نویسنده: آیرا جِی. کوئن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی




 

 Structruation
اشاره به مفهوم ساخت‌یابی در علوم اجتماعی انگلیسی‌زبان تا سال 1927 قدمت دارد، و به صورت طرح نظری فراگیرتری در آثار ژرژ گورویچ دیده می‌شود (Gurvitch, 1955; 1962, pt.2, ch. 4) که همچنین مفاهیم سودمند «ساخت‌زدایی»، «بازساخت‌یابی» را نیز معرفی کرد؛ اما این اصطلاح اکنون عمدتاً به نظریه‌ی هستی‌شناسانه‌ی زندگی اجتماعی مربوط می‌شود که آنتونی گیدنز شارح آن است (Giddnes, 1976, 1979, 1984)، این نظریه بر مبنای این بصیرت پرورانده شده که همه‌ی عناصر زندگی اجتماعی در ایفا و اجرای ماهرانه‌ی کرد و کارهای اجتماعی شکل پیدا می‌کنند.

هستی شناسی

ساخت‌یابی گرایانه مفروضاتی عام درباره‌ی موضوع مطالعه‌ی علوم اجتماعی ارائه می‌کند، اما برخلاف مفروضات هستی‌شناسی‌های کلاسیک (توماس هابز، آدام اسمیت، ژان‌ژاک روسو)، نظریه‌های کارکردگرایی (تالکوت پارسونز)، و نظریه‌های فرجام‌شناختی تکامل (امیل دورکیم، کارل مارکس) هیچ فرضی درباره‌ی جبرها، نیازها یا سازوکارهای فراتاریخی ندارد. درعوض به توان و ظرفیت‌های منحصربه فردی می‌پردازد که به عاملان اجتماعی اجازه می‌دهند زندگی اجتماعی را به چندین شکل تأسیس، حفظ و دگرگون کنند. قید و بندها و امکانات اجتماعی در کردوکارهای اجتماعی شکل می‌گیرند که ممکن است به لحاظ نحوه‌ی اجرا و نتیجه در حیطه‌های تاریخی گوناگون فرق داشته باشد. بنابراین، نظریه‌ی ساخت‌یابی علوم اجتماعی را مجهز به هستی شناسی خصایل ثابت اجتماعی (cohen, 1989). چون این توانایی‌های بالقوه به شیوه‌های گوناگون ممکن است فعلیت و تحقق یابد، هیچ مفهوم یا تبیین تاریخی خاصی را نمی‌توان از هستی‌شناسی ساخت‌یابی گرا استنتاج کرد. مطالعات گیدنز درباره‌ی مدرنیته (برای نمونه نک. Giddens, 1990) فایده‌ی مفروضات نظریه‌ی ساخت‌یابی را برای راهنمایی مقدماتی تحقیقات نشان می‌دهد.
از آن جا که نظریه‌ی ساخت‌‍‌یابی نقش اصلی و مهمی برای کرد و کارهای روالمند اجتماعی در تأسیس زندگی اجتماعی قائل است، اعتبار هستی‌شناختی تفکیک مرسوم میان سنت‌های جمع‌گرایی و فردگرایی در تفکر اجتماعی را زیر سؤال می‌برد. نظریه‌ی ساخت‌یابی، برخلاف نظریه‌های جمع‌گرا، الگوها و خواص گروه‌های اجتماعی را به مثابه واقعیت‌هایی بررسی می‌کند که از طریق کردوکارهای روزمره و تکراری ایجاد می‌شوند، نه به مثابه واقعیت‌هایی فی‌نفسه. به علاوه بر خلاف تعابیر فردگرایانه، اِعمال عاملیت را به لحاظ منطقی مقدم بر توجه به انتخاب‌ها یا تفسیرهای ذهنی کنشگران از کردوکارهای اجتماعی قلمداد می‌کند. در نتیجه، موارد بسیار مشابه یک عمل نهادی‌ شده ممکن است از طریق عاملیت کنشگران بسیار متفاوتی بازتولید شود که به بیش از یک نسل معین گسترش می‌یابند. این را نیز می‌توان نتیجه گرفت که لزومی ندارد (البته ممکن است) کنشگران درک و تصدیق کنند که اِعمال عاملیت آن‌هاست که عمل نهادی شده‌ای را بازتولید یا دگرگون می‌کند.
نظریه‌ی گیدنز درباره‌ی سوژه فعال به منظور تکمیل محوریت پراکسیس در نظریه‌ی ساخت‌یابی مطرح می‌شود. با این که آگاهی تأملی (عقلی) نادیده گرفته نمی‌شود، اما بسیاری از کردوکارهای اجتماعی بر مبنای آگاهی ضمنی (عملی) عامل‌ها از مهارت‌های مربوطه قابل بازتولید هستند. گیدنز انگیزش کلی مشارکت در زندگی اجتماعی را، همراه با عناصری از رشد شخصیت انسان بر پایه‌ی حس ناخودآگاه امنیت هستی شناختی که در اجرای روال‌های مأنوس روزمره برقرار است استوار می‌کند. با وجود این، او هنوز هم ناچار است به شکل‌گیری اراده‌ی انسان و مسائل مهم نیازها و منافع انسان بپردازد.
هرچند که نظریه‌ی ساخت‌یابی اجرایی ماهرانه‌ی کردوکارهای اجتماعی را عمدتاً به شیوه‌ی اروینگ گافمن و هارولد گارفینکل درک می‌کند (نک. Giddens, 1977, ch. 4, 1987)، ولی تعبیر جدید و ابتکاری گیدنز درباره‌ی دوسویگی ساختار بر جنبه‌های فراوضعیتی این کرد و کارها تأکید می‌کند. طبق این تعبیر، اطلاع و شناخت از اجرای کرد و کارهای روزمره همراه با اشخاص مناسب و در وضعیت‌های مناسب، شرط لازم برای بازتولید این کردوکارهاست. اجرای این کردوکارها نیز خود موجب تقویت آگاهی مشارکت کنندگان از نحوه‌ی ایجاد اوضاع و شرایط اجتماعی‌شان می‌شود. شناختی که به این شیوه احیا شده است موجب ساخت یافتن بازتولید بی‌وقفه‌ی روال روزمره و تکراری زندگی می‌شود. خواص ساختاری کردوکارهای اجتماعی را می‌توان به صورت تحلیلی به قواعد و منابع تجزیه کرد. اما این دو، پیوند تفکیک‌ناپذیری در واقعیت انضمامی شیوه‌های نهادی شده‌ی زندگی دارند.
نظریه‌ی ساخت‌یابی با الهام از دستاوردهای جغرافیای زمان، تعابیر رایج از الگوهای سیستمی زندگی اجتماعی را تا حد زیادی دگرگون می‌کند و این الگوها را تعامل‌ها و روابط نهادینه‌ای تلقی می‌کند که در طول زمان و مکان پیکربندی می‌شوند (Giddens, 1987, ch. 6). استحکام مرزهای سیستمی به چگونگی تولید این پیکربندی‌های در عمل اجتماعی بستگی دارد. کنش متقابل عاملان هم حضور در انواع و اقسام نظام‌های گوناگون نهادینه می‌شود، اما نظام‌های دوررس (نظام‌هایی که میزان فاصله‌گیری زمانی- مکانی در آن‌ها زیاد است) شامل نهادینه شدن روابط میان عاملانی نیز می‌شود که در محیط‌هایی دور از یکدیگرند. انواع پیکربندی‌ها موجب رد و بدل شدن، انتشار یا انتقال نتایج کرد و کارهای گوناگون می‌شود.
ساخت‌یابی (یعنی بازتولید یا دگرگونی) روابط سیستمی در طول زمان و مکان ممکن است صرفاً از طریق پیامدهای غیرعمدی پراکسیس رخ دهد، یا شامل اجرا و اداره‌ی عامدانه در طول زمان و مکان باشد. در نظریه‌ی ساخت‌یابی، برخلاف نظریه‌پردازان کثرت‌گرا و نخبه‌گرا، وجود دیالکتیک کنترل در انواع و اقسام نظام‌ها را مفروض می‌گیرند. با این که گروه‌های مسلط به منابع برتری دسترسی دارند تا بر مبنای کارهای دیگران به نتایجی برسند، گروه‌های فرودست نیز هرگز کاملاً فاقد منابعی برای مقاومت یا تغییردادن کنترل گروه‌های مسلط نیستند. بنابراین، روابط قدرت سیستمی در تعادل‌های نهادینه یا برچالش خودمختاری و کنترل شکل می‌گیرد (Giddens, 1981, ch. 2; 1985).
منبع مقاله:
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.