نویسنده:Aaron J. Ihde
مترجم: قاسم خدادادی



 
[kārl tomās]
Karl Thomas
(ت. فرایبورک ایم برایسگاو، آلمان، 7 آذر 1262/ 28 نوامبر 1883؛ و، گوتینگن، آلمان، 15 شهریور 1348/ 6 سپتامبر 1969) شیمى فیزیولوژیک.
لوتویش، پدر توماس، استاد پزشکی داخلی و طب کودکان در دانشگاه فرایبورک بود؛ توماس در جوانی همکاران پدرش را می‌دید، و تقریباً از ابتدا در فکر بود که روزی به مدرسه پزشکی راه یابد. در 1275، به هنگام سخنرانی یکی از همکاران ویلهلم رونتِگن، به نام لوتویش تسندر، راجع به پرتوهای مجهولی که بتازگی کشف شده بود، پدر و پسر در میان حضّار بودند. تِسندر از کارل خواست که جلوِ یک پرده بایستد؛ او ایستاد و ضربان قلب خود را بر آن پرده دید. در فرصت دیگری پدرش او را به اویگن باومان معرفی کرد، به کسی که اندکی پس از این دیدار وجود یود را در غدّه‌ی تیروئید تشخیص داد. درمان با یود به عنوان جانشینی برای عمل جراحی موضوعی بود که در خانه‌ی توماس راجع به آن زیاد بحث می‌شد.
توماس، وقتی که در فرایبورک دانشجوی پزشکی بود، در درسهای شیمی هاینریش کیلیانی و لوتویش گاتِرمان حضور یافت، اگرچه شیمی در آن زمان در برنامه‌ی تحصیلات پزشکی جائی نداشت. او، با آنکه در 1285 حایز تمام شرایط پزشک شدن بود، از طبابت به سوی جنبه‌های فیزیولوژیک و شیمیایی تحقیق پزشکی متوجه شد. به عنوان فارغ التحصیل رشته‌ی پزشکی رساله‌ای با عنوان «Urobilinogen, Seine klinische Bedeutung, Seine chemische Eigenschaften und seine Farbenreaktion» تهیه کرد، و در آزمایشهای خود رنگ سنج هلیگه را، که ساخته‌ی معلم شیمی تجزیه‌‌‌‌‌‌‌اش یوهان فون آوتنریت بود، بکار برد.
اندک زمانی بعد توماس به «مؤسسه‌ی بهداشت دانشگاه برلین» رفت و در آنجا زیر نظر ماکس روینر درباره‌ی مسائل تغذیه، بویژه سوخت و ساز نیتروژن، کار کرد. او، با آزمایش کردن بر روی خود، می‌خواست حداقل میزان جذب نیتروژن را برای تأمین سلامت بدن تعیین کند. آزمایشگاه‌های دیگری هم، که درباره‌ی تعادل نیتروژن در بدن کار می‌کردند، از روش او پیروی نمودند؛ هـ. هـ. میچل در دانشگاه ایلینویز، با پذیرفتن روش توماس، همین کار را درباره‌ی موشها دنبال کرد. اما توماس زود متوجه شد که مسأله موازنه‌ی نیتروژن ظریفتر از آن است که از راه مقایسه میزان جذب پروتئین با میزان حذف نیتروژن حل شود. ساختار اسیدهای آمینه که از پروتئینهای ویژه‌ای حاصل آمده بود در این زمینه اهمیت بیشتری داشت.
توماس در 1291 کار تحقیقی خود و آزمایشگاه را ترک کرد تا خدمت نظام یکساله‌ی اجباری را در یک واحد خدمات پزشکی به انجام برساند. پس از پایان خدمت، از روپِنر تقاضای مرخصی دو ساله‌ای کرد تا برای تحصیل شیمی به توبینگن برود. در این شهر در اندک زمانی به دستیاری هانس تیرفلدر رسید و به مطالعه‌ی اسیدهای آمینه‌ی موجود در پروتئینهای پلاسمای خون پرداخت. در بازگشت به آزمایشگاه روپِنر در برلین (1292)، مسئولیت «مؤسسه‌ی فیزیولوژی کار»، که وابسته به انجمن نوبنیاد کایزر ویلهلم بود، برعهده او گذاشته شد. توماس با دقّت و مواظبت طرحی برای آزمایشگاه ریخت که براساس آن در سال 1293 آزمایشگاهی ساخته و تکمیل شد. در آن هنگام آلمان در جنگ بود و توماس هم به عنوان پزشک به خدمت ارتش رفت. این خدمت با زخم سختی که توماس برداشت در اواخر پاییز 1294 پایان یافت. یک سال بعد توماس آن اندازه بهبود یافت که بتواند پژوهش را در مؤسسه از سر بگیرد، اما به علت ناپایداریهای مربوط به شکست آلمان در جنگ، بی‌تحرکی سیاسی ناشی از آن، و توازم پولی، موانعی در کار او پدید آمد.
در سال 1300 توماس دعوت دانشگاه لایپ تسیش را برای استادی شیمی فیزیولوژیک پذیرفت و دو دهه‌ی پربار را در آنجا گذرانید و دعوتهای پر جاذبه‌ای را که در این دوره از فرایبورک و بازل می‌رسید رد کرد. دولت حق‌شناس زاکسن هم قدردانی خود را از راه تأسیس آزمایشگاهی جدید و خوب، که بر طبق نقشه‌ی توماس ساخته و در 1318 تکمیل شد، نمایان ساخت. اندک زمانی بعد دوباره آلمان درگیر جنگ شد، و این اجبار پیش آمد که در آن آزمایشگاه به تحقیقاتی منطبق با نیازهای جنگی دست زده شود. توماس به مطالعه‌ی ارزش غذایی چربیهای مصنوعی‌ای که می‌بایست از زغال تهیه شود تا کمبود چربی طبیعی غذاها را جبران کند مشغول شد. پیش از آن که آزمایشگاه در 1322 در یکی از بمبارانها ویران شود، پیشرفتهای بزرگی در این پژوهشها حاصل شده بود.
پس از پایان جنگ، وقتی که ایالت زاکسن بر طبق قرارداد پوتسدام جزو منطقه‌ی اشغالی شورویها شد، ارتش امریکا توماس و بعضی از همکارانش را به قسمت غرب برد. توماس در 1325 به مدیریت «مؤسسه‌ی شیمی فیزیولوژیک» اِرلانگِن رسید؛ اما در 1327 به گوتینگن رفت و مدیر «مؤسسه‌ی تحقیقات پزشکی» شد، مؤسسه‌ای که «انجمن کایزر ویلهلم» به تأسیس آن همّت گماشته بود. توماس، با این که در سال 1337 در هفتاد و پنج سالگی از مدیریت کناره گرفت، به مدت ده سال دیگر هم در آنجا با عنوان سرپرست گروهی که راجع به بیماری سیلیکوز کار می‌کرد به کار پژوهشی ادامه داد.
شایستگی توماس در مدیریت از اینجا فهمیده می‌شود که او در آزمایشگاه‌های برلین، لایپ‌تسیش، و گوتینگن-با وجود همه‌ی موانع مالی، سیاسی، و نظامی-امکانات لازم را از نظر وسایل و کارکنان فراهم آورد. بخش عمده‌ای از دوران خدمت او با دشواریهای مالی شخصی همراه بود، اما با پیش گرفتن یک زندگانی ساده توانست هدفهای علمی خود را دنبال کند. او هرگز ازدواج نکرد اما با همکاران علمی خود روابط بسیار صمیمانه‌ای داشت. از صفات برجسته‌ی او شوخ‌طبعی بود که او را در مقابله با بسیاری از موانع یاری می‌داد. اگرچه به جنبش نازی گرایشی نداشت، به علت موضع غیرسیاسی خود کاری می‌کرد که بتواند به زندگانیش ادامه دهد.
کار آغازین توماس درباره‌ی سوخت و ساز نیتروژن، و پس از آن راجع به سوخت و ساز مواد چرب، بروشنی متأثر از کار فرانتس کنوپ بود، که روند تجزیه‌ی اسیدهای چرب را با مفهوم او کسایش بتا روشن ساخت و سپس تبدیل اسیدهای کِتو به اسیدهای آمینه‌ی فعّال نوری را تشخیص داد. توماس روش کنوپ را در نشانه گذاری اسیدهای الی (اسیدهای چرب با گروه‌های پایانی فنیل) در بررسی تغییرات سوخت و سازی بکار گرفت. در مطالعه‌ی تجزیه‌ی اسید آمینه و اسیدهای چرب از گروه‌های متیل استفاده‌ی موثری کرد و، پس از آن‌که شاگرد قدیمش رودولف شونهایمر در فن نشانه‌گذاری ترکیبات سوخت‌وسازی با ایزوتوپها به پیشرفتهائی نایل آمد، او یکی از پیشروان در زمینه‌ی استفاده از عناصر ردیاب پرتوزا (رادیواکتیو) در پژوهش شد.
توماس، هنگامی که مطالعه‌ی سوخت‌وساز چربیهای مصنوعی را در دوران جنگ جهانی دوم در پیش گرفت، از تمام ابزارهای تحقیقاتی که در طول خدمت خود فراهم آورده بود استفاده می‌کرد. چربیهائی که می‌بایست از زغال تهیه شوند تمام اسیدهای چرب موجود در چربیهای حیوانی و گیاهی طبیعی را در برداشتند، اما با یک تفاوت آن اسیدها با اسیدهای چربی که معمولاً در گلیسریدهای طبیعی وجود ندارند رقیق می‌شدند. در حالی‌که چربیهای غذایی معمولاً تنها حاوی اسیدهای صاف زنجیر با تعدادی زوج از اتوم کربون هستند، چربیهای مصنوعی نه تنها حاوی اسیدهای صاف زنجیر با تعدادی فرد از اتوم کربون بودند بلکه اسیدهائی با زنجیره‌های شاخه‌دار، بویژه با گروه‌های متیل، را نیز شامل می‌شدند.
آزمایشهای اولیه‌ی راجع به تغذیه‌ی سگها معلوم ساخت که چربیهای مصنوعی به حدّ قابل توجهی جذب می‌شوند و بنابراین، به عنوان منبع گرمازا قابل مصرفند. همچنین مشاهده شد که اسیدهای چرب بتمامی اوکسید نمی‌شوند، و ته مانده‌های عجیبی در ادرار ظاهر می‌شد. اسیدهای دی‌کربو کسیلیکِ دراز زنجیر 6 تا 10 کربونی شناخته شدند، اما توده‌ی ته‌مانده‌ی روغنی را نتوانستند مشخص کنند که چیست. مشکلی هم در شکل اسیدهای متیل‌دار، ترکیباتی که فکر می‌کردند در حالت عادی نباید در چربیهای معمولی موجود باشد، پیش آمد. اما بررسی غده‌های روغنی زیر دم پرندگان (preen gland) نشان داد که در این گونه ترکیبها مقدار زیادی پارافین وجود دارد. با رسیدن زمان صلح، که مصادف با ویران شدن آزمایشگاه بود، فوریت چنان پژوهشهائی از میان رفت و تحقیقات بعدی توماس در درجه‌ی اول بر مطالعه‌ی بیماری سیلیکوز متمرکز شد.
توماس، اگرچه علاقه‌ی شدیدی به تحقیق داشت، تدریس بنیادی را نیز از نظر دور نمی‌داشت، و احساس می‌کرد که تحقیق و تدریس مسئولیت و وظیفه‌ی دوگانه‌ی هر استاد دانشگاه است. در زمان اقامتش در لایپ تسیش برنامه‌ای تنظیم کرد که در آن فارغ‌التحصیلان مدرسه‌ی پزشکی می‌بایست دو سال را به پرورش استعدادهای پژوهشی به عنوان مکملی برای کار پزشکی خود اختصاص دهند.

کتابشناسی

یکم، کارهای اصلی.

برای دستیابی به فهرست آثار منتشر شده‌ی ادواری توماس، پوگندورف، ششم، 2649، و هفتم آ(بخش 5)، 670-671. توماس زندگینامه‌ای از خود نوشت با عنوان «Fifty Years of Biochemistry in Germany» در ARB، 23 (1954)، 1-16، که بخش اعظم دوره‌ی زندگی علمی او را در بر می‌گیرد و شامل فهرست برگزیده‌ای است از بیش از پنجاه اثر منتشر شده‌ی مهم از نویسندگان مختلف، که براساس موضوع مرتب شده است.

دوم. خواندنیهای فرعی.

«Karl Thomas zum 80. Geburtstag»، از ارنست شوته، در Natw، 50 (1963)، 701-702، نیز سوگنامه‌های زیر: در cz، 93 (1969)، 788-789؛ به قلم هانس فیشر، در JNa، 101 (1971)، 1109-1115؛ و به قلم گونتر ویتسل، در HAZOC، 351 (1970)، 1-14. مقاله‌های فیشر و ویتسل دربردارنده‌ی کتابشناسی است.
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون، (1387) زندگینامه‌ی علمی دانشوران، ترجمه احمد آرام ... [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول