نویسنده: دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی




 

 توقف در مقام حمد، شرک است

امام خمینی فردی جامع بود و در چهار رشته فقه، اصول، فلسفه و عرفان تسلط داشت. در 11 سالگی که من شاگرد امام بودم، ایشان جز فقه و اصول چیز دیگری درس نمی‌داد و حتی اگر یک سؤال فلسفی یا عرفانی از امام می‌کردید، جواب نمی‌دادند. در فقه یا اصول هم، سؤال فقهی و اصولی را جواب می‎‌دادند، اما به مجر اینکه سؤالی بوی عرفان یا فلسفه می‌داد، سکوت می‌کردند. روزهای اعیاد غدیر و قربان، علما جلوس می‌کردند و ما به دیدنشان می‌رفتیم. رسم طلاب هم این است وقتی می‌نشینند، طرح مسأله می‌کنند و عده‌ای از طلبه‌ها- که من هم جزءشان بودم- به دلیل کنجکاوی طوری وانمود کردیم که یک اشکال اعتقادی در توحید و نبوت برای ما پیش آمده است که امام احساس وظیفه شرعی کنند و به سؤال ما پاسخ دهند. برای همین یک مساله فلسفی- عرفانی طرح کردیم. ایشان همین‌طور ما را نگاه کرد و هیچ جوابی نداد، اما بعد از اینکه مسأله به فقه و اصول تبدیل گردید، وارد میدان شد، چون ایشان بنا را بر این گذاشته بود که به فلسفه و عرفان تفوّه نکند و لب از روی لب برندارد. امام در جوانی، هم عرفان و هم فلسفه می‌گفتند، اما آن زمانی که ما بودیم، به دلایل سیاسی- اجتماعی دیگر همه را کنار گذاشته بودند، چون نه تنها ایشان که هر کسی عرفان و فلسفه می‌گفت، برایش گرفتاری‌هایی پیش می‌آمد. بنابراین ایشان با تدبیری که داشت، نمی‌خواست به آن سرنوشت مبتلا شود.
اکنون تمای آثار امام چاپ شده و به وفور در دست است، اما آن‌زمان چنین نبود؛ به ویژه در فلسفه و عرفان که ورق پاره هم از ایشان چاپ نشده بود. ما از قول مرحوم آقامصطفی باخبر شدیم که ایشان کتابی دارند به نام « اصحاب‌الصلوة ». هرچه تلاش کردیم این کتاب را به دست آوریم، نتوانستیم. به مرحوم آقامصطفی متوسل شدیم که ایشان گفتند من هم خبر ندارم کجاست و پنهان است. ما کنجکاو و جوان بودیم که این کتاب را پیدا کنیم، اما نمی‌شد. دوستی داشتم از آقازاده‌های تهران که اکنون وفات کردند. ایشان روحانی و معمم بودند؛ مرحوم آقای کشفی که خدا رحمتشان کند. ایشان، هم خودشان مریدانی داشتند و هم مرحوم پدرشان ( آسیدمهدی کشفی ). ما با هم دوستی داشتیم و من تهران که می‌آمدم منزل ایشان می‌رفتم. چندین هفته مهمانشان بودم، روزی من گفت تاجری در تهران است که عارف‌مسلک است و از خانه بیرون نمی‌آید و با تلفن مهاجرت می‌کند. این تاجر یک کپی از رساله اصحاب‌الصلاة امام دارد. خوشحال شدم و پرسیدم که چطور می‌توان او را پیدا کرد که ایشان گفتند راهش پیش من است. ایشان با مومنین بازار تهران روابطی داشتند و با وساطت آن‌ها اعلام کردیم که می‌خواهیم خدمتشان برویم. ایشان پرسیدند به چه منظور ؟ گفتیم که می‌خواهیم رساله امام را از شما بگیریم. فرمودند که نخواهم داد. بیرون هم حق ندارید ببرید، فقط می‌توانید تشریف بیاورید اینجا و در منزل من بخوانید. نه فتوکپی می‌دهیم و نه اجازه اینکه همراه خودتان بیرون ببرید؛ ما هم پذیرفتیم. خدمتشان رفتیم و پیرمرد محترمی چاپ نشده بود و نسخه خطی بود. اما اکنون چاپ شده و کتاب‌های ایشان فراوان است.
امام چندین کتاب عرفانی دارند که اکنون به چاپ رسیده و یکی از آن‌ها « سرّالصلاة » ( معجراج السالکین و صلاة العارفین ) است. در این کتاب از اسرار نماز سخن به میان آمده و گفته شده: آن‌ها که نمازخوان هستند، سالک‌اند و معراج دارند؛ صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء معراج دارند و خودشان خبر ندارند! معراج باری حضرت ختمی مرتبت است. اما اهل نماز هم معراج دارند. حدیث است که نماز « معراج مؤمن » است. معراج بر وزن مفعال، یعنی ابزار عروج. عروج هم به معنی بالارفتن است که بیش از صعود است. یعنی چیزی که انسان را بالا می‌برد، همین نماز است. نماز، افضل‌العبادات است. ثنای خداوند، عبادت است. اما میان ثناگو و شخص مورد ثنا، باید سنخیت باشد، چه کسی مثل خدا خود خدا را می‌شناسد ؟ علی‌الاطلاق هیچ‌کس! فقط خود خداست که خودش را خوب می‌شناسد. ثنای واقعی را خود خدا می‌تواند بکند؛ هیچ‌کس حتی حضرت ختمی‌مرتبت هم نمی‌تواند.
آیا « بسم الله الرحمن الرحیم » سوره حمد با بسم‌الله سوره توحید یکی است ؟ اهل سنت می‌گویند یکی است، اکنون در نماز هم بسم‌الله نمی‌گویند و با « الحمد لله رب العالمین » - شروع می‌کنند. شیعه می‌گوید هریک از این بسم‌الله‌ها غیر بسم‌الله دیگر است؛ اسم خدا تکرار ندارد: « لا تکرار فی التجلی ». بنابراین، هر بسم‌اللهی که در کوچکترین کلمه و عملی انجام می‌گیرد، غیر بسم‌الله دیگر است. سخنی که با بسم‌الله بگوییم و هر نفسی که با بسم‌الله بکشیم، این بسم‌الله با آن بسم‌الله فرق دارد. این بحث در کتاب « سرّالصلوة » امام آمده است. اسم یک مظهر دارد. اسم برحسب مقام واقع، مقدم بر مظهر است. اول اسم است و بعد از آن مظهر است. اسم در مظهر ظاهر می‌رسیم، بعد اسم را می‌فهمیم. پس هر عملی حتی یک کلمه گفتن و یک نفس‌کشیدن، کوچکترین عمل مظهر یک اسم است. بنابراین، بر هر حرکتی که انجام می‌دهید، یک بسم‌الله بگویید، غیر بسم‌الله قبلی است.
پس ای مخالفان عرفان! کسانی که خودتان را پیرو خط امام می‌دانید و با عرفان مخالفید، بروید کتاب « سرّالصلاة » را بخوانید و ببینید که امام چه می‌گوید. امام خمینی می‌فرمایند تا مادامی‌که در حمد هستید و حامد و محمود می‌شناسید، هنوز مشرک هستید! یعنی مادامی که خودتان را در مقام حمد می‌دانید و می‌گویید من دارم حمد خدا می‌گویم، مشرک هستید. یاالله! وقتی رسیدی به مقامی که دیگر تونیستی و حامدبودن در کار نیست- نه اناالحامد و انت المحمود- باید بگویید: انت الحامد و انت المحمود! یعنی تو هم حامدی و هم محمود، آن وقت موحد می‌شوی.
امام خمینی در کتاب « سرّالصلاة » روایتی از امام صادق نقل می‌کنند که هرگاه ایشان نماز می‌خواند و به « إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ » می‌رسید، حالت خاصی به حضرت دست می‌داد، حالتی که متعارف نیست. دوستان و پیروان حضرت از ایشان پرسیدند که یابن رسول‌الله، این چه حالتی بود ؟ فرمود وقتی به این عبارت رسیدم، شنیدم که خدا هم می‌گوید: إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ.
منبع مقاله :
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394