نویسنده: حمیدرضا مقصودی




 

 نقش اَبرمفهوم امید در انسجام حرکت پارادایمی اقتصاد متعارف

هیچ انسانی نیست که با دنیای جدید آشنا باشد و «خدا مرده است» نیچه را انکار کند.(1) اما اگر خدا مرده باشد که نیچه نمی‌تواند این جمله را بیان کند. ماجرای دنیای جدید سراسر همین است. انکار حقایق، انکاری واقعی و دارای اثر که هر متفکر صاحب انصافی که زمانه را بشناسد آن انکار را تصدیق می‌کند، اما انکاری که مبتنی بر امر انکار شده و نیز متکی بر همین انکار است. علم جدید نیز معانی و مفاهیم بسیاری را مستقیما یا تلویحاً انکار کرده است، در حالی که خود، متقوم به آن برپا است. اما نباید پنداشت که این انکار سست و بی‌اثر است، هرگز. اگر علمی مانند اقتصاد مبتنی بر امید برپا است، اتکای این دانش بر «انکار امید» نیز چندان کم‌‌تر از اتکای آن به «امید» نیست.
اغتشاش روش‌شناختی در بسیاری از دانش‌هایی که در حوزه‌ی تکنیک، نظریاتی را طرح می‌کند، دیده می‌شود. پر واضح است که در دانش‌هایی چون اقتصاد، آن گونه که در برخی از انواع فلسفه اهمیت دارد، پایبندی به مبادی معرفت وجود ندارد و اعتبارسنجی از گزاره ها، لزوماً به شیوه‌ای تحلیلی و با تکیه بر آنچه مبادی شناخت نامیده می‌شود صورت نمی‌گیرد. لذا بسیاری از مفاهیمی که در حوزه‌ی چنین دانش‌هایی استخدام می‌شوند و پایه‌ی بسیاری از تحلیل‌ها را تشکیل می‌دهند، . از هرگونه هم عرضی روش‌شناختی به دور هستند؛ به این معنا که برخی از آنها از علوم درجه دو به عاریه گرفته می‌شوند؛ برخی از علوم هم عرض وارد این دانش‌‌ها می‌شوند و حتی برخی از آنها از علومی با سطوح تکنیکی‌تر وارد این علوم می‌شوند و بعضاً با ترکیب این سه دسته مفهوم، می‌توان در حوزه‌ی اقتصاد به عنوان دانشی که به اعتقاد بسیاری از اصحاب آن، دانشی اثباتی است، مفاهیم عمده‌ای را مشاهده کرد که این مفاهیم را حتی خود اثبات‌گرایان از جمله‌ی مفاهیم اثباتی به شمار نمی‌آورند(2). مفاهیمی، چون تعادل، وضعیت مطلوب، تکامل، توسعه، پیشرفت، رفاه، عدالت، عقلانیت و...، که مفاهیمی خارج از گستره‌ی دانش اثباتی هستند در گستره‌ی ادبیات اقتصادی به وفور مشاهده می‌شوند. جالب‌تر اینجاست که در این دانش، گاه اعتبار چنین مفاهیمی از اعتبار مفاهیمی که از صافی اعتبارسنجی، یعنی صافی اثبات‌گرایی، عبور کرده‌اند بیش‌تر است؛ تا جایی که عدول از این مفاهیم در حکم عدولی متاپارادایمی به شمار می‌رود و ناقد را از حوزه‌ی پارادایمی دانش اخراج می‌کند.
از جمله مفاهیمی که در این قالب در دانش اقتصاد وارد شده و چون ستونی محکم بر آن تکیه شده است، مفهوم «امید» است. اینکه این مفهوم از کجا وارد دانش اقتصاد شده است محل تأمل است و اینکه این مفهوم چگونه توانسته است بر گستره‌ی این دانش سایه بیاندازد محل تأملی دیگر. مفهومی که بدون تصریح بر آن، پایه‌ی نظری بسیاری از اصول موضوعه‌ی (3) دانش اقتصاد قرار گرفته است(4) و به دعوی نگارنده، استراتژی حرکت در این دانش واقع شده است.
در ادامه‌ی این نوشتار تلاش می‌کنیم با ورود به حوزه‌ی مفهومی این اصول، ابر مفهوم «امید» را در دانش اقتصاد جایابی کنیم.
عنصر «حرکت» مقوماتی دارد؛ با اغماض از اختلافات موجود بر سر این مقومات، می‌توان آنها را در قالب مبدأ، شیوه (رویکرد)، مسیر و هدف حرکت دسته‌بندی کرد. تحرکات اقتصادی نیز از این مقومات مستثنی نیست؛ به این معنا که هرگونه تحرک اقتصادی اگر در محدودیت مکان و زمان به آن نگریسته شود، دارای مبدأ، مقصد و مسیر است و در عین حال، تحرک اقتصادی جامعه به ناگزیر از یک شیوه بهره می‌برد. آنچه تفکیک بسیاری از مکاتب اقتصادی را منجر می‌شود؛ اصل تصریح و شیوه‌ی تصریح بر هرکدام از این مقومات است. لزوم تصریح براصل مقصد و شیوه‌ی حرکت به سوی مقصد از مبادی اقتصاد متعارف است؛ به این معنا که عقل منفصل حاکم بر این اقتصاد، دانستن هدف و شیوه‌ی حرکت اقتصادی جامعه را لازمه‌ی نظریه‌ی حرکتی می‌داند که همان نظریه‌ی پیشرفت و توسعه جامعه است.
داستان در جایی جذاب‌‌تر می‌شود که این نگرش، هدفی دست‌یافتنی و مسیری قابل ادراک را البته با شیوه‌ای تکنیکال دنبال می‌کند؛ تا جایی که گویی هدف و مسیر نزد او حاضراست و او بر آنها احاطه‌ی کامل دارد می‌تواند با ابزاری ملموس و کاملاً قاعده‌مند به سوی آن حرکت کند. لذا به دنبال دست‌یابی به این اهداف است و راهکار این دستیابی نیز بهره بردن از شیوه‌های تکنیکی و توصیه‌های سیاستی ملموسی در دانش اقتصاد است.
اقتصاددان در توسعه و پیشرفت جامعه به دنبال دانستن همه‌ی ظرایف و لطایف حرکت است و با حاکم‌سازی رویکردی مکانیستی به دنبال تحقق مقصد است(5). در عین حال، اینکه این مکانیسم را از چه عمقی از دانش اعتبارسنجی می‌کند پرسشی است که حداقل در گستره‌ی اقتصاد متعارف بی‌پاسخ مانده است. همچنین است مقصدی که این اقتصاد به دنبال تحقق آن است. اینکه رفاه مقصد است یا عدالت، آزادی مقصد است یا تعادل و اشتغال کامل؟ این‌‌ها پرسش‌هایی است که در دانش اقتصاد مفروغ عنه در نظر گرفته می‌شود و اقتصاددانان تنها یکی از اینها را بر می‌گزینند. بی‌آنکه استدلال چندانی در چرایی این انتخاب داشته باشند؛ از این بالاتر، خود را مسئول پاسخ‌گویی به این چرایی نیز نمی‌دانند؛ اما در عین این ابهام، اقتصاددانان مفاهیمی چون آزادی، رفاه یا عدالت را مفاهیمی کاملاً روشن، بدیهی، ملموس و متفق علیه می‌دانند و این یک تناقض آشکار در نگاه مدرنیستی اثبات گرایانه در اقتصاد مدرن است.
در ضمن این دستگاه حرکتی به ظاهر مُصرَح و مکانیستی و ملموس، عنصری نهفته است که این عنصر در عین ابهام، سیطره‌ی خود را بر حرکت تثبیت کرده است. این عنصر «امید» است در معنایی مدرن. عنصری که تلاش دستگاه مکانیستی اقتصاد متعارف به سوی اهداف متاپارادایمی و البته با شیوه‌ای تکنیکال و مبتنی بر اقتصاد ریاضی و سایر ابزارهای سیاستی و تحلیلی را موجه می‌سازد و مقاصد حرکت دستگاه اقتصاد متعارف را دست یافتنی، موجه و جذاب جلوه می‌دهد و اصحاب این دانش را به تحرک به سوی اهداف این دستگاه وا می‌دارد. عنصری که به اقتصاد متعارف انسجامی پارادایمی اعطا می‌کند و تخیلات این اقتصاد را اهدافی انسانی، متکامل، منحصر به فرد، گریزناپذیر و البته بی‌رقیب و در عین حال، روشن، بدیهی و غیرقابل خدشه می‌نمایاند. عنصری که جبهه‌ی انسانی این پارادایم را به تحرک وا می‌دارد و آن را وادار به صدور و البته تصدیر گزاره‌های عملیاتی برای گستره‌ی جغرافیایی تمام دنیا می‌کند و با القای باور منحصر به فرد و دست‌یافتنی بودن این اهداف، شمولی جهانی می‌یابد.
اما به دلیل ملموس نبودن و ابهام بسیار، ادراک این مفهوم، مستقلاَ امری بسیار مشکل است؛ لذا باید برای یافتن آن از مفاهیم دیگری کمک گرفت. مفاهیمی وجود دارند که به عنوان شاخص‌هایی نماینده(6)، می‌توانند ادراک این مفهوم را در دانش اقتصاد میسرتر سازند. از این جمله می‌توان به بهینه‌یابی(7) ، برنامه‌ریزی ایستا و پویا(8)، وضعیت مطلوب(9)، تعادل(10) (در انواع مختلف مثل تعادل نش)، توسعه(11)، پیشرفت، مکانیسم خود اصلاح‌گر بازار، انتظارات، امید ریاضی(12)، پیش‌بینی، چشم‌انداز، کوتاه‌مدت، میان‌مدت، بلند‌مدت و... اشاره کرد.
هر کدام از این گزاره‌‌ها را می‌توان به نوعی شاخصه‌ی حرکت اقتصادی در جامعه دانست. البته تبدیل این شاخصه ‌ها به روابطی فنی و ریاضی، دریافت مفاهیم آنها را مشکل ساخته است؛ اما در عین حال می‌توان این گزاره ‌ها را گزاره‌هایی دانست که در ضمن تعیین مسیر و هدف، معنا و مفهوم می‌یابند.
این گزاره‌ها به طور ضمنی گونه‌ای از آینده‌نگری را القاء می‌کنند. این مفاهیم، در فردِ مخاطب، احساسی را ایجاد می‌کنند که او را وا می‌دارد، قرار و آرامش را در جایی به جز مقام حال جست‌وجو کند و البته آنچه میان او و این قرار و آرامش فاصله می‌اندازد، جبری زمانی و تلاشی مبتنی بر اندیشه‌ی متعارف اقتصادی است.
به عنوان مثال، اصطلاح «بهینه‌یابی» فرد را متذکر می‌سازد که باید به دنبال وضعیت بهینه باشد؛ وضعیتی که آن وضعیت اگر چه دست‌یافتنی و ملموس است اما به مقامی به جز مقام حال مربوط می‌شود. اقتصاددان بهینه‌ساز، با اجرای رگرسیونی در مقام آینده، وظایفی را برای خود و جامعه تعیین می‌کند که تنها با انجام این وظایف است که آن وضعیت بهینه حاصل می‌شود. همچنین می‌توان به مفهوم «توسعه» اشاره کرد. توسعه‌یافتگی البته در معنای معروف آن حداقل برای بیش از نیمی از جهان، تا به حال رخ نداده و این گستره از دنیا همواره در صدد تحقق این توسعه‌یافتگی است. از سوی دیگر دنیای به اصطلاح توسعه‌یافته نیز وضعیت خود را چندان مطلوب نمی‌داند و همواره در صدد رسیدن به وضع مطلوب است. وضعی که با فرا رسیدن آن مطلوبیتش از دست می‌رود و مطلوبی دیگر را می‌نمایاند.
پیشرفت مفهومی بی‌انتهاست که در هر برهه از زمان خصوصیتی را بر آینده تحمیل می‌کند و جامعه را به سوی این خصوصیت سوق می‌دهد. برنامه‌ریزی، چه در حالت ایستا و چه در حالت پویا، تلاشی بهینه‌یا‌بانه ناظر به مقامی در آینده است. تعادل، خواسته‌ای است که دانش اقتصاد جهت رسیدن به این خواسته، همواره عوامل اقتصادی را به اتخاذ رفتارهایی «عقلانی» تشویق می‌کند. انتظارات، حتی در لفظ نیز گواهی بر انتظار رخ دادی در آینده است. آنچه از این مفاهیم نتیجه می‌شود این است که اقتصاددانان، آینده‌پژوهانی هستند که
سرخوشی، قرار و آرامش بشر را همواره به آینده حواله می‌دهند. رویکردهای کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت نیز از همین حواله حکایت می‌کنند.
آنچه که در اقتصاد پدیدار است این است که بشر همواره باید جهت رسیدن به آینده‌ای به ظاهر ملموس و در واقع موهوم تلاش کند. آینده‌ای که در هیچ کدام از ادوار تطور بشریت در طول دوران مدرن تا به امروز، پدیدار نشده است و دستی نامرئی که وظیفه‌ی رساندن بشر به این آینده‌ی ملموس را دارد، هیچگاه موفق نشده است آن را حاصل کند. آینده‌ای که آن را عقل منفصل اقتصاددانان مدرن طراحی می‌کند و آن را چنان نزدیک و دست یافتنی می‌نمایاند که همه‌ی فعالیت‌های بشر را به سوی آن معطوف می‌کند. آینده‌ای که برای رسیدن به آن در سرتاسر دنیا دستگاه‌های عریض و طویل سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی و داده‌پردازی تأسیس می‌شوند که این دستگاه‌‌ها موظفند با استفاده از نخبه‌ترین افراد و پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها آن را محقق سازند.
بنابراین، نگاه اقتصادی مدرن، اولاً آینده را با اوصافی از جنس آینده طراحی می‌کند؛ ثانیاً آن را دست‌یافتنی می‌نمایند و ثالثاً همه‌ی امکانات را جهت تحقق آن بسیج می‌کند؛ و صد البته که این آینده به باور خود اقتصاددانان، تاکنون محقق نشده است و قرار است در آینده محقق شود. آینده‌ای توأم با تعادل، کارایی بازاری، رقابت کامل، اطلاعات کامل و رفتار عقلانی اقتصادی که رفاه بشریت را به حداکثر ممکن می‌رساند. حداکثری که هر تغییر رفاهی در آن دارای جمع جبری صفراست. وضعیتی که در آن وضعیت، رفاه کسی بیش‌تر نمی‌شود مگر آنکه از سطح رفاه دیگری کاسته شود.
حال اینکه عقل منفصل انسانی تا چه ‌اندازه قدرت طراحی آینده را دارد و انسان تا چه ‌اندازه توان تحقق آن را دارد؟ پرسش‌هایی است که اقتصاد متعارف باید آنها را پاسخ گوید. و البته باید دانست که آینده، آینده است و مقوم آینده بودن آن، آینده بودن آن است. لذا وصفی که ذاتاً متصف به آینده می‌شود، همواره متعلق به آینده است و نه متعلق به حال.
مفهوم امید در اقتصاد متعارف نیز ذیل چنین نوعی از آینده‌پژوهی ترسیم می‌شود. انسان‌ها همواره در انتظار آینده‌ای توأم با خصوصیاتی خاص زندگی می‌کنند. این آینده در اعتقاد آنها فرا خواهد رسید و همین انتظار تحقق است که آنها را به تحرک وا می‌دارد. همین انتظار است که مدل‌های مختلف اقتصادی از قبیل انتظارات عقلایی و تطبیقی، برنامه‌ریزی پویا، مدل‌های ادوار زندگی، مدل‌های رشد، مدل‌های توسعه و... را طراحی می‌کند. با این تفصیل که در دهه‌های اخیر، با اندکی عقب‌نشینی، با ورود مفهوم احتمالات به عرصه‌ی دانش اقتصاد، این امید، محصول آینده‌ای محتمل است. لذا در این دهه‌‌ها مفهوم امید از پیش از آن نیز سست‌اند شده است؛ چرا که تا پیش از این دوره، آینده‌ی ترسیم شده، مفهومی قطعاً دست‌یافتنی بود و لذا اگر امیدی وجود داشت، این امید ناظر به پدیده‌ای بود که قطعاً باید رخ می‌داد؛ اما در این دوران امید به آینده‌ای تعلق می‌گیرد که رخ داد آن محتمل است و هر چه این احتمال بالاتر رود، امید بیش‌تر می‌شود. ابزارهایی چون امید ریاضی، حد، مشتق، دیفرانسیل و انتگرال نیز که از ریاضیات عاریه گرفته شده‌اند، به دلیل قابلیت تبیین این آینده‌ی محتمل، روز به روز در اقتصاد محبوب‌اند شده‌اند. به این معنا که اقتصاد ریاضی متأثر از اهمیت یافتن مفهوم امید روز به روز متحول شده و از ابزارهای جدیدی استفاده کرده است.
نظریه‌ی بازی‌‌ها به عنوان منطق مسلط طراحی اقتصادی دولت‌ها و شرکت‌‌ها در دنیای امروز نیز خود محصول مفهوم انتظار است؛ انتظاری که از رفتار ذی‌نفعان اقتصادی و در پی رخ داد هر پدیده‌ای وجود دارد؛ و الگوریتم این رفتارهای آینده است که نظریه‌ی بازی را طراحی می‌کند؛ و البته همین امید است که «تعادل‌نش» (14) را در بازی‌های مختلف تضمین می‌کند. امیدی که به رفتار عقلانی(15)، بهینه‌سازی تصمیم، انتخاب مبتنی بر بازار و البته اثبات سایر شرایط وجود دارد.
لذا مفهوم امید را می‌توان مقوم قاطبه‌ی تحرکات دانشی و نظری در اقتصاد متعارف دانست؛ البته با این تأکید مجدد که این امید، امید به آینده‌ای در ظاهر واضح و ملموس و در واقع موهوم و مبهم است؛ چرا که طراح این آینده، انسانی است که خود در مقام حال زندگی می‌کند و از ابزاری دقیق و مطمئن که بتواند آینده را طراحی یا پیش‌بینی کند محرم است.

پی‌نوشت‌:

1- دانشجوی دکتری علوم اقتصادی دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
2- البته این توجه نیز وجود دارد که ارزش خنثایی، به عنوان آرمان تخیلی اثبات‌گرایان در این فرض به عنوان یک گزاره‌ی مقبول در نظرگرفته شده است؛ در غیر این صورت که در گزاره‌های اثبات‌گرایانه نیز غلیان ارزش‌‌ها پدیدار است.
3-Axioms
4- این عدم تصریح، کاربرد لفظ اصل را در این مقام توجیه می‌کند. به این معنا که اصولی که برشمرده خواهد شد، اگر چه ابتنای نظری برمفهوم امید دارند اما در دانش اقتصاد هیچگاه به این ابتنای نظری پرداخته نشده است.
5- این رویکرد پس از ادوار مارجینالیسم اقتصادی، مکانیسم ریاضی را برای تحقق انتخاب کرده است.
6-Proxies
7-optimization
8-Static and Dynamic programming
9-desirable situation
10-Equilibrium
11- Development
12-Expectation
13-Expected Value
14-Nash Equilibrium
15–Rational Behavior.

منبع مقاله :
ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85