نگاهي به ناسيوناليسم اروپايي
نگاهي به ناسيوناليسم اروپايي
نگاهي به ناسيوناليسم اروپايي
پيامهاي متناقض اروپا
سخن گفتن از ناسيوناليسم اروپايي پس از پيروي لندن،برلين و پاريس از مشي يونيورساليستي نومحافظه کاران واشنگتن کارساده اي نيست.اين نوع ناسيوناليسم پس از ادغام اروپاييها در معادلات فرا آتلانتيکي نظام بين الملل در حد يک تئوري محض باقي مانده است .رفتار سياستمداران اروپايي سبب انهدام تدريجي مرزهاي اروپاي واحد و ايجاد ساختاري نامتوازن در درون اتحاديه اروپا شده است.حتي اجرايي شدن طرح گوام از سوي کشورهاي اروپايي و وقوع انقلابهاي رنگين در حياط خلوت مسکو نيز نتوانسته است روح همگرايي را در کالبد بيجان اتحاديه اروپا بدمد.حاکميت ناسيوناليسم بر معادلات اروپا در وهله اول معلول ايجاد همگرايي هرچند نسبي در اين قاره است.بر اين اساس پيوند اعضاي اين مجموعه بايد مستحکم و موثر باشد.اما هم اکنون شاهد شکل گيري نوعي پيوند از نوع کمپلکس فعال در اتحاديه اروپا هستيم.اين نوع پيوند کاملاسست و مقطعي است و با کوچکترين دخالت جريان خارجي ،ازجمله دخالتهاي آمريکا يا تغيير رفتار مسکو بر هم مي ريزد.اتحاديه اروپاي امروز را مي توان به مانند طناب معلقي تشبيه کرد که در دوسوي آن واشنگتن و مسکو قرار دارند.کاخ سفيد و کاخ کرملين طي سالهاي اخير چينش پازلهاي اروپا واحد را به سود خود تنظيم نموده اند.روسها از ابتداي سال 2006 ميلادي بازي با برگ برنده انرژي را آغاز نموده اند.از سوي ديگر،پيروزي احتمالي دموکراتها در انتخابات رياست جمهوري سال 2008 آمريکا به طور خودکار سبب افزايش قدرت مانور مسکو در معادلات اروپا خواهد شد.
به اتحاديه اروپا بازمي گرديم.مجموعه اي که منافع کلان آن با خواسته هاي مقطعي آمريکا گره خورده است.در طول 7 سال اخير سکاندارن اروپا سياستمداراني سردرگم بوده اند که اعتقادي به همگرايي در ميان خود نداشته اند.توني بلر از همان ابتداي حضور خود در خانه شماره 10 داونينگ استريت بر اساس همان توصيه وينستون چرچيل عمل کرد وميان منافع سياست خارجي انگلستان و منافع آمريکا در جهان ارتباطي مستقيم برقرار نمود.پس از برکناري توني بلر و جايگزيني گوردون براون،نخست وزير جديد انگلستان ناچار شد جهت جلوگيري از شکست حزب کارگر تمرکز خود بر مرزهاي داخلي کشورش را افزايش دهد.عقب نشيني نيروهاي انگليسي از بصره نيز فراري مدرن به سبک بريتانيايي بود.گريزي ظريف از اتحاد بدون چون و چرا از آمريکا.اما براون وامدار حزبي است که ديگر محبوبيتي در ميان شهروندان انگليسي ندارد.آمريکا نيز از اين فرصت استفاده نموده و با ايجاد ارتباطي غبرقابل انتظار با حزب مخالف محافظه کار به رهبري ديويد کامرون،وابستگي دولت احتمالي بعدي انگلستان به خود را تضمين نموده است.
آلمان در زمان صدرات اعظمي گرهارد شرودر سعي کرد ماهيت اروپايي خود را در معادلات بين المللي پررنگ تر نمايد.حضور ژاک شيراک در کاخ اليزه نيز اين رويکرد ژرمنها را تقويت نمود.اما با استعفاي شرودر و آغاز دوران صدارت اعظمي آنگلامرکل و دموکرات مسيحي ها،برلين وارد فضايي کاملاپارادوکسيکال شد.اين تناقض ناشي از رويکرد دوگانه مرکل نسبت به مسائل سياست خارجي کشور خود بود.صدر اعظم آلمان از يک سو حمايت برلين از رويکرد خشوونت طلبانه نومحافظه کاران آمريکا را دوچندان ساخت و از سوي ديگر سعي در احياي اروپاي واحد داشت.اين رويکرد دوگانه در نهايت سبب عقبگرد بيشتر اروپا از مسير خود شد.آنچه مسلم است اينکه استقلال اروپا نمي تواند در قالب نگاهي فراآتلانتيکي عينيت يابد.اين قاعده ايست که صدراعظم آلمان آن را
به کلي فراموش کرده است.پايان قدرت شيراک و جايگزيني نيکولاسارکوزي در پاريس اروپا را وارد فاز تازه اي ازبحران ناسيوناليستي نمود.گرايش شديد رئيس جمهور فرانسه نسبت به بوش پسر و ديک چني باعث دور تر شدن اتحاديه اروپا از همگرايي شد.شکستهاي مکرر سوسياليستها و سوسيال دموکراتها در اروپا نيز در ساختار شکني اتحاديه اروپا بي تاثير نبود. همچنين مخالفت برخي کشورهاي اروپايي با پيوستن به يورو و تمايل کشورهايي مانند ايتاليا،اسپانيا،لهستان،پرتغال و... نسبت به نقش آفريني بيشتر در مقابل تروييکاي آلمان،انگلستان و فرانسه اتحاديه اروپا را به مجموعه اي کاملابرهم ريخته تبديل نمود.آيا در اين مجموعه مي توان نشانه اي از ناسيوناليسم اروپايي را يافت؟
پاسخ اين سوال منفي نيست.!در حالي که بوش پسر به پايان دوران رياست جمهوري خود نزديک مي شود و دموکراتها از اکنون خود را پيروز انتخابات رياست جمهوري سال 2008 مي دانند،حزب روسيه واحد به رهبري ولاديمير پوتين همچنان به روند رو به رشد خود در مسکو ادامه مي دهد.از اين رو با پايان سال 2008 ميلادي وزنه رقابت کاخ سفيد و کاخ کرملين براي نخستين بار طي سالهاي اخير به سود روسها سنگين خواهد شد.اين مسئله اروپا را نيز دچار تحولاتي بنيادين خواهد نمود.تحولاتي که به تبع بر رفتار همه اعضاي اتحاديه اروپا اثر خواهد گذاشت.نبايد فراموش کرد که نگاه تهديد محور اتحاديه اروپا نسبت به مسکو همچنان ادامه خواهد يافت.از اين رو در پايان سال 2008 اتحاديه اروپا از يک سو خود را در مقابل روسيه اي مقتدر خواهد يافت که دغدغه قطبيت لحظه اي مقامات آن را آرام نمي گذارد.اما از سوي ديگر در آمريکا احتمالادموکراتهايي بر سر کار خواهند آمد که بايد انرژي خود را صرف حل معماي عراق کنند.معمايي که اصلي ترين ميراث بوش پسر براي دولت بعدي آمريکا محسوب مي شود.بديهي است که در اين فضا دموکراتها قادر به تعيين رفتارهاي اتحاديه اروپا در قبال مسائلي مانند نحوه برخورد با روسيه نخواهند بود.حتي بسياري از دموکراتها در تلاش هستند با پيروي از الگوي سياست خارجي بيل کلينتن،دوران تنش زدايي تازه اي را با مسکو آغاز نمايند.در اين ميان تکليف اتحاديه اروپا چيست؟
اخيرا شاهد سيگنال معناداري بوديم که از سوي نيکولاسارکوزي براي پوتين فرستاده شد.برخلاف موج منفي انتقادات وارد شده به انتخابات پارلماني روسيه که در آن حزب “روسيه متحد” به رياست ولاديمير پوتين موفق به کسب اکثريت آراء شد، رييس جمهور فرانسه در يک گفتگوي تلفني پيام تبريک خود را تسليم رييس جمهور روسيه کرده است. سارکوزي درحالي پيروزي پوتين را به وي تبريک گفت که اين امر برخلاف جهت گيري هاي وزارت امور خارجه ي فرانسه بوده است.
رييس جمهور فرانسه با اين اقدام خود شايد در پي امتيازدهي به رابطه فرانسه و روسيه بوده است و بيشتر به حمايت از منافع اقتصادي فرانسه در روسيه مي انديشيده است. اتحاديه ي اروپا قبلادر واکنشي انتقادي نسبت به انتخابات روسيه به دليل محدوديت رسانه ها و گروه هاي مخالف، درستي آن را رد کرده بود.
پيام تبريک رييس جمهور فرانسه به پوتين خشم اتحاديه اروپا را برانگيخته است چرا که عملکرد متفاوت سارکوزي در اين مورد، موضع واحد اتحاديه اروپا در قبال روسيه را خدشه دار کرده است. ديپلمات هاي اتحاديه اروپا با شکايت از اين اقدام سارکوزي، پيام تبريک وي را سدي بر سر راه تصديق جعلي بودن انتخابات روسيه دانستند. از زمان رياست جمهوري سارکوزي وي موضعي متفاوت و انتقاد برانگيزي را در مقايسه با ژاک شيراک، رييس جمهور سابق اين کشور و در برابر روسيه اعمال کرده است. همين امر انتقادات گروه هاي مخالف در فرانسه را برانگيخته است.
اين پيام سارکوزي نشاندهنده اين حقيقت است که فرانسه از اکنون سعي دارد خود را براي تحولات سخت سال ميلادي آينده آماده نمايد.اين در حاليست که آنگلامرکل در آناليز آينده اروپا در سال 2008 عاجز مانده است.مقامات آلماني اخيرا به شدت از پيروزي حزب روسيه واحد در انتخابات روسيه انتقاد نموده است.همچنين برلين موافقت خودرا با استقرار سيستم دفاع ضدموشکي ايالات متحده آمريکا در خاک کشورهاي اروپايي مانند لهستان و چک اعلام نموده است.اين در حاليست که ياروسلاو کازينسکي،برادر دوقلوي لخ کازينسکي به دليل حمايتهاي مکرر خود از اين طرح طعم شکست انتخاباتي از رقيب خود “دونالد تاسک”را چشيده است.به راستي اروپا به کدام سو مي رود؟آيا ناسيوناليسم اروپايي در معادلات اتحاديه اروپا احيا مي شود؟آيا نسل جديد سياستمداران اروپايي مولد همگرايي در اتحاديه اروپا خواهند بود؟
پاسخ اين سوالات و دهها دغدغه ديگر در خصوص اروپاي واحد را بايد در پايان سال 2008 ميلادي جست و جو نمود.سالي که در آن اروپا مجبور خواهد بود مسير خود در نظام بين الملل را تغيير دهد.مسيري که از همان ابتداي سال 2000 محکوم به شکست بود.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}