سند چشم انداز در 90 دقيقه

منبع:سایت ایران1404
در آخرين روزهاي پاييز، وقتي پشت در دفتر آقاي آقا محمدي رسيديم هنوز جلسه قبلي «رئيس گروه مشاوران سازمان صدا و سيما» تمام نشده بود. گويا با عده اي از برنامه سازان اقتصادي سازمان درباره اصل 44 و چيستي آن صحبت مي كردند. در كه باز شد چهره خسته آقا محمدي نگرانمان كرد كه نكند مصاحبه زود و سرسري تمام شود. بعداً كه عقربه هاي كوچك و بزرگ، هر دوتايشان از 9 گذشتند و دقايق گفتگوي ما درباره چشم انداز نزديك به 1 ساعت و نيم شد نگراني سابقمان هم فراموش شد و حسابي گرم بحث شديم. اما اينكه آخرين نفري باشي كه يك نفر را نگذاري زودتر به خانه اش برگردد عذاب آور بود ولي سؤالات ما درباره سند تمام نشدني بود.
چشم انداز در بردارنده اين نكته است كه مقطعي كه دور از دسترس ماست و تحولاتش قابل پيش بيني نيست ما مي خواهيم كجا باشيم؟ طبيعتاً تحولاتي كه اتفاق مي افتد تماماً روي كار ما تأثير مي گذارد يعني اگر ما خواسته اي را نيازسنجي كرده بوديم حالا ممكن است خط مشي كشورهاي منطقه عوض بشود ما هم بايد عوض شويم. ما نمي توانيم بگوييم چون ما گفتيم پس همين است كه هست. روش ها ثابت نيست هر روز روش ها با توجه به شرايط تغيير مي كند ولي بايد به آن نقطه اي كه مد نظر قرار داده ايم برسيم.
ما يك نقطه اي را براي خودمان تصور كرده ايم و آمديم در «چشم انداز» خيلي واضح حرف زديم گفتيم ما مي خواهيم كشور اول منطقه شويم. منطقه را هم تعريف كرديم چيز مبهمي نگذاشتيم. گفتيم مابين اين 30 كشور قابليت اين را داريم كه در 20 سال آينده اول باشيم. بنابراين بايد ببينيم الان در بين اين 30 كشور كجاييم؟! ممكن است يكسال هم عقب بيفتيم اينجور نيست كه ما هر سال رو به جلو برويم. اين ادبياتي كه ما شروع كرديم طبيعتاً در منطقه بدون رقيب نيست تا اين حرف را مي زنيم؛ عربستان كه بيكار نمي نشيند، تركيه كه بيكار نمي نشيند، پس ما بايد دائم متحول شويم نمي توانيم با يك كلمه كه گفتيم فكر كنيم همه كارها درست مي شود.
يعني در حقيقت ما خودمان را در يك مسابقه قرار داده ايم. ميدان هاي مسابقه را هم معلوم كرده ايم. در مسابقه، ما بايد به خودمان فشار بياوريم. ما بايد كار جدي تري بكنيم. اين چيزي است كه خيلي ها از آن غافلند و لذا مي گويند سند مشخص نيست.
سند نمي تواند مشخص باشد. يعني به اين معنا كه بگوييم چقدر كار؟ چقدر تلاش؟ ما نمي دانيم چقدر تلاش لازم است؟ اگر به وضع امروز باشد مي توانيم بگوييم اينقدر، اما به وضع امروز كه نيست. همه چيز عوض مي شود كه اين عوض شدن همه چيز، ما را به كار جديدي وادار مي كند پس ما بايد انعطاف پذير باشيم. بايد انعطاف پذيري را ياد بگيريم. نبايد تصور كنيم كه يك حالت مشخص داريم و همين هست كه جز اين نيست! بايد يك آدم مطلع باشيم. نمي توانيم يك دفعه بيدار شويم و ببينيم طرف مقابل برنامه ريزي هاي خودش را كرده، زده و رفته! ما بايد تمام شاخكهايمان كار كند تا همه چيز را ببينيم. پس اطلاع يابي خيلي نكته مهم و كليدي است تمام اين تحولات را بايد به مردم منتقل كنيم. نمي توانيم در يك محيط بسته، برنامه سند را اجرا كنيم. بايد رقبايمان را رصد كنيم. تركيه كجا رفت؟ قطر چه كاري دارد مي كند؟ دائم افراد بايد بدانند فلان اتفاق افتاد. بهمان مسئله پيش آمد و...
همه آدم هايي كه در هر رشته كار مي كنند بايد در رشته خودشان آگاهي پيدا كنند و عقب نمانند. مثلا مي بينيم كه در بحث انديشه، عربستان سعودي خودش را مجهز كرده است و دارد كار مي كند. الان اطلاع داريم در دانشگاه ام القري اين ها آمدند 200 استاد از بهترين ها را بسيج كرده اند براي نوشتن رديه براي كتاب علامه اميني(الغدير). براي رديه نويسي بر اين كتاب هم مهلتي به مدت 10 سال معلوم كرده اند. يعني «الغدير»ي را كه علامه يك تنه و بدون هيچ امكاناتي كار كرده است الان عربستان آمده فكر كرده و براي اينكه بين آدم هاي باسواد حرفش برش داشته باشد بايد يك رديه معتبر بنويسد براي آن و برآورد كرده كه 200 نفر در 10 سال مي توانند اينكار را بكنند. وقتي ما اين را شنيديم معني اش چيست؟ معني اش اين است كه ما بگوييم علامه اين كار را كرد ما بايد براي ادامه آن راه، يك تيمي باقوت تشكيل دهيم و ادعاهاي اهل سنت در فلان كتاب را كه استوانه هاي فكري آنها است را بررسي كنيم تا بتوانيم در مقابل حركت آنها بايستيم. اين را حالا شما در مسايل اقتصاد، سياست و... دنبال كنيم.
وقتي شما كار مي كنيد طرف در همه ابعاد كار مي كند. وقتي مي خواهي حوزه نفوذت را گسترش بدهي بايد حوزه فكرت را هم گسترش دهي. نمي تواني فكر را ببندي و بگويي آقا من از نظر فكري غلبه پيدا نمي كنم ولي مي توانم اول بشوم! بايد شما مقبوليت پيدا كني. حداقل بايد اين مقبوليت را جاهايي پـيدا كني كه نتوانند تو را نجس تلقي كنند. حداقل ما را به عنوان مسلمان بشناسند. نگويند اين ها رافضي هستند، نگويند اين ها قابل كشتن هستند. پس اين نيست كه ما بگوييم ما نشستيم پس آنها هم نشسته اند.
نه! آنها در آنجا دارند حركت مي كنند و بايد ما هم حركت كنيم. در سند چشم انداز گفتيم «ما» مي خواهيم قدرت اول منطقه باشيم در همه ابعاد. پس در درجه اول بايد برويم اين مسئله را براي خودمان سامان بدهيم كه اين اول بودن در اين حوزه ها يعني چه؟ رسانه ها هم مقدار كار و تمام تحولات را بايد منعكس كنند. بلندگو باشند. بايد بگويند تا بقيه را به غيرت و حميت ملي وادارند.
اين انگيزه را بايد به همه منتقل كنيم بايد عقب ماندگي ها را نشان دهيم ولي نه كلي. به هر كسي در رشته خودش بگوييم. در شيمي شما عقب ماندي، در كامپيوتر ما جلو زديم، در صنعت شما عقب ماندي و... اگر به اين نحو گفتيم مسابقه شكل مي گيرد ولي اگر كلي گفتيم تحقير ملي كرده ايم. الان در ايران مد در كلي گويي است. تا يك جايي چيزي خراب مي شود مي گويند ما نمي توانيم. به درد اين كارها نمي خوريم و از اين حرف ها... خب ما خيلي از جاها توانستيم خيلي از جاها هم نتوانستيم، نيازي هم نيست كه ما در همه چيز درست باشيم بعد هم تقصير او به عهده من نيست. من توانستم بايد تشويق بشوم و كسي كه نتوانسته بايد تنبيه شود. لذا رسانه ها هم بايد از كلي گويي خارج شوند و بايد مشخص شود كه يك جاهايي داريم خيلي خوب پيش مي رويم نرخ پيشرفتمان خوب است. بايد آرام آرام شروع كنيد به درآوردن روش هاي محاسبات. يعني بچه هايي كه كارشان اين است بيايند بگويند اگر با اين سرعت فلان كار را انجام دهيم ظرف اين مدت به اينجا مي رسيم.
شاخص ها در دنيا هست. ممكن است در ايران نباشد ما بايد ببينيم چرا نيست؟! همين سؤال نكته مهمي است كه ببيني چي هست؟ و چي نيست؟ و چه كسي مسئول آن است؟ يعني چشم انداز همين طوري شكل گرفت كه ما مي خواهيم برويم آنجا. جايي كه نقطه ثابتي نيست. بستگي دارد بقيه چه تغييراتي مي كنند ولي ما بايد جلوي همه اين ها باشيم پس در حقيقت اين تغييرات متحركند و ثابت
نيستند و ممكن است سرعت ها را جابجا كند. مثل تكنولوژي مي ماند. مثل تلفن همراه كه هر روز يك مدل جديدتري مي آيد.
دنيا را فعلاً كاري نداريم؛ همان 30 كشور مهم هستند. اين رصد كردن به انسان ديد مي دهد كه چه نوع حركتي را بايد انجام دهيم. تحولات ديگران را مدام بايد رصد كرد. از شاخص ها در هر كشوري بايد مطلع شد. دنيا همه آن ها را تعريف كرده است. الان مي گويند آمريكا در اين زمينه يك است. در اين زمينه چهارم است و... همه اينها روشن است نه فقط راجع به مثبت ها راجع به منفي ها هم مشخص است. مثلاً از لحاظ پاشيدگي خانوادگي آمريكا يك است. در آمارهاي رسمي هست، گزارش ها مي گويد كه اينقدر زنداني دارد، اينقدر جدايي دارد، اينقدر بچه نامشروع دارد، اين ها را شكل دادند، ديگر چيزي به عنوان كيفي نيست كيفي را سريع كمي مي كنند يك ملاكي مي گذارند تبديل مي كنند بعد تعريف مي كنند، طبقه بندي مي كنند. شاخصه هاي ما همه اش كيفي است.
البته در حوزه فرهنگ يك سري حرف هاي مجزا با دنيا داريم. ما بسياري از شاخص هاي آن ها را قبول نداريم. مثلاً راجع به آزادي. ما آزادي را جور ديگري، تعريف مي كنيم. در اين حوزه ها مي توانيم به دنبال شاخص سازي برويم. اما در بخش هاي علمي نه. مقام معظم رهبري در سمنان گفتند ما در اين حوزه ها متفاوت هستيم. از اول هم گفته ايم ما يك حكومت مهدوي هستيم. براي شاخص سازي هم بايد به صحبت هاي رهبر توجه داشت. منتها كار ايشان كار تخصصي نيست، كار ايشان كار استراتژيك است. از صحبت هاي رهبري نبايد كار تخصصي استخراج كنيم. بايد فشار بياوريم كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي كار را انجام دهد.
اگر اين ادبيات به ايران حاكم شود در ايران تحول شروع مي شود. اگر فوتبال را نمي آوردند ما نمي دانستيم چي هست؟ ولي الآن ما خودمان به دنبال آن هستيم كه در آسيا اول شويم. چشم انداز فقط آرزو نيست. آرزويي است كه بايد محقق شود. آمديم توانمان را بررسي كرديم، گفتيم ما بين اين 30 كشور مي توانيم اول شويم. نرفتيم چيزي را اضافه كنيم، چون اگر اضافه مي كرديم نمي توانستيم اول شويم. اول شدن هم چيزي است كه همه دوست دارند. پس با حوزه توانمان چشم انداز را نوشتيم. اين جور نيست كه بگوييم چرا نرفتيم آن يكي ها را زياد كنيم؟ عيبي ندارد، اول بياييم زحمت بكشيم بين اين 30 كشور كه تعيين كرده ايم اول شويم حالا انشاءالله بعداً كشورهاي ديگر را هم پيدا مي كنيم بعد مي گوييم از آن ها جلو مي زنيم.
در سند كاري به آمريكا نداريم. اما اسرائيل جزو رژيم هاي هدف است. ما فعلاً متر مي كنيم اينكه ما عقب هستيم و آن ها رفتند جلو. اين كافي است براي ما. يعني بايد خواست را محدود كرد. چون الان خيلي از آدم ها به خاطر اينكه تو خيلي كارها مي آيند شركت مي كنند كار خودشان را خراب مي كنند. فكر مي كنند هر كاري بكنند نتيجه مي دهد. هر كس بايد يك كار تخصصي كند حالا ممكن است فرد ده ها چيز هم بخواهد. ولي بايد در يك چيز جامع باشد. ما بايد اين را به همه ياد بدهيم كه هزار راه اينجا هست يكي اش را بگير و برو تا آخر. ما الان در «رويان» آمديم آنجا آدم هايمان را درست تقسيم كرديم و نتيجه گرفتيم.
سند در حقيقت كارهاي تخصصي اش در مجمع انجام شده است. مجمع آمده در قالب كميسيون ها (اقتصادي، فرهنگي، سياسي) نشستند بحث كردند كه در برنامه 20 ساله چه سياست هايي را بايد رهبري، تعيين كند. در واقع پاسخ به اين سؤال كه آن افقي را كه بايد برويم چيست؟ مي دانيد كه براي برنامه 5 ساله، رهبري؛ سياست ها را ارائه مي دهند. تا پيش از اين برنامه ها 5 ساله بسته مي شد. اما بايد برنامه هاي ميان مدت در درون برنامه هاي بلندمدت ديده شود وگرنه كارها شكل نمي گيرد، مثلاً اگر شما برويد شركت پتروشيمي و مطالعاتشان را ببينيد همه براساس يك برنامه 20 ساله مي كنند، چون يك سلسله زنجير است تا بخواهند ايجادش كنند بايد از يك جا شروع كنند تا در يك نقطه تمامش كنند. اين خودش يك كار مهم است. چنين برنامه اي، يك برنامه بلندمدت است.
براي برنامه هاي كشورهم، مجمع كه تشكيل شده از افرادي كه سابقه كار اجرايي دارند در كنار كارشناسان در كميسيون ها و با پشتيباني دبيرخانه، كارشناسان هر رشته كه از بيرون مجمع دعوت مي شوند، اينها نشستند جمع بندي كردند و مجموعه را خدمت رهبري دادند. البته در حين تنظيم سند هم ملاقات هايي با رهبري داشتند. در مجموع با ايده هاي اصلي كه از رهبري گرفتند و با توجه به اين نكته كه كشوري به نام اسلام و به نام انقلاب در جهان شناخته شده است، بايد در افق 1404 به جايي برسد كه علاوه بر ظواهر يك كشور اسلامي و سعادت معنوي، سعادت دنيوي مردم را نيز تامين كند. حالا اينكه نمي گذارند و سخت است يك حرف است ولي اينكه ما تلاش كنيم، حرف اصلي است. ما حتماً بايد دنبال خواسته خودمان باشيم. اين كار در دبيرخانه شكل گرفت بعد آمد در مجمع مطرح و تصويب شد.
اين دبيرخانه هم از كارشناسان خبره و بزرگي بهره مي گيرد، مثلاً در كميته اقتصادي آن آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس است و خبرگان هر حوزه كه در كميسيون هاي مختلف كار بررسي سطور سند را برعهده داشتند. بعد از اينكه موارد سند در كميسيون ها پخته شد و با ديگر ايده ها و نظرات تلفيق شد در صحن مجلس نهايي شد و دست آخر هم براي رهبري ارسال شد.
طبيعتاً خود رهبري هم بايد تغييراتي مي دادند. گروه هايي هم بودند با مجمع رابطه اي نداشتند و يا نظرات متفاوت داشتند، آنها هم نظراتشان را به دفتر منعكس مي كردند، همه اين نظرات در كنار سند پيشنهادي مجمع، خدمت رهبري رسيد تا ايشان براي نظر نهايي با نظرات مختلفي از موافق و مخالف و ايده هاي اصلي خودشان، براي طرح نهايي اظهارنظر كنند.
البته اينكار يك سابقه قبلي دارد كه در دفتر رهبري انجام مي شد. آن وقت ما مجمع تشخيص نداشتيم، حدود سال 72 اين كار كليد خورد. آن وقت من مسئول اقتصادي دفتر رهبري بودم. اين كار در دفتر رهبري شروع شد كه تا سال 74 در حقيقت طول كشيد و يك مجموعه عظيمي شكل گرفت. در آن زمان مصلحت اين ديده شد كه در اختيار دولت قرار گيرد، آقاي هاشمي، رئيس جمهور بود كه برنامه ايران 1400 بر مبناي آن است. در حقيقت بايد بدانيد كه ايده اين برنامه از كاري بود كه در دفتر رهبري شروع شد. بعد آقاي هاشمي قبول كرد و داد به مجموعه سازمان مديريت و برنامه ريزي كه آنها هم برنامه ايران 1400 را اعلام كردند؛ بازده زماني سال 75 و به مدت 25 سال. آقاي خاتمي كه آمد آن را متوقف كرد، چرا كه نظرشان اين بود كه 25 سال خيلي طولاني است و ما بايد يك برنامه 2 ساله بنويسيم.
آن وقت آقاي خاتمي برنامه اي دوساله تنظيم و تصويب كرد. بعد از مدتي نشستند بحث و بررسي كردند ديدند اين روال غلطي است و كشور اين طوري اداره نمي شود، از طرفي رهبري هم وارد كار شدند و ديدند اگر كار دست دولت ها باشد، هر كدام كه مي آيند سلايق و برداشت و ايده هاي فكري مختلف دارند، نتيجه اين شد كه دوباره تنظيم سند بلندمدت دوباره در جريان افتاد. بحث توسط رهبري به مجمع ارجاع داده شد و مجمع اين كار را در دستور كار قرار داد. طرح 1384 تا 1404 نيز در همين سال ها ارائه شد و همين هم مبناي برنامه چهارم توسعه قرار گرفت. بعد هم رهبري سياست هاي كلي اصل 44 را به اين دليل مطرح كردند كه برنامه چشم انداز محقق شود. چون برنامه هاي چشم انداز وقتي محقق مي شود كه سرمايه گذاري به شدت رشد كند. در سند چشم انداز نرخ رشدمان 8 درصد است اين بدين معناست كه سرعت حركتمان بايد خيلي بالا باشد، تنها كشوري كه توانسته در اين زمينه استمرار داشته باشد، چين است كه توانسته مدت طولاني رشدش را بين 8 تا 9 درصد بالا بياورد. ما خودمان در برنامه اول توسعه نرخ رشد پنج سالمان بيش از 7 درصد بوده، در طول 5 سال 40 درصد وضعيت اقتصادي ايران توسعه پيدا كرده ولي 5 سال دوم چنين چيزي بهم خورد. براي دوره بعدي اينطور نشد؛ بنابراين «تداوم رشد» خيلي مهم است. مشكل با يك دوره حل نمي شود. 8 درصد ضريب بالايي را ايجاد مي كند و مي تواند ما را به يك وضعيت بالايي از لحاظ اقتصادي سوق دهد. از طرفي 8 درصد نرخ رشد اوليه است كه بايد 4/2 درصدش از بهره وري باشد يعني ما بايد بهره وري اقتصادي را بالا ببريم. بالا بردن بهره وري اقتصادي هم كار مشكلي است شما بايد نوع بكارگيري منابع را طوري تغيير بدهيد در واقع بايد از همين منابع، ارزش افزوده بيشتري بدست آوريم. يعني نيروي انساني بايدكيفي تر باشد، تكنيك هاي كاري متفاوت شود، بايد خواب سرمايه كم شود، نگه داري موجودي انبار به حداقل برسد و تمام روش هاي حسابداري پيشرفته را بتواند به كار بگيريد؛ پس بايد يك امنيت بزرگ سرمايه گذاري بوجود بيايد.
همچنين يك انباشت سرمايه لازم است كه متناسب بكارگيري سرمايه بايد باشد، تمام اين موارد با بخش دولتي انجام نمي شود، يعني با اقتصاد در دست دولت سازگاري ندارد، بنابراين جزئيات و الزامات چشم انداز اصل 44 هم يك تاكيد است بر عزم ملي. اين يك شعار نيست بلكه توانسته است همه گروه هاي جامعه را فعال كند. يعني اين سند، براي آن كسي كه متعلق به قشر كم درآمد جامعه است، براي آنكه درآمد متوسطي دارد و اقشار پردرآمد فكر كرده است. هيچ قشري را رها نكرده و نگفته مملكت يك قشريست و با يك قشر مملكت را جلو مي بريم. عدالت را هم رعايت كرده است. چرا كه يكي از راه هايي كه مي شود به وسيله آن نرخ رشد را دائم بالا برد و حالت سينوسي ايجاد كرد اين است ايجاد عدالت است. هر كشوري كه ضريب بهتري داشته باشد، مي تواند نرخ رشد را مداوم بهتر كند. در مقابل، آن هايي كه نتوانستند و فاصله طبقاتي زياد داشتند، افت و خيز زيادي هم داشتند. نوساني بالا و پايين شده اند، و اين نوسانات نرخ رشد، تنش هاي اجتماعي را زياد و بهره وري را كم كرده است. در واقع چون يك عده منفعتشان در اين بوده، تلاش مي كنند و جلو مي برند؛ يك عده هم مي بينند هر چه زحمت مي كشند چيزي گيرشان نمي آيد؛ نتيجه اين مي شود كه هر جا فرصت گير بياورند، تخريب مي كنند، براي احقاق حق خودشان. بنابراين عدالت بايد محقق شود، به دو دليل؛ يكي به دليل انباشت سرمايه كه بايد صورت بگيرد و همه ثروتشان را بياورند و دوم بخاطر عدالتي كه بايد در جامعه محقق شود. در حقيقت بايد يك عزم ملي شكل بگيرد و همه در آن فعال شوند. با يك چنين ايده اي سياست هاي كلي شكل گرفت.
اين سند ده ها الزام دارد كه يكي از كارهاي مجمع همين است كه الزام ها را نهايي كند. يعني چه چيزهايي بر عهده نظام است و نظام نمي تواند از آن تخطي كند. در حقيقت بايد مشخص شود نقش نظام در تحقق اهداف سند چيست. همه هم بايد بدانند كه مثلا اين كارها را نظام بايد حتما انجام بدهد، يك ارتباط دو طرفه است نظام هم بايد رشد كند و هم فضاي رشد را ايجاد كند تا همه به يك رشدي برسند. اين رشد همه جانبه لوازمي دارد و لوازم آن را بايد حاكميت ايجاد كند؛ همه اش هم دولت نيست، يك بخشش قوه قضاييه است، يك بخش قوه مقننه است. مثلا ديگر نمايندگان نمي توانند بعد از اين هر قانوني را بنويسند. آن الزامات كه تفهيم شود، به روند وضع قانون هم جهت مي دهد؛ مثلا فرض كنيد در مورد الزامات ما اعلام مي كنيم: سهم بخش خصوصي بايد 55 درصد باشد و الان در اصل 44 اين را 20 درصد و سهم دولت 25 درصد و سهم تعاوني 55 است. شايد يكي بگويد بي خود! اين الزام تعاوني حتما بايد توسعه پيدا كند يعني طبقات متوسط بايد در توليد سهم داشته باشند، نبايد بگذاريم طبقات متوسط ضعيف بشوند يا مي گوييم بايد بند «ج» اجرا شود و درآمدشان صرف طبقه ضعيف گردد، يعني ما ملزم هستيم كه طبقات پايين را توانمند كنيم، نمي توانيم بگوييم كه طبقات پايين فعلا وضعشان خراب باشد، بعد كه وضعمان خوب شد، به اينها مي رسيم.
ما خود را ملزم كرديم كه اينكار را كنيم! يا اينكه مثلا مي گوييم 55 درصد بخش خصوصي اين است كه ما مي گوييم مالكيت بايد محترم شمرده شود، هر كسي حق ندارد در حريم مالكيت وارد شود. حريم مالكيت، حريم مقدسي است. يك نفر مقام اجرايي حق ندارد در مورد مالكيت يك نفر اظهارنظر كند، اگر اظهارنظري هست بايد برود در دادگاه و مراحل قانوني اش را طي كند. مثل اينكه يك مقام رسمي ما نمي تواند وارد خانه كسي شود، اگر برود و بگويد من مقام بودم، بايد به او گفت تو چه كاره اي؟ تو اگر مشكوك بودي بايد به ضابط قضايي مي گفتي آن فرد مي رفت، حكم مي گرفت و براساس ضابطه رسيدگي مي كرد. الان در مالكيت اين جور نيست هر كس چون مقام است، در مورد مالكيت طرف اظهارنظر مي كند، اين مشروع نيست! بايد حريم افراد محترم شمرده شود؛ اين از جمله الزاماتي است كه در اين حوزه مي توان آورد، كه دارند مي نويسند.
مثلا فضاي كسب و كار، از الزامات سند است. يعني فضاي كسب و كار بايد طوري باشد كه مردم مايل باشند سرمايه گذاري كنند؛ سرمايه گذاري هم وقتي رخ مي دهد كه دو پارامتر «امنيت و سودآوري» وجود داشته باشد. اگر امنيت نباشد كسي پولش را نمي آورد. حالا اگر شما امنيت را براي سرمايه گذاري ايجاد نكنيد، سرمايه گذار نخواهيد داشت، در قانون سرمايه گذاري خارجي، اين مهم نوشته شده، به طور كامل امتياز داديم كه يك نفر خارجي بيايد و پولش را بياورد چون براي اقتصاد ما ضروري است. خب طبيعي است كه براي يك ايراني هم بايد يك قانون داشته باشيم كه اگر پولش را آورد و فعال كرد، كاملا در امان باشد مگر اينكه تخلف كند و تخلف هم در همان الزامات مشخص شده نه اينكه هر چي من گفتم (يعني سليقه اي نباشد) مي گوييم اين قانون ماست از هر كدام از اينها تخلف كني اين طور به كارت رسيدگي مي كنيم.
مثلا اگر يك بانك خصوصي تخلف كند، يك كميته سه نفره است كار را رسيدگي مي كند، راي آن ها، راي اوليه است در آنجا بانك مركزي نقش دادستان را دارد، قاضي نيست چون خودش ناظر است و مي تواند بنويسد كه تو تخلف كردي، ولي نمي تواند خودش بگويد كه تو متخلفي. آن هيئت بايد امضا بكند كه از قواي مختلفند آن اگر گفته شما متخلفي شما مي توانيد شكايت كنيد. سه ركن ديگر گذاشتيم كه رئيس جمهور، دادستان كل است و مقام ديگري هم هست. اين تركيب رأي نهايي شان قطعي است در اين تركيب را نگاه كنيد، كاملا منطقي است و اگر كسي شكايتي دارد از نحوه رسيدگي مي توانيد به قوه قضاييه شكايت كنيد، اين قوه هم حق دارد آرا اينها را باطل كند، يعني اينطور نيست كه آن حقش ضايع شود. در بانك پارسيان ديديد آنها گفتند اين شيوه رسيدگي غلط است نه اينكه تخلفي نشده است. اين دو نكته است؛ تخلف شده ولي شيوه رسيدگي درست نبوده. بنابراين وقتي مي گوييم مالكيت محترم باشد به معني عدم نظارت نيست به معناي اين هم نيست كه هر كاري كه مي خواهيد بكنيد، نظارت وجود دارد با حفظ حرمت مالك.
رهبري نظارت الزامات را در چشم انداز، طبق آيين نامه اي به مجمع واگذار كرده و آنها بايد نظارت كنند در هر حوزه اي هم خود دستگاه بايد نظارت كند و رئيس جمهور هم بر كل اين نظارت دارد تا بتواند گزارش بدهد، در نهايت اگر اختلافي باشد، رهبري در جلسه سه قوه بررسي مي كنند و نظر نهايي مي دهند. در يك جمله، الزامات قيدهايي است كه مجمع مي گذارد.
ببينيد الان يك حرفي است كه مثلاً نرخ رشد بوده 8 درصد حالا شده 4/5 درصد اين كه دولت بگويد اين نوسان بوده و چند تا دليل داشته و اين موقت است و من سياست هايم را اجرا كردم، حالا نشده ولي جبران مي كنم و ... الزامات به اين معنا نيست كه تا مجمع گفت، همه بگويند اين درست است، نه دولت مي آيد دفاع مي كند. اما همه اين ها باعث مي شود كه همه بدانند كه آن 8 درصد مهم است و همه بايد به آن سمت حركت كنند تا آن هدف محقق شود.
- ما در انرژي وقتي حرف مي زنيم يك جايگاهي داريم، جايگاه ذخايرمان جايگاه دوم است ولي وقتي در مورد نفت و گاز صحبت مي كنيم يك جور ديگر از ذخاير خلاص مي شويم و مي آييم در مقام توليد. در مصرف يك ضابطه داريم اينكه اين ها را چه طور شاخص بندي كنيم، مثلاً برخي مي گويند الان در منطقه انرژي را بايد با برق تركيب كنيم و سرانه بگيريم، اين ها شاخص هاي متفاوتي هستند؛ مثلاً اگر در توليد علم فقط شاخص اين باشد كه مقالات ما در آي.اس.آ باشد يك حرف است. شاخص هاي بين المللي اين ها را مشخص كرده كه الان ما در شاخص هاي بين المللي در بين 30 تا كشور هيچ جا «اول» نيستيم، اگر اين حرف را مي خواهيم، بايد در همه زمينه ها تلاش كنيم.
- ببينيد وقتي يك كشور فرض مي كند كه «من مي خواهم اول باشم» مطمئناً با يك عقبه كارشناسي قوي اين حرف را صادر كرده كه ايران اين قابليت را دارد. اما اين قابليت حتماً اين نرخ رشد 8 درصد را مي طلبد، نرخ سرمايه گذاري 1/12 درصد را مي خواهد؛ بايد نرخ رشد سرمايه گذاري اين باشد تا به نرخ رشد 8 درصد برسيم و ... اين ها شاخص هايي است كه وجود دارند. ممكن است بعضي ها بگويند اينكه مي گوييم مصرف خوب نيست به چه معناست؟ شما در چشم انداز مي گوييد كه همه بايد رشد كنند پس مصرف هم نكنيم؟! و ما مي گوييم در صورتي كه مردم را جهت بدهيم، مردم خود به خود سراغ سرمايه گذاري مي روند و مصرف كم مي شود، اين مفاهيم بايد ميان آحاد مردم جا بيافتد. خود مردم بايد احساس كنند كه الان اگر كم مصرف كنند، پنج سال ديگر بهترين ها دراختيارشان است؛ بايد منزه بودن و رزاق بودن را با هم تشويق كنيم، مصرف را مي شود به سرمايه گذاري تبديل كرد به شرط اينكه همه را وارد بازي كنيم؛ بازي سهام. الان آمديم گفتيم فقيرترين آدم هايي كه هيچ چيزي ندارند، تحت پوشش كميته امداد دو ميليون تومان سهام بگيرند، معنايش اين است كه از شما پرسيدند چقدر سهام داري؟ تا حالا مي گفتند ما سهاممون كجا بود؟ اما وقتي مي پرسيدند ماشين داري؟ مي گفت آري. در واقع سهام داشتن را زياد مورد پسند نمي دانستند اما در طول اجراي سند مردم بايد بگويند، براي سهام بيشتر تلاش مي كنيم. اين معنايش اين است كه بايد ماشين نداشته باشيم، موبايلمان ارزانتر باشد، البسه كمتر و با كيفيت تري بخريم اما در عوض سهام بيشتري داشته باشيم؛ اين همان مفهوم مشاركت مردم است در تحقق اهداف سند.
- با اطلاع رساني و كار رسانه اي. الان در مجمع چند كميته تشكيل شده است؛ كميته چشم انداز، كميته اصل 44، كميته الزامات چشم انداز، كميته تبليغ و اطلاع رساني چشم انداز، اخيراً هم يك كميسيون شروع به فعاليت كرده كه اين 4 تا كميته را تحت اشراف دارد. البته اين ها بايد دستگاه ها را مطلع كنند تا آمار به موقع منتشر شود و به اطلاع عموم برسد. بايد تمام وقت روي كل سيستم اطلاع رساني مردم كار شود و ذهن مردم درگير و متوجه اين موضوع كه چرا عقب مانديم. مثل فوتبال كه ذهن مردم چه جوري پيگير آن است، اقتصاد هم بايد همين طوري شود. بايد از لحاظ رسانه اي متحول شويم، بايد بين مردم بحث و گفتگو ايجاد شود تا به يك جايي برسيم. خوبي ما اين است كه الان جوان هاي زيادي هستند و ما بايد بشينيم و از پتانسيل فكري آنها استفاده كنيم. شما (رسانه ها) بايد از ذهن آن ها بخوانيد چطور مي توانيم. مشكل اينجاست كه ما فردي عمل مي كنيم ولي اينكار (تحقق سند چشم انداز) با كار گروهي ميسر است. از طرفي چون كشور جواني هستيم، گرايش اصلي هم بايد روي جوانان باشد. به نظر من اينكار بسيج است؛ نقش بسيج در جنگ غير از نقش ارتش و سپاه بود، چون يكدفعه يك كسي مي آمد يك راهي مي رفت كه كسي جرات رفتنش را نداشت. اما اين راه با هدايت و فرماندهي همراه بود. اقتصاد ما الان اينطوري است، شما الان زندگي نامه بيل گيتس را بخوانيد يك اخراجي دانشگاه كه هيچي نبوده اما توانست انقلابي در صنعت نرم افزاري ايجاد كند كه افراد بسياري با وجود تمام امكانات نتوانستند... ما بايد كاري كنيم كه جوانان بيايند ميدان را بگيرند آن ها فكر مي كنند در سياست بايد پيش بروند، الان در فكر هر جواني سياست موج مي زند در حالي كه اين مهم نيست، اقتصاد مهم تر است، چون اگر در اقتصاد مهارت پيدا كني، يك خبره مي شوي و مي تواني به قله هاي ديگر دست بيابي. اين را ما بايد ايجاد كنيم، لذا من معتقدم بايد روي جوانان متمركز شويم. اينكه چه مي گويند و كجايند و چه فكري دارند همه را بنويسيد، حتي اگر غير كارشناسانه حرف مي زند، بايد بپذيريم و هدايت كنيم؛ همان نقش بسيج...
الان رئيس جمهور كه سفر مي روند من به وزير كار و تعاون پيشنهاد كردم كه از آقاي رئيس جمهور اجازه بگيرند و بيكارها در هر استان را دسته بندي كنند. در 20استان كه سفر كرده بودند 560هزار نفر بيكار داشتند كه 55درصد مي خواستند كارمند باشند؛ 35درصد، وام خود اشتغالي مي خواستند. يعني اكثراً دنبال اين هستند كه به يك جايي وصل باشند خودشان كاري نمي خواهند بكنند! در حالي كه جوانان بايد عزمشان را جزم كنند كه «ما مي توانيم» مطمئنا در ابتدا سخت است اما اين كار راه پيدا مي كند، هسته اي بايد شكل بگيرد و گروه هايي پيشتاز شوند. شما بايد جواناني را كه با اتكاي به خود فعاليت مي كنند، معرفي كنيد. در كنار اينها سختي ها را هم بيان كنيد. ببينيد! بايد دستگاه اداري همراه مردم باشد و سرعت برايش يك امر اساسي محسوب شود، اگر در كارها وقفه ايجاد كند و به نوعي جريان كاري را طول بدهد، اين خود، هزينه بر مي شود. ما حرفمان اين است كه همه وضع موجود را ديديم، مي دانيم كه سرمايه گذاري مان مشكلاتي دارد كه اينها را بايد تغيير بدهيم. اين ها هم بتدريج اتفاق مي افتد. نبايد به اين حل شدن مسائل، شك كنيم، چون برآورد كرديم كه مي توانيم در بين 30كشور اول باشيم. اين كار پول مي خواهد، از طرفي وقتي مي خواهيم اداره اي را اصلاح كنيم بايد درآمد كاركنان را بالا ببريم، پس بايد درآمد داشته باشيم وگرنه كه اصلاح اداري ممكن نيست.
ما بايد از همه لحاظ آماده باشيم. هر اتفاقي كه پيش بيايد، با احتمالات و اتفاقات را در نظر بگيريم و برايش فكر داشته باشيم، در حقيقت بايد آمادگي برخورد با احتمالات را داشته باشيم. اين برنامه، برنامه اي است كه د رحين اجرايش خيلي از گام ها برداشته مي شود؛ كاري نيست كه از اول همه چيز آن مهيا باشد و نقصي در آن نباشد. در ابتدا بايد اهدافي ترسيم و اعلام شود. بعد در قبال اين اهداف بايد آمادگي هايي در تمام دستگاه ها و مردم فراهم گردد. اول بايد نخبگان به اجماع مي رسيدند كه اين برنامه اجرا شود و اجراشدني است بعد بايد به اين اجماع برسند كه اين الزامات بايد باشد. گام اصلي در بخش دوم است، يعني بيشتر بحث، برداشتن گام هاي جدي و قابليت قدرت رقابت با كشورهايي است كه وارد ميدان رقابت شده اند. مثلاً اينكه بدانيم چگونه بايد با هجمه جنس خارجي و تحت الشعاع قراردادن صنعت ملي مبارزه كرد؛ يكي از نكاتي كه رهبري در اصل44 فرمودند براي اين است كه ما هوشمندانه وارد عرصه اجرايي شويم، شكل گيري بستر رقابت صحيح و منطقي است. مثلاً اگر ما توليدكننده هاي داخلي را تشويق كنيم براي توليد بهتر، طبيعتاً با قيمت مناسبتري كه عرضه مي كنيم، مي توانيم بازار ديگري را بدست بياوريم... اين يكي از روش هاي رسيدن به آن هدف است.
ممكن است دولت سلايقي داشته باشد ولي هيچ زاويه اي ندارد. در اول تشكيل هر دولتي پيش مي آيد كه نسبت به چيزهايي شك داشته باشد و سؤال كند چرا كه مي خواهد، مسئوليت بپذيرد اما چون سيستم انتخاب مقامات ما حزبي نيست وقتي كه انتخاب مي شوند و مي آيند بالا كه همه چيز تمام شده باشد. همان طور كه رئيس جمهور حق دارد مثل آقاي خاتمي كه چشم انداز را قبول نكرد و براي همين نظام آمد و گفت من چشم انداز را جايي بالاتر تعريف مي كنم و از زاويه دولت تعريف نمي كنم، چون عمر دولت آنقدر نيست كه بخواهد به اين مقوله بپردازد. در حقيقت اجازه متوقف كردن را از دولت نمي گيريم و در حوزه رهبري نظام، اينكار را انجام مي دهيم. دولت احمدي نژاد هم شايد اوايل كار، شك و شبهه داشت اما الان دارد اصل44 را پيگيري مي كند و ممكن است نوع بيانش متفاوت باشد.
گفت وگو از: محمدرضا اكبري آرمند- مهدي تيماجي