نویسنده: رمون بودن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی




 

 Methodology
این مفهوم که توصیف فعالیتی از جانب دانشمندان در نقد روش‌ها، نظریه‌ها، مفاهیم و/ یا یافته‌های پژوهش علمی است، نباید با «تکنولوژی» اشتباه گرفته شود، یعنی فعالیتی که با فنون و ابزارها و قواعد مورد استفاده در پژوهش علمی سروکار دارد.
اهمیت روش‌شناسی دلیل ساده‌ای دارد: در علوم اجتماعی و انسانی و همچنین در علوم طبیعی، روش‌شناسی درباره‌ی مسیر مهم و خطیری بحث می‌کند که پیشرفت علمی از طریق آن حاصل می‌شود (که مسلماً مسیری یگانه و انحصاری نیست). فهم بهتر جهان ممکن است، به شیوه‌ی کارل پوپر، از این طریق حاصل شود که فرد نظریه‌هایی ابداع کند و بکوشد آن‌ها را تا حد امکان با داده‌های مشاهده‌ای مطابقت دهد. ولی ممکن است با اتخاذ دیدگاه انتقادی تأملی نیز به دست آید که دانشمند را متوجه فعالیت خود می‌کند. از این رو، نظریه‌ی نسبیت خاص احتمالاً تا اندازه‌ای نتیجه‌ی ناکامی آزمایش میکلسن- مورلی بود، اما نتیجه‌ی تجزیه و تحلیل انتقادی آلبرت اینشتین درباره‌ی مفهوم همزمانی هم بود. با این که پیش از آن که اکثر مردم این مفهوم را بی‌چون و چرا و فارغ از هر مسئله و معضلی می‌دانستند، اینشتین متوجه شد که این مفهوم فقط به شرطی می‌تواند روشن و بی‌ابهام باشد که رویدادها در اجسامی رخ ندهند که با سرعت زیادی در حال دورشدن از- یا نزدیک‌شدن به- یکدیگرند. همان‌طور که می‌دانیم این تحلیل انتقادی درباره‌ی مفهومی آشنا و مأنوس، انقلابی در بازنمایی دنیای فیزیکی ایجاد کرد.
از میان جامعه‌شناسان کلاسیک، ماکس وبر و همین طور امیل دورکیم توجه زیادی به مباحث روش‌شناختی کردند و نوشته‌های مهمی را به این مبحث اختصاص دادند. از میان جامعه‌‎شناسان مدرن نیز پل لازارسفلد شدیداً بر اهمیت روش‌شناسی در پیشرفت علوم اجتماعی پافشاری می‌کرد. او در تعدادی از آثار خویش، و خصوصاً در کتابی که با همکاری ام. روزنبرگ تحت عنوان زبان پژوهش اجتماعی منتشر کرد، سعی کرد روش‌شناسی نهادی شده در علوم اجتماعی را تشریح کند. متأسفانه، خود مفهوم روش‌شناسی غالباً با کژفهمی همراه است: برای اثبات درستی این سخن کافی است به این واقعیت اشاره کنیم که درس‌های روش‌شناسی یا متدولوژی در بسیاری جاها در واقع درس‌های تکنولوژی یا فنون تحقیق است.
چند مثال روشن خواهد کرد که روش‌شناسی می‌تواند تأثیر مهمی بر علوم اجتماعی داشته باشد. مطالعه‌ی توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی هنگامی به مسیر تازه‌ای افتاد که معنای اندازه‌ی کل تولید ملی مورد انتقاد قرار گرفت و ایضاح شد، و هنگامی که معلوم شد تولید ناخالص ملی (GNP) یک کشور افزایش فوق‌العاده‌ای خواهد یافت تنها اگر، با توجه به روش تعریف این کمیت، هر شهروندی به جای اتومبیل خودش، اتومبیل همسایه‌اش را تمیز کند. به همین ترتیب، معلوم شده است که نابرابری درآمدها را می‌توان به چند روش اندازه‌گیری کرد و هیچ تضمینی نیست که همه‌ی سنجه‌ها به نتیجه‌ی یکسانی ختم شوند. اگر میله‌ی A بلندتر از میله‌ی B باشد، این واقعیت، مستقل از روش اندازه‌گیری طول این دو میله، همیشه ثابت خواهد بود، ولی در اندازه‌گیری نابرابری درآمدها، وقتی از شاخص معینی استفاده می‌کنیم شاید به این نتیجه برسیم که توزیع درآمدها در جامعه‌ی A بیش از جامعه‌ی B به صورت برابر است، ولی با شاخص پذیرفته‌شده‌ی دیگری ممکن است به این نتیجه برسیم که در جامعه‌ی A نابرابری توزیع درآمدها بیش از جامعه‌ی B است. تا وقتی این نکته تشخیص داده نشود، ممکن است نتیجه‌گیری‌ها و ادعاهای نادرست زیادی بر اساس سنجه‌های نابرابری مطرح شود.
یکی از نکته‌های روش‌شناختی که لازاسفلد مطرح ساخت، شهرت خاصی پیدا کرد: همبستگی میان x و y می‌تواند کاذب باشد، یعنی، با هیچ‌گونه تأثیر علّی میان x و y انبطاق نداشته باشد. چندین پژوهش مهم را می‌توان نام برد که اهمیت‌آن‌ها در این بوده که کاذب بودن همبستگی‌هایی را ثابت کرده که پیش از آن رابطه‌ی علّی تلقی می‌شدند. بر این مبنا، مناقشه‌ی پسا وبری درباره‌ی اخلاق پروتستانی نشان داده است که به رغم اعتقاد وبر به تأثیر مستقیم خلق و خوی پیوریتنی بر شکل‌گیری و رشد روحیه‌ی سرمایه‌داری، این همبستگی را باید نتیجه‌‎ی چند تأثیر غیرمستقیم به شمار آورد. نویسندگانی همچون لوتی و ترور روپر نشان دادند که مثلاً کشورهایی که این اعتقاد جدید را پذیرفتند، به تجارت و فعالیت اقتصادی نیز نگرش مساعدتری داشتند. خود وبر نیز دریافته بود که هوگنوهای (1) فرانسوی به این دلیل در عرصه‌ی تجارت فعال بودند که رسماً یا عملاً امکان فعالیت در سایر فرصت‌های حرفه‌ای خصوصاً حرفه های فرهنگی و سیاسی را نداشتند.
همان‌طور که در مورد مفهوم وقوع همزمان در فیزیک اشاره شد، روش‌شناسی می‌تواند غالباً به شکل تحلیل انتقادی مفاهیم رایج در علوم اجتماعی باشد. از همین رو بود که دورکم از مفهوم «ذهنیت بدوی» لوی- برول که برای تبیین عقیده به جادو به کار می‌رفت، رضایت نداشت، شاید به این دلیل که در این مفهوم نوعی حالت ارتجاعی و چرخه‌ای تشخیص می‌داد. در هر حال، دورکم نظریه‌ای درباره‌ی جادو پروراند (که شبیه نظریه‌ی وبر بود) و سعی کرد نشان دهد که جادو را می‌توان با دلایل خوبی تبیین کرد، بی‌آن که فرض کنیم قواعد منطقی و رویه‌های ذهنی «بدوی‌ها» متفاوت از ما بوده است. این انتقاد را می‌توان تعمیم داد: بسیاری از نویسندگان معاصر نسبت به نگاه غیرعقلانی یا «زیاده اجتماعی» به انسان، کنشگران اجتماعی و رفتار اجتماعی موضع انتقادی دارند و با پیروی از سنت وبری پیشنهاد کرده‌اند که رفتارها و عقاید را ناشی از دلایل بدانیم، دست کم تا وقتی که شواهدی برای نقض آن نباشد. در واقع، اهمیت جامعه‌شناسی دین وبر پیش از هر چیز در روش‌شناسی آن است: نوآوری و اصالت آن در این واقعیت نهفته است که با مثال‌های فراوان نشان می‌دهد حتی عقاید در ظاهر به غایت عجیب و دور از ذهن را می‌توان به مثابه عقایدی ملهم از دلایل معقول تبیین کرد. به این ترتیب، صاحب‌منصبان رومی دلایل خوبی داشتند که مجذوب آیین میترا شوند: این آیین دربردارنده‌ی ارزش‌های سلسله‌مراتبی‌ای بود که به ارزش‌های حکومت روم شباهت و قرابت داشت.
روش‌شناسی می‌تواند به صورت نقد نظام‌مند افکار، مفاهیم، استنباط‌های برگرفته از داده‌های آماری یا کیفی، یا مدل‌های رفتاری پیشنهادی در علوم اجتماعی باشد. همچنین روش‌شناسی می‌تواند درباره‌ی ماهیت تبیین در علوم اجتماعی بحث کند. از همین روی است که برخی نویسندگان معتقدند علوم اجتماعی را باید علوم تفسیری قلمداد کرد و نه تبیینی. از نظر بعضی دیگر، ساختن و پرداختن مدل‌ها یکی از فعالیت‌های عمده‌ی علوم اجتماعی و طبیعی است و این کار کاملاً به معنای تبیین کردن است.

پی‌نوشت‌:

1. Hoguenots، پروتستان‌های فرانسوی سده‌های شانزدهم و هفدهم. -م.

منبع مقاله:
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.