نام پدر حضرت مهدي عليهما السلام

غالب علماي اهل سنت معتقدند که اسم پدر امام مهدي عليه السلام عبدالله است، و اين به جهت استناد به روايتي است که در «سنن ابي داوود» از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛ (1) «نام او همنام من، و نام پدرش همنام پدر من است». و اين با اعتقاد اماميه و تعدادي از علماي اهل سنت سازگاري ندارد.
1- اين حديث را به تمامه هر کدام از ترمذي، ابن ماجه، ابونعيم اصفهاني، در کتاب هاي خود نقل کرده اند، ولي در هيچ کدام از آن ها جمله ي آخر يعني «و اسم ابيه اسم ابي» وارد نشده است. (2)
2- احمد بن حنبل با گستردگي اطلاعاتش در حديث و نزديکي عصرش به عصر تابعين و با آن که احاديث امام مهدي عليه السلام را به طور وفور نقل کرده، اين زيادتي و ذيل را در مسند خود نياورده است.
3- اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام که احاديث حضرت مهدي عليه السلام را با سندهاي خود از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل کرده و علماي اماميه نيز آن ها را بازگو نموده اند، هرگز به اين ذيل اشاره نکرده اند.
لذا با اين ادله و شواهد و قرائن ديگر پي خواهيم برد که اين روايت هرگز صحيح نبوده، بلکه مي توان آن را از مجعولات و موضوعات عباسيان دانست؛ زيرا شکي نيست که دولت عباسي براي تأييد سلطنت خود و تشويق مردم به بيعت با محمد بن عبدالله ملقب به مهدي عباسي، سومين خليفه ي دولت عباسي، دست به هر جنايتي از جمله جعل حديث و نسبت دروغين آن به رسول خدا صلي الله عليه و آله مي زدند.
تحليل تاريخي اين مطلب اين است که عباسيان مخفيانه درصدد جمع يار و ياور براي خود برآمدند تا بتوانند بر ضد دولت امويان قيام کنند. اعلان و شروع انقلاب و شورش خود را از شهرهاي خراسان آغاز کردند، و با اعمال زور و سياست هاي موذيانه و فريب کارانه توانستند خلافت را از دست امويان خارج سازند. عقيده ي به مهدي منتظر توانست در اين راه و هدف و تثبيت خلافت و توسعه ي آن کمک شاياني به عباسيان بنمايد.
منصور عباسي که عبدالله نام داشت فرزندش محمد را به عنوان خليفه و جانشين خود معين کرد و به مردم دستور داد تا با او به عنوان ولايت عهدي و جانشيني بعد از خود بيعت کنند. براي تشويق و تحريص مردم به اين کار لقب مهدي را بر فرزندش گذاشت، تا مردم به گمان اين که او مهدي منتظر است با او بيعت کنند. ولي از آنجا که اسم خودش عبدالله بود دستور داد تا حديثي جعل کرده و در آن اسم پدر مهدي امت را عبدالله معرفي کنند.
مرحوم شهيد مطهري در اين زمينه مي فرمايد: «حتي ما مي بينيم يکي از خلفاي عباسي اسمش مهدي است پسر منصور... مورخين و از آن جمله «دارمستر» نوشته اند که منصور مخصوصا اسم پسرش را مهدي گذاشت، براي اين که مي خواست استفاده ي سياسي کند، بلکه بتواند يک عده مردم را فريب دهد، بگويد آن مهدي که شما در انتظار او هستيد پسر من است. و لهذا «مقاتل الطالبيين» و ديگران نوشته اند که گاهي با خصيصين خودش که روبرو مي شد به دروغ بودن اين مطلب اعتراف مي کرد...». (3)
ابوالفرج اصفهاني مي گويد: «هنگامي که منصور خواست براي فرزندش مهدي بيعت بگيرد، فرزند ديگرش جعفر بر او اعتراض نمود. منصور دستور داد تا مردم را حاضر نمودند، آن گاه به خطبا و شعرا امر کرد تا در وصف مهدي و فضائل او سخن بگويند. مطيع بن اياس خطاب به منصور گفت: اي اميرالمؤمنين! حديث گفت مرا فلان از فلان اين که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «مهدي از ما است، نامش محمد بن عبدالله و مادرش از غير ما است، زمين را پر از عدل مي کند همان گونه که پر از جور شده باشد، و اين عباس پسر محمد برادر تو بر اين امر شهادت مي دهد. آن گاه رو به عباس کرد و گفت: تو را به خدا سوگند مي دهم آيا چنين حديثي را نشنيده اي؟ عباس از ترس منصور گفت: آري، آن گاه منصور دستور داد تا مردم با فرزندش بيعت کنند.»
مجلس که متفرق شد از آنجا که عباس بن محمد انسي با مطيع بن اياس نداشت گفت: آيا ديديد که اين زنديق چگونه بر خدا و رسولش دروغ بست، حتي مرا نيز بر آن شاهد گرفت، و من نيز از روي ترس بر آن گواهي دادم و هر که با من بود شهادت داد که من دروغ مي گويم...». (4)
دست تحريف عباسيان براي تثبيت خلافت فرزند منصور به اين اکتفا نکرد، بلکه درصدد جعل احاديثي ديگر در اين راستا برآمد، از آن جمله روايتي را جعل کرده و به عثمان بن عفان نسبت دادند که گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: «مهدي از فرزندان عباس عموي من است». (5)
و نيز از عباس به توسط فرزندش عبدالله نقل کرده اند که پيامبر صلي الله عليه و آله خطاب به او فرمود: «اين عمويم پدر چهل خليفه است، بهترين قريش، از فرزندان اوست؛ سفاح و منصور و مهدي، اي عمو! به واسطه ي من خداوند ابتداي اين امر را فتح نمود و آن را به توسط فرزندي از تو ختم خواهد کرد».
جالب آن است که ابن الجوزي پي به وضع و جعل اين روايت برده، و لذا آن را در کتاب «الموضوعات» که مخصوص روايات جعلي است آورده است. اين ها را مي توان از ثمرات و مفاسد منع تدوين حديث دانست که به توسط خلفا مخصوصا عمر و ابوبکر پايه گذاري شد، تا بتوانند با روايات، هر کاري که مي خواهند انجام دهند. (6)

بررسي احاديث جعلي

همان گونه که اشاره شد عباسيان براي تثبيت حکومت خود دست به جعل احاديث زده و از احاديث متواتر مهدويت به نفع خود استفاده نمودند. اينک به بررسي برخي از احاديث موجود در مصادر حديثي اهل سنت که راستاي حديث مورد بحث است، اشاره مي کنيم:
1- احمد در مسند خود به سندش از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل کرده که فرمود: «هرگاه مشاهده نموديد پرچم هاي سياه از طرف خراسان آمد به آن ها ملحق شويد؛ زيرا در ميان آن ها خليفه ي خدا مهدي است.» (7)
اين حديث را ابن قيم در «المنار المنيف» تضعيف کرده، زيرا در سند آن علي بن زيد وجود دارد که متفرداتش قابل احتجاج نيست. (8)
2- ابن ماجه در سننش همين مضمون را نيز نقل کرده است، (9) ولي ابن قيم آن را نيز به توسط وجود يزيد بن ابي زياد در سلسله ي سند آن تضعيف نموده است. آن گاه مي گويد: «اين حديث و حديث قبلي بر فرض صحت نمي تواند دليل باشد بر اين که مهدي از بني العباس که متولي سلطنت و حکومت است، همان مهدي است که در آخرالزمان خروج خواهد کرد...». (10)
خصوصا آن که مهدي عباسي در آخرالزمان نبوده و با او بين رکن و مقام بيعت نشده است، و نيز حضرت عيسي عليه السلام براي مساعدت با او از آسمان نازل نشده است، و نيز منطقه ي بيداء در عهد او فرو نرفته است. و به طور خلاصه هيچ يک از علائم ظهور مهدي عليه السلام بر او منطبق نشده است، پس چگونه ممکن است او مهدي اين امت باشد.
3- حديث: «المهدي من ولد العباس عمي»؛ «مهدي از اولاد عمويم عباس است». اين حديث را سه نفر نقل کرده اند: کعب الاحبار، عثمان بن عفان و عبدالله بن عمر.
سند حديث کعب که ابن حماد آن را نقل کرده، منقطع است، و حکم اين نوع حديث حکم حديث مرسل است که حجيت آن نزد شيعه و سني به اثبات نرسيده است، مگر مراسيل برخي از اشخاص، همانند: سعيد بن مسيب نزد شافعي و ابن ابي عمير نزد برخي از علماي شيعه.
حديث عثمان بن عفان را که محب الدين طبري نقل کرده در سند آن محمد بن وليد مقري وجود دارد که علماء رجال اجماع در تضعيف او دارند. و حديث عبدالله بن عمر نيز با سند ضعيف نقل شده است.

پي نوشت:

1. سنن ابي داود، ج 2، ص 309، ح 4282.
2. سنن ترمذي، ج 3، ص 343، ج 2331 و 2332، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366، حليه الاولياء، ج 5، ص 75.
3. مجموعه ي آثار، ج 18، ص 173 ـ 174.
4. الأغاني، ج 12، ص 81.
5. کنزالعمال، ج 14، ص 264، ح 38663، تاريخ ابن عساکر، ج 53، ص 414.
6. الموضوعات، ابن الجوزي، ج 2، ص 37.
7. مسند احمد، ج 5، ص 227.
8. المنار المنيف، ص 137، ذيل حديث 338.
9. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366، ح 4082.
10. المناز المنيف، ص 137 ـ 138.

منبع: کتاب وظايف ما در عصر غيبت