محمدرضا پهلوی در طول سلطنت پرفراز و نشیبش گرفتار خاندانی پردردسر بود. خانواده‌ پراولاد رضاشاه که سر به یک دوجین بچه می‌زد شاید در ابتدای سلطنت شاه چندان دست و پا گیر نبودند ولی با بزرگ شدنشان و ورود آنان به محیط اجتماعی و اقتصادی و حقی که برای خود قائل بودند به دردسرهای شاه افزودند. هر چند با فشار شاه به آنان چاره‌ای هم نداشتند که با عالم سیاست فاصله بگیرند و این کناره‌گیری هم لاجرم از سوی آنان چه با رضایت و چه با اکراه پذیرفته شد. همانطور که عَلَم در یادداشتهایش بارها گفته که «الملک عقیم» که به معنی همان «دو پادشاه در اقلیمی نگنجند و ده درویش در گلیمی بخسبند» خودمان است.
در مقابل این کناره گیری از سیاست، شاه راه فعالیتهای اقتصادی آنان را نبست و حتی کمکهای زیادی درخصوص همراهی آنان از سوی دربار و دولت با دستور شاه انجام می‌شد با آنکه همین فساد اداری، بعدها به قیمت بسیاری چیزها و از جمله نابودی سلطنت برای شاه تمام شد. گاه این جاه طلبی نه با مسائل اقتصادی بلکه به شکل دیگری و آن هم به شکل سازمانهای خیریه، نمایان می‌شد که باز هم شاه با آن کنارمی‌آمد. شمس خواهر بزرگتر شاه که علاقه‌ای به امور مورد پسند اشرف نداشت در رقابت با همسران شاه که دست به فعالیتهای عام‌المنفعه می‌زدند، به ریاست جمعیت شیرو خورشیدسرخ یا همان هلال احمر فعلی درآمد. البته وی به شکلی صوری و کاملاً مجازی بر این سازمان حکم می‌راند و به نظر نمی‌رسید که کار چندان زیادی در این سازمان داشته باشد.

جلسه‌ای با حضور اشرف پهلوی با تعدادی از مقامات، مجید رهنما هم حضور دارد
ولی اشرف با خواهرش فرق می‌کرد. وی بسیار جاه‌طلب تر از این بود که فقط به علایق شخصیش بپردازد. در واقع اشرف سرترین فرد خاندان پهلوی نزد شاه بود. پس از مرگ پدر و بر سرکار آمدن برادر، فعالیتهای وی از هر نظر رو به ترقی نهاد. هر چند آخرین فعالیت سیاسی داخلی وی شرکت در کودتای 28 مرداد 1332بود ــ که به آن می‌بالید و هم به روی شاه می‌آورد ــ ولی پس از احیای دیکتاتوری برادرش و یکه تازی وی، اجازه حضور در سیاست نیافت ولی با این همه روحیه جاه‌طلبیش آرام نمی‌گرفت و شاه هم تا اندازه‌ای نسبت به وی اغماض بیشتری نسبت به سایر برادران و خواهرانش نشان می‌داد. به طوری که اشرف حدود 16سال در مجامع بین‌المللی و کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نماینده ایران بود. همین حضور طولانی مدت در این سازمان موجب این توهم برای وی ایجاد شد که حتی به دبیرکلی این سازمان هم خواهد رسید. هر چند که شاه امیدی به این امر نداشت ولی دل خواهر را نشکست و در حد امکان خودش، به وی کمک کرد هر چند که ره به جایی نبرد.
در داخل کشور هم اشرف به فعالیتهای خود ادامه می‌داد، وی علاوه بر اینکه فعالیتهای عمده اقتصادی برای خود داشت در کار کارچاق‌کنی برای اشخاص و وساطتهای تجاری فعال بود و با پورسانت یا شراکتهایی که با دیگران داشت به پول زیادی دست یافته بود. ولی فعالیتهای عامه المنفعه هم یکی از تمایلات وی برای پر کردن خلاء بلندپروازیهای وی بود. با به دست گرفتن نیابت ریاست «سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» وی تا اندازه‌ای حضور خودش را در انظار حفظ می‌کرد و سعی در خوشنام کردن خود داشت که البته با توجه به سابقه سوء وی در خصوص فعالیتهای سیاه، مثل دست داشتن در باندهای بین‌المللی قاچاق مواد مخدر که حتی به توسط نشریات بین‌المللی مطرح می‌شد چندان رضایت بخش نبود. ولی به هر حال با تمام این بدنامیها، حضور وی به مدت طولانی و آن هم در مهمترین سازمان بین‌المللی جهان جای شگفتی و تعجب دارد و البته این چیزی نیست بجز علاقه و یا ناچاری شاه به یار دوقلو و همذات خودش اشرف. هر چند گاه و بی‌گاه در خلوت خود با یار غارش اسدالله علم از دست خانواده‌اش خصوصاً اشرف می‌نالید:
... عرض کردم، والاحضرت شاهدخت اشرف دیشب امر مبارک را به من ابلاغ فرمودند که به دولت بنویسم سالیانه بیست میلیون تومان برای مخارج دفتری و غیره به ایشان داده شود. تاملی کرده، بعد فرمودند، برای چه این مبلغ را می‌خواهند؟ آیا مخارج مسافرتهای رسمی ایشان هم جزء آن است؟ عرض کردم، تحقیق می‌کنم. مدتی شاهنشاه درد دل کردند که اینها جز خودشان، به من و به هیچکس و به هیچ چیز نمی‌اندیشند. او که می‌خواهد بیست میلیون تومان سالیانه از دولت بگیرد، چرا اموال خودش را برای تظاهر وقف می‌کند؟ این چه حرکاتی است؟ بعد فرمودند، همه کس از من همه چیز می‌خواهد، مخصوصاً اقوام نزدیک و اگر یکی را ندهم، به نظر آنها دنیا خراب می‌شود.
البته این نک و نال شاهانه درد دلی بیش نبود. هر چند شاه در خفای خود از این اعمال می‌نالید، به نظر می‌رسد که این درد دل فقط برای تخلیه روحی و روانی فشار خاندان باشد. چون در عمل شاه همان رویه کمک به خاندان را در پیش می‌گرفت و کام دلشان را برآورده می‌ساخت.
یکی از همین بلندپروازیهای مهم اشرف پهلوی تشکیل «بنیاد اشرف پهلوی» است. البته طبق رسم آن زمان که هر بنیادی برای پیشبرد امور ریاستش با شاه بود این بنیاد هم، ریاستش برعهده شاه بود و اشرف نیابت آن را برعهده داشت.

جلسه شورای مرکزی سازمان زنان ایران با حضور عبدالرضا انصاری، مهناز افخمی و اشرف پهلوی
در اساسنامه 29ماده‌ای این بنیاد آمده است: «به منظور کمک به توسعه علم و دانش و شناساندن بیشتر تمدن و فرهنگ ایران به جهانیان و تشویق و یاری پژوهشگران و علاقه‌مندان به شناسایی نقش فرهنگ ایران در تمدن جهان و نیل به آرمانهای صلح و بهره‌مندی جامعه انسانی از حقوق بشر موسسه‌ای به نام بنیاد اشرف پهلوی تاسیس و تشکیل می‌شود».
از سال 1354 مراحل اولیه این کار فراهم شد و در سال 1355 تشکیل چنین سازمانی به عموم اطلاع داده شد. اشرف در مرحله بعد با وقف همه اموالش که بعدها به یک سوم تقلیل یافت با مبلغ ده میلیون ریال اولیه در ثبت شرکتها آن را به ثبت رسانید.
شاه با اینکه نیت و هدف خواهرش را از این کارها می‌دانست ولی باز با پذیرفتن ریاست عالیه این بنیاد طی فرامینی که به توشیحش رسیده بود هیئت امناء آن را منصوب کرد. شاه در بسیاری از اوقات در خلوتش به این کار اشرف ایراد می‌گرفت و به تمسخر آن می‌پرداخت. علم در خاطراتش در جایهای مختلف خاطراتش این سخنان شاه را به یاد می‌آورد ومی‌نویسد:
24/11/54
والاحضرت اشرف اجازه خواسته‌اند روز دوم فروردین بنیاد خیریه‌ خودشان را اعلام کنند. شاهنشاه قاه قاه خندیدند. فرمودند، آخر به خواهرم بگو یک طرف بنیاد خیریه اعلام می‌کنی، یک طرف مثل دیوانه‌ها عقب پول هستی. از یک طرف نطقهای آتشین در دفاع حقوق بشر می‌کنی، از طرف دیگر برای منافع خودت اگر باشد پدر مردم را می‌خواهی در بیاوری (فرمودند، البته اگر من بگذارم). فرمودند بسیار خوب مانع ندارد، اعلام کند. ولی بداند که مردم ایران گول نمی‌خورند. چرا همگی به او بدبین هستند و به شمس خوشبین هستند؟ چون شمس هیچ از این تظاهرات بی‌ربط ندارد. همان است که هست.
البته به زبان امروزی شاه خالی می‌بست و به راحتی بعد از همه این ایرادات به اشرف اجازه این کار را می‌داد. هر چند که شعارهای شاهانه همچنان ادامه داشت. بهتر است از زبان علم بشنویم که بهترین شاهد این ماجراست:
15/1/55
... دوم اینکه والاحضرت اشرف کسب اجازه کرده بودند که تاسیس بنیاد خیریه اشرف پهلوی را ضمن سخنرانی در رادیو و تلویزیون اعلام نمایند. فرمودند که کار خیر، تازه اگر کار خیر باشد، سروصدا انداختن و داد وفریاد ندارد، لازم نیست!
25/1/55
صبح شرفیاب شدم. اعضای هیئت امنای بنیاد اشرف پهلوی شرفیاب و معرفی شدند.... امروز پیش از ظهر مصاحبه مطبوعاتی در مورد بنیاد اشرف پهلوی داشتم.

اشرف پهلوی در کنار محمدصفی اصفیا، عبدالرضا انصاری و کریم معتمدی
به هر صورت این بنیاد رسماٌ کار خود را با تبلیغات فراوان آغاز کرد. ارکان این بنیاد بر مبنای پنج ستون بود که عبارت بودند از: ریاست عالیه، نیابت ریاست عالیه، هیئت امناء، مدیرعامل و خزانه دار.
هیئت امناء که مهمترین بخش این بنیاد بود متشکل از دو گروه 6نفره و 9نفره بود که شش نفر اول از نخست وزیر، وزیر دربار، رئیس مجلس سنا، رئیس مجلس شورای ملی، رئیس دیوانعالی کشور و مدیرعامل سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی تشکیل می‌شد که با فرمان شاه انتخاب می‌شدند، نه نفر دیگر از اشخاص معتبر بین‌المللی و بنا به گفته اساسنامه از افراد صاحب بصیرت بودند.
در این اساسنامه ذکر شده بود برای درآمدزایی این بنیاد که طبعاٌ با وجود حضور اشرف در راس آن می‌بایستی آبرومند و چشمگیر باشد راه کارهایی از قبیل وقف اموال و شراکت در کارهای درآمدزای اقتصادی پیش بینی شده بود. کارهایی که با توجه به نفوذ قوی اشرف در ارکان حکومت ایران می‌توانست به پوشش محکمی برای کارهای حتی غیرقانونی باشد. چنانکه در سندی که در مجموعه اسناد اشرف یافت شد یکی از اولین کارهای مشاوران اقتصادی این بنیاد پیشنهاد شراکت با اشخاصی بود که بندرعباس زمینی وسیع داشتند که به علت ایجاد مشکل با سازمان زمین شهری نمی‌توانستند در آن به شهرک سازی دست بزنند. با پیشنهاد همکاری با بنیاد اشرف این کار در بررسی قرار گرفت و مشاوران این بنیاد در کمال راحتی در صورت مرغوب بودن زمین و امکان سنجی شهرک سازی برای نیروی دریایی ارتش و اینکه این بنیاد توان این کار را دارد پیشنهادی در قالب همکاری ارائه کردند.
با تصویب این اساسنامه اشخاصی چون اسدالله علم، هویدا، شریف امامی، عبدالله ریاضی و بعدها جمشید آموزگار به عضویت این بنیاد درآمدند. اعضای دیگری هم چون صفی اصفیا، مهناز افخمی، ایرج وحیدی، عبدالمجید مجیدی و مجید رهنما که همگی از دوستان و نزدیکان اشرف محسوب می‌شدند هم به این گروه افزوده گشتند. از لحاظ شخصیتهای بین‌المللی به افرادی چون؛ احمد مختارامبو، بواسیه پالن، لردآسا بریگز، دکتر مارسل کاندو، پیرارمل، کی زربو و موریس شومن در مقر پاریس این بنیاد می‌توان اشاره کرد.
به هر روی این بنیاد به سال 57 و برآمدن انقلاب، به دست حکومت آشتی ملی شریف امامی که خود از اعضای هیئت امنای این بنیاد بود منحل شد. هر چند که اشرف تا امروز این بنیاد را در خارج از کشور حفظ کرده و به کار خود مشغول است.
روزهای پایانی رژیم پهلوی به سال 57 و زمانی که آموزگار با مشکلات عدیده اقتصادی و سیاسی دست و پنجه نرم می‌کرد اشرف پهلوی نامه‌ای دوستانه به وی می‌نویسد که علاوه بر اینکه در زد و بند برای شرکتی خارجی دخیل است نسبت به بنیاد خودش درخواست کمک می‌کند:
جناب نخست وزیر [جمشید آموزگار]
دوست عزیز، امروز که تهران را ترک می‌کنم خواستم به توسط این نامه هم از شما خداحافظی کنم و هم مطلبی که مورد علاقه شخص من است به شما متذکر شوم. لابد شما از تقاضایی که شرکت bbc سوئیس از پیشگاه اعلیحضرت کرده و به شما رجوع فرمودند مستحضرید ولی شاید اطلاع نداشته باشید که این امر مربوط به شخص من است و شاید هم نباید به شما می‌گفتم ولی از آنجایی که شما را به خودم خیلی نزدیک می‌دانم و به صداقت شما اطمینان دارم خواستم خاطرنشان بشوم که بدانید و در پیشرفت این کار آنچه که ممکن است کمک کنید که فردا انجام گیرد. من آن روز درست با شما نتوانستم صحبت کنم ولی وضع زندگی من خیلی درهم و خراب است و این امر ممکن است که باعث شود که یک کمی باز زندگی سبک‌تر شود، لذا خواهشمندم آنچه که می‌توانید برای پیشبرد این کار مضایقه نکنید. البته این موضوع را شما می‌دانید و من و خودتان، به همین دلیل خواهشمندم این نامه را بعد از خواندن فوراً پاره کنید.
مطلب دیگری که فراموش کردم آن روز به شما بگویم موضوع بنیاد من است که واقعاً به کمک معنوی و مادی احتیاج مبرم دارد. بعد از برگشتن از مسافرت مفصل با شما دراین باب صحبت خواهم کرد ولی مطلبی که فوریت دارد مبلغ یک [میلیون] دلار است که باید برای شعبه بین‌المللی آن که در پاریس تشکیل می‌شود تهیه می‌شود. در حال حاضر چون وضعیت مالی بنیاد خیلی بد است خواهشمندم که دولت این مبلغ را بپردازد تا بعداً که بنیاد روی پای خود ایستاد و احتیاجی نداشت قطع کند.
سلامت، موفقیت و سعادت شما را از خداوند متعال خواهانم. اگر هر وقت کاری از دست من بر آید برای پیشرفت فکری و کاری، از گفتنش دریغ نکنید؛ با کمال میل حاضرم. نامه را بعد از خواندن پاره کنید.
دوست شما
اشرف پهلوی

جلسه‌ای با حضور اشرف پهلوی، علی‌اشرف احمدی، محمدصفی اصفیا، منوچهر اقبال،
عبدالرضا انصاری، مجید رهنما، عبدالحسین سمیعی و عبدالمجید مجیدی











سند پیش رو گزارشی است که مجید رهنما از اعضای موثر در هیئت امنا، در اولین سالگرد تاسیس این بنیاد تهیه کرده و کارهای انجام شده و یا در حال انجام را به آگاهی رسانده است. به دلیل نداشتن اطلاع و یا اسناد چندانی از روند کار این بنیاد درباری، این گزارش می‌تواند کمک موثری برای پژوهشگران و علاقه‌مندان به تاریخ معاصر ایران باشد.
منابع مقاله :
1. حدیدی، مختار و فرهمند، جلال. پهلویها (خاندان پهلوی به روایت اسناد). تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384.ج2.
2. علم، اسدالله. یادداشتهای علم. به کوشش علینقی عالیخانی. تهران، بهزاد، 1382.ج 5.
3. ---------------------------------------------------------------------. تهران، مازیار و معین، 1387.ج 6.