نویسنده: دیوید جیمز پاتر
برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی


 

ایده‌ی اصلی: برای حفظ بقا در فرهنگی اشباع شده از اطلاعات، ذهن خود را روی حالت «هدایت‌گر خودکار» (1) قرار می‌دهیم تا در برابر سیل پیام‌های رسانه‌ای که همیشه با آنها روبه‌رو می‌شویم، از ما محافظت کند. نکته‌ی مخاطره‌آمیز در فرآیند پردازشِ خودکار پیام‌ها این است که به رسانه‌ها اجازه داده می‌شود تا فرآیندهای فکری ما را سروسامان ببخشند.

اشباع پیام

فرهنگ ما از اطلاعات اشباع شده است. سیل پیام‌ها از طریق رسانه‌های جمعی به سوی ما می‌آیند. (نک: جدول 1) برای مثال، در سال 2003، تنها در ایالات متحده امریکا، تقریباً 175 هزار عنوان کتاب منتشر شد و هر کدام از آنها در کتاب‌خانه‌های عمومی یا از طریق کتاب‌فروشی‌های آن‌لاین با قیمتی نسبتاً مناسب در دسترس قرار گرفت. علاوه بر این، کتاب‌ها تنها یکی از کانال‌های اطلاعاتی هستند. در سراسر دنیا، ایستگاه‌های رادیویی، هر ساله 65/5 میلیون ساعت و تلویزیون 48 میلیون ساعت، برنامه اصلی و بدون تکرار پخش می‌کنند. تنها در امریکا، هفت استودیوی اصلی فیلم، 169500 برنامه تلویزیونی در آرشیوهایشان دارند.

جدول1. تعداد رسانه‌های جمعی

رسانه

ایالات متحده امریکا

جهان

کتاب (عنوان‌های هر سال)

175000

968735

ایستگاه رادیویی

13261

47776

ایستگاه پخش تلویزیون

1686

21264

روزنامه

2386

22643

نشریه‌های دوره‌ای

20000

80000

مجله‌های تخصصی

10500

40000

خبرنامه

10000

40000

نشریات اداری بایگانی شده

109×3

109×7.5


منبع: اطلاعات از لیمن و واریان (2003)

با در اختیار داشتن رایانه‌های شخصی و امکان اتصال به اینترنت، حتی به اطلاعات بیشتری دسترسی داریم. اینترنت به ما امکان دسترسی به سه هزار روزنامه را می‌دهد. (Kawamoto, 2003) همچنین شبکه یا تارنمای جهان‌گستر (2) قابلیت دسترسی به حدود 2/5 میلیارد سند را فراهم می‌کند. این اطلاعات به طور عمومی در دسترس هست و با عنوان وب سطحی یا ظاهری (3) از آنها یاد می‌شود. همچنین در این شبکه، وب‌های عمیق و ژرف نیز وجود دارد که دسترسی به آنها نیازمند عضویت و حق اشتراک است یا خصوصی هستند. حجم اطلاعات وب‌های عمیق حدوداً 400 تا 550 برابر حجم اطلاعات وب‌های سطحی است. (Lyman & Varian, 2003)
امروزه نه تنها اطلاعات به راحتی برای تقریباً تمامی افراد قابل دسترس است، بلکه اطلاعات نیز به طور فزاینده‌ای تولید می‌شود.
از زمانی که شما متولد شده‌اید تاکنون، حجم اطلاعات تولیدی از کل مجموع اطلاعاتی که در سراسر تاریخ تا زمان تولدتان ثبت شده، بیشتر است. نیمی از دانشمندانی که به دنیا معرفی شده‌اند، هنوز زنده‌اند و در حال تولید اطلاعات هستند. همچنین تعداد افرادی که در امریکا، خود را به عنوان هنرمند معرفی می‌کنند، از 737 هزار تن در سال 1970 به 2/2 میلیون نفر در سال 2000 افزایش یافته است. تعداد موسیقی‌دانان از صدهزار نفر در سال 1970 به 187 هزار نفر در سال 2001 افزایش یافته و تعداد نویسندگان، چهار برابر شده و به 128 هزار نفر رسیده است. (Kiger, 2004) این هنرمندان، موسیقی‌دانان و نویسندگان، هر روز، پیام‌های زیادتری از طریق کانال‌های رسانه‌ای ارسال می‌کنند.
هر سال چه میزان اطلاعات تولید می‌شود؟ پیش از پاسخ به این پرسش، باید اطمینان حاصل کنم که شما چند مفهوم تخصصی را درک می‌کنید. «بایت»، واحد ذخیره اطلاعات است. یک کیلوبایت (KB)، هزار بایت یا اطلاعاتی شامل دو صفحه تایپ شده یا یک عکس با کیفیت پایین است. یک مگا بایت، یک میلیون بایت است که معادل اطلاعات یک رمان کوچک یا 6 ثانیه صدای ضبط شده با کیفیت بالاست. یک گیگابایت، یک بیلیون بایت و یک ترابایت، هزار گیگابایت است؛ یک پتا بایت، هزار ترابایت و یک اگزا بایت نیز هزار پتا بایت است. برای ترسیم این اعداد بزرگ در ذهن، بد نیست بدانیم که اگر 19 میلیون نسخه کتاب و دیگر مطالبِ موجود در کتاب‌خانه کنگره امریکا (4) دیجیتالی شده باشند، ممکن است حدود 10 ترابایت فضای اطلاعاتی اشغال کند.
بسیار خوب، حال شما برای پاسخ به این پرسش که در یک سال مشخص، چه حجمی از اطلاعات تولید می‌شود، آماده‌اید. در سال 2002، محققان دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، پروژه بزرگی را انجام دادند که در نتیجه آن تخمین زدند تنها در سال 2002، پنج اگزابایت اطلاعات در سراسر جهان تولید شده است. (Lyman & Varian, 2003) این بدین معنی است که میزان اطلاعات تولیدی تنها در سال 2002، پانصد هزار برابر تمام محتویات کتاب‌خانه کنگره است. اگر این موضوع به اندازه کافی، هولناک نیست، باید اضافه کرد که لیمن و واریان تخمین می‌زنند میزان رشد اطلاعات در هر سال، 30% افزایش پیدا کند. این بدین معنی است که در سال 2008، 24 اگزابایت اطلاعات تولید شده است یا به عبارتی دیگر، به ازای هر یک بایت اطلاعات ذخیره شده در کتاب‌خانه کنگره، 2/4 میلیون بایت اطلاعات جدید در سال 2008 تولید شده است.

میزان بالای رویارویی رسانه‌ای

همان‌گونه که از میزان زمان سپری شده در کنار رسانه‌ها مشهود است، ما عاشق رسانه‌ها هستیم. اخیراً یک مطالعه جامع درباره استفاده از رسانه‌ها مشخص کرد که حدود 30% از زمان بیداری ما در طول روز با رسانه‌ها به عنوان فعالیتی انحصاری می‌گذرد و 39% دیگر نیز به استفاده از رسانه در کنار فعالیت‌های دیگر اختصاص دارد. این محاسبه نشان می‌دهد تقریباً 70% از فعالیت روزانه‌ی افراد، نوعی استفاده از رسانه را شامل می‌شود. در مقابل، کمتر از 21% از زمان ما، به کارهای دیگر اختصاص داده می‌شود. (Ransford,2005)
تلویزیون همچنان با اختصاص بیش از 275 دقیقه در هر روز به خود، رسانه‌ی غالب شناخته می‌شود. علاوه بر این، براساس آمار شرکت ای. سی. نیلسون (5) زمانی که مردم با تلویزیون سپری می‌کنند، در حال افزایش است. تنها در اواخر دهه گذشته، میانگین استفاده خانواده‌های امریکایی از تلویزیون از 7 ساعت و 15 دقیقه در سال‌های 1995 و 1996 به 8 ساعت و 14 دقیقه در سال‌های 2005 و 2006 افزایش یافته است. در دهه‌ی نخست قرن بیست و یکم نیز میانگین زمانی که یک فرد به تماشای تلویزیون در روز اختصاص می‌داد، از 3 ساعت و 59 دقیقه به 4 ساعت و 35 دقیقه افزایش یافته است. بیش از نیمی از خانواده‌های امریکایی، در خانه‌هایشان سه دستگاه تلویزیون یا بیشتر از آن دارند. (Bauder,2006) در حال حاضر، در امریکا، تعداد دستگاه‌های تلویزیون از خود مردم امریکا بیشتر است. دیگر رسانه‌های جمعی نیز زمان زیادی از اوقات مخاطبان را به خود اختصاص می‌دهند. برای مثال، رایانه در کنار تلویزیون و در جایگاه دوم قرار دارد. در جهان، بیش از یک میلیارد کاربر اینترنتی وجود دارد که این تعداد، حدود 17% از جمعیت جهان را دربرمی‌گیرد. (Miniwatts Maketing Group) در ایالات متحده امریکا، از هر پنج شهروند دوازده سال به بالا، چهارنفر، کاربر اینترنت هستند. (Project for Excellence in Journalism,2006) و نیمی از این افراد، بیش از دو ساعت از روز را با رایانه می‌گذرانند. کاربرد رایانه در میان دانشجویان به طور خاص بسیار زیاد است. در امریکا هم اکنون 17.4 میلیون دانشجو وجود دارد که 50% از آنها در سال اول با یک لپ‌تاپ به دانشگاه وارد می‌شوند. در حال حاضر، دانشجویان عادی، روزانه، سه ساعت و نیم را برای فرستادن نامه‌های الکترونیکی، پیام‌های فوری و گشت و گذار در تارنماها صرف می‌کنند. همچنین آنها 7.5 ساعت را در روز با دیگر رسانه‌ها نظیر کتاب، مجله‌ها، ضبط صوت، رادیو، فیلم و تلویزیون سپری می‌کنند. (Siebert,2006)
این آمار به روشنی نشان می‌دهد که رسانه‌ها به طور گسترده‌ای، مهم‌ترین قسمت زندگی روزانه بشر را تشکیل می‌دهند و سازمان‌های رسانه‌ای با درک این مسئله، پیام‌های بیشتری را از طریق شبکه‌هایی فراگیر در هر سال تأمین می‌کنند.

مشکل اطلاعات

همیشه افراد و جوامع با اطلاعات مشکل داشته‌اند. برای هزاران سال، مشکل اطلاعات، تولید اطلاعات کافی درباره جنبه‌های مهم زندگی و سپس فراهم کردن امکان دسترسی به آن اطلاعات برای مردم بود. با رشد رسانه‌های جمعی، به ویژه در نیم قرن گذشته، مشکل اطلاعات از امر امکان دسترسی به اطلاعات، به حفاظت از خود در برابر حجم عظیم اطلاعات تبدیل شده است. برای توضیح این بحث اجازه دهید تنها بر یک رسانه (کتاب) تمرکز کنیم. در حدود دو قرن پیش، بیشتر جمعیت دنیا نمی‌توانستند بخوانند و حتی اگر می‌توانستند، تعداد محدودی کتاب در دسترس آنها قرار داشت. در اوایل سده 1300، کتاب‌خانه سوربون (6) در پاریس تنها شامل 1338 کتاب می‌شد و با این حال، بزرگ‌ترین کتاب‌خانه در سراسر اروپا بود و تنها نخبگان و سرآمدان اجازه دسترسی به آنها را داشتند. امروزه کتاب‌خانه‌های بسیاری با بیش از هشت میلیون کتاب وجود دارد که سالانه کتاب‌هایشان را به میلیون‌ها نفر امانت می‌دهند. با در نظر گرفتن میزان بالای باسوادی، سهولت خرید کتاب‌ها از تارنماها و قابلیت دسترسی به کتاب‌خانه‌های عمومی رایگان در تمامی شهرها، برای دسترسی به کتاب، دیگر مشکلی وجود ندارد.
با این حال، زمان، مشکلی بزرگ است. اگر شما تنها برای خواندن کتاب‌های جدید منتشر شده در یک سال تلاش کنید، باید در هر سه دقیقه از 24 ساعت شبانه روز، بدون هیچ‌گونه استراحتی، یک کتاب بخوانید. به عبارت دیگر، 20 کتاب در هر ساعت یا 480 کتاب در هر روز. تمام این تلاش‌ها تنها برای هم گام شدن با عنوان‌های جدید منتشر شده فقط در ایالات متحده مورد نیاز خواهد بود! و زمانی برای خواندن هیچ یک از 66 میلیون عنوان کتاب موجود دیگر در سراسر دنیا، برای شما باقی نمی‌ماند. این مثال فقط به کتاب محدود می‌شود. در دنیا، هر ساله، حدود 31 میلیون ساعت برنامه تلویزیونی اصلی (و بدون تکرار) تولید می‌شود. (Lyman & Varian,2003) اگر بخواهید فقط تمام برنامه‌های تلویزیونی پخش شده در طول یک سال را تماشا کنید، باید حدود 35 قرن را بدون استراحت به این کار اختصاص دهید!
ما در محیطی بسیار متفاوت از آنچه بشر تاکنون تجربه کرده، زندگی می‌کنیم؛ محیطی که با هر قدم که به جلو می‌نهیم، تغییر می‌کند. این مسئله از نسل شتابنده تولید اطلاعات و تقسیم آن از طریق تعداد فزاینده‌ی کانال‌های رسانه‌ای و ترافیک سنگین محمل‌های رسانه‌ای ناشی می‌شود. پیام‌ها به طور مداوم به تمام افراد در هر جا که باشند، انتقال داده می‌شود. ما همه با اطلاعات اشباع می‌شویم و هر ساله، رسانه‌ها، بی‌محابا و سلطه‌جویانه‌تر به دنبال جلب توجه ما هستند. این انتظار که خود را با تمام اطلاعات موجود هماهنگ کنیم، انتظاری بیهوده است. در حال حاضر با توجه به اینکه رسانه‌ها همیشه هزاران پیام را به هر عنوانی به ما عرضه می‌کنند، مهم‌ترین چالش در تصمیم‌گیری‌های خوب و مناسب نهفته است.

چالشی برای انتخاب

با چالش تصمیم‌گیری درباره‌ی پیام‌ها در میان جریان فزاینده و دایمی اطلاعات چگونه روبه‌رو می‌شویم؟ پاسخ این است: ذهنمان را روی حالت هدایت‌گر خود کار قرار داده و ذهن به طور خودکار، تقریباً تمامی گزینه‌ها را از فیلتر می‌گذراند. شاید تا اندازه‌ای عجیب به نظر برسد، ولی به آن فکر کنید. نمی‌توانیم با در نظر گرفتن هر پیامی، آگاهانه تصمیم بگیریم که آیا باید به آن توجه کرد یا نه. پیام‌های زیادی وجود دارد که باید در نظر گرفته شوند. بنابراین، ذهن ما یک روال عادی پیشرفته دارد که بدون صرف زمان و تلاش ذهنی زیاد، جریان فیلترینگ را به سرعت و دقت هدایت می‌کند.
برای توضیح این پردازش خودکار، تصور کنید برای خرید مواد غذایی به فروشگاه می‌روید؛ شما با فهرستی شامل 25 قلم کالا به فروشگاه وارد و 15 دقیقه بعد، با آن 25 قلم از فروشگاه خارج می‌شوید. در این مثال، چند تصمیم گرفته‌اید؟ پاسخِ اغواکننده این است که بگویید 25 تصمیم؛ یعنی برای خرید هر یک از اقلام، یک تصمیم. درباره‌ی تمامی اقلامی که تصمیم گرفتید نخرید، چه‌طور؟ امروزه میانگین اقلامی که در قفسه‌های فروشگاه‌ها وجود دارد، حدود چهل هزار کالاست. بنابراین، در واقع، شما در زمان نسبتاً کمی که در فروشگاه هستید،‌ چهل هزار تصمیم می‌گیرید. 25 تصمیم برای اینکه چه کالاهایی بخرید و 39975 تصمیم درباره‌ی اینکه چه چیزهایی نخرید.
فرهنگ ما، فروشگاهی بزرگ از پیام‌های رسانه‌ای است. این‌گونه پیام‌ها را چه درک کنیم و چه نکنیم، در همه جا هستند. به علاوه، در مقایسه با کالاهای موجود در فروشگاه، در فرهنگ‌ها، پیام‌های به مراتب بیشتری دیده می‌شود.

جریان‌های عادی خودکار

ذهن بشر به صورت خارق‌العاده‌ای، پیچیده است. ذهن انسان می‌تواند فعالیت‌های خلاقانه‌ای نظیر تصور آینده، خیال‌پردازی، دروغ‌پردازی و اندیشیدن درباره‌ی بی‌نهایت موضوع قابل حدس را در کنار بسیاری از کارهای معمولی به طور عادی با کارآیی قابل ملاحظه‌ای انجام دهد. هنگامی که شما انجام کارهای متداولی مانند گره زدن بند کفش، مسواک زدن، مدرسه رفتن یا نواختن آهنگی با گیتار را یک بار یاد می‌گیرید، می‌توانید این کار‌ها را بارها و بارها با تلاشی بسیار کمتر در مقایسه با تلاشی که برای یاد گرفتن آن در اولین مرتبه داشته‌اید، انجام دهید. در هنگام فراگیری فعالیتی جدید، دستورالعمل‌هایی مانند کدهای رایانه‌ای در ذهنمان یادداشت می‌کنیم. به محض اینکه این کد نوشته شد، در ذهن ما جای می‌گیرد و برای راهنمایی انجام آن فعالیت در موقعیت‌های بعدی به طور خودکار و بدون نیاز به فعالیت فکری زیاد، در اختیار می‌گیرد.
برای آنکه مسیر خود را در فرهنگ اشباع شده از اطلاعات، به طور مناسبی پیدا کنیم، به پردازش خودکار متکی هستیم. روان‌شناسان از این پردازش خودکار اطلاعات با عنوان حالت خودبه‌خودی (7) یاد می‌کنند. حالت خودبه‌خودی، موقعیتی است که ذهن ما بدون هیچ‌گونه تلاش آگاهانه و هوشیارانه عمل می‌کند. بنابراین، ما می‌توانیم، حتی کارهای پیچیده را به طور عادی، بدون حتی کمترین فکر انجام دهیم. برای مثال، تایپ کردن کار نسبتاً پیچیده‌ای است، ولی بعد از آنکه ما تایپ کردن را فراگرفتیم، می‌توانیم آن را به طور خودکار انجام دهید. اولین تجربه‌ی خود را در فراگیری تایپ تصور کنید. در ابتدا نیاز داشتید به تک‌تک حروف در یک کلمه فکر کنید. فکر کنید به اینکه کدام کلید، فلان حرف را تایپ می‌کند، و سپس برای فشار کلید درست به یک انگشت فرمان بدهید. این کار، زمان زیادی برای تایپ کردن یک کلمه از شما می‌گرفت. با تمرین، خواهید توانست بدون فکر کردن زیاد درباره‌ی اینکه کدام انگشت برای ضربه زدن کدام کلید به کدام فرمان نیاز دارد، سطرهای زیادی را تایپ کنید. حال وقتی تایپ می‌کنید، وارد حالتی خودبه‌خودی می‌شوید؛ جایی که عادت‌های کاملاً پیشرفته، اعمال شما را بدون آنکه به فکر کردن درباره آنها نیازی داشته باشید، هدایت می‌کنند.
در زندگی روزانه نیز افراد مانند زمانی که وارد فروشگاه می‌شوند، برنامه خودکار را در ذهنشان اجرا می‌کنند و این برنامه به آنها می‌گوید چه چیزهایی را جست‌وجو و چه مواردی را حذف کنند. جریان خودبه‌خودی، آنها را در بیشتر زمان‌های رویارویی با رسانه‌ها نیز راهنمایی می‌کند. افراد به کمک جریان خودبه‌خودی، بخش زیادی از پیام‌های رسانه‌ای را بدون آنکه توجه زیادی به آنها کرده باشند، تجربه می‌کنند. بنابراین، فرد حس می‌کند که تمام پیام‌ها را از فیلتر می‌گذراند؛ چون به طور آگاهانه به آنها توجه نمی‌کند. هرچند وقت یک‌بار، چیزی در پیام یا در محیط، توجه آگاهانه‌ی انسان را به پیام رسانه‌ای جلب می‌کند. برای تشریح این موضوع، موقعیتی را تصور کنید که در حال رانندگی با رادیوی روشن به طور هم‌زمان با دوستتان نیز صحبت می‌کنید. توجه شما به جای آنکه به موسیقی در حال پخش از رادیو باشد بر گفت‌وگو با دوستتان متمرکز شده است. اما زمانی که آهنگ مورد علاقه‌ی شما آغاز می‌شود، توجه‌ی شما از گفت‌وگو به سمت موسیقی جلب می‌شود. یا اینکه وقتی دوست شما متوجه پخشِ آهنگ مورد علاقه‌تان می‌شود، صحبت را قطع و همراه با آهنگ، شروع به خواندن می‌کند. در هر دوی این حالت‌ها، به طور ناخودآگاه در معرض حجم عظیمی از پیام‌های رسانه‌ای قرار گرفته‌اید.

مزایا و معایب پردازش خودکار

بزرگ‌ترین مزیت پردازش خودکار اطلاعات در محیط برای ما این است که به ما کمک می‌کند تا بدون هیچ تلاشی، تصمیم‌های بزرگ زیادی بگیریم. با وجود این، پردازش یاد شده معایبی جدّی نیز دارد. هنگامی که ذهن ما روی هدایت‌گر خودکار قرار دارد، ممکن است پیام‌های بسیاری را از دست بدهیم که احتمالاً برای ما مفید یا لذت‌بخش هستند. ما نمی‌توانیم برای تمام عوامل ذهنی (8) مورد نیاز به طور دقیق برنامه‌ریزی کنیم؛ عواملی که وقتی پیامی مفید به سمت ما می‌آید، کمک کنند تا از حالت خودکار خارج شویم و به طور آگاهانه به پیام توجه کنیم. اجازه دهید به مثال فروشگاه برگردیم و شما را شخصی بسیار آگاه در زمینه سلامت خطاب کنم. در حالی که در گذشته برای رفتن به فروشگاه دغدغه‌ی چندانی در مورد کارآیی کالا نداشتید، این بار کالاهای بیشتری را در نظر می‌گیرید و برچسب ترکیبات آنها را می‌خوانید. تمامی محصولات کم‌چرب، مقدار چربی یکسانی ندارند؛ تمامی کالاهای ویتامین‌دار، ویتامین‌های مشابه با میزانی یکسان ندارند. یا شاید از قیمت‌ها آگاه باشید. اگر نگرانی کمتری درباره‌ی کارآیی کالا داشته باشید، آن‌گاه مجموعه‌ای وسیع‌تر از کالاهای رقابتی را در نظر می‌گیرید و قیمت هر واحد را به دقت بررسی می‌کنید و بدین ترتیب، برای پول خود، ارزش بیشتری قایل می‌شوید. وقتی بیش از اندازه، نگران کارآیی باشیم، فرصت بسط تجربه و تصمیم‌گیری بهتر در راستای رسیدن به سلامت، شادی و پول بیشتر را از دست می‌دهیم.

پرسش بزرگ

گفته شد که بشر امروز در فرهنگی سرتاسر اشباع شده از اطلاعات زندگی می‌کند و انسان‌ها از طریق جریان خودکار برنامه‌ریزی شده‌ای در ذهن، از خود در برابر این سیل اطلاعات محافظت می‌کنند. با این حال، پرسش بزرگ اینجاست که چه کسی کدهای رایانه‌ای کنترل کننده‌ی این جریان را برنامه‌ریزی می‌کند؟
بیشتر ما چنین پاسخ می‌دهیم که خود ما این کدها را برنامه‌ریزی می‌کنیم. وقتی از نیازهایمان به انواع مشخصی از پیام‌ها آگاهی داشته باشیم، برنامه‌ریزی عوامل ذهنی کار آسانی خواهد بود. همچنین اگر واکنشی بسیار لذت‌بخش به یک پیام رسانه‌ای نشان دهیم، به طور آگاهانه تصمیم می‌گیریم پیام‌هایی از آن دست را بارها در آینده جست‌وجو کنیم. اگر واکنشی کاملاً منفی نسبت به یک پیام رسانه‌ای از خود نشان دهیم، به طور آگاهانه تصمیم می‌گیریم از این‌گونه پیام‌ها در موقعیت‌های بعدی دوری کنیم. وقتی آگاهانه درباره‌ی تصمیم‌ها فکر می‌کنیم، در واقع، کدهایی را که به طور خودکار به ما می‌گویند به چه چیزی توجه نشان دهیم و چه چیزی را حذف کنیم، برنامه‌ریزی کرده‌ایم.
رمزهای خودکار بسیاری از ما را رسانه‌های جمعی و آگهی‌دهندگان، برنامه‌ریزی می‌کنند. وقتی آگاهانه به موضوعی توجه نشان ندهیم و رویارویی‌های رسانه‌ای خود را به دقت ارزیابی نکنیم، رسانه‌های جمعی، الگوهای رفتاری مشخصی را برای رویارویی‌های رسانه‌ای تقویت می‌کنند و این کار را تا آنجا ادامه می‌دهند که این الگوها به عادت‌هایی خودکار تبدیل شوند. بسیاری از ما بیشتر اوقات وقتی سوار اتومبیل می‌شویم، رادیو را روشن می‌کنیم؛ وقتی وارد خانه می‌شویم، به سرعت، تلویزیون را روشن می‌کنیم و هر روز صبح، هنگامی که از خواب برمی‌خیزیم، رایانه را روشن می‌کنیم. آگهی‌دهندگان همیشه دید ما را نسبت به خودمان برنامه‌ریزی می‌کنند. آنها خودآگاهی (9) شکننده‌ای را در ذهن ما برنامه‌ریزی می‌کنند، به گونه‌ای که همواره در پی کالاهایی هستیم که به ما احساس، دید و رایحه‌ای بهتر ببخشند. آگهی‌دهندگان، بسیاری از ما را به عادت به خرید کردن، تشویق کرده اند. مردم امریکا بیشتر از دیگر مردم دنیا وقتشان را صرف خرید کردن می‌کنند. آنها یک‌بار در هفته به مراکز خرید می‌روند؛ یعنی بیشتر از رفتن به کلیسا. در حال حاضر نیز تعداد مراکز خرید در امریکا از تعداد دبیرستان‌ها، بیشتر است. در یک نظرسنجی که اخیراً صورت گرفته است، 93% از دختران نوجوان و جوان اذعان داشتند که خرید کردن، محبوب‌ترین فعالیت آنهاست. (B.Schwartz,2004) تبلیغ به گونه‌ای جریان‌های عادی خودبه‌خودی انسان‌ها را برنامه‌ریزی می‌کند که حتی وقتی خواسته‌ی دیگری را در اولویت علاقه‌ی خود قرار داده‌ایم، به خرید کردن می‌پردازیم.
ذهن بسیاری از ما با ترکیبی از خویشتن، دوستان، والدین، رسانه‌های جمعی و آگهی‌دهندگان برنامه‌ریزی شده است. بعضی از این عوامل برنامه‌ریزی، به خوبی، شما را می‌شناسند و بهترین خواسته‌های شما را در نظر می‌گیرند و در تلاشند نقاط قوت شما را تقویت کنند و نقاط ضعفتان را بپوشانند. آنها سعی می‌کنند شما را شادمان‌تر و زندگی‌تان را بهتر بسازند. عوامل دیگر برنامه‌ریزی سعی دارند از شما به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهدافشان استفاه کنند؛ اهدافی که بیشتر اوقات با اهداف شما بسیار متفاوت است. در چنین حالتی، برنامه‌ریزی، کمتر سبب خرسندی فرد می‌شود؛ چون چنین عواملی به حل مشکلات نداشته‌ی فرد یاری می‌رسانند و وی را به سمت اهدافی هدایت می‌کنند که هیچ‌گاه در نظر نداشته است. بنابراین، بررسی دوره‌ای کدهای برنامه‌ریزی شده در ذهن بسیار مهم است. به همین دلیل، سواد رسانه‌ای اهمیت دارد.

سواد رسانه‌ای

تقریباً تمام آن چیزی که سواد رسانه‌ای بدان می‌پردازد، مسئله‌ی کنترل است. کسب سواد رسانه‌ای بیشتر، به شما دیدی بسیار شفاف‌تر می‌دهد تا مرز میان دنیای واقعی و دنیای ساخته شده به دست رسانه‌ها را تشخیص دهید. وقتی شما از سواد رسانه‌ای برخوردار باشید، نقشه‌ای در دست دارید که برای هرچه بهتر گام برداشتن در دنیای رسانه‌ای به شما کمک می‌کند و بدون اینکه بخواهید با پیام‌های مخرّب روبه‌رو شوید، تجربه و اطلاعات مدنظرتان را کسب خواهید کرد. همچنین خواهید توانست آن زندگی‌ای را بنا کنید که خود، خواهان آن هستید، نه چیزی که رسانه‌ها برای شما در نظر گرفته‌اند.
افرادی که در ارتقای سواد رسانه‌ای ناکام می‌مانند، در جریان توده‌ای از پیام گرفتار می‌شوند. احساس آگاهی کاذبی درباره‌ی امور دنیا در بین چنین افرادی شکل می‌گیرد؛ زیرا با اطلاعات بسیار زیادی روبه‌رو شده‌اند. اورت دنیس، (10) مدیر اجرایی همایش مرکز مطالعات رسانه‌ای در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، از نبود سواد رسانه‌ای با چنین عبارتی یاد می‌کند: «چیزی که به طور بالقوه همان‌قدر برای روح انسان، زیان‌بار و مخرّب است که آب و غذای آلوده برای سلامتی جسم.» (Dennis,1993:4) تشبیه آلودگی، تشبیهی مناسب است. صنایع رسانه‌ای، بسیاری از تولیداتی را که می‌خواهیم، برایمان فراهم می‌آورند – تولیداتی که برای ما خوب و مناسب هستند، ولی همین صنایع رسانه‌ای، محصولات زیان‌بار و نامناسبی نیز تولید و وارد فرهنگ می‌کنند. اگر سواد رسانه‌ای نداشته باشیم، این تفاوت را درک نمی‌کنیم و خوب و بد را با هم مصرف می‌کنیم.

خلاصه

ما نمی‌توانیم به طور فیزیکی از عرضه بیش از اندازه اطلاعاتی که وحشیانه در پی جلب توجه ما در فرهنگمان هستند، خودداری کنیم. در عوض، با اجتناب روان‌شناختی از تقریباً تمامی پیام‌های این سیل اطلاعات، از خود محافظت می‌کنیم. ما بیشتر وقت‌ها این کار را به وسیله قرار دادن ذهنمان روی راهنمای خودکار انجام می‌دهیم. این خود کار بودن، ما را قادر می‌سازد که تقریباً از تمامی پیام‌ها خودداری کنیم و چنین کاری را بهتر به انجام برسانیم.
به هر حال، خودکار بودن هزینه‌ای دربردارد. هنگامی که در حالت خودبه‌خودی هستیم، به رسانه‌ها اجازه می‌دهیم برنامه‌ریزی ذهنی ما را در دست بگیرند. رسانه‌ها ما را مقید می‌کنند که در معرض الگوهای تکراری قرار بگیریم. آنها می‌خواهند ما را مجذوب پیام‌هایی کنند که خودشان برایمان برنامه‌ریزی کرده‌اند و نه لزوماً پیام‌هایی که برای ما مفید هستند. این مسئله، احتمال خطرِ از دست دادن پیام‌هایی را افزایش می‌دهد که ممکن است ارزش بیشتری برایمان داشته باشند. همچنین رسانه‌ها، ما را مقید می‌کنند تا معانی و مفاهیم را بدون هیچ چالشی بپذیریم، همان‌گونه که آنها در پیام‌هایشان ارائه می‌دهند. این امر نیز خطر پذیرش معانی اشتباه از سوی ما را افزایش می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Automatic pilot
2. The World Wide Web (WWW).
3. Surface web.
4. U.S. Library of Congress.
5. A. C. Nielson.
6. Sorbonne.
7. automaticity.
8. Trigger.
9. Self-consciousness.
10. Everette Dennis.

منبع مقاله :
پاتر، دیوید جیمز؛ (1391)، بازشناسی رسانه‌های جمعی با رویکرد سواد رسانه‌ای، ترجمه امیر یزدیان، منا نادعلی و پیام آزادی، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول