفظ و نگهداشت میراث پر بار فرهنگ ایرانی ادای دین می کنند.
مردم به دنبال قهرمانان و آزادگان گمگشته خویش می گردند. در پی بیان زبان دلشان، خیالها و آرزوهای تحقیر شده و ازیاد رفته شان، همین است که ترانه های سراسری و زیبای عامیانه بر سر هر کوی و برزنی بر لبها جاری می شود; قصه ها و افسانه های کهن، رواجی دوباره می یابند و همراه مردم، نقاشان و هنرمندان غریب و تنها و محروم خود را صدا می کنند تا بیایند و نقش آزادگان و راستان را بر پهنه بوم و بر پرده های پاک پرده داران، آشکار و جاودانه سازند.
این هنرمندان ضمن حفظ ارزشهای شیوه هنر شمایل نگاران و پرده کشان گذشته مرزو بوم شان، خود بانیان مکتبی اصیل و فراخور شأن و آبروی این هنر پر پشتوانه مردمی گردیدند که دیری نپایید تحت عنوان نقاشی قهوه خانه در تاریخ هنر ایران در مقامی بس والا و پایدار به جای ماند.
۱) ملی که بر گرفته از ادبیات و حماسه های ملی ایران است.
۲) بومی و سنتی که بر گرفته از رسم هاو آشتی های رایج در بین عوام و اقلام ایرانی است.
۳) مذهبی که بازتابی است از روایای ، احادیث و داستانی و حماسه های اسلامی است.