نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد



 

پرورش اجتماعی

یکی از اهداف اوّلیّه تعلیم و تربیت در کودکی پرورش اجتماعی است. اما به رغم آنکه مطالعات اجتماعی بدون شک می‌توانند وسیله آموزش فرایند پرورش اجتماعی را فراهم کنند، معرّفی آنها به عنوان وسیله اوّلیّه برای پرورش اجتماعی کودکان مناسبتی ندارد. فرصتهای یادگیری بسیار دیگری نیز در محیط آموزشی وجود دارد. معلّم کلاسی با دو نوع پرورش اجتماعی مواجه است: کمک به کودک برای درک وظیفه خود در جامعه آموزشی، و یاری او در درک وظیفه خود در جامعه وسیعتر. با آنکه یادگیری خطوط اصلی پرورش اجتماعی از ناحیه‌ای به ناحیه دیگر تا حدودی منتقل می‌شود، تفاوتهای خاصّ بسیاری میان دو نوع پرورش اجتماعی یاد شده، در جهت تضمین نحوه‌ی خاصّ اجرای آنها، بچشم می‌خورد. در کلاس درس، نه تنها معلّم وضعیتی را به وجود می‌آورد تا در آن کودک با وظیفه شاگردی خود آشنا شود بلکه مقررات، انتظارات، اولویتها و ارزشهای مدرسه را نیز به او می‌آموزد. آگاهی کودک از نحوه سازماندهی کلاس توسّط معلّم، مقرراتی که معلّم وضع می‌کند، طریقه اجرای این مقرّرات، حدود آزادی عمل، انواع پاداش، و دستورهای مذهبی زندگی روزمرّه، همه به پرورش اجتماعی کودکی منتهی می‌شوند. اما پرورش اجتماعی از این نیز فراتر می‌رود. در مواردی همه به فعّالیّتهای گروهی سرگرم می‌شوند؛ گاهی کودکان را به کارهای انفرادی می‌کشانند. بعد از مدت کوتاهی، آنها نیاز به تشریک مساعی را درک می‌کنند و نیز از این حقیقت آگاه می‌شوند که درگیری و مجادله عملی ناپسند است و راههای مناسب تماس با معلّم و طرح سؤال را نیز می‌آموزند. سرتاسر برنامه آموزشی را درسهای پرورش اجتماعی پوشانده است.
برنامه مطالعات اجتماعی می‌تواند در کمک به کودک برای درک وظیفه خود در جامعه وسیعتر نقش عمده‌ای داشته باشد. او باید با طریقه سازماندهی جامعه آشنا شود و نیز ارزشهای مشترک، دستورات مذهبی، سمبولها، و اسطوره‌ها را بشناسد. از جمله فعّالیّتهای پرورش اجتماعی در مدرسه می‌توان، توجه به تعطیلات، طرح داستانهایی از چهره‌های تاریخی و قهرمانان نامی، و خواندن داستانها و ترانه‌های سنتی را ذکر کرد. حتی فعّالیّتهای تحقیقی در زمینه مطالعات اجتماعی می‌تواند به کودک کمک کند تا از نحوه سازمانی جامعه درک بیشتری داشته باشد و از این راه بتواند وظیفه خویش را به طرزی شایسته‌تر ایفا کند.

ارزشها

تمام مسائل تعلیم و تربیت به مسأله ارزشها مربوط می‌شود. این واقعیت که ما محیطی را برای آموزش کودکان ایجاد می‌کنیم و مخارجی را به منظور تهیه وسائل و کارکنان متحمّل می‌شویم خود می‌رساند که به نظر ما آنچه در مدرسه می‌گذرد حائز اهمیت است. علاوه بر آن، کودکان با مجموعه خاصّی از هدفها آشنا می‌شوند و به آن می‌رسند. جامعه ما این هدفها را که شامل شناختها، برداشتها و مهارتهاست ارج می‌نهد. هنگامی که از کودکان می‌خواهیم در مدرسه فعّالیّتهایی را اجرا کنند به آنها نشان می‌دهیم که این فعّالیّتها اهمیت دارند.
ارزشهای بنیادی اجتماعی، یعنی ارزشهایی که مایلیم به کودکان منتقل کنیم عبارتند از: اهمیت به شایستگی هر فرد، مفاهیم آزادی و مسؤولیت، اهمیت تصمیم گیری آزاد و حفظ امنیت مال و جان افراد، که تمامی این نکات را می‌توان در مدرسه آموزش داد. در عین حال آموزش هر مبحث بطور مجزا امکان پذیر نیست زیرا این امر به سازماندهی کلاسی معلّم و هر فرد کودک و در خلال درسهایی جداگانه بستگی دارد. اگر معلّم برای کودکان گروههای اقلیت احترامی قائل نشود و به کمکهای آنان در کلاس ارج نهاد، طرح مسائل مربوط به وطن پرستی معنی و مفهومی پیدا نمی‌کند. اگر مقررات طرز رفتار به دلخواه معلّم وضع شوند کودکان می‌آموزند برای تصمیم گیری منطقی، به عنوان اساس کنترل رفتار ارزشی قائل نباشند.
آنها با نتیجه گیریهایی که در زندگی خود از طرز برخورد بزرگسالان عایدشان می‌شود و از طریق تقلید رفتار آنها و مقایسه ارزشهای مشهود می‌آموزند چه چیزهایی را ارج نهند. یادگیری ارزشها، نه فقط در ساعاتی خاص و بخشی مشخص، بلکه سرتاسر روز انجام می‌پذیرد. از این رو، معلّم ارزشهای خود را در تمام روز به کودکان انتقال می‌دهد. سیستم اجتماعی درون کلاس و آموزشگاه همچون نیرویی تعلیم دهنده عمل می‌کند، نیرویی که ممکن است در پیشبرد ارزشها از هر برنامه آموزشی دیگری قویتر باشد.
به نظر وولف سان (Wolfson) ارزشها را می‌توان از طریق ایفای نقش، نمایشنامه‌های ابتکاری، ادبیات و تجربه‌های هنری به خردسالان آموزش داد. او نتیجه می‌گیرد که برای رشد ارزشهای کودکان می‌توان از هر فرصتی بهره جست تا هر کودک هدفها و فعّالیّتهایی را انتخاب کند، معادلها و نتایج اعمال، و نیز فرصتهایی را برای بررسی احساسات خود در نظر بگیرد.(1) شاید بتوان این امر را گام آغازین در تجزیه و تحلیل نظامهای ارزشی دانست. در عین حال، سطح تحلیل و برداشتی که از خردسالان انتظار می‌رود به رشد فکری و اخلاقی آنان بستگی دارد.
مدارس، علاوه بر آموزش ارزشهایی به مفهوم سنتی آن - یعنی کمک به کودکان در شناخت اعمال مورد پذیرش یا احترام بسیار فرهنگ جامعه - اغلب به تربیت اخلاقی کودکان توجه داشته و آنها را یاری کرده‌اند تا حق را از ناحق تشخیص دهند. این مشکل که آیا مدارس موظفند تربیت اخلاقی کودکان را در برنامه خود بگنجانند، یا تا چه حد به این مسأله بپردازند حل نشده مانده است. هرچند در جامعه ما قوانین مشترک اخلاقی وجود دارد ولی منابع اخلاقی با یکدیگر متفاوت است، برای مثال خانه و کلیسا در امر تربیت اخلاق کودکان دو بنیاد جدا از هم هستند. به نحوه تأثیر مدارس در این مورد نیز اطمینانی نیست. عده‌ای از متخصّصان تعلیم و تربیت معتقدند که آموزش آنها در حد نیاز مدارس دولتی نمی‌باشد زیرا نمی‌توان تنها با توسل به یک منبع به حل مسائل اخلاقی پرداخت.
معلّم باید در تربیت خردسالان به آمادگی آنها برای پذیرش آموزش نیز توجه کند. کودکان خردسالی در این مرحله تا چه حد می‌توانند از تربیت اخلاقی به مفهوم سنتی آن بهره مند شوند؟ «کُلبرگ» (Kohlberg) برای رشد اخلاق در کودکان شش مرحله قائل شده است:
مرحله 1: آشنایی با مجازات و فرمانبرداری
مرحله 2: آشنایی نسبی با عوامل
مرحله 3: آشنایی با سازش بین افراد یا «پسر نیک - دختر خوب»
مرحله 4: آشنایی با «قانون و نظم»
مرحله 5 : آشنایی با قراردادها و مقررات اجتماعی
مرحله 6: آشنایی با اصول کلی اخلاق(2)
در کلاسهای مهد کودک و پیش دبستانی، کودکان با مراحل اول و دوم آشنایی
دارند. گرچه آنها قادرند الفاظ مناسبی از اخلاق را در این مرحله سنی به زبان آورند، اما یادگیری استدلال اخلاقی که مربوط به رشد در آخرین مراحل یاد شده است در توان آنها نیست.
شاید وظیفه معلّم آن است که از آموزش مستقیم رفتار اخلاقی کمتر استفاده کند و
بیشتر به ایجاد محیطی اخلاقی در کلاس بپردازد تا کودکان بتوانند از مرحله‌ای که هستند پا را فراتر نهند و اصول اخلاقی را در خود رشد دهند. این وظیفه نیز از حدود مطالعات اجتماعی یا هر بخش دیگری از برنامه آموزش تجاوز می‌کند و باید سرتاسر محیط کلاس را فرا گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Bernice J. Wolfson, ""Values and the Primary School Teacher,"" Social Education, Vol. 31, No. 1 (January 1967), 37- 38.
2- Lawrence Kohlberg, ""The Moral Atmosphere of the School,"" in Norman V. Overly, ed., The Unstudied Curriculum: Its Impact on Children (Washington, D. C.: A. S. C. D., 1970). pp. 124-25.

منبع مقاله :
اسپادک، برنارد؛ (1379)، آموزش در دوران کودکی، ترجمه محمّدحسین نظری نژاد، مشهد: شرکت به نشر، چاپ نهم