تأملی دربارهی امیدبخشیهای کاذب
مرزهای امید
از پرفروشترین کتابهای چند سال اخیر و نیز پر رونقترین سمینارها، کتابها و سمینارهایی هستند که به مباحثی چون ایجاد امید و انگیزه، مهارتهای موفقیت و جذب انرژیهای مثبت و حفظ شادی و... میپردازند(1). جدای از اینکه این
نویسنده: دکتر جلال پیکانی
تأملی دربارهی امیدبخشیهای کاذب
از پرفروشترین کتابهای چند سال اخیر و نیز پر رونقترین سمینارها، کتابها و سمینارهایی هستند که به مباحثی چون ایجاد امید و انگیزه، مهارتهای موفقیت و جذب انرژیهای مثبت و حفظ شادی و... میپردازند(1). جدای از اینکه این نحوهی ایجاد انگیزه و شادی بر چه مبنایی استوار است و تا چه اندازه میتواند پایدار باشد و چه نسبتی با فرهنگ خودمان دارد، اقبال به سمت این مباحث میتواند نشانهای از تغییر در زندگی مردم باشد. جای خالیای که در زندگی امروز ایجاد شده و گمان میشود که اینگونه پُرخواهد شد.مرز میان فضایل و رذایل چون مو باریک است و آدمی لاجرم بیآنکه بداند این سو و آن سو میشود. در باب امیدواری نیز چنین است. در نقطهی مقابل فضیلت، امیدواری، رذایلی همچون خودفریبی و آرزواندیشی قرار دارد. رذایل اخیر بسیار فرحبخش و خوشایندند. از همین روستا که امروزه دکانهای پررونقی دایر شدهاند که کالایشان در نهایت امر چیزی جز فریب نیست. اما این متاع عموماً با چاشنی امید به مخاطب عرضه میشود.
امروزه کتابهایی در تیراژ قابل توجه منتشر میشوند که تم و موضوع اصلیشان امید بخشیدن است به شخصی در هر شرایطی که قرار دارد. در این کتابها نسخهای، شفابخش برای کسانی وجود دارد که از هر بعد و جنبه که بنگرید، خود را در مصیبتها و مشقات بزرگ گرفتار ساختهاند. فارغ از وضعیت شخصی هنگام خواندن این کتابها، پاسخ آن است که هنوز آسمان به زمین نیامده و اتفاق خاصی نیفتاده و همچنان میتوان جبران کرد و همچنان باید امید داشت. از منظر چنین کتبی، طیفهای متنوع میان وضعیتهای نامطلوب در نهایت امر چندان تفاوتی با هم ندارند و در هر حال میتوان دوباره همه چیز را به شکل نخستین خویش بازگرداند.
روانشناسی مشاوره نیزگاهی در همین طریق ناصواب گام بر میدارد. گاهی آدمی نه برای یافتن راه، که برای یافتن تأیید به سمت روانشناس مشاور کشیده میشود. افرادی که اشتباهات پی در پی انجام دادهاند و سرمایهی زندگی خود را یا با خامی خویش و یا از بدآمد روزگار و بداقبالی از دست دادهاند، زمانی که دست از همه جا میشویند، به دامن مشاور پناه میبرند. گاه برخی مشاوران نیز چون در مقام عرضه کنندهی کالا بایستی اصل «مشتری مداری» را رعایت کنند، تحت هر شرایطی از امید بخشی فروگذار نیستند.
گاه این پرسش مطرح میشود که وضعیت ناگوار شخصی و عدم امکان بهبود شرایط او از برخی جهات بایستی به چه درجهای برسد تا برخی از مشاوران از امید بخشی باز ایستند و به جای آن، وضعیت واقعی شخصی و امکانات واقعی او را ترسیم کنند؟
حال پرسش اصلی این است که مرز امید مشروع و امید نامشروع کجاست؟ به گمان من این مرز عبارت است از قلمرو حقایق. هرجا که امیدوار بودن و امید دادن، با حقایق مسلم و قطعی در تقابل قرار دارد، به وضوح که نامشروع خواهد بود. در غیر این صورت مشروع و پسندیده خواهد بود.
امید دادن نباید با انکار حقیقت توأم گردد. وقتی میخواهیم به کسی که از باب مثال، بینایی خویش را از دست داده، امید دهیم، چنین اقوالی مصداق انکار حقیقت است: «اتفاق خاصی نیفتاده» و«تو نیز میتوانی درست مثل بقیه زندگی کنی» و نظیراینها. حقیقت آن است که هرکسی که قوهی بینایی خویش را از دست میدهد با محدودیتها و مشقتهای فراوانی رو به رو میشود. در اینجا امید دادن بایستی با عطف نظر، به این محدودیتها انجام پذیرد.
برخی از امثال و حکم نیز بدین آفت گرفتارند. مثلاً این ضربالمثل مشهور که «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است» به وضوح بر امیدبخشی نامشروع دلالت دارد. حقیقت این است که چنین نیست که هر کاری در هر زمان و موقعیتی قابل انجام است و میتواند نتایج مطلوبی در پی داشته باشد.
نهایت آنکه، همگان معترفند که ناامیدی سهم و زهری است مهلک که اگر در دل و جان آدمی رسوخ کند، او را در اندک زمانی از پای در میآورد، اما آن حقیقت نباید ما را از این حقیقت متناظر با آن غافل سازد که امید واهی نیز اثری مشابه بر جای میگذارد و شخص را در خود فریبی و آرزو اندیشی غرق میکند.
اما چرا چنان وضعیتی به وجود آمده که برخی از ایرانیان اینگونه دل در گرو امید بخشیهای مخدرگونه دارند؟ در این باب میتوان چند علت- و نه دلیل- اساسی را ذکر کرد.
1
آدمی به اقتضای طبیعت خویش به تحسین و تأیید و تخدیر میل دارد. جریانهای امروزی مروج امیدبخشیهای کاذب، عموما بر این نکته واقفاند. به بیان دیگر اینها همچون دکانهایی هستند که کالایی را عرضه میدارند که مشتری پسند است. در طول تاریخ بشر، همواره میل به مخدرات و مسکرات در برخی مقاطع، فجایع بزرگی را به بار آورده است. به عنوان مثال، در عصر قاجار رواج بیرویهی تریاک جامعهی ایران را فلج کرد. جریانهای فوقالذکر نیز به نوعی مخدر روح و روان آدمی هستند و طبیعتاً دور از ذهن نیست که این جریانها نیز در آینده فجایعی را به بار آورند، البته در ساحت روح و روان و نه در ساحت جسم و بدن.2
میل به تسکین و تخدیر در نهایت امر از خصیصهی لذتجویی آدمی ناشی میشود. میل به لذت را نباید دست کم گرفت. جریانهایِ نوظهور مروج موفقیت و امیدواری، عموماً مخاطب را در لذت و بهجت فرو میبرند و اندکی او را از غم زمانه دور میسازند. در روزگار حاضر به دلیل رشد تکنولوژی و همچنین ثروت و رفاه، از یک سو، و سست شدن عوامل بازدارندهی لذتجویی از سوی دیگر، انسانها در مسیر لذتجویی قرار گرفتهاند. در این میانه به هر قسم از لذت خوش آمد گفته میشود، از لذتهای حسی و نازل گرفته تا لذتهای روحی و معنوی. حتی گاه به نظر میرسد که در برخی افراد میل به معنویت، نه به خاطر انگیزههای معنوی، که برای کسب لذتهای جدید و تجربه نشده است.3
خصیصهی تنوعطلبی آدمی نیز در این میان بیتأثیر نیست. آدمی به اقتضای طبیعت خویش از سرگرمیهایی که در پیرامون اوست خسته شده و در پی سرگرمی و اسباب تفریح جدیدی بر میآید. بر این اساس، مدتی است که چنان دکانهایی اسباب سرگرمی افراد شده است. زمانی هنر مهمترین و البته فاخرترین نوع سرگرمی بود. اما هنر نیز دچار تکرار و رکود شده است. زمانی در ساحت هنر معاصر، هر روز سبکها و مکتبهای گونه گونی سر بر میآوردند، ولی در اندک زمانی دلزدگی ایجاد کردند. زمانی امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم و سورئالیسیم و فوتوریسم و دادایسم و...، بیآنکه مجالی بدهند، همچون باران بر سر مخاطب میباریدند، اما امروزه دلزدگی به بار آوردهاند و دیگر رونق سابق را ندارند. هنر معاصر از این حیث در رکود واقع شده است و مدت قابل توجهی، حدود دو دهه است که دیگر طرحنوی در آن در انداخته نمیشود. شاید کمرونقی دکان هنر در رونق گرفتن دکان جریانهای فوقالذکر بیتأثیر نباشد، چه تأثیر هر دو بی شباهت به یکدیگر نیست.4
شاید عامل مهم دیگر خلائی باشد که در ذهن و ضمیر افراد ایجاد شده است. از یک منظر تعلق و دلبستگی برخی از افراد به سنت، و یا دستکم به عناصری از سنت، بهاندازهی گذشته نیست. این گسستن نسبی از سنت منجر به ایجاد خلأ معنوی میشود و طبیعتاً شخص در پی پر کردن این خلأ با کالایی دیگر بر میآید. در واقع چنین دکانهایی در نهایت امرکالای معنوی عرضه میدارند.5
خلأ معنوی محصول تغییر نگرش و جهانبینی است. جهانبینی بخشی از ایرانیان، به خصوص نسلهای جوانتر، در روزگار حاضر یک دست و متلائم نیست. اینان نه یکسره سنتی مینگرند و نه یکسره مدرن. جهانبینی مدرن، به قول وبر، از عالم افسونزدایی میکند و راز و رمزی در آن باقی نمیگذارد و به تبع آن زندگی تا حدودی بیمعنا مینماید. نسلهای پیشین به دلیل آنکه جهانبینی سنتی و دینی داشتند، حیات را معنادار دانسته و در نتیجه در کل امیدوار بودند، چون انسانی که واجد نگرش معنوی است در کل امیدوارانه زندگی میکند.6
نگرش سنتی نگرش قناعت محور است. انسان سنتی در همه چیز به اندک مایهای قناعت میکند، صبور است و امیدوار ولی انسان مدرن ماجراجوست و جاه طلب، وجاهطلبی با قناعت نمیسازد. با وجود آنکه جاه طلبی و ماجراجویی ثمرات پرشماری دارد و در واقع رشد تکنولوژی محصول چنین نگرش جاه طلبانهای است، و اگر جز این بود، آدمی در عصرشکار در جا زده بود، اما در عین حال انسان را مدام از این خانه به آن خانه میکشاند و نمیگذارد در یک جا بند شود.نسلهای پیشین، حتی پدربزرگها و مادربزرگهای ما به واسطهی نگرش سنتی یک دستی که داشتند، قناعت پیشه بودند در لذت و تفریح و انتظارات خویش از حیات، جاهطلبی چندانی نداشتند واین قناعت پیشگی بدانها رضایت خاطر میداد و خلأچندانی، دست کم به اندازهی نسلهای امروزی، احساسی نمیکردند. قناعت پیشگی در کنار رضایت خاطر آنها را در امیدواری نسبی نگه میداشت. اما اینکه آیا چنان سبکزندگیای مصداق روزمرگی است یا نه، پرسشی است دشوار که پاسخ سرراستی ندارد. به بیان دیگر پاسخ این پرسش هم آری است و هم نه. از این منظرکه زندگی آنها واجد خصیصهی پررنگ تکرار بود، طبیعتاً مصداق روزمرگی است، اما از این حیث که اساساً مفاهیم نظری روزمرگی فقط و فقط در چارچوب جهانبینی مدرن معنا پیدا میکند، از منظر خود آن نسل، زندگی آنها به هیچ وجه دچار چنان آفتی نبوده است.
پینوشت:
1- دکتری فلسفهی غرب از دانشگاه علامه طباطبایی
منبع مقاله :ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}