نویسنده: ریچارد تیلور
مترجم: محمدجواد رضایی



 

به ندرت مسئله‌ای یافت می‌شود که از نظر فلسفی حیرت انگیزتر از زمان باشد. بسیاری از فیلسوفان برخلاف مکان و نسبت‌های مکانی میان اشیا که معمولاً فهم آن را ساده و آسان یافته‌اند، همواره زمان را موضوعی تاریک، مبهم و حتی غیرقابل فهم برای تفکرات نظری تلقی کرده‌اند. بی تردید، بخشی از راز زمان ناشی از این است که آن را امری متحرک دانسته‌اند. این اعتقاد به طور کاملاً طبیعی مردم را به این سو جهت داده است که زمان را وسیله‌ی نقلیه‌ی بزرگی تصور کنند که ‌اشیا را به سوی تقدیرشان می‌کشاند و هیچ چیز نمی‌تواند آن را متوقف کند و مانع حرکت آن شود. بی شک، بسیاری از حکیمان تقریباً از سر مخالفت با این تصور، اظهار کرده‌اند که زمان امری غیرحقیقی و نوعی توهم است. شاید بتوان گفت که این خصوصیت اصحاب مابعدالطبیعه است که چنین ادعایی دارند. آن‌ها در برابر این مفهوم از زمانِ متحرک و متناقض نما، مفهوم سرمدیت را قرار داده‌اند که در آن حوزه‌ اشیا به سوی تقدیرشان کشیده نمی‌شوند و هیچ تغییر، مرگ یا زوالی در آن جا رخ نمی‌دهد و آنچه واقعی است همواره واقعی است و هرگز خطر تباهی آن را تهدید نمی‌کند.

شباهت‌های مفاهیم مکان و زمان

جز این مورد که زمان امری متحرک نظر می‌آید- خصوصیتی که اغلب با عنوان گذشت زمان (1) از آن یاد می‌کنند و با واژه‌هایی چون شدن (2) توصیف می‌شود - مکان و زمان از جهات متعدد با هم مشابه‌اند. این امر را پیش از هر چیز از این می‌توان دریافت که بسیاری از اصطلاحات را می‌توان هم برای بیان نسبت‌های مکانی به کاربرد و به آسانی فهمید و هم برای بیان نسبت‌های زمانی؛ مثلاً مفهوم بودن در جایی (3) را می‌توان برای بیان تصوری مربوط به مکان یا تصوری مربوط به زمان و یا هر دو به کار برد. اگر درباره‌ی چیزی از این جهت که؛ برای مثال در ویرجینیاست صحبت کنید، از جایگاه مکانی‌اش یاد کرده‌اید و اگر از این جهت که در دوازدهم ژوئن 1962 واقع شده صحبت کنید، از جایگاه زمانی‌اش سخن گفته‌اید. با ترکیب این دو جایگاه به سادگی می‌توان موقعیت آن شیء را در مکان و زمان نشان داد. یکی از فروع این امر مفهوم فاصله است که هم در مورد مکان و هم در مورد زمان به کار می‌رود. نیویورک و بوستون با هم فاصله‌ی مکانی دارند، افلاطون و کانت نیز با هم فاصله‌ی زمانی دارند، زیرا می‌توان به طور معقول از فاصله‌ی زمانیِ طولانی بین آنها سخن گفت. یک مفهوم مربوط به این امر، مفهوم حضور است که اغلب به طور معناداری (4) برای بیان تصور مکانی حاضر در این جا یا تصور زمانی حاضر در حال، یا هر دو به کار می‌رود. به علاوه، مفهوم طول یا امتداد در هر دو زمینه به کار می‌رود، گرچه اغلب مورد توجه واقع نمی‌شود. اصطلاح «طول زمان» در واقع، کاربرد عمومی دارد و فهم این که چیزی در طول معینی از زمان استمرار دارد، دشوارتر از فهم این نیست که چیزی در طول معینی از مکان گسترده است. مفهوم طول، به مفهوم اجزای آن نیز که می‌تواند مکانی یا زمانی باشد، سرایت می‌کند. تمایز میان اجزای مکانی اشیا امری عادی است، اما گاهی درباره‌ی اجزای یک آهنگ یا اجزای زندگی یک شخص سخن می‌گوییم. در حقیقت، هر چیزی که دارای طول زمانی یا استمرار (5) در زمان است، می‌تواند به اجزای زمانی تقسیم شود. اجزای مکانی اشیا گاهی اوقات بسیار شبیه یکدیگرند، مثلاً یک دیوار را چنین است. همین طور اجزای زمانی اشیا اغلب شباهت کامل با هم دارند، مانند لحظاتی که بر یک سنگ قبر می‌گذرد که تقریباً عین هم هستند. به هر حال، باید توجه داشت که مفهوم شیء مادی (6) هم مستلزم مکان است و هم مستلزم زمان، زیرا هر شی‌ء مادی؛ برای مثال دو نوع طول یا امتداد و دو نوع اجزا دارد. برخی اشیا، نظیر ذرات غبار، از حیث مکانی بسیار کوچک‌اند و برخی دیگر، نظیر برق، از حیث زمانی، برخی نیز از هر دو جهت کوچک‌اند و برخی، از هیچ یک از این دو جهت کوچک نیستند.

مقایسه‌ی نسبت‌های مکانی و زمانی

اگر کسی اشیا را برحسب مفاهیمی توصیف کند که هم اکنون توضیح دادیم، با تعجب خواهد یافت که تفاوت میان نسبت‌های مکانی و زمانی اشیا آن قدر زیاد نیست که احتمالاً او پنداشته است. دیدن این که گاهی چنین مقایسه‌ای چگونه می‌تواند صورت پذیرد، به طور معقولی موجب تحرّک و تکامل فهم است. ذکر چند نمونه این نکته را روشن خواهد ساخت.
ذکر این نکته لازم است که در صورت بندی (7) این مقایسه‌ها در اکثر موارد از واژه‌های مکان و زمان اجتناب خواهیم کرد و به جای آن از مکان‌ها و زمان‌ها و نسبت‌های مکانی و زمانی سخن خواهیم گفت. این امر به ما کمک می‌کند که از خطای عمومی مکان و زمان به عنوان جوهرهایی عجیب، عظیم و نامرئی حذر کنیم، گرچه ما را قادر نمی‌سازد که درباره‌ی این موضوعات هر آنچه می‌خواهیم بگوییم. بنابراین، به جای توصیف دو شیء به این که «یک کیلومتر در مکان از هم فاصله دارند» که بر وجود ظرفی بسیار بزرگ و در عین حال، نامرئی به نام مکان که حاوی اشیاست، دلالت می‌کند، می‌توان گفت که آنها یک کیلومتر از هم فاصله دارند. این جا کلمه‌ی فاصله‌ی مکانی به طور خاص بر نوعی رشته (8) که دو چیز را جدای از هم نگه می‌دارد، دلالت نمی‌کند، بلکه بیشتر دال بر نوعی ارتباط (9) بین آنهاست. در سخن گفتن از زمان، شیوه‌های توصیف مشابهی را می‌توان به کار برد؛ برای مثال به جای این که از حوادث معینی که در زمان اتفاق افتاده‌اند» سخن بگوییم، خواهیم گفت که چگونه ‌اشیای مختلف از حیث زمانی به یکدیگر مربوط‌اند؛ وقتی که از زمان‌های خاص سخن می‌گوییم به لحظه‌های مطلق (10) چیزی به نام «زمان» اشاره نمی‌کنیم، بلکه بیشتر به نسبت‌های اجزای معین یک ساعت با اجزای دیگر؛ مثلاً به نسبت‌های مکانی عقربه‌ها با شماره‌های روی صفحه، اشاره می‌کنیم.

برخی نمونه‌های تطبیقی

اغلب اذعا می‌شود که هیچ چیز نمی‌تواند در آن واحد در دو مکان باشد، گرچه می‌تواند در دو یا چند زمان در مکان واحد باشد، برخی چنین می‌پندارند که این امر مبین یک اختلاف بزرگ و اساسی بین نسبت‌های مکانی و زمانی اشیاست.
با این حال، راه‌های مختلفی هست که آن شیء واحد می‌تواند یک مکان را در دو زمان مختلف اشغال کند؛ برای مثال ممکن است به آسانی در سراسر یک فاصله‌ی زمانی در یک مکان باقی بماند. همچنین ممکن است از جایش حرکت کند، سپس بدان جا بازگردد، یا سرانجام ممکن است نابود شود، سپس در همان جا دوباره خلق شود. مورد اخیر کاملاً قابل تصور است، گرچه بی تردید، هرگز واقع نمی‌شود. حال به نظر می‌رسد که گویی چیزی نظیر این حالت‌ها درباره‌ی مکان هرگز نمی‌تواند واقع شود؛ یعنی هیچ شیئی نمی‌تواند در آنِ واحد در دو مکان باشد و به خصوص نمی‌تواند به یک زمان بازگردد، یا نابود شود و در آنِ واحد در دو جا دوباره خلق شود. وقتی کسی سعی می‌کند حالت‌هایی را با چنین اوصافی تصور کند حتماً خودش در می‌یابد که به جای یک چیز درباره‌ی دو چیز می‌اندیشد.
با وجود این، آنچه باید نخست مورد توجه واقع شود این است که اگر چیزی علاوه بر آن که در دو زمان مکان واحدی را اشغال می‌کند، در طول زمان میانی نیز وجود داشته باشد، خواه در همان مکان یا در مکان دیگر، معمولاً گفته می‌شود که در دو زمان در یک مکان است، لذا باید یک امتداد زمانی (11) داشته باشد وگرنه می‌یابیم که داریم درباره‌ی دو چیز سخن می‌گوییم و نه یک چیز، اما با شرط مشابهی، یک شیء قطعاً می‌تواند در آن واحد در دو مکان باشد- از راه پرکردن فاصله‌ی میان آن دو مکان؛ برای مثال کسی که یک پایش را در آستانه‌ی در و پای دیگرش را بیرون آن گذاشته است، در آن واحد دو مکان را اشغال کرده است. البته در اینجا این ایراد وسوسه‌انگیز است که در این صورت، در هر یک از آن دو مکان فقط یک جزء از این شخص وجود دارد؛ یعنی در آن حال او نه کاملاً درون درگاه است و نه کاملاً بیرون از آن. اما وقتی این مکان معین (12)، دو یا چند زمان را اشغال می‌کند. بنابراین، ممکن است کسی هم اکنون در جایی مدّتی توقف کند و در دو زمان مختلف در همان جا باشد، اما همان جزء زمانی آن شخص نیست که در آن دو زمان است. باید به خاطر آوریم همان طور که‌اشیا کمابیش در مکان امتداد می‌یابند و حد و مرزهای مکانی (13) دارند، در زمان نیز امتداد می‌یابند و حدود زمانی (14) دارند که معرف آغاز و پایانشان است. فواصل بین چنین حدودی را، هم از حیث زمانی و هم از حیث مکانی، می‌توان به اجزایی تقسیم کرد، پس این مقایسه تا این جا کامل است.

حرکت به جلو و عقب در مکان و زمان

وضع در خصوص شیئی که از مکانش حرکت می‌کند و دوباره به آن جا باز می‌گردد، چگونه است؟ تصورش به قدر کافی آسان است، اما آیا می‌توان چیزی شبیه این را در خصوص نسبت‌های زمانی یک شیء تصور کرد؟ مثلاً آیا چیزی می‌تواند از زمانی که در آن هست حرکت کند و دوباره به آن زمان باز گردد؟
معمولاً این سؤال همه‌ی اقسام حوادث ناهم‌ساز (15) را که در ادبیات علمی- تخیلی (16) با آن آشناییم تداعی می‌کند، چون این سؤال به وضوح در ذهن جا نیفتاده است. اما نمی‌پرسیم که آیا چیزی که در یک زمان وجود دارد؛ مثلاً در 4 ژوئن 1970، ممکن است که چندین سال بعد به این تاریخ باز گردد. اصل این تصور ناسازگار است، مثل این که گفته شود چیزی می‌تواند در جای معینی باشد؛ مثلاً در ویرجینیا باشد و در حالی که در آن مکان است در جای دیگری نیز؛ مثلاً در بوستون، باشد.
این موقعیت نظیر موقعیت چیزی که از جایش حرکت می‌کند، سپس به همان جا برمی‌گردد، مستلزم توصیفات جزئی خاصی است، اما کاملاً ممکن است. بنابراین، یک شی‌ء می‌تواند «در زمان» به جلو و عقب حرکت کند، درست همان طور که «در مکان» می‌تواند، به شرط آن که معنای دقیق این سخن دانسته شود و این توصیفات با اصطلاحات پیش گفته بیان شود.
برای ملاحظه‌ی این امر، فقط لازم است شیئی را که از جایش حرکت می‌کند و به همان جا باز می‌گردد، به دقت توصیف کنیم که این کار بسیار آسان است، سپس با جایگزین کردن اصطلاحات مکانی با اصطلاحات زمانی آن توصیف را دوباره بنویسیم. پس، این سؤال که آیا چیزی می‌تواند در زمان از جایش حرکت کند و سپس به همان جا باز گردد، چیزی جز این سؤال نیست که آیا توصیف دوم ما برای چیزی که اتفاق می‌افتد به کار می‌رود؟ توجه به این امر مهم است که مورد سؤال این جا این است که خطایی در تصور نیست، بلکه افسانه‌های بی ارتباط علمی- تخیلی است.
پس اول شیء الف را در نظر بگیرید که از جایش حرکت می‌کند و دوباره به همان جا باز می‌گردد. توصیف دقیق مجموعه‌ی این حوادث عبارت است از:
1- الف در مکان 1 و زمان 1 و نیز در مکان 1 و زمان 2 است. او از زمان1 تا زمان 2 را باقی می‌ماند. اما سپس (یعنی در زمانی میان آن گستره‌ی زمانی) در مكان‌های دیگری غیر از مكان 1 است.
اکنون می‌توان دید که الف که رفتارش با این توصیف متناسب است همان است که از جایش حرکت می‌کند و دوباره به همان جا باز می‌گردد، لذا همان است که می‌تواند به منزله‌ی چیزی توصیف شود که از جایش در مکان به جلو و عقب حرکت می‌کند.
حال این توصیف را دوباره بنویسیم و همه‌ی اصطلاحات مکانی و زمانی را با یکدیگر عوض کنیم، به گونه‌ای که جایی که قبلاً زمان‌ها را داشتیم، مکان‌ها را و جایی که قبلاً مکان‌ها را داشتیم، زمان‌ها را داشته باشیم. با این کار به توصیف زیر می‌رسیم. 2. الف در زمان1 و مکان 1 و نیز در زمان 1 و مکان 2 است، او از مکان 1 به مکان 2 گسترش می‌یابد اما در آنجا (یعنی مکانی میان آن گستره‌ی مکانی) در زمان‌های دیگری غیر از زمان 1 است.
پیش از آن که گام دیگری برداریم، باید توجه داشت که این دقیقاً توصیفی است که در جست و جوی آن بودیم؛ یعنی توصیفات 1 و 2 با ملاحظه‌ی این که یکی هستند، می‌توانند دقیقاً با یکدیگر مقایسه شوند و فقط نسبت‌های مکانی و زمانی در آنها تغییر کرده است.
پس آیا توصیف دوم می‌تواند برای هر حادثه‌ای به کار رود؟؛ یعنی اگر هر چیز دیگری به جای آن شیء بود همان رفتار را می‌داشت؟ ملاحظه‌ی وقوع چنین چیزی عجیب نیست و نیز این که یک شیء بدین سان، درست همان طور که در مکان می‌تواند به جلو و عقب برود در زمان هم می‌تواند. صرفاً اگر کسی این توصیفی را که بالفعل در برابر اوست وانهاد و به افسانه‌های بی ارتباط دل خوش کند، متمایل خواهد بود این اظهار را رد کند. قبول این امر تقریباً برای بیشتر افرادی که به تفکر فلسفی عادت نکرده‌اند سخت است.
مثلاً چیزی نظیر زمین لرزه را در نظر بگیرید که خوب شناخته شده باشد. فرض کنید زمین لرزه در زمان 1؛ یعنی به طور همزمان در دو شهر نزدیک اتفاق بیفتد به گونه‌ای که بتوان آن را به مکان 1 و مکان 2 نسبت داد. و فرض کنید که در هر مکانی بین این دو شهر اتفاق بیفتد، اما در یکی از آن مکان‌های میانی در زمانی غیر از زمان 1 واقع شود. چنین مجموعه‌ای از حوادث با توصیفات ما دقیقاً جور در می‌آید. بنابراین، زمین لرزه چیزی است که (در یک گستره‌ی مکانی) در زمان به جلو و عقب حرکت می‌کند، زیرا این امر بیش از این معنا نمی‌دهد که زمین لرزه با آن توصیف جور در می‌آید.
حال، کسانی اصرار می‌ورزند که در این مثال، بیش از یک چیز گنجانیده شده است و یا حتی زمین لرزه به طور کلی شیء خاصی به شمار نمی‌آید. اما در هر بیان با معنایی زمین لرزه یک چیز به حساب می‌آید؛ یعنی موقعیتی در مکان و زمان دارد و دارای خصوصیات جالبی است، نظیر خاصیت موجود ویرانگر حتی ممکن است یک نام داشته باشد، مثل تندباد، که معمولاً چنین عمل می‌کند. مثال مفروض مبین این نکته نیست که چنین چیزی یک چیز به حساب می‌آید. مردمان شهرهای مختلف بحق می‌توانند بگویند که آنها از زمین لرزه واحدی آسیب دیده‌اند. به علاوه، می‌توان گفت که حرکت مکانی هویت یک شیء را از بین نمی‌برد و معمولاً نیز چنین می‌گوییم؛ مثلاً هیچ کس نمی‌گوید که اگر یک صندلی را از یک طرف به طرف دیگر اتاق ببریم و بعداً دوباره برگردانیم آن صندلی، صندلی دیگری می‌شود. بدین‌سان، هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم حرکت زمانی، به همان گونه‌ای که گفته شد، هویت یک شیء را نابود می‌کند. در خصوص این صندلی، استمرار زمانی به استمرار بین اجزای زمانی مختلفش مربوط می‌شود؛ آن صندلی در هیچ زمانی در فاصله زمانیی که در آن حرکت می‌کند استمرار وجودی‌اش متوقف نمی‌شود. همین طور، زمین لرزه به استمرار زمانی بین اجزای مکانی مختلفش مربوط می‌شود، زمین لرزه در هیچ مکانی در فاصله‌ی مکانیی که در آن حرکت می‌کند، استمرار وجودی‌اش متوقف نمی‌شود. پس این مقایسه کامل به نظر می‌رسد.
باید توجه کنیم که راه دیگری وجود دارد که برحسب آن چیزی می‌تواند به طور مشخص در دو زمان در یک مکان باشد و آن به این صورت است که نابود شود، سپس دوباره در همان مکان آفریده شود. بعضی اشخاص، علی رغم عدم استمرار زمانی در یک شیء ممکن است بخواهند به جای این که آن را یک شیء بدانند، آن را دو شیء کاملاً مشابه در دو زمان تلقی کنند. اما این جا این مقایسه فوق العاده ساده است. ما صرفاً نیاز داریم شیئی را که در دو مکان و نه هر جایی بین این دو مکان وجود دارد توصیف کنیم، نظیر توپ بیلیارد که در یک لحظه به طور یکسان در دو طرف میز است.
در این جا چه چیزی اتفاق افتاده است؟ مطمئناً، باید گفت که اینها دو توپ بیلیارد مختلف‌اند که صرفاً بر روی زمینی قرار دارند که هیچ گونه پیوستگی مکانی بین آن‌ها نیست، هر چند ممکن است که شبیه یکدیگر باشند. اگر آن دو توپ از حیث مکانی؛ برای مثال با یک میله به هم متصل باشند، شاید مجاز باشیم که درباره‌ی آنها از آن حیث که اجزای یک شیء هستند صحبت کنیم، اما اگر کاملاً فاقد این گونه پیوستگی باشند، مجاز نیستیم درباره‌ی آنها به عنوان اجزای یک شیء صحبت کنیم. اما در مورد پیشین که یک شیء به طور فرضی نابود می‌شود و دوباره خلق می‌شود نیز هیچ پیوستگی زمانی وجود ندارد؛ این شیء صرفاً وجودش را کاملاً از دست می‌دهد، سپس دوباره وجودش را از نو می‌یابد. بنابراین، اگر در هر یک از دو مورد به جای یک شیء با دو شیء مشابه سر و کار داشته باشیم، در آن صورت، دلیل خوبی برای این سخن داریم که با دو شیء مشابه سر و کار داریم، همان طور که در موارد دیگر نیز چنین است. آدمی ممکن است از خودش بپرسد که آیا در این جا این همانی (17) یا غیریت (18) اشیا از همه‌ی جهات است؟ اما در واقع، تأکید بر این که در یک مورد این همانی وجود دارد و در موارد دیگر غیریت؛ یعنی دو موقعیتی که دقیقاً مشابه یکدیگرند، تأکید گزافی است.

زمان و تغییر

آدمیان همواره پنداشته‌اند که مکان و زمان از حیث مستلزم بی ثباتی (19) اشیا بودن با هم تفاوت بارز دارند؛ بدین معنا که زمان جزء ترکیبی (20) ذاتی حرکت و تغییر است به گونه‌ای که ‌اشیا در آن به وجود می‌آیند و نابود می‌شوند، رشد می‌کنند و زوال می‌یابند، در حالی که به نظر می‌رسد از این حیث زمان با مکان کاملاً قابل مقایسه نیست. بنابراین، به نظر می‌رسد تغییر و زمان از هم لاینفک‌اند، در حالی که به نظر نمی‌رسد چنین تصوری درباره‌ی مکان فرض شده باشد.
اما، این گونه توجه کردن به‌اشیا چیزی بیش از تأملی درباره‌ی تمایلاتی بی جهت نیست. معمولاً وقتی کسی درباره‌ی حرکت و تغییر فکر می‌کند، به فرایندهای زمانی می‌اندیشد. همچنین، به وجود آمدن (21) و نابود شدن (22) حوادثی در زمان پنداشته می‌شوند و لذا این وصف از آنها به طور چشم‌گیری نگران کننده است. اما این گونه تفکر و سخن گفتن مانع از امکان مقایسه‌ی دقیق نسبت‌های مکانی نیست و وقتی که کسی می‌کوشد این گونه تغییرات مکانی را این چنین توصیف کند، می‌یابد که این کار چندان مشکلی نیست.
معمولاً معنای این سخن که چیزی حرکت می‌کند صرفاً این است که آن شیء مکانی را در یک زمان اشغال می‌کند و مکان دیگری را در زمان دیگر. اما بدیهی است که دقیقاً همان شیء است که گفته می‌شود در یک زمان در یک مکان است و در زمان دیگر در مکان دیگر. پس، این نوع حرکت که به عنوان حرکت مکانی به فلسفه‌ی ارسطویی اسناد می‌شود همان قدر زمانی است که مکانی است؛ یعنی نه بیش‌تر زمانی است و نه کمتر؛ دقیقاً هم مکانی است و هم زمانی.
«تغییر» معنای کلی‌تری دارد که بر حسب آن گفته می‌شود که چیزی کمابیش تاریخ جالبی دارد. به عبارت دیگر، چیزی که به این معنا تغییر می‌کند ویژگی‌ها و نسبت‌های مختلفی را در طول یک فاصله‌ی زمانی به دست می‌آورد و از دست می‌دهد که در خصوص اجزای زمانی‌اش متفاوت است. اما چرا بر سبیل تشبیه نمی‌توان گفت که یک شی‌ء ویژگی‌ها و نسبت‌های مختلفی را در طول یک فاصله‌ی مکانی می‌تواند به دست بیاورد و از دست بدهد؟ یا به عبارت دیگر، اجزای مکانی‌اش متفاوت‌اند؟ یک شیء ممکن است به این معنا، از نظر زمانی تغییر کند؛ مثلاً در یک زمان آبی و در زمان دیگر قرمز شود. اما چیزی مانند یک سیم مفتول ممکن است یک سرش آبی و سر دیگرش قرمز باشد و شاید بخش‌های بین این دو سر به رنگ‌های مختلف دیگری باشند. بدین سان، این نمونه‌ای از یک تغییر مکانی است. به علاوه، این معنا از تغییر، عجیب و غیرمعمول نیست؛ مثلاً وقتی از سیم مفتولی سخن می‌گوییم که در یک شهر به رنگ قرمز دیده شده و در شهر دیگر به رنگ آبی، چنین احساس می‌شود که یک جایی (نه یک وقتی) بین آن دو مکان رنگش تغییر کرده و چنین تغییری، نظیر تغییر زمانی، ممکن است تدریجی (23) یا دفعی (24) باشد، یا به عبارت دیگر، در طی یک فاصله‌ی زمانی طولانی یا کوتاه اتفاق بیفتد.

ثبات موقعیت‌های مکانی و زمانی

دلیل دیگری بر این که نسبت‌های زمانی و مکانی با هم متفاوت‌اند این است که موقعیت مکانی اشیا ممکن است تغییر کند، اما ممکن نیست که موقعیت زمانی اشیا تغییر کند و آدمی فرض می‌کند که این دو امر برای همیشه ثابت است. بنابراین، چیزی که در طرف شمال چیز دیگری است می‌تواند به طرف جنوب آن حرکت کند؛ ولی رویدادهای آینده نمی‌توانند به طرف گذشته حرکت کنند. این بخشی از آن نظریه‌ای است که می‌گوید زمان غیرقابل برگشت (25) است و به نظر می‌رسد که چنین خصوصیتی ندارد.
اما به علاوه، این شیوه‌ی دیدن اشیا صرفاً تأملی درباره‌ی عادت‌های متداول فکر و زبان است و واقعاً زمان بسیار محدودی طول می‌کشد که آدمی چیزی ورای این‌ها را می‌بیند. مثلاً این ادعا که‌ اشیا نمی‌توانند جایشان را در زمان تغییر دهند کاملاً برابر با این ادعای عوامانه (26) است که‌ اشیا نمی‌توانند در آنِ واحد در دو زمان باشند. بنابراین، آن ادعا با این ادعای عوامانه برابر است که یک شیء در مکان واحد نمی‌تواند در دو مکان باشد. همچنین، این ادعا که اگر نسبت دو شیء با هم چنان باشد که اولی پس از دیگری واقع شود، این نسبت همیشه به همین منوال خواهد بود، گرچه درست است، ولی عوامانه است. چنین ادعایی دقیقاً با این ادعا قابل قیاس است که دو چیزی که با هم چنان نسبتی دارند که یکی در شمال دیگری واقع است، در هر جایی همین نسبت را با هم دارند. قیدهای «همیشه» و «هرجایی» در چنین عباراتی مطلقاً چیزی به معنای این عبارات نمی‌افزاید. تولد پسرم به زمانی پس از زمان تولد خودم تعلق دارد، اما بیان این که این حوادث همیشه چنان نسبتی با هم دارند، چیزی به معنای آن جمله نمی‌افزاید. همین طور، این جمله که اکنون پسرم چند صد مایلی از من دور است، با بیان اینکه ما اکنون در هرجا که باشیم چنین نسبتی با هم داریم، چیزی به معنایش افزوده نمی‌شود.

جابه جا کردن موقعیت‌های زمانی و مکانی

اما این جا به نظر می‌رسد که با اختلاف بزرگی مواجه شده‌ایم، زیرا به نظر می‌رسد که ‌اشیا می‌توانند موقعیت‌های مکانی‌شان را تغییر دهند اما نمی‌توانند موقعیت‌شان را در زمان تغییر دهند. بنابراین؛ برای مثال چیزی می‌تواند در شمال یک مکان معین باشد، سپس به طرف جنوب آن حرکت کند. اما آیا چیزی می‌تواند به سوی آینده‌ی یک زمان معین برود و به گذشته آن برگردد؟ به نظر می‌رسد که نمی‌تواند.
ولی لازم است به این سؤال توجه دقیق‌تری کنیم. اول توجه کنیم که‌ اشیا فقط در طی مدتی از زمان می‌توانند جایشان را در مکان تغییر بدهند، زیرا زمان در حرکت از یک مکان به مکان دیگر سپری می‌شود. این امر به قدری بدیهی است که نسبت به آن بی اعتناییم، اما در حقیقت، بسیار جدی و مهم است. بنابراین، توصیف دو شیء الف و ب که موقعیتشان را نسبت به یکدیگر در مکان تغییر می‌دهند این است:
در زمان 1 الف در طرف شمال ب است.
در زمان 2، الف در طرف جنوب ب است.
بنابراین، توصیف دو شیع الف و ب که موقعیتشان را در زمان تغییر می‌دهند چیزی جز این نخواهد بود:
در مکان 1 الف در زمان آینده نسبت به ب است.
در مکان 2 الف در زمان گذشته نسبت به ب است.
در حقیقت، یافتن مثالی که با این توصیف مناسب باشد سخت نیست، مثلاً فرض کنید که الف توفانی باشد که تدریجاً در سراسر یک ناحیه که دو شهر را در برمی‌گیرد اتفاق بیفتد و ب صدای زنگ ساعتی در گوشه‌ای از این دنیا باشد. کاملاً ممکن است که در شهر اول، الف لحظه‌ای بعد از ب واقع شود و در شهر دوم لحظه‌ای قبل از ب، که بدین‌سان، این توصیف کامل می‌شود. ممکن است وسوسه شویم که فکر کنیم توفان واقعاً مجموعه‌ای از حوادث است، به طوری که آنچه در شهر اول اتفاق می‌افتد با آنچه در شهر دوم اتفاق می‌افتد متفاوت است. اما این صرفاً توجه را به این حقیقت جلب می‌کند که برای تحقق چنین کاری یک فاصله‌ی مکانی لازم است؛ به عبارت دیگر، باید دو مکان معین وجود داشته باشد و این توفان در هر دوی آنها واقع شود. اما قبلاً دیده‌ایم که برای چیزی که جایش را تغییر می‌دهد، امتداد زمانی لازم است؛ به عبارت دیگر، شیء مورد بحث باید در دو زمان معین باشد و در هر دو زمان وجود داشته باشد، لذا این تشبیه کامل است.
مقایسه‌هایی نظیر آنچه پیشنهاد کردیم گاهی اوقات می‌توانند نتایج شگفت انگیزی به بار آورند، هر چند این استعداد را دارند که تا اندازه‌ای پیچیده شوند و به ذهن فشار آورند؛ مثلاً اگر شخصی توصیف دقیقی از شیئی بکند که در مکان جایش را با جای دیگری تغییر می‌دهد، یا به دیگری نزدیک می‌شود، سپس برمی گردد، می‌یابد که همچنین می‌تواند توصیف دقیقی از شیئی بکند که در زمان جایش را با جای شیء دیگری عوض می‌کند یا در زمان به سوی شیء دیگری پیش می‌رود، سپس باز می‌گردد. او فقط نیاز دارد که این توصیف را کامل کند و در هر دو مورد آنها را عین هم سازد، به این صورت که همه‌ی نسبت‌های مکانی را با نسبت‌های زمانی و همه‌ی نسبت‌های زمانی را با نسبت‌های مکانی جایگزین نماید. اما نکته‌ای که باید به ذهن بیاید این است که او چنان چه در یک توصیف گذشت زمان (27) را مجاز می‌داند، در توصیف دیگری نقل مکان (28) را هم مجاز بداند؛ برای مثال اگر برای تغییرهای دو شیء در مکان، مرور زمان لازم است، که چنین هم هست، برای توصیف تغییر جای دو شیء در زمان نیز جابه جایی در مکان باید روا باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- temporal passage
2- becoming
3- being at a place
4- significantly
5- duration
6- physical object
7- formulating
8- filament
9- relationship
10- absolute moments
11- temporal length
12- given place
13- spatial boundaries
14- temporal boundaries
15- inconsistent
16- the literature of science fiction
17- identity
18- diversity
19- mutability
20- ingredient
21- arising
22- perishing
23- gradual
24- abrupt
25- irreversible
26- trivial claim
27- lapse of time
28- lapse of space

منبع مقاله :
تیلور، ریچارد؛ (1379)، مابعدالطبیعه، ترجمه‌ی محمد جواد رضائی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول