آموزش علوم به کودکان
کودک خردسال از لحظهای که پا به عرصهی وجود میگذارد سعی دارد به مدد حواسّ خود با محیط اطرافش ارتباط برقرار کند و از دنیایی که در آن زندگی میکند اطلاعاتی به دست آورد. زمینهی ادراک کودک برای درک جهان مادّی در ابتدا
نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد
مترجم: محمدحسین نظری نژاد
کودک خردسال از لحظهای که پا به عرصهی وجود میگذارد سعی دارد به مدد حواسّ خود با محیط اطرافش ارتباط برقرار کند و از دنیایی که در آن زندگی میکند اطلاعاتی به دست آورد. زمینهی ادراک کودک برای درک جهان مادّی در ابتدا محدود است. چیزهایی که در درک او نمیگنجند وجود ندارند و برای آنچه درک میکند توضیحی به نظرش نمیرسد.
کودک، همراه رشدی که میکند و تجاربی که میاندوزد از وجود نظم در جهان باخبر میشود. در حوادث و اشیایی که لمس میکند نوعی انتظام میبیند. برخی از روابط علّت و معلول برایش روشن میشود. آنچه برای او درگذشته صرفاً یک پدیده مینمود، حال با دیگر حوادث مشابه در یک طبقه قرار میگیرد و او گهگاه با آن برخورد دارد. حتّی کودک سعی دارد در جایی که نظم نیست ایجاد نظم کند. با رشد درک پدیدههای فیزیکی و اجتماعی کودک از جهان، این امکان برای او فراهم میشود تا با دانشی که از طریق تجربه کسب میکند بر توانایی درک خویش بیفزاید.
بررسی کار ناظران رشد کودک در دوران گذشته آسان است. آنها رشد فکری کودک را حاصل پیشرفت دانش فرهنگی میدانستند؛ چنین رابطهای قابل توجّه به نظر میرسد. انسان اوّلیّه رویدادها را مجرّد تلقّی میکرد و هر نوع تغییر و تحول را به قدرتهای جادویی فراسوی درک بشر نسبت میداد. جامعهی انسانی از آن نقطه به سوی پیشرفت به حرکت درآمد. به موازات تکوین یافتن مفاهیم میتوانست به توضیح بپردازد، درک کند و تا حدّی با دنیای مخلوقات درآمیزد. بشر اوّلیّه براساس مفاهیم تصوّری خود طبقه بندی اشیاء را معادل یکدیگر میدانست. بعد بین نظم و ارتباط مفاهیم تعمیم ایجاد میکرد. با ارتباط و تعمیم مفاهیم به یکدیگر نظامهای دانش به وجود میآمد.
مجموعهی دانشها به وجود میآمد، انباشته میشد و از نسلی به نسل دیگر انتقال مییافت. نظامهای دانش در مواقعی بسیار پیچیده میشد و تقسیماتی را به وجود میآورد، در نتیجه دامنهی تخصّصی شدن تحقیقات رو به گسترش میگذاشت و سیستمی کاملتر برای حصول و ذخیرهی دانش پا میگرفت. تخصّصی شدن سبب ایجاد بخشهای آموزشی (scholarly disciplines) به سبک امروز شد، همراه جداسازی رشتهها براساس موادّ درسی مورد لزوم، در هر زمینه مجموعهای از دانش هماهنگ شده و به تأیید رسیده بصورتی مجزّا درآمد.
یکی از هدفهای اساسی مدرسه انتقال بخشهای عمدهای از این دانش به جوانان است. بدین ترتیب هر نسل میتواند اطلاعات موجود در جهان را در اختیار خود گیرد و از این طریق با جهان هستی همگامی ثمربخش ایجاد کند، دانستنیهای بیشتری دربارهی آن را بر دانستههای گذشته بیفزاید. موادّ درسی آموزشگاهی با بخشهای آموزشی ارتباط نزدیک دارند، بطوریکه به موازات گسترش پژوهشهای فکری، محتوای درسهای علوم، مطالعات اجتماعی، ریاضیّات و دیگر موادّ درسی تغییر میکند.
در تلاشهای اخیر برای توسعهی برنامههای درسی سعی بر آن بوده است که بین راههای افزایش معلومات کودکان در مورد جهان و طرق گسترش بخشهای آموزشی هماهنگی ایجاد شود. علوم تجربی، ریاضیّات و علوم اجتماعی، آن دسته از فرایندهای ذهنی تلقی شدهاند که به کمک آن میتوان دربارهی جهان مادّی و اجتماعی مطالعه کرد. برای مثال هِرد (Hurd) و گالاگر (Gallagher) توانایی لازم برای درک علم را چنین تعریف کردهاند:
"1. توانایی درک منظور غائی (1) یک رشته مشاهدات؛2. توانایی بررسی مفروضات از دیدگاههای برتر؛ 3. توانایی تشخیص تغییر یک متغیّر در هر بار؛ 4. قدرت نادیده گرفتن جنبههای بیربط و توجّه به جنبههای سودمند اطلاعات؛ 5. قدرت شکل بخشیدن به فرضیّههای مفید و آزمایش کردن آنها؛ 6. قدرت جستجو برای شواهد و دلایل جدید؛ 7. قدرت استنتاج منطقی از یک الگو. داشتن قدرت تخیل کافی نیز سودمند است. (2)"
این گونه مهارتهای ذهنی مبیّن آنند که رشد فکری در سطحی عالی قرار دارد. بر اساس مشاهدات انجام شده، این مدارج عالیتر عقلانی، همراه انتشار مفاهیم تازهتری از رشد فکری، از مراحل دراز مدّت رشد و تجارب پیشین نشأت گرفته است. بنابراین قدرت تفکّر علمی در مرحلهی رشد یکباره به ذهن نوجوان خطور نمیکند، بلکه مستلزم تربیت از اوان کودکی است. با در نظر گرفتن این واقعیّت، در جنبش جدید مربوط به ارائهی برنامههای درسی، توجّه برنامه ریزان به برنامه های سالهای ابتدایی معطوف شد. نظریّههای پیاژه چارچوبی را ارائه داد که مفاهیم علمی در درون آن شکل میگرفت؛ و نظریّهی یادگیری چارچوب دیگری را به وجود آورد. الگوهای گسترش برنامههای درسی عقاید مربوط به محتوا و نحوهی یادگیری کودکان را هماهنگ کردند. این الگوها در برنامه های علوم جدیدتر آمدهاند. اساس ارائهی این نوع آموزش علوم را این اعتقاد تشکیل میداد که مدارس باید علم را به عنوان یک فعّالیّت ذهنی آموزش دهند.
پینوشتها:
1- Central theme
2- Paul DeHart Kurd and James Joseph Gallagher, New Directhms in Elementary Science Teaching (Belmont, Calif.: Wadsworth Publishing Co., 1968), pp. 5-8.
اسپادک، برنارد؛ (1379)، آموزش در دوران کودکی، ترجمه محمّدحسین نظری نژاد، مشهد: شرکت به نشر، چاپ نهم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}