پیوند تفسیر موضوعی با دیگر گونههای تفسیر
نمیتوان به طور دقیق میان گونههای تفسیر جدایی افکند، به طوری که روابط و پیوندهای نزدیک میان آنها گسیخته شود. هر گونهای از تفسیر زمینه، روش و نتایج خود را دارد.
نویسنده: مصطفی مُسلِم
مترجم: هادی بِزدی ثانی
مترجم: هادی بِزدی ثانی
نمیتوان به طور دقیق میان گونههای تفسیر جدایی افکند، به طوری که روابط و پیوندهای نزدیک میان آنها گسیخته شود. هر گونهای از تفسیر زمینه، روش و نتایج خود را دارد.
این جدایی از آن رو شدنی نیست که گسترهی پژوهش یکی است و آن سخن خداوند پاک و والاست؛ و نیز آرمان و آماج مفسر یکسان است که همانا روشن ساختن خواستِ خداوند پاک و والا از آیات است، به اندازهی توان بشری. با وجود این شیوههای مفسران در رسیدن این آرمان و آماج، چیزی است که در برخی موارد با هم اختلاف دارند و از گونهای دیگر مینمایند، هر چند این اختلاف در روش هم، اختلافی تباینی و متضاد نیست که میان آنها جدایی افکَند، بلکه از نوع تنوع و گونهگونی و ترادف است که برخی، برخی دیگر را در ادای مقصود یاری میرسانند.
بعضی از گونههای تفسیر مبنا و بنیادی شمرده میشوند که آغازگاهیاند تفسیری دیگر را، بنابراین مفسرِ پژوهنده از هیچ گونه از گونههای تفسیر بی نیازی نمیتواند جست.
از این رو، پژوهنده در تفسیر اجمالی یا موضوعی یا سنجشی (تطبیقی)، از تفسیر ترتیبی بی نیاز نیست، چه تفسیر ترتیبی به استواری در پی شناخت معنای واژگانیِ کلمه و مفهوم شرعی آن و شناساییِ رابطِ میان کلمات و جمله، و میان جملات در آیه، و میان آیات در سوره است. همچنین، این تفسیر به شناخت قرائات و تأثیر آن در معنا و مفهوم آیه، وجوه اِعراب و نقش آن در سبکهای بیانی و اعجاز قرآن کریم و دیگر مواردی میپردازد که معنا و مفهوم را روشن میسازند.
از این رو کسی که آهنگ تفسیر موضوعی آیات را دارد، تا زمانی که تفصیلاتِ ارائه شده در تفسیر ترتیبی را برای روشن داشتن معنا و مفهوم و در ادامه، برای ارائه شیوهای هماهنگ با درک فرهنگی مخاطبان به بررسی ننهاده باشد، نمیتواند موضوع آیاتی را که بر آن است با شیوهی ویژهی خود، آموزههای آن را دریافتنی و مفهوم سازد و جنبههای رهنمودی آیات را آشکار دارد، تبیین نماید.
همینگونه است کسی که آیات و تفسیر آن را با شیوهی تفسیر سنجشی (تطبیقی) برمیرسد؛ چه حکم و داوری دربارهی چیزی فرع بر تصور و برداشتی است که از آن چیز انجام میگیرد.بنابراین چنین کسی باید به گفتههای مفسران که دربارهی تفسیر آیات قلم زدهاند، آگاهی کامل داشته باشد تا بازشناسد مفسری را که از روح متن و هدف بنیادین آیات گرانسنگ بیرون نمیشود، از مفسری که در تأویل این آیات به بیراهه رفته و آیات را بر چیزی بار کرده است که آن را برنمیتابد؛ یا مفهوم زبانیِ واژهای قرآنی را درنیافته و در معنای آن به نادرستی افتاده و آن را به تأویل درستش برنگردانیده است و از این رو در تأویل آیات به دور افتاده و در تنگناها و دشواریها گرفتار آمده است.
چنین کسی که دربارهی درستیِ شیوهی مفسر یا نادرستی آن و کارکشتگی و استادی وی در تفسیر یا سردرگمیاش در آن داوری میکند، باید آگاهی فراوان به معانی و آموزههای آیات ارجمند داشته باشد. از این رو وی را چارهای نیست مگر بازگشت به تفسیر ترتیبی. چنین کسی گاه برای تبیین داوری خود دربارهی تفاسیری که در میان آنها به سنجش میپردازد، شیوه تفسیر موضوعی آیات را به کار میبندد.
با این همه اتکای پژوهنده در تفسیر موضوعی بر تمامیِ گونههای پیشین تفسیر امری بنیادین و مهم در نگارش و شیوهی اوست و وی از هیچ یک از گونههای تفسیر بی نیاز نیست.
بنابراین، این گونه از تفسیر نتیجه و ثمرهی همه گونههای تفسیر است؛ تفسیر موضوعی، فرجامین مرحلهای است تخصصی از مراحل گونههای پیشین تفسیر، زیرا:
الف) هنگامی که مفسر آیات مربوط به موضوعی از موضوعات را گرد میآورد، گزیری از بررسیِ معانی و مفاهیم واژگانی نیست که آشکارا این موضوع را بیان میدارند یا به آن اشاره میکند یا این که موضوع از مستلزمات این واژه یا عبارت است یا نتیجهای از نتایج کاربرد چنین عبارتی.
چه بسا یک جمله یا آیه در دو جای مختلف به کار گرفته میشود و بسته به بافت و ارتباط میان آیات، معنا و مفهومی مختلف داشته باشد.
از این رو برای آن که پژوهنده دربارهی این گونه از تفسیر - یعنی تفسیر موضوعی - دریافت و درکی داشته باشد، چارهای ندارد مگر فهم و دریافتی کامل از گفتهها و نگرشهای مفسران که در بررسی چنین آیاتی، خامه فرسودهاند.
ب) بسیار میشود که در گفتهها و دیدگاههای مفسران که در بررسیِ متن قرآن قلم زدهاند، تباین و ناسازی هست، به گونهای که جمع میان آنها شدنی نیست. آیات قرآنی برتابندهی وجوه معنایی گونهگون و متعددیاند؛ از این رو مفسر را که دربارهی موضوعی مینگارد و در تفسیر آیهی مربوط به موضوعش این گونه گفتهها و نگرشها را جسته است، گزیری از درنگی شکیبانه و باریک بینانه نیست؛ وی را چارهای نیست مگر این که برای ترجیحِ میان این گفتهها و شناخت درست از نادرست آن، نگرشهایی روشن پیش دارد و از میان این گفتهها، نظر هماهنگ با موضوعش را برگزیند تا عناصر و بن مایههای موضوع و ارتباط میان شیوههای قرآنی در معنارسانی روشن گردد و رهنمودهای قرآنی مربوط به موضوع پژوهش حاصل آیند؛ این است همان تفسیر سنجشی (تطبیقی).
ج) هنگامی که پژوهنده موضوعی را در تفسیر موضوعی برمی رسد، تنها بر پایهی یکی از دو روش زیر است:
- موضوعی را در سراسر قرآن بررسد.
در چنین هنگامی چارهای ندارد جز دسته بندی موضوع به عناصر و اجزایی که بر پایهی بررسی آیات گرانسنگ انجام گرفته است.
وی برای تعبیر و بازنمود جزئی که از درون آیات استنباط کرده و بیرون کشیده، ناگزیر است به تفسیر موضوعی پناه بَرَد تا این عنصر را بررسی کند و به شرح و توضیح آن پردازد و دلایلی را برایش پیش دارد.
- موضوع را در سورهی قرآنیِ مشخصی بررسد.
در این هنگام وی را گزیری نیست مگر دستهبندی سوره به بخشهایی براساس ترتیب آیات سوره یا بر پایهی تسلسل و پیوستگی عناصر و اجزای موضوع، یا با توجه به هدف اساسی و بنیادین سوره یا محوری که سوره بر گرد آن میچرخد.
از این رو بر پایهی آنچه گذشت، نتیجه میگیریم که گونههای تفسیر به یکدیگر پیوسته و مرتبط و مبتنی برهمند که مفسر با وجود گونهای از آن از گونههای دیگر بی نیازی نمیتواند جست. بویژه پژوهشگر در تفسیر موضوعی چارهای ندارد جز این که در سطح بالایی از آگاهی و دانش به گونههای دیگر تفسیر باشد؛ چه گونههای دیگر تفسیر سنگ بناهای آغازین و مواد خامیاند که مفسر، تفسیر موضوعی خود را بر آن بنیاد مینهد.»منبع مقاله :
مسلم، مصطفی؛ (1390)، پژوهشی در تفسیر موضوعی، ترجمهی هادی بزدی ثانی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}