آفتاب نیمه شب

در زمانی که در سامرا مشغول تحصیل در محضر مرحوم میرزای شیرازی قدس سره بودم ، اوقاتی که مرحوم خلد مکان یگانه عصر خود آیة الله آقای حاج ملا علی فرزند میرزا خلیل طهرانی مشرف به زیارت عسکریین علیهما السلام می شد در منزل من ورود می فرمود . تا آنکه به رسم همیشه یک وقتی از نجف اشرف وارد منزل من شد . هنگامی که شب شد و موقع تهجد فرا رسید ، یک وقت بیدار شدم ، دیدم مرا صدا می کند که برخیز ، نماز شب بخوان .
من از روی شوخی گفتم : سر شب مطالعه کردم که اهم از نماز شب است . حالا باید استراحت کنم .
گفت : به این نیت برخیز و مشغول نماز شب شو ، که در فردای قیامت که جمعیت نماز شب خوانها در عقب سر جدت حضرت امیرالمومنین علیه السلام روانه شدند و حضرت پیشرو آنان گردید که قائد الغر المحجلین است ، تو در عدد آن جمعیت یک نفر افزوده نمایی .
پس برخاستیم ، وضو گرفتیم . آنگاه فرمود : خوب است در سرداب مطهر مشرف شویم و در آنجا به تهجد مشغول شویم ، گفتم : بسیار خوب است .
جناب حاجی ملا علی از جلو و من از عقب ایشان روان شدیم تا به در صحن مقدس رسیدیم . در را باز نمودیم ، وارد صحن شدیم تا رسیدیم به پله هایی که باید از آن پایین رفت و در سرداب مقدس وارد شد . همین که به ابتدای پله ها رسیدیم ، یک مرتبه در آن شب ظلمانی دیدیم در ته پله ها متصل به درگاه سرداب ، به قدر یک قامت انسان یک پارچه نور ایستاده است و دیگر شمایل مبارک در وسط نور نمایان نیست و نور مانع از دیدن آن گردیده است .
مرحوم حاج ملا علی که جلو بود ، رو به من کرد و گفت : « تشوف » یعنی می بینی ؟ گفتم : بلی . پس به همان حال باقی ماندیم و از جای خود حرکت ننمودیم و آن نور مقدس نیز در محل باقی بود و ما ناظر به آن ، تا مقدار ده دقیقه تقریباً گذشت . سپس منتقل به درون سرداب شد و ما هم از پله ها پایین رفتیم . وقتی وارد سرداب شدیم ، دیگر به چشم من چیزی نیامد . اما به چشم حاجی آخوند مرئی بود یا نه ؟ العلم عندالله .1
ای خوب رخ که پرده نشینی و بی حجاب
ای صدا هزار جلوه گر و باز در نقاب
ای آفتاب نیمه شب ای ماه نیـــــــــم روز
ای نجم دور بین که نه ماهی نه آفتاب
آیا شود که نیم نظر سوی مــــــــــا کنی
تا پرگشوده کوچ نمائیــــم از این قباب
« امام خمینی »

پی نوشت:

1 . رضا ، استادی ، شرح احوال آیة الله العظمی اراکی ، ص 526 .